لطف تو که باشد غم ندارم
سید حبیب حبیبپور
ای یادت اطمینان بخش دلها!
آنان که خاک را بهنظر کیمیا کردند، بر خواهشهای شیطانی پشت پا زدند و به پلشتیهای نفس اماره، بیاعتنا شدند، چه نیکو پاداش آن ایستادگی را یافتند و به هر آنچه که شایسته مخلصان و پاکدامانان است رسیدند.
عشق تو در روح و روانشان تجلی یافت، بیخویشتر از خویش، گام در سینای شوق نهادند و آنچه برای نامحرمان، نادیدنی بود را به تماشا نشستند و به نعره مستی و یگانگی، دل از کف دادند.
آنها که به ترنم نام باشکوه تو غنچههای قلبشان شکوفا میشد و به ذکر زیبایت، روانهایشان به آسودگی میرسید دل به غیر تو نسپردند که باور داشتند هرچه خیر است از توست.
آنان که به خواهشهای شیطانی «نه» گفتند و دست رد به سینه نفس پلید زدند. از نگاههای حرام پرهیز کردند. از مجلس گناه پا پس کشیدند. از سخنان زشت دوری کردند. از اندیشههای پلید رو برگرداندند. بهانههای پوچ دنیا بازیشان نداد و فریب وعدههای ابلیس را نخوردند و تنها در پی خشنودی تو بودند.
خوشا به حالشان! طوبی لهم! و من چه بسیار به آنها غبطه میخورم که در پرتو یادت و سپردن خانه دلشان به تو و ایمان به حضور همیشگی ات در لحظه لحظه عمرشان به آرامش رسیدهاند.
ای نامت پاسخ خواستنها! اینک من هم به امید جلوهای از رحمت توست که برهنه پای، به حضورت رسیده ام. به رسم شرم، سر به زیر افکندهام و به سنت اجابت به سویت دست دراز کردهام تا مرا نیز از آنچه به خوبان درگاهت بخشیدهای خوشنود سازی.
غیر از تو انیس و همدمی نیست مرا
در این همه زخم، مرهمی نیست مرا
در یأس به تو امید دارد دل من
با لطف و عطای تو غمی نیست مرا
ای یادت اطمینان بخش دلها!
آنان که خاک را بهنظر کیمیا کردند، بر خواهشهای شیطانی پشت پا زدند و به پلشتیهای نفس اماره، بیاعتنا شدند، چه نیکو پاداش آن ایستادگی را یافتند و به هر آنچه که شایسته مخلصان و پاکدامانان است رسیدند.
عشق تو در روح و روانشان تجلی یافت، بیخویشتر از خویش، گام در سینای شوق نهادند و آنچه برای نامحرمان، نادیدنی بود را به تماشا نشستند و به نعره مستی و یگانگی، دل از کف دادند.
آنها که به ترنم نام باشکوه تو غنچههای قلبشان شکوفا میشد و به ذکر زیبایت، روانهایشان به آسودگی میرسید دل به غیر تو نسپردند که باور داشتند هرچه خیر است از توست.
آنان که به خواهشهای شیطانی «نه» گفتند و دست رد به سینه نفس پلید زدند. از نگاههای حرام پرهیز کردند. از مجلس گناه پا پس کشیدند. از سخنان زشت دوری کردند. از اندیشههای پلید رو برگرداندند. بهانههای پوچ دنیا بازیشان نداد و فریب وعدههای ابلیس را نخوردند و تنها در پی خشنودی تو بودند.
خوشا به حالشان! طوبی لهم! و من چه بسیار به آنها غبطه میخورم که در پرتو یادت و سپردن خانه دلشان به تو و ایمان به حضور همیشگی ات در لحظه لحظه عمرشان به آرامش رسیدهاند.
ای نامت پاسخ خواستنها! اینک من هم به امید جلوهای از رحمت توست که برهنه پای، به حضورت رسیده ام. به رسم شرم، سر به زیر افکندهام و به سنت اجابت به سویت دست دراز کردهام تا مرا نیز از آنچه به خوبان درگاهت بخشیدهای خوشنود سازی.
غیر از تو انیس و همدمی نیست مرا
در این همه زخم، مرهمی نیست مرا
در یأس به تو امید دارد دل من
با لطف و عطای تو غمی نیست مرا
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه