جندالله به روایت یک زن
پرویز جاهد
منتقد
نرگس آبیار، در میان سینماگران زن ایرانی موقعیت ویژهای دارد. تا جایی که به یاد دارم جز آبیار هیچ فیلمساز زن ایرانی به ژانر جنگ توجه نکرده است. انگار از پیش پذیرفته شده که این ژانر، ژانر مردانهای است و زنان را با آن کاری نیست. در «شبی که ماه کامل شد» نیز جاهطلبی آبیار باعث میشود او به سراغ موضوعی برود که کمتر فیلمساز زنی در ایران و حتی در جهان (جز کاترین بیگلو) برای بیان آن رغبت نشان میدهد: تروریسم. او ماجرایی واقعی در مورد گروه تروریستی و تکفیری جندالله در جنوب شرقی ایران را دستمایه فیلم پرهیجان و نفسگیر خود ساخته است. گروهی که بر اساس ایدئولوژی جهادی وهابی و ضد شیعی و نیز با انگیزههایی برخاسته از نفرت قومی، دست به عملیات تروریستی و کشتار بیرحمانه در منطقه سیستان و بلوچستان زده و آنجا را به آشوب کشیده است. آبیار با هوشیاری این موضوع نظامی و امنیتی را در قالب درامی عاشقانه و از منظری زنانه ارائه کرده است. او به جای روایت زندگی عبدالمالک ریگی، رهبر گروه جندالله، به سراغ فائزه، عروس خانواده عبدالمالک ریگی رفته و از دید او ماجرای خشونتهای برادران ریگی و ایدئولوژی خطرناک و مرگبار آنان را روایت کرده بدون اینکه در این کار و در شخصیتپردازی اعضای خانواده ریگی دچار اغراق یا کلیشهسازی شود و تلاش کند از آنها هیولا بسازد. آبیار، به جای تیپسازی و ساختن شخصیتی کلیشهای از شوهر فائزه و شیطانیکردن او، تصویری انسانی از او ترسیم کرده و سیر تحولی او از یک جوان عاشق و شاعرمسلک که تحمل دیدن منظره کشتن یک بزغاله را هم ندارد به تروریستی تکفیری و سنگدل را بخوبی نشان میدهد.
اما استفاده از زاویه دید فائزه (اول شخص) تا حد زیادی دست آبیار را در روایت ماجرای ریگی بسته و او نتوانسته به تحلیل و ریشهیابی شکلگیری و رشد این جریان تروریستی در منطقه بپردازد. فیلم همه زمینههای ژئوپلیتیک مثل فقر و بیعدالتی اجتماعی/منطقهای و تبعیضهای مذهبی، فرهنگی و قومی را نادیده میگیرد و صرفاً به ماجرایی عاشقانه که در بستر رویدادهایی مرگبار و خونین روایت میشود میپردازد. توانایی آبیار در ساختن فیلمی عظیم و پرماجرا و کارگردانی صحنههای شلوغ و پر زد و خورد و حفظ ریتم ستودنی است. در یکی از سکانسها، فائزه به بهانه خرید گوشت و در واقع تلفن زدن به مادرش وارد کشتارگاهی در کویته میشود و دوربین از دید او، صحنههای سلاخی گوسفندان و فرود آمدن ضربههای ساطور بر لاشههای گوشت را نشان میدهد که تجسم بصری و نمادین خشونت و شقاوتی است که بوسیله مردان خانواده ریگی صورت میگیرد. استفاده از دوربین روی دست سامان لطفیان و سوئیچ پنهای سریع او اگرچه خصلتی مستندگونه به فیلم داده اما در برخی لحظهها بسیار آزاردهنده است. موسیقی مسعود سخاوتدوست نیز با بهرهگیری از تمها و ملودیهای منطقه جنوب غربی ایران، بخوبی با فضای فیلم همخوانی دارد. «شبی که ماه کامل شد»، نشان دهنده قابلیتهای کارگردانی نرگس آبیار و توانایی او در خلق یک فیلم بیگ پروداکشن هالیوودی است. با این حال فیلم، هیچ کمکی به فهم ما از ریشههای ایدئولوژیک تضادها و درگیریهای قومی و مذهبی در منطقه سیستان و بلوچستان نمیکند و از حد یک روایت جذاب عاشقانه با فرجامی خونین و تراژیک فراتر نمیرود. اگر آبیار با مطالعه و تفحص بیشتری در زمینه سیاست، ایدئولوژی و قومگرایی دست به ساختن این فیلم میزد، قطعاً با فیلم عمیقتر و متفاوتتری مواجه بودیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه