نگاهی به وضعیت سیاسی ایتالیا پس از استعفای نخستوزیر
پاندمی سقوط دولتها در اروپا
سیدنادر نوربخش
کارشناس مسائل اروپا
ایتالیا دارای نظام پارلمانی است و در این کشور، دولت مشروعیت خود را از پارلمان کسب میکند. بنابراین محتمل است که با تغییر میزان حمایت احزاب سیاسی، دولت ، ازجمله در این کشور دچار تغییر شود؛ و این رخدادی است که در نظامهای پارلمانی بیشتر از نظامهای ریاستی رخ میدهد. از این روی ایتالیا نیز از نظر تاریخی به نوعی دچار چالش عمر کوتاه کابینهها بوده و در این کشور در عرصه سیاسی همواره بیثباتی در شکلگیری تداوم دولتها وجود داشته است. برای مثال بعد از گذشت 75 سال از جنگ جهانی دوم، حدود 67 دولت مختلف روی کار آمدند. این امر یکی از ویژگیهای طبیعی است که ممکن است در نظامهای پارلمانی رخ دهد و در ایتالیایی که احزاب سیاسی متعددی دارد به مراتب بیشتر بوده است؛ خصوصاً اگر دولت ائتلافی بر سر کار باشد، مشابه این امر در جمهوری چهارم فرانسه هم وجود داشت. در این گونه نظامها هنگامی که یک حزب بتواند اکثریت مطلق را در پارلمان به دست بیاورد، براحتی میتواند بدون نیاز از احزاب دیگر، دولت را تشکیل بدهد ولی اگر هیچ حزبی به اکثریت مطلق نرسد، مجبور میشوند برای رسیدن به اکثریت با دیگر احزاب ائتلاف کنند. معمولاً احزابی با یکدیگر ائتلاف میکنند که از نظر ایدئولوژیک شباهت داشته باشند که بر این اساس، مذاکراتی صورت میگیرد و دولتی تشکیل میشود ولی اگر بر سر یک موضوع اختلاف نظر پیش بیاید و یکی از شرکای ائتلافی دولت، حمایت خودش را از آن قطع کند بحران و بنبست سیاسی آغاز میشود و گاهی به انتخابات زود هنگام هم میانجامد.
انتخابات پیشین ایتالیا مربوط به سال 2018 بود و از آن موقع تا به امروز در عین اینکه انتخابات رخ نداده، اما سه دولت عوض شده است. انتخابات پیش روی ایتالیا قرار بود در سال 2023 برگزار شود ولی بهدلیل استعفای نخستوزیر ، ماریو دراگی و نبود حمایت از طرف احزاب شریک بویژه جنبش پنج ستاره برگزاری آن جلو افتاده است. در هر صورت باید صبر کرد و منتظر نتیجه شد که دولت پیش رو که برآمده از انتخابات مهرماه امسال خواهد بود چه حدی کرسیهای پارلمان را میتواند تغییر دهد.
در مورد بحران اوکراین کشورهای اروپایی بنا بر منافع خود دیدگاههای متفاوتی داشتند. برخی کشورها مانند لهستان همواره دید منفی به روسیه داشتهاند که ریشه آن از نظر تاریخی و ژئوپلیتیکی قابل بررسی است. این موضوع در برخی کشورهای حوزه بالتیک نیز وجود دارد ولی در برخی کشورها این موضع به این حد نیست و سیاستمدارانی هستند که روابط نزدیکتری با روسیه دارند، اما به طور کلی میتوان گفت که با وجود اختلاف نظرها تقریباً رویکرد یکسانی برای حمایت از اوکراین و محکومیت روسیه اتخاذ کردند. از سویی هم بهدلیل مرکزیت بحرانهای متأثر از جنگ در شرق اروپا، هزینهها و مشکلاتی مانند بحث انرژی و مشکلات اقتصادی که الان با آن مواجه هستند برای اروپا ایجاد شده است.
یکی از تأثیراتی که بحران اوکراین بر اتحادیه اروپا گذاشته، این بوده که اروپا برای نخستین بار از جنگ سرد به نوعی دارای دشمن مشترک به نام روسیه شده است. این موضوع به مسأله مشترکی میان کشورهای ناتو تبدیل شده تا سعی کنند بواسطه آن بر اختلافات عمیق خود سرپوش بگذارند. به طور مثال فنلاند و سوئد در دوران جنگ سرد بی طرفی خود را حفظ کرده بودند، اما در حال حاضر علاقهمند به پیوستن به پیمان ناتو هستند. بنابراین کشورهایی که دیدگاه منفی نسبت به روسیه داشته و مخالف آن بودند، به نوعی از این شرایط منفعت بردند.
در مورد ایتالیا حزب راست افراطی لیگ که سالوینی رهبری آن را برعهده دارد دارای روابط نزدیکی با روسیه بود ولی خانم ملونی که رهبر حزب راستگرای افراطی دیگر یعنی برادران ایتالیا است، دیدگاهی مثبت نسبت به روسیه ندارد. بنابراین در احزاب راستگرای افراطی در ایتالیا وحدت رویه در این مورد وجود ندارد و این موضوع بستگی به این دارد که در انتخابات بعدی که در25 سپتامبر (سوم مهرماه امسال) برگزار میشود، موفقیت آنها چقدر بوده و هر کدام چه مقدار کرسی را میتوانند کسب کنند ولی به طور کلی تصور بر این است که دیدگاه و سیاستها نسبت به دولت کنونی که کاملاً در موضع حمایت از اوکراین است، در این حد نباشد و از قدرت آن کاسته شود. بنابراین برای کسانی که حامی یک وحدت و جبهه متحد علیه روسیه بودند شاید این تشکیل دولت جدید خبر خوبی نباشد، البته این مسأله تا زمانی که انتخابات برگزار نشود چندان قابل پیشبینی نیست، بویژه که چند ماه مذاکره برای شکلگیری ائتلاف صرف میشود تا دولت تشکیل شود و تا آن زمان ، ماریو دراگی مسئول خواهد بود، لذا برخی مانند حزب لیگ بهدلیل طرفداری از روسیه، ممکن است وزنه حمایتی را به سمت روسیه ببرند ولی برخی دیگر نگاهشان حمایت از اوکراین بوده و بستگی دارد کدام یک بیشترین کرسی را کسب کرده و چه مقدار در دولت آینده نقش داشته باشند، اما باید توجه داشت که یکسری چهارچوب وجود دارد که نمیتوان از آن خارج شد. به طور مثال اگر یک حزب منتقد اتحادیه اروپا قدرت را به دست بگیرد، این لزوماً به این معنا نیست که این کشور از اتحادیه اروپا خارج میشود، زیرا وقتی در جایگاه قدرت قرار میگیرند مقداری عملگرایانه و پراگماتیستیتر رفتار کرده و ممکن است به تعدیل خیلی از ادعاهایی که در حالت اپوزیسیون داشتند بپردازند.
احزاب راست افراطی در اروپا یکسری ویژگیهای مشترک با هم دارند. واژه افراطی در اینجا به مفهوم دورتر است و به جایگاه و تأثیر این ایدئولوژی روی طیف سیاسی اشاره دارد و بار ارزشی منفی لزوماً نمیتوان برای آن درنظر گرفت. در انتهای راست طیف، یکسری مسائل مانند تأکید بر فرهنگ و ارزشهای ملی، مخالفت با ورود مهاجران، مخالفت با پناهجویان و اعتقاد به از بین رفتن فرهنگ و تمدن توسط مهاجران خارجی وجود دارد. آنها همچنین در ویژگی مخالفت با اتحادیه اروپا و بدبینی و شک داشتن به آن مشترک هستند ولی برخی از آنها موضع تندتری در برخی مسائل مانند مهاجرستیزی و بیگانه هراسی دارند و بعضی دیگر بیشتر پوپولیست بوده و مخالف نخبگان هستند و معتقدند که در برخی نواحی مانند شهرهای کوچک، صدای مردم توسط دولت شنیده نمیشود و آنها عهده دار مطالبات و خواستههای -به اصطلاح- مردم هستند. بنابراین طیفهای مختلفی از راست افراطی وجود دارد. از سویی هم باید به جغرافیای سیاسی ایتالیا توجه داشت؛ ایتالیا از جمله کشورهایی است که بیشتر درگیر موضوع مهاجران است. مسیری به نام مدیترانه مرکزی وجود دارد که مهاجران برای ورود به اروپا از شمال آفریقا و از دریای مدیترانه وارد ایتالیا میشوند و این بدبینی و مهاجرستیزی را در افکار عمومی تقویت کرده است. از طرفی حزب برادران ایتالیا که خیلی رشد کرده مخالف اتحادیه اروپا و ضدمهاجر است.
اگر دو حزب راستگرای افراطی لیگ و برادران ایتالیا با حزب (سیلویو) برلوسکنی که حزب راستگرا و محافظه کار هست و از نظر ایدئولوژیک قرابت دارند، با یکدیگر ائتلاف کنند، یک دولت دست راستی روی کار میآید که برای بروکسل و اتحادیه اروپا نگران کننده خواهد بود، زیرا ایتالیا هم به کشوری مانند لهستان و مجارستان که مخالف اتحادیه اروپا هستند شبیه خواهد شد و شمار دولتهای مخالف اتحادیه اروپا به سه دولت میرسند. از این منظر که ایتالیا قدرت مهمی از جمله سومین قدرت حوزه یورو است وزنه احزاب مخالف بروکسل بالاتر خواهد رفت.
در مورد سیاست خارجی احزاب راست افراطی باید توجه داشت که سیاست آنها به طور کلی ملیگرایانه است و مخالف ناتو هستند و دیدگاه خوشبینانهای نسبت به همکاری با ایالات متحده از نظر نظامی ندارند. کلاً روی کار آمدن احزاب راست افراطی خیلی به نفع روابط فراآتلانتیکی هم نخواهد بود و باعث بهبود روابط اروپا و امریکا نخواهد شد. مگر در امریکا یک رئیسجمهور دست راستی مانند ترامپ روی کار بیاید زیرا در دوران او روابط خوبی بین پوپولیستها و دولت امریکا وجود داشت و آنها به سیاستهای امریکا نزدیک بودند.