عشق و تکفیر
طیبه سیاوشی شاهعنایتی
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس
«شبی که ماه کامل شد»، با نامزدی در ۱۳رشته جشنواره فجر سال گذشته، توانست ۶ سیمرغ بلورینِ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین چهرهپردازی را به خود اختصاص دهد. این جوایز، میتواند بهترین معرفی از آخرین فیلم «نرگس آبیار»، کارگردانِ خوشذوق ایرانی باشد.
برخلاف دو فیلم قبلی آبیار (نفس و شیار 143) که درباره لایههای پنهانِ روایتهای جنگِ هشتساله بود، «شبی که ماه کامل شد»، موضوعی تازهتر را به روایت میکشد. در «شیار 143»، با درامی دردناک طرف هستیم و مادری که سالهای سال چشمانتظار بازگشتِ تنها پسرش از جبهه است. در «نفس» نیز با یک فانتزی مواجهیم که روایتی متفاوت و از زاویه دیدِ یک کودک، از اتفاقات پیش از انقلاب 57 تا زمان جنگ تحمیلی است. اما در هر سه فیلم اخیر، با روایتهای غیرمردانه روبهرو میشویم، دو روایتِ زنانه و یک روایت کودکانه.
«شبی که ماه کامل شد» روایتِ یک داستان واقعی است که با یک درام عاشقانه آغاز میشود: عشقِ دختری تهرانی و پسری بلوچستانی. عشقی که از کلیشه رایجِ و قدیمی سینمای ایران (دختر پولدار/پسر فقیر) پرهیز کرده است. هرچند فیلم نشان داد میتوان علیرغم تمام تفاوتهای فرهنگی اقوام ایرانی، در کنار هم زندگی کرد، اما باید دقت داشت که در روایتِ واقعی این داستان، «فائزه منصوری» در 13 سالگی تن به این ازدواج میدهد. ازدواجی که هرچند شروعی شیرین داشت، اما با پایانی تلخ و مرگ فائزه به انتها رسید.
اما هرچه از ابتدای فیلم و مقدمه نسبتاً بلند آن فاصله بگیریم و از عشق و سپس ازدواج این دو جوان دور شویم، فیلم با ریتمی تند، به صحنههای تلخ، افراطیگری، خون، قتل و درد ختم میشود. در واقع، در این روند از نهایت لطافت، به نهایت خشونت میرسیم.
انتخاب سوژه فیلم، جسارت و خطرپذیری بالایی میخواهد و کار هر کارگردانی نیست. پرداختن به سوژههای امنیتی-تروریستی در سینمای ایران، گاه چنان درگیرِ رعایتِ ملاحظات خاص است که قصه فیلم را تحتالشعاع قرار میدهد. اما در اینجا، کارگردان بهخوبی توانسته است از این دام، دور شود. و اینچنین، آبیار با تبحر خود توانست به یک پرونده امنیتی مهمِ سالهای اخیر، از زاویه دید زنانه بپردازد.
فیلم با اینکه روایتِ بخشی از تاریخ سیستان و بلوچستان و مرتبط با تاریخ سیاسی ایران است، اما وجهِ روایتِ زنانه آن میتواند برای مخاطب بسیار غالب باشد. مسلماً اگر یک کارگردان مرد به سراغ این داستان میرفت، با پرداختی متفاوت و تکبُعدی سروکار داشتیم؛ اما اکنون هر مخاطب، درگیر نوعی روایتِ منحصربهفرد میشود. بهعنوانمثال، برای من بهعنوان یک زن، فیلم بیش از آنکه بخواهد به یک داستان امنیتی و صحنههای خشن و تروریستی در منطقه سیستان و بلوچستان بپردازد، تلاش میکند دردهای مشترک زنان ایرانی را به تصویر کشد. زنانی در هر قوم، فرهنگ و شرایطی، درگیرِ سختیها و دردهای بخصوص و گاه با مسأله طرح اجتماعی هستند؛ همانطور که یکی از مادران در این فیلم اشاره میکند که هیچ سهم و حقی از جامعه ندارد و به خاطر ناحق بودن فرزندانش، بین طایفه مطرود است!
این روایتهای زنانه را باید در کنار هنر آبیار، در پرداختِ شخصیتهای زنانه فیلمهایش در نظر گرفت؛ پرداختی که همیشه موافق بوده و اینبار در نقشهای «فائزه»، مادرش و مادرشوهرش جلوه کرده و بازی خوب شخصیتها، در این موفقیت تأثیر بسزایی بهجا گذاشته است؛ خصوصاً بازی «فرشته صدر عرفایی» در نقش مادرشوهر «فائزه» و مادر «عبدالحمید» بیش از همه چشمنواز بود.
با این همه، علیرغم اینکه کارگردان تلاش کرده بود، نتوانست بهخوبی امنیتِ حاضر و فضای امنِ سیستان و بلوچستان را به تصویر بکشد. هرچند صحنههای درگیری فیلم، بیشتر در جادهها و بیابانها میگذشت، اما همین جادهها و بیابانهای طبیعتِ سیستان و بلوچستان، دارای جاذبههای گردشگری و صحنههایی بینظیرند. چندی پیش در سفری که به سیستان و بلوچستان داشتم به محل بنای یادبود شهدای تاسوکی رفتم، حضور مردم در این مکان نشان میداد که احساس ناامنی وجود ندارد.
البته فارغ از این ویژگیها، بهتر بود رسومِ زیبای عروسیها و جشنهای این فرهنگ، تحت تأثیر فضای خشنِ فیلم قرار نمیگرفت. وقتی با کمبودِ تعدادِ فیلمهایی مواجهیم که از مرکز فاصله گرفتهاند، بهتر است زمینههایی را ایجاد کنیم که موجبِ تقویت و ترغیبِ مردم برای آشنایی با فرهنگهای خارج از مرکز و مناطق دیگر باشد و یک ذهنیت منفی را در ذهن مخاطب ایجاد نکند.
چنین فیلمهایی، کاربردی دو یا چندجانبه دارند؛ و بسته به نوع برداشتِ مخاطب، هم هنری هستند، هم بخش تاریخی را به تصویر میکشند و هم میتوانند با دقت بیشتر در جزئیات، باعث تقویت انسجام اجتماعی شوند. از نظر من، این فیلم تنها برای سرگرمکردن مخاطب نیست؛ بلکه آن را فیلمی هشداردهنده، آگاهیدهنده و اجتماعی میدانم. از طرفی، وجود صحنههای خشن و شدت خشونت فیلم، باعث منع اکران عمومی آن برای ردههای سنی زیر 12 سال شده است؛ ردهبندی سنی این فیلم پربیننده میتواند نظام ردهبندی سنی فیلمها را در سینمای ایران جا بیندازد؛ خصوصاً که بعضاً شاهدیم با عدم تمکین سازمانها به قانون و بهانهجوییها، از نمایش برخی از فیلمها جلوگیری میشود.
متأسفانه و برخلاف سالهای ابتدایی انقلاب، از تعداد فیلمهایی که ارتباط اقوام مختلف و ازدواج و مراوده بینِ فرهنگهای متفاوت ایرانی را به تصویر کشد و کارگردانهایی که دوربین خود را از تهران بیرون ببرند، بهشدت کاسته شده است؛ درحالیکه این آثار هنری میتوانند انسجام اجتماعی را در جامعه ما بیشتر کنند. در نهایت امیدوارم شرایط اکران این فیلم در سیستان و بلوچستان، مانند همه نقاط ایران فراهم شود؛ خصوصاً که کارگردان، این فیلم را برای مردم این منطقه ساخته است. نگرانی بابتِ عواقبِ احتمالی نمایش این فیلم، چیزی جز دامنزدن به شائبه ناامنی منطقه سیستان و بلوچستان نیست.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه