فلسفه عزاداری امام حسین(ع)
عبرت عاشورا
دکتر رضا غلامی
استاد اندیشه سیاسی و
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی
واقعه عاشورا یک آزمون بزرگ الهی بود. این واقعه، بیش از همه، برای مدعیان مسلمانی، برای شیعیان و بویژه برای یاران امام حسین(ع) یک آزمون عظیم و سخت الهی بود و البته عده کمی از این آزمایش سربلند بیرون آمدند اما همین سربلندی این عده کم، نه تنها موجب حفظ اسلام، بلکه موجب حفظ انسانیت شد.
***
1در واقعه عاشورا، عدهای فریب دنیا را خوردند و امام راستین خود و فرزند رسول خدا(ص) را رها کردند و به سپاه باطل یعنی سپاه یزید پیوستند و جهنم را انتخاب کردند و در نقطه مقابل، عدهای تحت هر شرایطی دست امام زمان خود و فرزند پیامبر اکرم(ص) را رها نکردند و به سعادت ابدی رسیدند. یکی از این شخصیتهای سعادتمند «زهیر بن قین» است که با آنکه یک تاجر عثمانی مذهب بود، سر بزنگاه حق و باطل را از یکدیگر تشخیص داد و حسینی شد. زهیر کسی است که شب عاشورا که امام(ع) فرمودند «من بیعت شما را از خودم برداشتم، آنها با من کار دارند نه با شما، در این تاریکی شب خجالت نکشید و دست زن و بچه من را بگیرید و از اینجا بسرعت دور شوید» او محضر امام حسین(ع) عرض میکند: «سوگند به خداوند، همانا دوست دارم که در راه شما کشته ، سپس زنده شوم و هزار بار زنده و کشته شوم تا گزندی به شما خاندان عصمت و طهارت(ع) نرسد.»
«حر بن یزید ریاحی» شخصیت دیگری است که با آنکه فرمانده برجسته لشکر عبیدالله بن زیاد است اما سر بزنگاه عقلش بیدار میشود، دست به یک انتخاب تاریخی و سرنوشتساز میزند و خود را از جبهه باطل و از جهنم حتمی نجات میدهد.
در نقطه مقابل «عمربن سعد» را داریم که هر قدر با خودش کلنجار میرود نهایتاً نمیتواند در انتخاب خود، مُلک ری را رها کند و حاضر میشود سر دسته جانیان عاشورا شود؛ خیلی از اصحاب یزید اینگونه بودند یعنی تصور نکنیم که همه آنانی که برای لشکر یزید شمشیر زدند، جزو اراذل و اوباش بودند؛ خیر، بعضی از آنان شخصیتهای بزرگی بودند که یک زمانی برای اسلام کارهای بزرگی کرده بودند اما سر بزنگاه در آزمون الهی مردود شدند و خودشان را از سعادت الهی محروم کردند.
2رمز موفقیت در چنین امتحانات الهی، سلامت و قدرت عقل و اراده است. انسان یک موجود مجبور نیست. انسان یک موجود مختار و آزاد است. با عقل و شعور خود میتواند مسیر حق را از مسیر باطل تمییز دهد؛ اما واقعیت این است که عقل و اراده انسان در اثر کثرت گناه از کار میافتد. در اثر لقمه حرام و تداوم غفلت از کار میافتد و لذا در زمانی که باید تصمیم درست بگیرد، سلامت و قدرت ندارد. بنابراین ما هم باید مراقب خودمان باشیم. ما استثنا نیستیم. ما هم ممکن است در یک موقعیت شبیه موقعیت عاشورا قرار بگیریم و انتخاب ما خدای ناکرده امام حسین(ع) نباشد.
این روزها و شبها اتفاقاً فرصتی برای خود ارزیابی است. ببینیم گرایش قلب ما به چه سمت است؟ اگر در موقعیت انتخاب راه قرار بگیریم، کدام راه را انتخاب میکنیم؟ دنیای فانی را انتخاب میکنیم یا آخرت و حیات اصیل و جاویدان را؟
3جریان عاشورا، یک جریان صرفاً تاریخی نیست که بگوییم تمام شد و رفت! بلکه یک جریان زنده است که همواره پیش روی ما است؛ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» یک واقعیت عقلانی است؛ یک شعار منطقی است و برای همین هم در میان شیعیان اثنی عشری جا افتاده است. جریان مبارزه حق و باطل و جریان تقابل ظلم و عدل همیشه پیش روی ما است و ما هم مانند مسلمانان سال ۶۱ هجری قمری در معرض آزمونهای بزرگ و تاریخساز هستیم. اتفاقاً یکی از فلسفههای این عزاداریها و این مجالس، این است که حواسمان را جمع کنیم. از واقعه عاشورا عبرت بگیریم. مرز حق و باطل را برای خودمان مستمراً بازشناسی کنیم. فکر نکنیم که تافته جدا بافته هستیم. ما هم میتوانیم عمربن سعد و شمر باشیم و هم زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر باشیم.
تحلیلی از مسیر انقلاب و منازعات فرهنگیاش
فتح قلههای فرهنگی جهان
چرا کار فرهنگی برای جریان انقلابی ضرورت دارد؟
آیتالله سید محمدمهدی میرباقری
رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم
1مقیاس کار فرهنگی ما باید تابعی از میدان درگیری فرهنگیمان باشد. بنابراین باید این میدان را بشناسیم و در افقی کار کنیم که دشمن، کار میکند؛ برای مثال، اگر دشمن مقیاس تهاجم فرهنگیاش را از «رؤیای امریکایی» به «رؤیای حکمرانی مجازی» تغییر میدهد، ما نیز باید در همان مقیاس با او مقابله کنیم. اما متأسفانه تقابل فرهنگی ما، هنوز نتوانسته در مقیاس رؤیای امریکایی هم ظاهر شود.
آنان به خاطر ضربهای که در عین ناباوری از انقلاب اسلامی خوردند، به سمت «حکمرانی مجازی» حرکت کردند. آنان در مقابل «قدرت نرمی» که اسلام در عالم ایجاد کرده است و در حال فتح سنگرهای مارکسیسم و لیبرال دموکراسی و... است، مقیاس درگیری با ما را تغییر داده و به سمت حکمرانی فضای مجازی رفتهاند و میخواهند جهان مجازی بسازند. آنان رؤیاهایی برای سال 2050 دارند و به دنبال آن هستند که حجم زندگی در فضای محسوس را بسیار تنگ و محدود کنند و زندگی را به سمت «جهان مجازی» ببرند. بخش عمدهای از این رؤیاها هنوز در قالب آثار هنری است و بخشی از آنها هم کامل تئوریزه شده و زبان علمی یافته است.
2پرسشی که در این فضا مطرح میشود این است که ما در مقابل دشمنی که مقیاس کارش تمدنی است و فرهنگ و ارکان خود را با مقیاس تمدنی شکل داده است و مدعی الگوها و برنامههایی در این مقیاس است، چه کاری باید انجام دهیم؟ و نوع رویارویی ما با آنان چگونه و در چه مقیاسی باید باشد؟
واقعیت این است، همان طور که در میدان مبارزه سیاسی نمیشد با حرکتهای محدود و کوچک به نتیجه برسیم و در مقابل رنسانس و عصر جدیدی که آنان ایجاد کرده بودند، باید به یک انقلاب سیاسی جهانی دست میزدیم، در اینجا هم باید برای «انقلاب فرهنگی» اقدام کنیم. در آن زمان باید در مقابل آن مسیر یکطرفهای که مسیر تمدن مادی بود و آنان در عالم ایجاد کرده بودند، مسیر دیگری باز میکردیم و چنین اقدامی هم انجام دادیم. حال باید مانند همان کار را در عرصه فرهنگ انجام دهیم.
آنان در عصر رنسانس، تحول فرهنگیشان را از عمیقترین «لایههای ایدئولوژیک» شروع کردند؛ بعد «فلسفه اجتماعی» آن را تولید کردند و بعد هم به دنبال «تولید دانش و تکنولوژی»اش رفتند و بعد هم «ساختارهای جهانی» متناسب با آن را طراحی کردند؛ قدم بعدی آنان «طراحی سبک زندگی» بر اساس آن ایدئولوژی بود. بنابراین، باید آگاه باشیم که هجوم فرهنگی دشمن در چنین مقیاسی است و ما باید در چنین چالشی وارد شویم. به این اعتبار، باید گفت مقیاس درگیری فرهنگی ما در مقیاس جامعه جهانی است؛ یعنی ما در مقابل تمدن آنان، مدعی یک تمدن فرهنگی، آن هم در مقیاس جامعه جهانی و برای همه عرصههای حیات هستیم. در حال حاضر هیچ عرصهای از زندگی ما نیست که آنان برایش طراحی نکرده باشند؛ آنان از زمان تولد تا زمان مرگ انسان برایش طراحی دارند؛ اینکه کجا متولد شود، چقدر مرخصی داشته باشد، در کودکستان چه کارهایی برایش انجام شود، چه وقت بازنشسته شود و... آنان برای همه عرصههای زندگی بشر فکر کردهاند و ما باید در این مقیاس با آنان مقابله کنیم. پس باید یک طرح فرهنگی همهجانبه، در مقیاس یک سبک زندگی فراگیر، برای همه جامعه جهانی داشته باشیم. به تعبیر دیگر، ما نیاز به یک «انقلاب فرهنگی» در مقیاس ظرفیت تمدن اسلامی داریم. این امر به این معنا است که «آتش به اختیارها» باید مقیاس کار فرهنگی خود را تغییر داده و خود را در مقابل فرهنگ و تمدن غرب ببینند.
3تمدن غرب در دانشگاهها و پژوهشگاههای خود، یک سیر آموزشی رسمی تنظیم کرده و آن را از اوایل دوران ابتدایی تا انتهای آموزش عالی پیاده کرده است تا انسانها را مناسب عصر روشنگری تربیت کند و کار را از دست طبقات مرجع که در ایران «روحانیت» بود، درآورد. اگر به یک قرن قبل ایران توجه کنیم، درمییابیم که نقش مرجعیت روحانیت در امور فرهنگی، قبل از دوره رضا خان و آتاتورک با بعد از دوره آنان، قابل مقایسه نیست و بسیار کمرنگ شده است. این تغییر مرجعیت به خاطر این است که غرب فرهنگ خود را به یک برنامه کلان، به عنوان «آموزش رسمی» تبدیل کرده است و آن را در مدارس تدریس میکند. بنابراین ما دو راه داریم؛ یا به سمت یک حرکت بزرگ فرهنگی، در مقیاس جامعه جهانی و عرصههای بزرگ جهانی برویم و موازنه را به نفع اسلام تغییر دهیم، یا اینکه این غرب است که موازنه فرهنگی را به نفع خود تغییر میدهد و بتدریج فرهنگ ما را استحاله میکند. به عبارت دیگر، یکی از این دو فرهنگ باید دیگری را استحاله کند.
غرب، امروز، آرمان و رؤیای تمدن خود را به جهان مجازی و جغرافیای تمدن خود را به شرق آسیا میبرد و فرهنگ پشتیبانش را چندجانبه میکند؛ از جمله کارهای آنان برای این حرکت، احیای «کُنفُوسیوس» است. آنان این روزها در فضای فرهنگی، روی کُنفُوسیوس کار میکنند و به دنبال احیای آن فرهنگ به عنوان فرهنگ پشتیبان هستند. بنابراین ما تنها زمانی میتوانیم تمدن رقیب را در جهاز هاضمه خود هضم کنیم که به سمت «فتح قلههای فرهنگی جهانی» حرکت کنیم.
4توین بی کتابی راجع به فلسفه تاریخ دارد و در آنجا میگوید تنها تمدنی که میتواند در جهاز هاضمه فرهنگی خودش، تمدنهای دیگر را هضم کند «اسلام» است. فرهنگ اسلام ظرفیت هضم کردن فرهنگهای دیگر را دارد. منظور از هضم کردن یعنی وجوه مثبت آن فرهنگها را از طریق تجزیه و ترکیب جدا و استفاده میکند. به عبارت دیگر، عناصر غیرمفید را دفع میکند و عناصر مفید را خالصسازی و فرآوری کرده و سپس به کار میگیرد. بنابراین، ما باید مقیاس کارمان را ارتقا بخشیم و واحد کارمان را از واحد «فرد» به واحد «جامعه» تغییر دهیم.
بیانیه گام دوم انقلاب، یک منشور فکری است که میتواند انسجامی در نیروهای انقلابی ایجاد کند. در این بیانیه، هم مقیاس درگیری انقلاب اسلامی تبیین شده است، هم ظرفیتهای انقلاب اسلامی، موفقیتها، آسیبشناسیها و دورنمایی از کلیت نقشه راهی که باید طی کنیم، مشخص شده است. ما میتوانیم برای ایجاد انسجام فکری نسبت به شناخت میدان، این بیانیه را مبنای کار خود قرار دهیم. اگر وارد این میدان درگیری شدیم، نیاز داریم که انگیزههای نیروهایمان را متناسب با این میدان سامان دهیم؛ بنابراین نیاز به تربیت آنان متناسب با این مقیاس داریم. «تربیت نیروی انسانی» به معنای ایجاد تناسب بین عقلِ عمل انسانها با عقل نظرشان است. بعد از تربیت نیروی انسانی، باید موضوعات مورد نیاز برای تلاش و فعالیت را به کمک این بیانیه مشخص کنیم. بنابراین نیاز به یک «قرارگاه» داریم که «نیروهای آتش به اختیار» را هماهنگ کند. نیاز به ستاد نداریم؛ نیروهای آتش به اختیار، هر کدام برای خود مجموعههایی هستند و کار فرهنگی میکنند و نباید مجموعهای در عرض آنان ایجاد کرد. بنابراین، باید یک «قرارگاه» ایجاد کنیم که دو امر را محقق کند؛ نخست، نیروهای فعال را به لحاظ درک مقیاس درگیری و میدانهای عمل بهروز کند و دوم، طرحی را ارائه کند که بر اساس آن بتوان «جبهه» ایجاد کرد. راه تشکیل یک جبهه منسجم هم این است که مقیاس کار را تغییر دهیم و برنامه همکاری بین نیروها را بر اساس یک نظام فعالیت طراحی کنیم. تحقق این گامها محتاج یک قرارگاه است. اگر این قرارگاه، این مأموریتها را دنبال کند، به نتایج خوبی خواهیم رسید.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی آیتالله سید محمدمهدی میرباقری با عنوان «تحلیل مسیر انقلاب و میدان درگیریهای فرهنگی» است که در جلسه فعالان فرهنگی شهر شاهرود ارائه شد.
گفتوگو با دکتر سیدمجید امامی، دبیر شورای فرهنگ عمومی و عضو کارگروه رصد فرهنگی کشور
تأخر فرهنگی چگونه اتفاق میافتد؟
عدم توفیق در برخی سیاستگذاریهای فرهنگی به ضعف ما در «رصد فرهنگی» برمیگردد
مهسا رمضانی
خبرنگار
«عدم توفیق ما در برخی عرصههای مدیریت فرهنگی را باید در ضعف رصد و تحلیل و طبقهبندی اطلاعات فرهنگی کشور دانست، اگر نظام فرهنگی کشور، اشراف کامل به دادههای انبوه فرهنگی نداشته باشد، اساساً سلاح را در اختیار جریانهای مخالف قرار میدهد. با رصد فرهنگی میتوانیم به نبض جامعه، انگارههای جامعه و نظام فاهمه جمعی دسترسی پیدا کنیم و اینچنین تصمیمات فرهنگی و تولیدات فرهنگی، هنری و رسانهای ما با واقعیتهای فرهنگی جامعه قرابت بیشتری پیدا خواهند کرد.» این اظهارنظر دکتر سیدمجید امامی، دبیر شورای فرهنگ عمومی و عضو کارگروه رصد فرهنگی کشور است. با او در خصوص «ضرورت رصد فرهنگی و ساز و کارهای آن» به گفتوگو نشستیم. او معتقد است برای اینکه بتوانیم فاصله بین «فرهنگ رسمی» و «فرهنگ عمومی» را کم کنیم باید در وهله نخست ارزیابی درستی از فرهنگ جامعه داشته باشیم که تشکیل کارگروه «رصد فرهنگی» این راه را برای ما هموار خواهد کرد.
***
جناب دکتر امامی، شما از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بهعنوان یکی از اعضای کارگروه «رصد فرهنگی کشور» انتخاب شدهاید. میخواهیم از شما بشنویم که «رصد فرهنگی» اساساً چه لزومی دارد و در مدیریت فرهنگی چه کمکی به ما خواهد کرد؟
حکمرانی نوین اساساً دو بازوی اصلی دارد؛ نخست، بانکها یا کانونهای جامع داده، آمار، اطلاعات و رصد است و دوم، توانمندی و کارآمدی در تنظیمگری و قواعدگذاری است. این دو بازو، ماهیت حکمرانی در دنیای امروز را شکل میدهند. در این میان، اهمیت «رصد فرهنگی» برای جوامع بسیار پیچیدهای همچون جامعه ما به مراتب ضروریتر به نظر میرسد.
چرا جامعه ما را «جامعهای بسیار پیچیده» توصیف میکنید؟
تنوعات قومی و فرهنگی، گسستها و شکستها و در عین حال پایاییها و پویاییهایی که نسبت به سنت و تجدد در جامعه شاهد هستیم و همچنین تأثیرپذیری عرصه فرهنگی از انقلابهای سیاسی و منطقهای و... عرصه فرهنگی ما را با وضعیتی فوقسریع و با تغییرات متراکم فرهنگی مواجه کرده است که طی آن، عرصه فرهنگی را نمیتوان جز در حالت حرکت شناخت. در واقع، فرضِ فهم جامعه ایران این است که جامعه و فرهنگ در حال حرکت و ذاتاً در حال تغییر است. از این رو، هر گونه مواجهه حکمران و نظام حکمرانی با این جامعه، نیازمند رصد و رصدخانهها و همچنین مراکز وضعیتسنجی جامع فرهنگی و اجتماعی است، حتی اگر ما به فکر توسعه یا پیشرفت فرهنگبنیان هم نباشیم، نمیتوانیم از نقش تغییرات و تحولات فرهنگی و اجتماعی و تأثیری که بر افکار عمومی دارند، غافل باشیم.
«رصد فرهنگی» را یک اصل ضروری در حکمرانی نوین برشمردید، اما رصد فرهنگی چه رهاوردی برای «فرهنگ عمومی» خواهد داشت؟
وقتی از «فرهنگ عمومی» حرف میزنیم بدین معنا است که در جمهوری اسلامی ایران پذیرفتهایم که افکارعمومی و «ارصاد الناس» و عرف عام جامعه اساساً سطح تحلیل و سکوی پرش ما به سوی تعالی فرهنگی است و به عبارت دقیقتر، ما با اوهام و خیال، فرهنگ را نگاه نمیکنیم. در آن شرایط اگر کانون، فرایند و مراکز مشروع رصد فرهنگی در جامعه سر جای خودشان باشند، دیگر شاهد تأخر فرهنگی و عقبماندگی نظام حکمرانی فرهنگی و تأثیرپذیری صرف از فناوری و الگوهای توسعهای نیستیم. به عبارتی، دلیل ناکارآمدی جدی ما در مدیریت فرهنگی را باید در بازوی مهم «حکمرانی» یعنی حوزه رصد و تحلیل و طبقهبندی اطلاعات فرهنگی کشور دانست، البته به واسطه تحولات پلتفرمی و هوش مصنوعی و تحولات جدید فضای مجازی و زیست مجازی انسانها، امکان استفاده و سوءاستفاده از دادهها به حداکثر رسیده است و میتوان با یک پلتفرم ساده بخش مهمی از سبک زندگی مردم را فهمید یا تغییر داد. بر همین اساس، اگر نظام فرهنگی کشور، اشراف کامل را به این دادههای انبوه فرهنگی در بستر نظرسنجیهای آنلاین نداشته باشد، اساساً سلاح یا ابزار اصلی را در اختیار جریانهای مخالف قرار میدهد. وضعیت ما مانند جامعهای است که در یک سراشیبی جدی قرار گرفته است اگر در این سراشیبی با یک درایت پایین نیاید، محکوم به سقوط است. ما در یک چنین شرایطی در نسبت با تحولات پلتفرمی و حاکمیت فضای مجازی هستیم.
شکاف بین «فرهنگ عمومی» و «فرهنگ رسمی» را چطور باید کم کرد؟
اساساً بخش مهمی از شکاف بین «فرهنگ عمومی» و «فرهنگ رسمی» به واسطه تقویت رصد فرهنگی قابل رفع است، چون با رصد جامعه فرهنگی به نبض جامعه، به انگارههای جامعه و نظام فاهمه جمعی دسترسی پیدا میکنیم و تولیدات فرهنگی، هنری و رسانهای ما و همچنین تصمیمات فرهنگی با واقعیتهای فرهنگی جامعه قرابت بیشتری پیدا خواهند کرد. ما با رصد فرهنگی، گامهای پیش رو را میتوانیم دقیقتر و تیزبینتر برداریم. در شورای فرهنگ عمومی با اشرافی که بر مرکز رصد فرهنگی داریم، سعیمان بر این است که این نگاه علمی، موضوعشناسانه و ناظر بر متن حیات جامعه را در تمام استانها تزریق کنیم تا مصوبات، تصمیمات و برنامهریزیها واقعیتر باشند.
به اعتقاد شما، مهمترین مسأله فرهنگی که اکنون باید در اولویت ما برای سیاستگذاری قرار گیرد، چیست؟
ما سه اولویت فرهنگی جدی با «نگاه ایجابی» و نه سلبی داریم؛ اولویتهای ما نخست «سبک زندگی» و تغییرات آن بویژه از رهگذر مصرف فرهنگی و صنایع فرهنگی است. دوم «نشاط اجتماعی» و حفظ پویایی جامعه، محله و خانواده و اولویت سوم ما هم مسأله «هویت ملی و هویت قومی» ایرانیان است که برای آن موضوع دکترین جدید و نوینی را پیشنهاد دادهایم.