4. گفت و گو با ‌کارگردان «بزم رزم»

جـــــنگ‌ جنگ تا موسیقی


‌سید وحید حسینی
در گفت و گو با «ایران جمعه» از مراحل ساخت تا انتشار ‌این مستند می گوید
الهام زارع نژاد:  از اینجا شروع کنیم که نسخه تازه منتشر شده و جدید «بزم رزم» با آنچه پیش‌تر اکران شد تفاوتی دارد؟
بله. چند دقیقه به این فیلم اضافه شده‌ و برای آنها که قبلاً هم فیلم را دیده‌اند این تصاویر تازه خواهد بود و همچنین دفترچه‌ای از سرودها و تصنیف‌ها را هم چاپ کرده‌ایم و کنار دی‌وی‌دی گذاشتیم که بخش خاطرات مخاطب را پاسخ می‌دهد و با توجه به اینکه در فیلم آنها را می‌شنود برایش جذاب خواهد بود و از طرفی هم بسیاری از آثاری که از این شعرها باقی مانده به‌دلیل قدیمی بودنشان، کیفیت‌های بالایی ندارند و خیلی جاها کلمات واضح و مشخص نیست و می‌توان گفت این اتفاق، اتفاق خوبی است که به‌صورت یک بسته فرهنگی همه آنها را در اختیار مخاطب قرار داده‌ایم. این دفترچه در واقع شناسنامه تصنیف‌های فیلم هم محسوب می‌شود و به نظرم کاربردی است.
جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید هر هنرمند یا نویسنده‌ای تنها یک اثر درخشان دارد و آثار دیگرش نام‌های دیگر همان اثر است؛ آیا در مورد بزم رزم در مقایسه و در کنار آثار دیگرتان چنین ذهنیتی برای خود شما پیش آمده است؟
امیدوارم در مورد کار من این چنین نباشد؛ اما به هر حال بزم رزم در زندگی کاری من بسیار اثر‌گذار بود. این فیلم با اقبال زیادی مواجه شد و من قدردان این مخاطبان هستم با این‌همه از اینکه بعد از دوسال در اختیار همه قرار گرفته چندان رضایت ندارم و به نظرم مرا عقب هم انداخته چون مدام به فکر نمایش آن در شهرهای مختلف و دیده‌شدن آن بودم. به‌دلیل آنکه در ایران مستندسازی یک کار تک‌نفره‌ست که از پخش تا چاپ و فروش فیلم، همه بر عهده خود کارگردان است در نتیجه این فیلم هم خیلی وقت و انرژی گرفت و اگر چنین نبود می‌توانستم فیلم دیگری بسازم اما با این درگیری‌ها فرصت چنین کاری پیش نیامد و البته که همچنان ذهن من درگیر این مسأله است که با وجود چنین استقبالی حالا کار بعدی‌ام چه و چگونه باید باشد.
چه کاری در دست تولید دارید؟
یک فیلم در مورد پرتره مجید درخشانی و یکی هم در مورد قباد شیوا در دست ساخت دارم. کار دیگری هم که زمان بزم‌رزم شروع کردم و تاکنون 70درصد آن انجام شده، پرتره دکترعبیدی است.
 بعضی از منتقدین و مخاطبین بزم رزم را مستند پرتره می‌دانند. به عقیده شما چه تفاوتی بین بزم‌رزم و یک پرتره تاریخی وجود دارد؟
فیلم پرتره شخصیت‌نگار است و بزم رزم در گونه فیلم‌های پرتره نیست؛ بلکه فیلمی موضوع محور است و در فیلم شخصیت‌هایی که درگیر آن موضوع هستند در مورد همان موضوع صحبت می‌کنند. در واقع با ساختارِکلاسیک سینمای مستند، یعنی مصاحبه و آرشیو و نریشن و ساختار جواب پس‌داده‌ای که سال‌هاست در جهان به این روش فیلم‌های زیادی ساخته شده است. شاید خیلی‌ها هم با این روش موافق نباشند و به کارهای نو و تجربی توجه بیشتری نشان ‌دهند اما همچنان این روش مورد پسند من هم است و دلم می‌خواهد درست انجامش بدهم. «بزم رزم» متناسب با اولین موسیقی جنگ، برای من عبارت بود از جنگیدن اهالی موسیقی برای حفظ آن یعنی تلاش موزیسین‌ها برای حفظ موسیقی و نگه‌داشت آن که با همه آن سختی‌ها در آن دهه خودش یک جنگ بود. با همین دید هم از ابتدا سراغ افرادی مثل مهدی کلهر، حمید شاهنگیان و علی مرادخانی رفتم. می‌خواستم ببینم نگاه‌ها، ازجمله نگاه حاکمیت در آن دوره چگونه بوده و به همین دلیل هم مستند مصاحبه‌محور یکی از اشکال ساده و اولیه مستندسازی است که همان‌طور که اشاره کردم مورد پسند من است و به هر جهت شاید امروز جذابیت خاصی جز برای شبکه‌های خبری و مستندهای تبلیغاتی هم نداشته باشد.
  بعد از بزم رزم، موارد مشابهی در ابزار رسانه‌ای مختلف، مثل پادکست چهل‌سال موسیقی یا حتی فیلم مستند گروه چاووش و موارد دیگری تولید شد که البته تفاوت‌ها مشخص است. به نظر شما به‌دلیل موفقیت‌های چشمگیری که نصیب این مستند شده، بزم رزم تأثیری بر ساخت
این گونه تولیدات گذاشته است؟
من «چاووش» و «قطار مسیر شصت» را دیده‌ام و برنامه‌های تلویزیونی که بعد از بزم‌رزم ساخته شد را هم همچنین. این فیلم ظاهراً تأثیراتی روی برخی از هنرمندان داشته، مثل همایشی که راه افتاد و اتفاقاً از طرف کسانی بود که بزم رزم را دوست داشتند. زمانی که فیلم من رو به اتمام بود، دو فیلم دیگر به دستم رسید که از نظر موضوعی شبیه فیلم من بودند. یکی همان کار کتایون جهانگیری بود که گفتم. البته همه آن کارها ساختار و اجرای متفاوت خودشان را دارند، فیلم دیگری هم که سال‌ها پیش توسط خانم آزاده سلیمیان ساخته‌شده که آن هم فقط از نظر موضوع به فیلم من شباهت دارد. اما در مورد تأثیرگذاری به هر حال در جشنواره‌ها هم دیده می‌شود که بعد از برخی فیلم‌ها که مورد اقبال داوران و مخاطبان قرار می‌گیرد عده بیشتری سراغ ساخت آن گونه فیلم‌ها را می‌گیرند؛ مثلاً بعد از فیلم «صفر تا سکو» ساخت فیلم ورزشی باب شد. در تمام دنیا همین‌طور است و وقتی فیلمی مورد توجه داوران یا مخاطبان قرار می‌گیرد فیلم‌سازانی دیگر هم کمابیش به سمت آن موضوع گرایش پیدا می‌کنند و جلب‌اش می‌شوند. بعد از بزم‌رزم هم طبیعتاً عده‌ای به سمت این موضوع رفتند و حتی در تلویزیون کارهایی ساخته شد که متأسفانه خوب نبود و حتی اسم فیلمشان را هم بی‌ذره‌ای خلاقیت گذاشته بودند: «رزم‌آهنگ»
نگاه و رویکرد شما در ساخت بزم رزم فقط ساختاری بود یا اینکه دغدغه‌های دیگری هم به لحاظ فرمی برایتان وجود داشت؟
به نظر من مسأله مورد پسند قرار گرفتن یک فیلم در گروه‌ها و رده‌های مختلف مخاطبان شامل طیفی گسترده است اما درباره بزم رزم خوشبختانه همه گروه‌ها و سلیقه‌ها نگاه و نظر مثبتی به این فیلم داشتند. جز گروه‌های افراطی که یک‌طیفشان می‌گفتند چرا به دیگر گروه‌های قبل و بعد از انقلاب پرداخته نشده است و.... گروهی دیگر هم افراطی‌هایی بودند که فکر می‌کردند من به شخصیت برخی از چهره‌ها بیشتر از حد پرداخته‌ام و به اصطلاح خیلی بزرگشان کرده‌ام که معمولاً این‌ گروه هم به برنامه‌های تکراری تلویزیون در زمینه سرود و موسیقی علاقه‌مند هستند و باعث می‌شوند سیاستگذاری‌های جدیدی هم در زمینه موسیقی شکل نگیرد، اما برگردیم به پاسخ سؤال شما و اینکه آیا آن تفاوت که بزم‌رزم قصد داشت با آن سدهایی را بشکند محقق شد یا نه. وقتی جنگ شد افراد مختلفی به میدان آمدند و در زمینه موسیقی کار خودشان را انجام دادند و کنار هم بودند و کار کردند یعنی از هر دو گروه و این همان تفاوت با دیگر کارهایی‌ست که در این زمینه شده، چون در آن فیلم‌ها این نگاه وجود ندارد.
 چرا اشاره‌ای به همان سرودهای رایجی که بین گروه‌های چپ‌گرا بسیار شهره بود، نشد؟
دلیل خیلی پیچیده‌ای ندارد. من موسیقی انقلاب را نساخته‌ام بلکه فیلمی درباره موسیقی جنگ ساخته‌ام. در طرفی دیگر عده‌ای هم می‌گویند اگر این‌طور است چرا گروه چاووش وجود دارد؟ ولی من از چاووش در شروع کار استفاده کردم تا به اصل موضوع که موسیقی جنگ است برسم و از طرفی طبق آنچه در فیلم هم گفته می‌شود در واقع گروه چاووش بود که موسیقی را از بزمی به رزمی تبدیل کرد و به نظر من این مسأله نقطه عطف این مسأله به حساب می‌آید. البته گروه چاووش کارش را ادامه می‌دهد و به موسیقی جنگ می‌رسد؛ اما آن سرودها، مربوط به سال‌های انقلاب است و می‌توان در یک فیلم به طور کامل به موسیقی انقلاب پرداخت. جریانی که می‌شود در مورد آن هم پژوهش صورت بگیرد. نکته دیگر عدم دسترسی به آن آهنگسازها و خواننده‌ها بود که بتوانند حرفی بزنند و من هم نمی‌توانستم فقط قسمتی از آهنگ را بدون هیچ قصه‌ای پخش کنم و چنین اشاره جزئی در روند بزم رزم جایی نداشت.
 روند ساخت فیلم از ابتدا در ذهن خود شما چطور شکل گرفت؟ یعنی سناریویی که برای آن در ذهن داشتید چه بود؟
«مارش شهریار» جرقه ابتدایی این فکر بود. وقتی این قطعه را شنیدم دلم می‌خواست تمام اطلاعات آن را به دست بیاورم؛ اطلاعاتی مثل سال ساخت ونام آهنگسازش و اینکه برای چه کسی ساخته‌ شده ‌بود. پژوهشگرانی که با آنها کار کردم میرعلی نقی و هوشنگ جاوید بودند که در فیلم هم حضوردارند ولی آنها هم هیچ‌کدام نمی‌دانستند سازنده این مارش چه کسی است و حدس می‌زدند مارش آلمانی یا انگلیسی باشد. بالاخره توانستم با چند نفر از سرهنگ‌های موزیک نظام مثل سرهنگ نعمتی ارتباط برقرار کنم که اسم دلبری را او به من گفت و با همین حدسیات شروع کردم به پیگیری و در نهایت در پادگان امام‌علی با کمک چند سرهنگ دیگر این نت قدیمی را پیدا کردم که به‌نام دلبری بود و بعدتر توانستم دخترش را در تهران پیدا کنم و او هم روزنامه‌های قدیمی را در اختیارم قرارداد و البته عکس‌ها و بالاخره تلفنی توانستم با خود او که در انگلستان زندگی می‌کرد صحبت و اطلاعات دقیق را دریافت کنم. این قسمت را هم در فیلم گنجاندیم که این مارش در دهه سی ساخته شده و بعد از جنگ هم به نام‌های مارشِ پیروزی و مارش بیست‌و‌یک حمزه تغییر نام پیدا کرده است. این مسأله یکی از مهم‌ترین مواردی بود که به آن اشراف نداشتم و در طول فیلم به آن رسیدم.
یکی از سؤال‌هایی که بعد از دیدن تصاویر آرشیوی به ذهن متبادر می‌شود این است که دسترسی به آرشیوها و ارتباط با افراد از چه طریق برای شما میسر شد؟
سعی می‌کردم خودم این ارتباط‌ها را برقرار کنم. یعنی سؤال‌هایم را می‌پرسیدم و دوستان هم حرف می‌زدند. با صداقت و به سادگی. مثلاً شاهنگیان زیاد مصاحبه کرده‌ اما این حرف‌هایی که در بزم رزم می‌زند هیچ‌جای دیگری مطرح نکرده است. در مورد آرشیو هم بعضی را در طول کار پیدا کردم آن‌ هم زمانی که حتی امیدی به دست‌یافتن به این آرشیو نداشتیم. از طریق یکی از دوستانم به‌ نام اسماعیل جعفری که کار آرشیو می‌کرد، به برخی از این اسناد در صداوسیما دست پیدا کردم. بخشی را هم که به‌صورت میدانی پیدا‌ کردم. مثلاً مجید درخشانی خیلی کمک کرد و آن عکس‌هایی که از چاووش دارم و در تیزر فیلم هست، از آرشیو شخصی درخشانی است. فیلمخانه ملی هم خیلی کمک کرد. پلان‌های ارکستر در جنگ هم متعلق به فیلمخانه ملی است و بخشی‌اش از آرشیو صداوسیما و بخشی هم از آرشیو شخصی خودم بود که در طول این سال‌ها که مستند می‌سازم، جمع‌آوری کرده بودم. صوتی‌ها را هم غالباً از خود شخصیت‌های فیلم یا کسانی که آرشیوهای شخصی دارند، گرفته‌ام. به‌هرحال از همه‌جا و همه‌کس کمک گرفتم. برخی هم که در تدوین اتفاق افتاده که پشت سر هم می‌بینید از آن شخص شنیده‌ایم و بعد گشته‌ام و دیدم که آن تصویر را دارم و در فیلم گنجانده‌ام. مثل پلانی که بچه‌ها در مدرسه شیشه آبلیمو در دست گرفته‌اند و سرود «امریکا امریکا» را می‌خوانند، خیلی اتفاقی پیدا کردم. این دقیقاً از آن اتفاق‌هایی بود که شانس در آن دخیل بود و با فضای فیلم همخوانی داشت. یا آهنگ‌های کردی بیژن کامکار را وقتی در خانه موسیقی پیدا کردیم از جمله قطعاتی بود که او درباره‌اش برای ما حرف زده بود اما خودش هم آنها را نداشت.
چیزی هم بود که موفق نشدید آن را در فیلم بگنجانید یا اصلاً پیدا نکرده‌ باشید و از خیر گنجاندن آن در فیلم گذشته باشید؟
من تحقیقاتم را در صداوسیما، فیلمخانه ملی، مرکز موسیقی، خانه موسیقی و مکتب‌خانه میرزا عبدالله انجام دادم تا بدانم مثلاً محمدرضا لطفی چند آهنگ را تحت تأثیر جنگ ساخته‌ است، محمدرضا شجریان چند آهنگ در این زمینه خوانده و... چون اصلاً آماری در این زمینه‌ها وجود نداشت. جالب است بگویم بعضی از این اطلاعات و آمار را من به صداوسیما می‌دادم و البته موضوعات دست‌نیافتنی بسیار دیگری هم بود که مهم‌ترین دلیل آن عدم حضور و حیات لطفی و مشکاتیان بود و همیشه حسرت این‌ را خوردم که زمانی ساخت فیلم را آغاز کردم که آنها در بین ما نبودند. از جمله غایب‌های بزرگ‌ دیگر حضور استاد شجریان است که دقیقاً شروع فیلم همزمان شد با شروع بیماری او و این سه نفر چهره‌های مهمی هستند که در این عرصه بسیار کار کردند و در این فیلم به دلایلی که آمد حضور ندارند یا نبودن ابتهاج که راضی‌کردن او به مصاحبه کار سختی بود و در نهایت هم نشد. یا راغب به‌دلیل بیماری خیلی به مصاحبه و بخصوص مصاحبه تصویری علاقه‌ای ندارند که به هر حال من با آرشیوی که داشتم توانستم در مورد او در فیلم حرف بزنم و با همان آرشیو جبران کردم. از دیگر چهره‌ها شهرام ناظری بود که تلاش زیادی کردیم ولی باز هم نشد چون حاضر به مصاحبه نشد و آن زمان فیلم را در حدی نمی‌دید که بخواهد در آن حضور داشته باشد یا مهرداد کاظمی که در امریکا در دوران بیماری به سر می‌برد و در فیلم حضور ندارد. از دیگر چهره‌های مهمی که باید در کنار مهدی کلهر و شاهنگیان که از مدیران وقت بودند قرار می‌گرفت فریدون شهبازیان و علی معلم دامغانی بودند که جایشان بسیار خالی بود.
‌ به جز افراد، فکر می‌کنید سرفصل و موضوعی در فیلم از قلم افتاد یا حذف شد و...؟
وقتی فیلم را می‌ساختم فکر می‌کردم تقریباً به همه جوانب می‌پردازم اما طبیعتاً پس از پایان فیلم و دیده‌شدن آن یا نقدهایی که نوشته‌ شد، کم‌کم متوجه شدم چه چیزهایی در آن کم است. یکی از آنها مسائل زنان در این فیلم بود که من از آن غفلت کردم. چون حداقل می‌شد در فصلی کوتاه به آن می‌پرداختم و البته باز هم من سعی‌ کردم با کمی هوشیاری در تدوین، به نکاتی اشاره‌ کنم. مثل حضور زنان در همان شروع فیلم که بعد کات می‌خورد و زنان حذف می‌شوند و مردان باقی می‌مانند یا تیتر روزنامه‌ها که به عدم حضور زنان اشاره می‌شود ولی به هر حال این نکات کمرنگ است و مفصل‌تر می‌شد در مورد حذف بانوانی چون پریسا یا اخوان حرف زد که باز هم من چون فیلمی مؤلف‌وار ساختم خواننده‌ها در سوی دیگری قرار می‌گرفتند چون بسیاری از خوانندگان اجراگر هستند و من به سراغ شعر و آهنگسازانی رفته‌ام که از جنگ تأثیر گرفته‌اند و از طرفی دیگر ما آهنگساز خانم در عرصه موسیقی خیلی کم داریم. حالا نمونه‌هایی مثل خانم مجد یا قرچه‌داغی را به یاد دارم ولی افراد دیگری به ذهنم نمی‌رسند. در دل این کار به تاریخچه بسیاری از قطعه‌ها هم رسیدم و با آدم‌هایی گفت‌وگو کردم که از بسیاری از آنها نمی‌شد دو بار وقت گرفت، بنابراین باید در همان جلسه اول ضبط تمام می‌شد. در واقع می‌توانم بگویم بسیاری از چیزهایی که قرار بود به آن برسم و در فیلم بیاید، در هنگام ساخت فیلم و روی میز تدوین به آن رسیدم. جالب است بگویم در ابتدا آن‌قدر آشفتگی موضوعی داشتم که نمی‌دانستم باید چه ‌کار کنم و نهایتاً سر میز تدوین، به یک فصل‌بندی مشخص رسیدیم.
‌ در مورد فصل‌بندی و نامگذاری آنها چطور تصمیم گرفتید؟
موضوع و محور فیلم بسیار گسترده است و جمع کردن آن واقعاً کار سختی بود. طرحی کلی در مورد فیلمم داشتم ولی فیلمنامه نه. به طور مشخص تحقیقاتم را انجام داده بودم ولی سرنوشت فیلم مشخص نبود و گفت‌و‌گوها و بسیاری از موارد در فیلم مستند بداهه است. مثلاً من نمی‌دانستم علیزاده آنقدر کامل در فیلم حرف خواهد زد و نقش بیشتری خواهند داشت یا از طرفی گفت‌وگو و صحبت‌های ریاحی کمتر خواهد شد. اینها در دل کار پیش می‌آید و بعد تعیین‌کننده خواهد بود که چطور این چیدمان را انجام دهیم. ما فیلم طولانی مستند که به اکران برسد و با اقبال هم روبه‌رو شود کم داریم و به همین خاطر به این فکر کردیم که در تدوین باید اتفاق درستی شکل بگیرد که مخاطب را خسته نکند و انسجامی در فیلم اتفاق بیفتد و تصمیم به فصل‌بندی گرفتیم و در نهایت به اسامی گوشه‌ها رسیدیم که آن را هم خانم محدثه گلچین عارفی که تدوینگر فیلم و همسر و مشاور من هم هستند پیشنهاد دادند. انتخاب اسامی گوشه‌های موسیقی ادای دینی است به موسیقی دستگاهی و هم جرقه آن در ذهنمان ایجاد شد که هر فصل را با توجه به آن قسمت و همان موضوع اسم‌گذاری کنیم، یعنی اگر قسمتی را «حصار» نام گذاشتیم به موسیقی انقلاب و سال‌های 57 اشاره کرده‌ایم. یا درآمد و پیش‌درآمد که مشخصاً در مورد شروع کار بود و در قسمت «رجز» قسمتی بود که در مورد نوحه‌ها حرف زدیم. در فصل «مویه» از موسیقی محلی و قومی گفتیم و «اوج» را برای پیروزی خرمشهر و شادی آن انتخاب کردیم.
‌ پس در واقع تدوینگر شما در این فیلم شبیه یک مشاور کنارتان حضور داشت؟
در سینما به تدوینگر لقب کارگردان دوم می‌دهند و خب خانم گلچین عارفی تدوینگر این فیلم، علاوه بر اینکه همسر من هستند، نقش مهمی در این فیلم داشتند و در مجموع ما همیشه با هم فیلم می‌سازیم. جایگاه خانم گلچین عارفی در سینمای مستند امروز مشخص است و شاید اگر با نظراتم بخواهم چیزی اضافه کنم حتماً حرفی است بدیهی.
‌ دلیل خاصی داشت که فیلم را به حسین علیزاده تقدیم کردید؟
دلیلش قطعاً علاقه من به علیزاده ا‌ست و سوای آن ارادتم به نینوای او. حتی در تقدیم اثر تیتری که انتخاب کرده‌ام هم تقدیم به خالقِ نینواست که بی‌نظیر است. انگار علیزاده روند پیشبرد فیلم را در دست گرفت. قبل از فیلم هم همیشه به او علاقه‌مند بودم ولی بعد از فیلم ارادتم به او بیشتر شد نه به‌دلیل آنکه با فیلم من همکاری کرد، بلکه به خاطر نگاه او و تمام حرف‌هایی‌ که در فیلم می‌زند. علیزاده شخصیت بسیار آزاده‌ای دارد و چه چیزی بهتر و بیشتر از اینکه در دوربین نگاه می‌کند و می‌گوید: «این تضاد و اتفاق‌ها در جایی رخ می‌دهد که من عاشقش هستم و اسمش ایران است...پس من خودم را دور نمی‌کنم که ایران این‌جور و آن‌جور است...من باید در وطنم با این مسائل مبارزه و درستش کنم، من در وطنم مبارزه نمی‌کنم علیه وطنم، من در وطنم مبارزه می‌کنم برای وطنم».‌
‌سؤال دیگری که به ذهن می رسد این است که آیا ‌ به گروه مخاطبان فیلم هم فکر کرده بودید؟ حالا که از زمان اکران گذشته خودتان می‌توانید برآوردی از طیف مخاطبانتان داشته باشید؟
ابتدا فکر می‌کردم مخاطبان این مستند متولدان دهه ۵۰ هستند یعنی کسانی که از آن دوران خاطره دارند و حالا این فیلم برایشان می‌تواند جذاب باشد. چون با خود فکر می‌کردم یک فرد متولد دهه هفتاد خاطره‌ای از آن دوران ندارد که بخواهد با این فیلم ارتباط برقرار کند؛ اما برایم بسیار جالب بود که بچه‌های زیادی از دهه ۷۰ به دیدن «بزم رزم» آمدند و از تماشای آن لذت بردند. پیش از اکران، مخاطبان فیلم را دو دسته می‌دانستم؛ یک گروه کسانی که دست‌اندرکار موسیقی، شاغلان و دغدغه‌مندان این حرفه هستند و دیگری کسانی که نسبت به آن نوستالژی دارند. ولی چون فیلم تا حدی فراتر از این حرف‌ها رفته و جامع‌تر شده، خوشبختانه به مخاطبان بیشتر و متفاوت‌تری دست پیدا کرد.
‌‌ فکر می‌کنید چه چیزی نظر همین جوان‌ترها را جلب کرده است؟
بین مخاطبان نظراتی داشتیم در مورد وطن دوستی و اینکه بعد از دیدن بزم رزم با جمله‌بندی خودشان می‌گفتند آنقدر هیجان‌زده‌ایم که نمی‌خواهیم کسی به ایران نگاه چپ بیندازد. خیلی از آنها خاطره‌ای از آن سرودها و روزگار نداشتند اما مثلاً یک نفر عکس خودش را در فضای مجازی گذاشته بود که در ردیف یک سینما نشسته و فیلم را تماشا کرده و نوشته بود با آنکه چند مهره گردنم را از دست دادم اما به دیدنش می‌ارزید. مخاطب سینمای مستند مخاطب گذری نیست که در یک فروشگاه اثری را ببیند و نظرش جلب شود. فیلم مستند بازیگر ندارد و در مورد بزم رزم هم کسانی که فیلم را دیده‌اند به نحوی دنبال خریدنش هم هستند. مثلاً اتفاقات جالبی در زمان اکران افتاد؛ از جمله اینکه خانم و آقایی بعد از دیدن فیلم برای دفعه دوم که آمده بودند نذر فرهنگی کرده بودند که پانزده نفر را به دیدن بزم رزم بیاورند چون معتقد بودند این فیلم بخشی از هویت فرهنگی ماست و حالا که دی‌وی‌دی منتشر شده مخاطبان دیگری به شکل دیگری آن را خریداری می‌کنند و به دوستانشان هم هدیه می‌دهند.
 ‌ به نظر شما مستندی از جنس «بزم رزم» در تاریخ به‌عنوان سند باقی خواهد ماند؟
ببینید ما بزم رزم را با عشقی که به ایران و موسیقی ایران داشتیم ساخته‌ایم و این دو موضوع برای ما بسیار مهم و پررنگ بودند و هستند؛ بنابراین شنیدن این تاریخ پرفراز و نشیب می‌تواند تأثیرگذار باشد و حالا که با زبان موسیقی هم هست حتماً درس‌هایی در آن هست که به درد امروز هم می‌خورد. موسیقی در بزم رزم دل‌ها را با هر ایدئولوژی به هم نزدیک می‌کند. یعنی همیشه در هر حالی چیزی وجود دارد که مردم ایران را یک‌جا به هم وصل‌ می‌کند و یک همبستگی بین ما به وجود می‌آورد؛ انگار وقتی فکر می‌کنیم سقفی دارد بر سرمان خراب می‌شود چیزی مثل همان همبستگی دوباره آن را نگه می‌دارد و صافش می‌کند. چیزی شبیه همین حس‌هایی که در فیلم به بیننده منتقل می‌شود. در سکانس اتحاد که در فیلم وجود دارد، خود علیزاده هم همین را می‌گوید و بعد اشاره ‌می‌کند که در دانشگاه کسی نمی‌گذاشت دانشجوها با هم حرف بزنند و او آهنگ اتحاد را در آن زمان می‌سازد و بعد همان پلان آرشیوی و سینمایی که دست‌ها به‌سمت بالامی‌رود را می‌بینیم.
‌ پس در روزگار کنونی این فیلم باز هم می‌تواند با اقبال مواجه شود؟
اینکه اشاره کردم که بزم رزم تصویر مشخصی برای مخاطب متفاوت و متنوع ارائه کرده به این معنی است که مثلاً یک نفر در جبهه موسیقی بوده و از اینکه دیگران در سمت دیگر به چه کاری مشغول هستند خبر نداشته‌اند، از طرف دیگرعده‌ای هم بودند از آدم‌های بسیار مذهبی و سنتی که به موسیقی به دیده حرام نگاه و فکر می‌کردند که چقدر خوب جلوی موسیقی گرفته شد. اما یک نفر از همین افراد می‌گفت با بزم رزم متوجه شدم که برخی از افراد بودند که شغلشان موسیقی بوده و چه سخت که زندگی یک عده که همان موسیقی بوده از آنها گرفته شده و این تنها تحت تأثیر همین نگاه و تصمیم این افراد بوده است. به طور مثال یکی از همین استادان می‌گفت در آن زمان ما با خیاطی همسرم زندگی می‌گذراندیم و برخی از دوستان برای آنکه به ما کمکی کنند می‌گفتند بروم به خانه‌شان و به فرزندشان موسیقی درس بدهم. همین تغییر دیدگاه‌هاست که باعث شد ما همچنان از نمایش همین فیلم، دوستان خیلی خوبی پیدا کنیم و اتفاقات عجیبی بیفتد که مدام در معرض پیام‌ها و خاطرات مخاطبان قرار بگیریم. زمان زیادی از انقلاب گذشته و خیلی‌ها فراموش کرده‌اند که چرا انقلاب کرده‌اند، وقتی جوانان امروز می‌نشینند پای تلویزیون و تصاویر آن زمان را نگاه می‌کنند، تصویری قبل از انقلاب دارند و تصویری از کسانی که انقلاب کرده‌اند. در فیلم بزم رزم نکته‌ای که قابل تأمل است همین کنار هم قرار گرفتن آدم‌ها برای آن انقلاب است. اینکه ‌کسانی با تفکرات مختلف دست به دست هم داده‌اند و کنار هم انقلاب کرده‌اند. مثلاً در بخش حصار، علیزاده و لطفی و کامکارها و شیدا و عارف بودند که همه با هم تلاش کردند برای اینکه در این انقلاب نقشی داشته باشند و بعد هم در این کشور ماندند و در زمان جنگ هم باز همین کار را کردند. این‌ مسائل باعث می‌شود که جوانان تصویر درست‌تری از شرایط انقلابی کشور را به دست بیاورند و به نظرم این فیلم یک فضای وحدت ملی را ایجاد می‌کند، با مرور این خاطره‌ها و با همبستگی همه گروه‌ها برای اینکه آن هشت سال جنگ طی شود. در واقع قدرت موسیقی در اتحاد مردم خیلی نقش دارد. ضمن آنکه درست است که به هر حال این یک اثر برجسته سینمایی نیست، اما به لحاظ اینکه بخشی از تاریخ معاصر ما را ثبت کرده‌، به‌عقیده من باقی خواهد ماند. حتی چند سال دیگر دانشجویان می‌توانند به این آثار مراجعه کنند. من قبلاً هم گفته‌ام که بعضی‌ها به من می‌گویند با دو عکس و چهار مصاحبه فیلم ساخته‌ای، کاری نکرده‌ای! شاید حق دارند؛ بعضی وقت‌ها هیچ کار خاصی نمی‌شود کرد. اما رسیدن به این سادگی لذتبخش است. ضمن اینکه اینگونه فیلم‌ها ماندگار و ثبت هم می‌شوند. من با تیم کوچک و جمع‌وجوری این فیلم را ساختم و حتی دوربین، نورها و... متعلق به خودم بود. بودجه‌ای نداشتم و کار دلی انجام دادیم. به‌هرحال از نتیجه کار راضی‌ام.
‌‌ فکر می‌کنید «بزم رزم2» در آینده ساخته شود؟
امیدوارم که در موسیقی شرایط روبه‌پیشرفت و بهتری اتفاق بیفتد و مستندهای دیگری ساخته شود. بزم رزم پیوند عمیقی بین من و همه کسانی است که دل در گرو ایران و موسیقی ایران داشتند، برقرار کرد. شاید جان مایه بزم رزم هم بی‌هیچ پیرایه‌ای همین باشد.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7290/16/537317/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها