پرونده واقعی فیلمی پرسروصدا که تنها یک نوبت در جشنواره فجر 98 به نمایش درآمد چگونه به سرانجام رسید؟
عنکبوت
نوشته
سعیده اسلامیه
در فلزی و سرد، باز و صفحهای ریلی، بیرون کشیده شد. پاهای کبود زنی از زیر کاور معلوم بود. روی مشخصات کنار آن نوشته شده بود: سکینه کیهانزاده، ۵۰ ساله، علت مرگ: خفگی.
او هفتمین زنی بود که در آن سال بههمین شکل کشته شده و وقایع بعدی نشان داد که آخرینشان هم نیست. در اسفند ۱۳۷۹ جنازه دو زن در محلههای فقیرنشین مشهد پیدا شد که هر دو با روسری خفه و جنازههایشان درون چادر پیچیده شده بودند. تا زمان کشف جسد سکینه، افسانه کریم پور زنی ۳۰ ساله که دختری ۹ ساله نیز داشت، ناپدید شده بود و زنی بهنام لیلا آشفته در تابستان همان سال خفه، در زیر بوتهزارهای گوجه فرنگی در حوالی جاده خینعرب مشهد پیدا شده بود. چند روز بعد از پیدا شدن لیلا در محله سجادشهر مشهد، جسد زنی بهنام فریبا رحیمپور در یک گونی زرد رنگ کشف شد. او هم خفه شده بود. پس از آن وقفهای چند ماهه در پیدا شدن جسد زنانی که با روسری خفه شده بودند، افتاد. ولی در دی ماه همان سال کمی بالاتر از شرکت ایران خودرو مشهد، چادری مشکی که جسد زنی در آن پیچیده شده بود، کشف شد. این زن معصومه نام داشت.
یک ماه بعد باز هم در رو بهروی ایران خودرو، جسد زنی پیچیده در چادر کشف شد. نام این زن، سارا رحمانی ۲۷ ساله بود و فقط چند روز بعد، جسد زنی ۴۵ ساله بهنام اعظم عبدی، در حالی که خفه شده بود در حوالی جاده خینعرب کشف شد. سه روز بعد از پیدا شدن جسد سکینه در اسفند ۷۹ هم جسد زن دیگری بهنام خدیجه کامل قصری که با روسری خفه شده بود، در روستای دوستآباد حوالی مشهد پیدا شد. در این زمان هنوز پیدا شدن جسد این زنان به مطبوعات ایران بهعنوان قتلهای سریالی راه پیدا نکرده و اگر خبری از آنان منتشر شد بهعنوان قتل زنی در مشهد یا مناطق حاشیهای بود.
فروردین ماه ۱۳۸۰ در روزنامه نوروز بودم که اولین بار با اطلاعات این قتلها مواجه شدم. اخبار این زنان که بیشترشان در روزنامههای محلی منتشر شده بودند، کنار هم معنای مخوفتری میدادند، هرچند که مسئولان استانی و انتظامی ارتباط بین این قتلها را منکر میشدند. این اتفاقات در سال پایانی دوره اول دولت اصلاحات روی داده بود. در دورانی که دو سال پیش از آن ماجرای قتلهای زنجیرهای برملا شده بود. برای همین افشای یک قتل سریالی دیگر برای آن زمان شاید از تحمل عمومی و سیاسی خارج بود.
تلاش برای برقراری ارتباط با مسئولان استانی و انتظامی آغاز شد اما نتیجه چندان امیدوارکننده نبود. در اطلاعرسانیهای بعدی وقتی دیگر توجه همگان به این قتلها جلب شده بود، گفتند این زنان، زنان خیابانی بودند. به نظرشان میرسید اگر این زنان را خیابانی معرفی کنند شاید از حساسیت مردم کاسته شود. اما چنین نشد. در فروردین ۸۰ چهار جنازه دیگر پیدا شد که در فاصله ۱۲ تا ۲۴ فروردین به قتل رسیده بودند. نحوه قتل هر چهار زن یکی بود. همان ماه وقتی همه در لاک پنهانکاری و عدم اطلاعرسانی فرو رفته بودند، استاندار خراسان را در حاشیه برنامهای خبری در تهران دیدم. با واسطه دوستان سیاسی اطلاعاتی در اختیارم گذاشت که برای دانستن خودم مفید بود ولی اجازه انتشار نداشتم. یکی از مهمترین اطلاعاتی که یافتم این بود که برخلاف تصور و اعلام عمومی همه این زنان، روسپی نبودند بلکه در میانشان کارگرانی بودند که عصر هنگام بازگشتن از محل کار ربوده و سپس کشته شده بودند. این چیزی بود که خیلی بعد از آن بالاخره فاش شد. اما زمانی که سعید حنایی بهعنوان قاتل این زنان دستگیر شد، اطلاعات به بیرون درز کرد.
از همان فروردین ۸۰ با پیدا شدن هر جنازه گزارش مفصلی درباره این واقعه در روزنامه نوروز و هفتهنامه تماشاگران مینوشتم. بحرانهای دو سه سال قبل آرام آرام داشتند به رنگ اجتماعی درمیآمدند. اگر تا پیش از آن هر ۹ روز یک بحران سیاسی وجود داشت، حالا حوزه اجتماعی هم در آن دخیل شده بود.
وقتی تعداد گزارشهای منتشر شده زیاد شد، از مجلهها هم تماس گرفته میشد برای نوشتن گزارش در همین رابطه. از مجله زنان گرفته تا گزارش فیلم. برای نوشتن گزارش مجله «گزارش فیلم» ماجرای زنان مشهد را با فیلم سکوت برهها گره زدم. کلاریس استرلینگ مأمور اف بیآی در مأموریت خود جنازه کشف میکرد و اینجا هر روز خبری از کشف جسدی منتشر میشد. گزارش مجله زنان با تیتر«یک روسری، دو گره و ۱۲ جسد» منتشر شد. در زمان انتشار آن گزارشها تعداد کشتههای قتل سریالی ۱۲ نفر بود و
هیچ کس نمیدانست چهار جسد دیگر به جمع جنازههای قبلی
اضافه میشود.
اردیبهشت و خرداد سال ۸۰ بدون قتل زنان مشهدی سپری شد ولی در تیر آن سال سه زن دیگر در مشهد به قتل رسیدند. تا آن زمان عکسهای جنازهها هم به دستم رسیده بود. عکس جنازهها در موقعیتی که پیدا شدند، عکس انتقالشان به سردخانه و عکسهای پزشکی قانونی. برای هر گزارش عکسها دوباره بیرون کشیده میشدند، نامها مدام در سرم میچرخیدند: افسانه کریم پور ۳۰ ساله، لیلا آشفته، فریبا رحیمپور که جسدش درون یک گونی زردرنگ پیدا شده بود، معصومه، سارا رحمانی، اعظم عبدی ۴۵ ساله، سکینه کیهانزاده، خدیجه کامل قصری، طوبا جشن آبادی و...؛ حالا همه این زنان، آدمهای آشنای زندگی کاری من شده بودند. رابطهای خبریام در مشهد به محض پیدا شدن جنازه دیگری تماس میگرفتند و خبر میدادند.
نیمههای شب بود. سکوت شبانه همه جا را پر کرده بود و مانند فیلمهای فارسی صدای تسمه کولر تنها صدای محیط بود. در حال نوشتن گزارشی در همین رابطه برای یکی از نشریات بودم. عکس جنازهها در اطرافم پخش بود و داشتم به ترتیب درباره هر کدام مینوشتم. کاری که تا آن زمان نزدیک به ۲۰ بار بود که انجام داده بودم. ناگهان انگار سکوت و سیاهی سنگینی کرد. سرم را بلند کردم و دیدم میان ده ها عکس جنازه نشستهام. ترس هوار شد روی وجودم. واقعاً ترسیدم. تمام آن چهرهها که تا آن زمان برایم صورتهای آشنایی شده بودند که حتی یادم رفته بود جنازه هستند، ناگهان غریبه شدند. برگشتند به ماهیت اصلیشان. جسد قربانیانی که با یک روسری خفه شده و جنازهشان یا درون چادر یا موکت در جوی آب و کانال پیچیده و رها شده بودند. یک نفس عمیق کشیدم و نوشتن را ادامه دادم. اما دیگر کلمات در ذهنم جفت و جور نمیشد. دیدم نوشتن با آن شرایط امکان ندارد. عکسها را که در آن لحظه حتی دیگر نمیتوانستم براحتی لمس کنم، جمع کردم و گذاشتم درون کیف مدارکم.
آماده خواب شدم. چند دقیقه گذشت، دیدم با وجود آن کیف و عکسهای درون آن نمیتوانم بخوابم. کیف را سوت زنان گذاشتم پشت در اتاق و برگشتم به تخت. حالا این احساس را داشتم که جنازه همه آن زنان پشت در هستند. قلبم تند میزد. دچار کابوس شده بودم. مدام به خودم نهیب میزدم که این چه دیوانه بازی است. خجالت بکش. ولی نمیکشیدم و فقط هر لحظه ترسم بیشتر میشد. تصمیمم را گرفتم، بالش را برداشته به طبقه پایین رفتم و آرام خزیدم کنار مادرم. از خواب پرید و با هول و تکان گفت: چی شده؟ گفتم دلم برایت تنگ شده و جواب شنیدم دیوانه. اما میارزید.
قتل های سریالی زنان مشهد با پیدا شدن جسد زهرا صدخسروی ۳۳ ساله در ۱۶ مرداد ۸۰، پایان یافت. چون مژگان آخرین کسی که ربوده شده بود، از دست قاتل عنکبوتی فرار کرد و همین باعث دستگیری سعید حنایی شد. کسی که هیچ گاه باور نکردم او همه این قتلها را به تنهایی انجام داده باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه