مروری بر خاطرات ملاصالح قاری به بهانه روزهای قرنطینه

آن یک نفر




خسرونشان
مدیر فرهنگی
در روزهای قرنطینه‌ای که بیشتر چنین تصاویری را تنها در فیلم‌ها دیده‌ایم و در کتاب‌ها خوانده‌ایم، فرصتی دست می‌دهد که بیشتر درباره موضوعاتی بخوانیم و ببینیم که شاید قبل‌تر فرصت آن دست نیافته است؛ بخصوص که این روزها همواره در گوشه و کنار صحبت از رشادت‌های زنان و مردانی است که با دلسوزی هرچه‌ تمام‌تر به کمک هموطنان خود رفته‌اند. این‌چنین رشادت‌هایی در کشور ما ایران همواره سابقه داشته است. مردان و زنانی بوده‌اند که در لحظات سخت دست‌ به‌ کار شده‌اند و حماسه‌ها آفریده‌اند. برخی از آنها را اما سال‌ها بعد شناخته‌ایم. مردان و زنانی بی‌ادعا که شاید آن‌گونه که باید تقدیر نشده‌اند. این روزها و به بهانه قرنطینه خاطرات این یادگاران خواندنی‌تر از همیشه است. یکی از این افراد که بتازگی زندگی‌اش دستمایه آثار هنری شده است، ملاصالح قاری است. مردی که خاطراتش تنها در آبادان، زادگاهش قرنطینه شده بود. ملاصالح قاری، زندانی در ایران قبل از انقلاب، ایران بعد از انقلاب و اسیر جنگی در عراق بوده است. او از مبارزان علیه حکومت پهلوی بود که مدت ۸ سال در زندان‌های ساواک زندانی سیاسی بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از شروع جنگ ایران و عراق در آب‌های خلیج‌ فارس به محاصره قایق‌های گشتی و همراه تعداد دیگری به اسارت قوای عراق درآمد. عراقی‌ها که متوجه تسلط او به زبان عربی و فارسی شدند، او را به‌عنوان مترجم به کار گرفتند. شهرت وی به خاطر دیداری بود که گروه ۲۳ نفره با صدام رئیس حکومت بعث عراق داشتند و او در آن دیدار مترجم صدام بود و سخنان وی را برای آنان ترجمه می‌کرد. وی پس از ۴ سال در ۱۳۶۴ از سوی عراق همراه با ۵۰۰ نفر دیگر به ایران اعزام و آزاد شد. ملاصالح قاری پس از اسارت مورد سوء ظن قرار گرفت و به اتهام خیانت به کشور و همکاری با بعثی‌ها زندانی شد. او بعد از ۲ سال به قید ضمانت آزاد شد و درنهایت پس از بازگشت اسرا در سال ۱۳۶۹ با نامه سید علی‌اکبر ابوترابی روحانی آزاد شده از اسارت، بی‌گناهی‌اش اثبات و از وی رفع اتهام ‌شد. ملاصالح در مدت اسارت خود کمک بسیاری به اسرای ایرانی کرد و همدم آنان در لحظه‌های سخت اسارت بود و در موارد بسیاری باعث نجات جان آنان ‌شد. تاکنون چندین کتاب و فیلم براساس اسناد موجود و خاطرات وی و ۲۳ نفر اسیر نوجوان نوشته و ساخته ‌شده است. یکی از این فیلم‌ها، ۲۳ نفر و آن یک نفر است که مهدی جعفری هم‌ولایتی‌اش جلوی دوربین برده است. اگر امروز از این قهرمان گمنام و گاه مغضوب روزگار دفاع از حیثیت و شرف این دیار نام نیکی به یادگار مانده است به همت صبوری و شکیبایی او و مدد قلم و زبان حبیب احمدزاده و تأمل و تصویر مهدی جعفری است؛ بیست و سه نفر و آن یک نفر در قالب فیلم و روایت. نوجوانی که در اسارت شجاعانه مبارزه می‌کرد حالا به مرد سالخورده و باتجربه‌ای مبدل شده که ساعت‌ها می‌توان پای حرف‌هایش نشست. چندی پیش که برای آخرین بار به آبادان سفر کردم، نزد حاج مکی یازع رفتم تا او نیز به ما برسد. حاج مکی که خود از رزمندگان شاخص دوران دفاع مقدس است با او هم‌کلام شده بود و لذت این حرف‌ها را من می‌بردم. مکی یازع اما یک آبادانی متعصب است. مردی که همچنان با گذشت این‌ همه سال همچنان خود را وقف سرزمین خود کرده است. هرکجا که مشکلی پیدا می‌شود او هم در آنجا است. از سیل خوزستان گرفته تا سرزمین‌های سیستان و بلوچستان؛ مکی یازع حرف‌هایش را با آبادان آغاز می‌کند: «از فاو تا بلندی‌های حاج عمران. عراق 9 شهر را گرفت اما تنها شهری که سقوط نکرد آبادان بود. آبادان یک سال محاصره بود اما به اینکه در این‌ یک سال بر مردم آبادان چه گذشت خوب نپرداختیم؛ درحالی‌ که لنینگراد روسیه تنها 3 ماه محاصره شد و ده‌ها فیلم و داستان از روی آن ساخته شد. ما در این‌ یک سال سه بیمارستان ساختیم. بسیاری ازدواج کردند بسیاری بچه‌دار شدند.» ملاصالح همچنان از صدام متنفر است و لابه‌لای سخنانش او را نفرین می‌کند: «صدام فرعون زمان بود. او بر فکر مردم عراق مسلط شده بود. به من وعده‌های مختلفی دادند تا به ایران نروم، اما به لطف خدا قبول نکردم.» ملاصالح از سفرها و دیدارهایش می‌گفت و اشک در چشمانش جمع می‌شد. روایت این مردان میانسال، جذاب و ماجراجویانه است. آنها از خودشان می‌گویند و ازآنچه بر آنها رفته. از خودشان می‌گویند و از آنانی که در آن روزگار نقش تعیین‌کننده در سرنوشتشان داشته‌اند. اینکه تا چه اندازه این مردان در آن سال‌ها رنج‌ کشیده‌اند در ذهن آدم نمی‌گنجد. باید یک رویداد برای این‌همه حرف و این‌ همه رشادت ترتیب داد. این قهرمان‌ها تا چند سال حرف‌های نشنیده دارند. چند قرنطینه می‌توان در خانه ماند و خاطرات قهرمانانی چون ملاصالح را مرور کرد؟ یادآوری ملاصالح سبب دیگری هم داشت؛ خبر ناگوار درگذشت دوست مشترکمان سعید نعمانی (طرفی) و محو شدن در خاطرات دوستان حلقه دهکده بریم آبادان از روزهای انقلاب تا دوران جنگ که حتماً ملاصالح به‌خوبی یادش می‌آید. مطمئنم. راستی ملا! از نخلستان‌های «دهکده بریم» تا کوچه‌های سیک لین چه راه درازی رفتی؛ از زندان‌های دوره شاهنشاهی، اسارت در چنگال بعثی‌ها، سال‌های تلخ آوارگی و جنگ‌زدگی، توهمات آزاردهنده‌ای که دیده‌ام هنوز یاد آن گاه و بی‌گاه چگونه بر روحت چنگال می‌زند. دلت را می‌خراشد و برتن رنجورت رعشه می‌آورد. این قرنطینه لعنتی کی تمام می‌شود پس!

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7350/16/543601/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها