دیدار با استاد فخری ملک‌پور، نوازنده پیانو و تنها شاگرد مرتضی محجوبی

روایت سرپنجه‌های محجوب‌


نداسیجانی
خبرنگار
هرروزصبح وطبق همان عادات گذشته، به سمت قاب عکس قدیمی می‌رود که درگوشه‌ای ازسالن روی دیوارقرارگرفته؛ تصویری ازاستاد یا شاید بهتراست بگویم پدری دلسوزکه فخری ملک پورسال‌های عمرش را با او و خاطرات او سرمی کند. مرتضی خان درپشت پیانو و فخرالسادات در سن 10 سالگی کنار او روی صندلی ایستاده است. دیدن این تصویر همیشه برایش تازگی دارد و مانند همان روزگار شاگرد و استادی، احترام و ارادتی به استاد به جا می‌آورد و بعد از آن کارها و برنامه‌های روزانه خود را شروع می‌کند.
 55 سال از درگذشت استاد مرتضی محجوبی می‌گذرد اما فخری ملک‌پور هنوز هم او را می‌ستاید و منش و شخصیت معلم خود را فراموش نکرده است و بزرگ‌ترین درس زندگی خود می‌داند...‌

مرتضی خان محجوبی از نوابغ موسیقی ایران است، نوازنده‌ای که در خانواده‌ای اهل هنر و علاقه‌مند به موسیقی متولد شده و عشق به کلاویه‌های پیانو که از همان دوران کودکی با حرکت دستان مادر به گوشش آشنا بود او را به وادی هنر کشاند و توانست از سن 6 سالگی نبوغ خود را به نمایش بگذارد و بعد آن آرام آرام آموختن را آغاز کرد و نوازنده‌ای چیره دست در ساز پیانو شد. اما نگاه او به این ساز غربی متفاوت از دیگر نوازندگان پیانو بود. آشنایی و حشر و نشر با بزرگان موسیقی ایرانی و شنیدن نغمه و نواهای دلنشین آن، مرتضی خان را برآن داشت تا اتفاقی نو در نت‌های پیانو خلق کند و سرانجام این اتفاق، تدوین کوک  ایرانی برای سازی غربی بود که از او به یادگار مانده است و همچنان آموخته و آموزش داده می‌شود.  بی‌تردید مرتضی محجوبی یکی از بنیانگذاران موسیقی ملی ایران بشود. از این استاد بزرگ تصنیف‌های فراوان و زیبایی از برنامه گلها با صدای غلامحسین بنان و اشعار رهی معیری به یادگار مانده است و چه زیبا فریدون مشیری می‌سراید: «یاد باد آن همدلی، آن همدمی، آن همرهی/ ساز محجوبی و آواز بنان، شعر رهی...»
پرورش و تربیت در خانواده اهل هنر
بانو فخری ملک‌پور راوی و میراثدار ادب و هنر استادش مرتضی محجوبی است. ملک‌پور متولد یکم مهرماه به سال 1314 است. او در خانواده‌ای هنردوست پرورش یافت. پدرش سیدذبیح‌الله ملک‌پور، از تجار معتبرایران بود و دستی هم بر ساز داشت و آشنا و علاقه‌مند به تار، سه تار و پیانو و بی‌شک تأثیر‌گذاری بسیاری در مسیر هنری فرزندش داشته است.
در منزل بانوملک پورعطر موسیقی را به‌خوبی استشمام می‌کنید؛ سه پیانو با رنگ‌های مختلف که هر کدام در گوشه‌ای از سالن قرار گرفته و دیواری که با تصویر بزرگان موسیقی مزین شده است؛ مرتضی محجوبی، احمد عبادی، ادیب خوانساری، حسن کسایی، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، ارسلان درگاهی، عبدالوهاب شهیدی، انوشیروان روحانی، محمدرضا شجریان، فرهنگ شریف، بیژن ترقی، اسدالله ملک و بانو ملوک ضرابی که به گفته خودش از کودکی با این بانوی بزرگ آشنایی داشته و درس‌های بسیاری از او آموخته است. عشق به موسیقی هنوز هم در اوزنده است. با اشتیاق پشت پیانو می‌نشیند و انگشتانش را روی کلاویه‌های پیانو به حرکت درمی‌آورد و همچنان مانند گذشته با شوق بسیار می‌نوازد و می‌نوازد.... بر چهره مأخوذ به‌ حیایش لبخند همیشه نقش بسته است و به آرامی و متانت سخن می‌گوید. از علاقه و انگیزه‌اش برای موسیقی جویا می‌شوم: «از دوران کودکی با صدای موسیقی انس داشتم و این صدا همیشه درمنزل ما شنیده می‌شد و با صدای موسیقی بزرگ شدم. پدرم علاقه‌مند به موسیقی بود و به زیبایی آوازمی خواند و سه تار می‌نواخت. آن دوران پدرم با استادان بزرگ موسیقی رفت و آمد بسیار داشت و روزهای سه‌شنبه از ساعت حدوداً 11 صبح تا 7 شب به منزل ما می‌آمدند. استادان مرتضی محجوبی و رهی معیری هم پای ثابت این محافل و میهمانی‌ها بودند و همین موضوع موجب علاقه‌مندی و گرایش من به موسیقی و شعر شد و سرانجام به درخواست خود آقای محجوبی آموزش نوازندگی پیانو را از سن 7 سالگی در کنار این استاد بزرگ آغاز کردم. مرتضی خان با پدرم صحبت کرده بود که دختر شما علاقه‌مند به موسیقی است و پیشنهاد کرد که این مسیر را ادامه بدهم. آقای محجوبی و پدرم مانند دو برادر بودند؛ بسیارصمیمی و دوستانه و چون فرزندی نداشت من را دوست داشت و من نیز بسیار دوستشان داشتم البته در کنار آن حرف شنوی هم می‌کردم. علاوه بر نوازندگی علاقه بسیاری هم به شعر داشتم و شاید این علاقه‌مندی به سبب حضور بزرگانی چون رهی معیری باشد.»
فخری ملک پور تبحر بسیاری هم در نواختن سه تار دارد واین ساز را در محضر استاد احمد عبادی تلمذ کرده است اما به درخواست عبادی نوازندگی سه تاررا برای همیشه کنارمی گذارد: «آموزش سه تار را 4 سال با استاد عبادی کار کردم وخیلی هم علاقه داشتم و تقریباً خوب می‌نواختم. آقای عبادی وهمسرش نصرت خانم بسیاربه منزل ما می‌آمدند و من را دوست داشتند و من هم مانند پدرم بسیار دوستشان داشتم. یک روز آقای عبادی تلفن کرد و گفت دوست دارم امروز به منزل ما بیایی و ببینمت. آن زمان آقای محجوبی فوت کرده بود. به آنجا رفتم، نصرت خانم هم بود، من را کنار پیانو نشاند وخودش هم در صندلی کناری من نشست و گفت دخترم می‌خواهم موضوعی را با تو مطرح کنم اما یک شرط دارد، مبادا ناراحت شوی! ابتدا خیلی ترسیدم و گفتم چشم استاد بفرمایید. آقای عبادی گفت: تو خیلی خوب سه تار می‌نوازی و حیفم می‌آید که این کار را ادامه ندهی اما یک خواهشی از تو دارم و می‌خواهم دیگر هیچ گاه دست به سه تار نزنی. با شنیدن این حرف بسیار شوکه شدم و جا خوردم گفتم استاد خطایی از من سر زده؟ گفت نه دخترم تو به زیبایی پیانو می‌نوازی و مرتضی خان هم دیگر در بین ما نیست و باید شیوه نوازندگی او ادامه یابد، دلم می‌خواهد تو این سبک را ادامه بدهی و همیشه پیانو بنوازی و سازهای دیگر را دنبال نکنی. خیلی ناراحت شدم و بسیار گریه کردم و بعد از آن روز دیگر دست به سه تار نزدم و مابقی سازها را هم کنار گذاشتم. آن زمان من 9 تا ساز داشتم که مونس من بودند اما به خواهش استاد عبادی دیگر سراغ هیچ کدام آنها نرفتم، ولی هرگاه که سه تار را می‌دیدم چشمانم پر از اشک می‌شد. البته آن دوران تبحر بیشترم در پیانونوازی بود و دوره آموزشی‌ام را به‌طور کامل به پایان رسانده بودم.»
تلمذ در محضر بزرگان موسیقی
از او درمورد علاقه‌اش به خواندن آواز می پرسم که می‌گوید: «من عاشق نواختن ساز بودم البته آواز را هم دوست داشتم اما هیچ گاه دنبال نکردم. پدرم صدای بسیار زیبایی داشت و درست و بااصول می‌خواند و با استادانی چون غلامحسین بنان، ادیب خوانساری در ارتباط بود و از این بزرگواران خواهش کرده بود به منزل ما بیایند و ردیف‌های آوازی را به من آموزش بدهند و بر همین اساس توانستم ردیف‌های آوازی و جواب آواز را از آقای ادیب خوانساری بیاموزم. جواب آواز بسیار سخت و مشکل است و همه افراد توانایی انجام این کار را ندارند اما آقای خوانساری با همان مناعت طبع و مهربانیشان عاشقانه این کار را به من آموختند. استادان محجوبی و خوانساری افتخار زندگی من هستند.از آقای حسین تهرانی هم نواختن تنبک را آموختم و البته درمحضر دیگر هنرمندان بزرگ موسیقی ایران همچون علی تجویدی هم تلمذ کرده‌ام و مبانی آهنگسازی را از ایشان آموختم. تمامی این استادان دراین مسیر کمک بسیاری به من داشته‌اند و افتخار امروز را مدیون این بزرگواران هستم. حدود 5-6 ماه هم نزد آقای جواد معروفی پیانو کار می‌کردم آن زمان کلاس هفتم بودم اما نتوانستم این شیوه را ادامه بدهم و علاقه‌ای هم نداشتم از ساز ایرانی به‌سمت سازفرنگی بروم.» در سال‌هایی که بانو ملک‌پور موسیقی را دنبال می‌کرد این ذوق و شوق خانواده بود که او را در این مسیر هیچ گاه ناامید نکرد و تدبیرپدر و دوستی با بزرگان موسیقی موجب شد تنها فرزند سید ذبیح‌الله ملک‌پور موسیقی را زیر نظر بهترین استادان آموزش ببیند. فخری ملک‌پور در مورد نقش خانواده در آموختن درست مسیر زندگی و گرایش به هنر و موسیقی پاسخ می‌دهد: «پدر و مادر نقش مهمی در پرورش و تربیت فرزندان خویش دارند بویژه آنکه آموزش‌های مهم و اولیه در همان دوران کودکی در ذهن فرزند شکل می‌گیرد، بنابراین باید انتخاب درستی داشته باشند. برخی  از خانواده‌ها هیچ علاقه‌ای به موسیقی ندارند و انگیزه‌ای هم برای آموزش آن به فرزندان خود نمی‌بینند. عده‌ای دیگر هم علاقه‌مند به هنر و موسیقی هستند و البته سبک‌های مختلفی را دنبال می‌کنند. برخی هم به موسیقی کلاسیک غربی علاقه‌مندند و برخی دیگر موسیقی‌هایی چون پاپ، ایرانی و...این موسیقی‌ها هر کدام دنیایی دارد...»
درروزگارمحجوبی آنچه از صدای پیانو شنیده می‌شد نت‌هایی برگرفته از موسیقی کلاسیک غربی بود البته پیش‌تر مشیرهمایون شهردار کوک ایرانی را روی پیانو پیاده کرده بود اما در سبکی متفاوت ومرتضی خان توانست شیوه‌ای نوین درنت‌های این ساز ابداع کند و فخری ملک‌پور مرید استاد و حافظ سرپنجه‌های هنرخیز مرتضی خان که مانند او با صلابت و قدرت می‌نوازند، تمامی دست نوشته‌های معلمش را در یک کتاب با عنوان«مشق استاد» جمع‌آوری و منتشر کرد تا ره  روی الگویی باشد برای کسانی که مشتاق به آموختن پیانو ایرانی هستند. انتشار دست نوشته‌های مرتضی محجوبی یکی از مهم‌ترین کارهای فخری ملک‌پور در ثبت اسناد تاریخچه موسیقی است. او درمورد این اثر بیان می‌کند: «4سال طول کشید تا «مشق استاد» نوشته شد و این همان شیوه آموزشی مرتضی خان است که از او سینه به سینه آموخته‌ام وبه همراه 3 سی‌دی در اختیار علاقه‌مندان قرار داده ام. درواقع «مشق استاد» اجرای ردیف موسیقی دستگاهی به روایت مرتضی محجوبی است. دراین سال‌ها خود من نیز تا آنجا که در توانم بوده این شیوه را به هنرجویان تدریس کرده‌ام البته بدون دریافت هیچ وجه نقدی همان گونه که از استادم آموختم و علم خود را صرف آموزش کرد نه آنکه راه کسب درآمدی برای خود بداند. بسیار خوشحالم دراین سال‌ها از این کتاب بخوبی استقبال شده است و نسل امروز آن را دنبال می‌کند هرچند متأسفانه اغلب جوانان بیشتر به سازها و کوک‌های فرنگی گرایش دارند. کوک کردن پیانو با نت ایرانی بسیار مشکل است. فرزندانم هم در خارج از ایران پیانو می‌نوازند و بسیار اصرار داشتند درآنجا بمانم و زندگی کنم اما من عاشق وطنم و دینم هستم و تا زمانی که زنده‌ام شیوه استادم را آموزش خواهم داد. آنقدر نسبت به مرتضی خان متعصب هستم که حاضر نیستم کسی در مورد ایشان سخنی به زبان آورد.» رضا محجوبی برادر مرتضی خان است نوازنده ویلون که سرپنجه‌های شیرینش مسحور‌کننده بود. رضا 29 تیرماه 1333 درگذشت. محجوبی را به‌واسطه شرح حال روزگارش و آنچه که بر او گذشت «رضای مجنون» می‌نامیدند؛ درباره جنون رضا و علت دیوانگی او داستان‌های زیادی بر سر زبان‌هاست اما هرچه هست او نیز استادی برجسته در زمان خود بوده است. بانو ملک‌پور تعریف می‌کند: «رضا، برادر مرتضی خان، یک مقدار ناخوش احوال بود و به‌همین دلیل همیشه از او مراقبت می‌کرد. آن زمان من دبستان می‌رفتم و هرگاه که از راه مدرسه به‌منزل مرتضی خان می‌رفتم، رضا از من می‌خواست پیانو بنوازم. رضا هنرمندی شوریده و وارسته بود و به‌خواست خود با ظاهری فقیرانه زندگی می‌کرد اما در باطن و به لحاظ معنوی فقیر نبود همیشه هم می‌گفت دو تومن بده اگر هم بیشتر می‌دادی قبول نمی‌کرد. او این پول را برمی داشت و برای خود خوراکی می‌خرید و مابقی آن را به افراد بی‌بضاعت کمک می‌کرد و تا مسیر منزل مرتضی خان ویولن می‌نواخت و اگر می‌دید کسی لباسی بر تن ندارد کت و شلوار ش را به او هدیه می‌کرد...حتی غذایش را نیز به حیوانات می‌داد.» آثاری که از بانو ملک‌پور به یادگار مانده سازوآواز با پیانو بوده همچون «آه باران» با صدای محمدرضا شجریان، «به که مانی» با صدای مظفر شفیعی و آلبوم‌های بداهه نوازی چون «نسیم بهاری»، «آیینه خیال» و «طرب انگیز» و ایشان در زمینه آهنگساز فعالیت چندانی نداشته است. او در مورد علاقه‌مندی اش به آهنگسازی می‌گوید: «حدود 30 آهنگ به کمک آقای تجویدی ساخته ام، اما بعد از آن متوجه یک سری مسائل از برخی خواننده‌ها شدم که به‌طور کامل قید این کار را زدم و دیگر سراغ آهنگسازی نرفتم. بعد از انقلاب هم فقط تدریس می‌کردم البته این روزها دیگر توان گذشته را ندارم و کم و بیش این کار را انجام می‌دهم.»
موسیقی همدم من است
مرتضی محجوبی آثار بسیاری در برنامه گلها به یادگار گذاشته است اما شاگرد ارشد او چندان علاقه‌ای به حضور در برنامه‌های رادیویی  نداشت و ترجیحش آن بود کمتر در چنین کارهایی شرکت کند. فخری ملک‌پور از خاطرات آن دوران اینگونه تعریف می‌کند: «آقای داوود پیرنیا بسیار اصرار داشتند در رادیو سازبنوازم اما پدرم اجازه نمی‌داد یک روز درمنزل پدرم (درشمیران)میهمانی بزرگی برقرار بود و بساط موسیقی و ساز و آوازبرپا، آن زمان حدوداً 22 سالم بود. مرتضی خان هم بود. آقای پیرنیا از من خواست که پیانو بنوازم و تصنیفی بخوانم اما جرأت این را نداشتم در حضور استادم چنین کاری را انجام بدهم و سرانجام به اصرار این کار انجام شد و بعد آن آقای پیرنیا گفت همین الان شما و آقای افتتاح و مرتضی خان باید به استودیو بروید؛ ساعت 3 شب بود خلاصه با همراهی پدرم به استودیو رفتیم. بسیار استرس داشتم و پشت پیانو نشستم. آقای پیرنیا گفت دشتی بزن و آقای محمودی خوانساری هم که همراه این جمع بود بسیار زیبا آواز خواند و من نیز یک تصنیف خواندم. وقتی کار به پایان رسید یک حال عجیبی داشتم. بعد آن به استودیو دیگری رفتیم و کارهای دیگر نواختم و آقای عبدالوهاب شهیدی به همان زیبایی همیشگی شان خواندند. این کار هنوز منتشر نشده است و به نظر من یکی از آثار بی‌نظیر آقای شهیدی است. طی این سال‌ها عاشقانه این مسیر را دنبال کردم و باید بگویم موسیقی همدم من است و اگر تا به امروز سرزنده مانده‌ام دلیلش همین موسیقی است و به عقیده من باید موسیقی نواخته شود تا فراموش نگردد.»
فخری ملک‌پور دل مهربان و روح بزرگی در درون خود دارد و هرگز از کسی رنجیده خاطر نمی‌شود اما گاهی دست روزگار چیز دیگری رقم می‌زند آنچنان که دل او را به درد آورده است او از دوستان نامهربان هم یاد می‌کند: «سال‌ها بود روزهای دوشنبه استادان و علاقه‌مندان به موسیقی به منزل ما می‌آمدند و گاهی جمعیت آنقدر زیاد بود که سرتاسر خانه را پر می‌کرد. یک روز خانمی به‌همراه یکی از شاگردانم به منزل ما آمد. آن هنرجو صدایم کرد و با ادب و احترام گفت این خانم آشنای من است اگر امکانش هست علاقه دارد نواختن پیانو را یاد بگیرد اما من گفتم فرصتم کم است و نمی‌توانم. سرانجام نزد یکی از شاگردانم بمدت دوسال آموزش دید. این خانم نت‌هایی را که سال‌ها پیش از مرتضی خان به یادگار داشتم و نگهداری کرده بودم بدون هماهنگی و اجازه من و کوچکترین اطلاعی به خط نت بین‌المللی تبدیل کرد. هرگاه یاد این موضوع می‌افتم حالم دگرگون می‌شود و بسیار از دست این خانم ناراحت هستم. در ادامه این کار نادرست از یکی از شاگردانم که در اتریش تحصیل می‌کند و به ایران آمده بود به‌نام آقای شهرام محذوف خواستم دست نوشته‌های مرتضی خان یا همان کتاب «مشق استاد» را به نت بین‌المللی تبدیل کند که حاصل سه سال همکاری من با این آقا بوده است و البته حاوی 4 یادداشت مستقل و بلند از علیرضا میر علینقی است. من به خواست همیشگی خودم حتی یک ریال هم بابت این کار دریافت نکردم و در مجموع ازحسن سلوک و رفتار آقای محذوف راضی هستم اما هیچ گاه آن خاطرات بد را از آن همه خدمت و ناسپاسی از برخی افراد که دیدم فراموش نخواهم کرد.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7377/1/546501/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها