مرثیه باشکوه سینمای ایران


نوشته  صوفیا نصرالهی

​​​​​​​این یادداشت درباره فیلم «درخت گردو» کمی تا قسمتی سینمایی اما کاملاً احساساتی و عاطفی است که برای من سینما همیشه مترادف با برانگیزاندن احساسات بوده است.
کمرون کرو در آن کتاب شاهکار گفت‌وگویش با بیلی وایلدر از او می‌پرسد آیا فیلمی در سینما هست که وایلدر آرزو کند کاش خودش آن را کارگردانی می‌کرد؟ جواب وایلدر فقط یک فیلم است: فهرست شیندلر که اسپیلبرگ آن را ساخته و وایلدر تحسینش می‌کند و البته معتقد است اگر خودش بود فیلم را جور دیگری می‌ساخت. چرا «فهرست شیندلر»؟ چون علاوه بر اینکه فیلم به لحاظ سینمایی درخشان است به لحاظ تجربه عاطفی هم در سینما فیلم یگانه‌ای است و از طرفی خود وایلدر هم قربانی حمله نازی‌ها و بردن یهودیان به آشوویتس بوده است.
سینمای ایران با «درخت گردو» ساخته محمدحسین مهدویان صاحب یک «فهرست شیندلر» شده است. فیلمی که نه تنها ساختار و کارگردانی تحسین‌برانگیزی دارد که از نظر احساسی هم می‌تواند جایگاه خودش را در تاریخ سینمای ایران ثبت کند. اصلاً نوشتن از «درخت گردو» بدون احساساتی شدن کار عبثی است. فیلم آنقدر عواطف تماشاگرش را درست نشانه می‌گیرد که نمی‌توانید تأثیر عاطفی آن را نادیده بگیرید و فقط فنی و سینمایی بررسی‌اش کنید. البته که خود این ماجرا هم از قدرت کارگردان می‌آید که به ابزار سینما تا این حد مسلط است و می‌تواند از آن جوری استفاده کند که تماشاگرش را برای دو ساعت میخکوب پرده کند. و اصلاً مگر قرار نبود رسالت هنر همین باشد که به انسان کمک کند تا زندگی را متعالی‌تر تجربه کند و «درخت گردو» همین کار را می‌کند. مصداق هشتگ فراموش نمی‌کنیم است. یادمان می‌آورد که چه رنج‌هایی کشیده‌اند و کشیده‌ایم تا ایران را حفظ کنیم. محمدحسین مهدویان به کمک بازی درخشان پیمان معادی قصه‌اش را آنقدر واقعی به تصویر می‌کشد که چاره‌ای بجز دو ساعت اشک ریختن پای این مرثیه باشکوه نداری. برایت از یک مرد ساده در طول فیلم قهرمانی می‌سازد که عصاره همه آنچه در طول این سال‌ها قرار بوده در سینمای دفاع مقدس ببینیم در اوست و پیمان معادی با شیوه ایستادن راست قامتش و نگاه مستأصل و سنگینش تماشاگر را خلع سلاح می‌کند. فیلم چند شاه سکانس دارد که تصویرش مثل کابوس در ذهن مخاطب حک می‌شود. وقتی مرد فرزندش را روی دست بالا می‌برد تا زیر تانکر آب بدن سوخته‌اش خنک شود جگر تماشاگر آتش می‌گیرد. مهدویان بعد از «ماجرای نیمروز 2: رد خون» گفته بود دیگر فیلم سیاسی نمی‌سازد. وقتی خبر رسیده که سوژه فیلمش بمباران شیمیایی سردشت است گمان کردم زیر حرفش زده اما «درخت گردو» فیلم سیاسی نیست. برای همه آن‌هایی که مهدویان را فیلمسازی ایدئولوژیک و سیاسی می‌دانستند حالا این فیلم نشان می‌دهد کارگردانی که تریلر سیاسی بسازد لزوماً ایدئولوژیک نیست چون ساخت چنین فیلم انسانی از یک ذهن ایدئولوژیک برنمی‌آید.
«درخت گردو» در ستایش زندگی است و زنان و مردانی که از پا نیفتادند و زندگی کردند. درباره معصومیت کودکان است و آغوش پدرانه و نگرانی‌های مادرانه و جنگ که چه چهره دهشتناکی دارد. جنگ که زن و مرد و بچه نمی‌شناسد و همه را در کام خودش فرو می‌کشد. سیاهی که بر زندگی همه آدم‌ها چه بخواهند و چه نه سایه می‌افکند. چه کارگری باشی که در روستای کناری خانه‌ می‌سازی و چه صاحب گرمابه‌ای که بمب اصلاً به شهر خودت نرسیده اما تو هم باید بار سنگینی دیدن تن و صورت‌های سوخته شیمیایی شده را به دوش بکشی.
تا پیش از «درخت گردو» احساساتی‌ترین تصویری که از قربانیان بمب‌های شیمیایی جنگ تحمیلی داشتیم مربوط به چند سکانس از فیلم «از کرخه تا راین» ابراهیم حاتمی‌کیا بود. آنجا که خبرنگاران خارجی به بخش بیماران شیمیایی می‌آیند تا از این جنایت جنگی گزارش تهیه کنند. با «از کرخه تا راین» گریه کردیم. ملودی مجید انتظامی برای فیلم را سال‌ها سوت زدیم. امسال با موسیقی حبیب خزایی‌فر برای «درخت گردو» در سالن سینما مویه کردیم. عزاداری کردیم برای همه آن رؤیاهایی که زیر بمب‌های شیمیایی جنایتکاران جنگی نابود شدند. فیلم مهدویان تصویری بی‌پرده‌تر و البته صدها بار خشن‌تر از فاجعه‌ای که به سرمان آمد دارد. عجیب است که فیلم رده‌بندی سنی دریافت نکرده و البته معتقدم هر نوجوان و جوانی که ۱۶ سالش تمام شده، متولدان سال ۱۳۸۲ به قبل باید فیلم «درخت گردو» را ببینند تا یادشان بیاید: ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود، خون دل‌ها خورده‌ایم و رنج دوران برده‌ایم. یک‌بار برای همیشه «درخت گردو» را ببینید تا تصویرش در ذهن‌تان حک شود. همان کاری که اسپیلبرگ با «فهرست شیندلر» در تاریخ سینما انجام داد. سال‌ها پیش فیلم اسپیلبرگ را دیدم و بعد از همان یک‌بار دیدن دیگر جرأت نکردم سراغش بروم. احساس می‌کردم توان دوباره دیدن آن رنج بزرگ را ندارم. همین حس را به «درخت گردو»ی مهدویان داشتم. من آن رنج بزرگ را با تمام وجودم حس کردم و تا پایان عمرم آن را به دوش خواهم کشید.‌

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7273/3/535286/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها