چرا ائتلاف سازی منطقه ای رویکردی مهم در سیاست خارجی دولت سیزدهم است؟
انبساط ژئوپلیتیک؛ افزایش قدرت ملی
همتالله شمولی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انتظامی و مطالعات اجتماعی
نظریههای روابط بینالملل علت اصلی ایجاد اتحاد و ائتلاف بین دولتها را مبارزه با تهدید مشترک خارجی میدانند، استفان والت یکی از نظریهپردازان اصلی نظریه ائتلاف و اتحاد، معتقد است دولتها به دو دلیل با یکدیگر متحد میشوند: نخست، برای ایجاد تعادل قدرت به منظور رفع یک منبع تهدید در محیط امنیتی؛ دوم، برای رفع یک تهدید عمده خارجی. او این تهدیدات خارجی را وابسته به چهار متغیر میداند: ۱) نزدیکی جغرافیایی، ۲) توزیع امکانات، 3) توانایی تهاجمی و ۴) درک نیت تجاوز، البته هر تهدیدی منجر به اتحاد در عرصه بینالمللی نخواهد شد، بلکه تهدیداتی که منافع دولتها را به طور جدی تحتالشعاع قرار میدهند در شکلگیری اتحاد مؤثر است. با مطالعه استراتژیهای سیاست خارجه دولت جو بایدن در قبال جمهوری اسلامی ایران میتوان دریافت که ایالات متحده بر دو استراتژی «ژئوپلیتیکزدایی» و «مشروعیتزدایی» از حاکمیت ایران تأکید دارد. با گذشت نزدیک به یک سال از روی کارآمدن دولت سیزدهم، به نظر میرسد که سیاست خارجه دولت در راستای مقابله با تهدیدات امریکا بر دو راهکار کلی متمرکز بوده است: نخست روی آوردن به ائتلافسازی در خارج و دیگری مدارا و مدیریت در داخل. در این یادداشت این دو راهکار و ضرورتهای آنها مورد بررسی قرار میگیرد.
ائتلافسازی: ضرورتی ژئوپلیتیک
از دید رویکرد واقعگرایی، بهترین راهکار برای برون رفت از تهدیدات ژئوپلیتیک زدایی روی آوردن به استراتژی اتحاد و ائتلاف و فرار از انزوای ژئوپلیتیک است. در این دیدگاه، هدف اصلی افزایش حضور ایران در مسائل سیاسی امنیتی در منطقه به نوعی گستردهتر کردن حلقههای امنیتی ایران، اتصال امنیت ایران به امنیت منطقه، افزایش قدرت چانهزنی و در نهایت، رفع تهدیدهای امنیتی در محیط فوری امنیتی ایران خواهد بود. طی سالهای گذشته، چالش اصلی به درجه حضور در منطقه و چگونگی برقراری تعادل در بهرهگیری از عناصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک در جهتگیری سیاست خارجی مربوط بوده که خود به کاهش یا افزایش درجه تهدید خارجی بستگی داشته است. با افزایش تهدید خارجی (حضور مستقیم امریکا در منطقه) بهرهگیری از عنصر ایدئولوژیک و رویکرد امنیتی با حضور بیشتر در منطقه افزایش یافته است.
بنابراین در حوزه سیاست خارجی، منطقی است که راهبرد سیاسی و ژئوپلیتیکی ایران در حوزه ژئوپلیتیک خلیج فارس و آسیای میانه و قفقاز باشد. علت آن اهمیت بیبدیل این حوزه و علقههای ژئوپلیتیکی ایران در این منطقه، بخصوص تلاقی و مجاورت جغرافیایی با آن است. ایجاد هر بحرانی در این حوزه و فضای سیاسی حاکم بر آن، امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور را متأثر خواهد کرد. با توجه به شرایط این حوزهها و مقابله با بحرانها و چالشهای ژئوپلیتیک و همچنین غلبه بر انسداد ژئوپلیتیکی که در راستای تأثیرگذاری ایران در این زیرسیستم و بقیه زیرسیستمهای خاورمیانه به وجود آمده است، جمهوری اسلامی ایران برای گستردن بازوهای ژئوپلیتیکی خود در خاورمیانه باید به دنبال متحدی تاکتیکی در زیرسیستم دیگری از منطقه خاورمیانه باشد.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران پس از اشغال عراق از یک سو به دلایل ایدئولوژیکی در تقابل با امریکا است و از سوی دیگر، به دلایل ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، حضوری فعال در منطقه دارد. از این جهت ایران در چهارچوب سیاست تعاملی ضد نظام سلطه، اقدام به ائتلاف سازی منطقهای نموده است. ماهیت منحصر به فرد نظام سیاسی ایران پس از انقلاب اسلامی و وزن ژئوپلیتیکی و گفتمان پویای سیاسی ایدئولوژیک آن به گونهای است که میتواند در اندازههای قدرتی منطقهای و محوری برای تشکیل کنفدراسیونی منطقهای ظاهر شود و ایفای نقش کند؛ اما حضور گسترده قدرتهای بینالمللی و تصادم منافع آنها در عصر بی نظمی نوین جهانی، با حضور ایران چالش هایی برای آنچه ایران شایسته آن است، ایجاد کرده است.
حفظ انسجام داخلی: ضرورتی استراتژیک
براساس منطق الزامات و ضرورتهای جغرافیایی، برای اکثر کشورها، اولین ضرورت جغرافیایی حفظ انسجام داخلی است. برای ایران، حفاظت مرزهای امن و سپس، امن کردن کشور به لحاظ داخلی دارای اهمیت بالایی است. بدون مرزهای امن، ایران نسبت به قدرتهای خارجی که به طور مستمر تلاش میکنند تا پویاییهای داخلی آن را دستکاری کنند، آسیب پذیر خواهد بود. ایران باید ابتدا محفظه را تعریف و سپس محتویات آن را کنترل کند. استراتژی ائتلاف و اتحاد کمک میکند تا هرگونه خطری علیه تمامیت ارضی کشور به حداقل ممکن رسد. در گام دوم (حفظ محفظه) اقدامات پدافندی در حوزه حفاظت از مرزها باید در دستور کار قرار گیرد. این اقدامات شامل موانع طبیعی (کوههای زاگرس و البرز، رودخانههای مرزی) و غیرطبیعی (خاکریزها، تجهیزات مرزبانی، پاسگاهها و...) میشود.
همچنین برای کنترل محتوای محفظه، کنترل مؤلفههای مذهبی و قومی واگرا باید مورد توجه قرار گیرد. ایران یک بار در زمان قاجار به واسطه نفوذ عناصر خارجی در دستگاه حکومت و اعمال فشار بیرونی، بخشهایی از سرزمین خود را از دست داده است. در ابتدای دولت پهلوی دوم نیز تلاش گردید تا آذربایجان و کردستان از ایران جدا شود. لذا توجه به محتوای محفظه میتواند نظام سیاسی را از تهدیدها مصون سازد. آنچه در راهبرد امریکا برای تهیسازی محفظه از ظرفیت در نظر گرفته شده است، مشروعیتزدایی است. این مشروعیتزدایی بیش از هرجا مناطق پیرامونی را نشانه خواهد گرفت. جایی که ممکن است بحرانهای نفوذ و توزیع بیشتر خود را به رخ بکشند. حضور نیروهای امریکایی در دو سوی مرزهای ایران با وجود ادعاهای فراوان مبنی بر خروج از منطقه، نوعی آسیب امنیتی برای تهران محسوب میشود، حضور فیزیکی در دو سوی مرزها به دشمنان ایران کمک میکند تا آسانتر عناصر نفوذی خود را به داخل ایران منتقل کرده یا تحرکات مرزی را کنترل نمایند. هنوز هم امریکاییها بر این تصورند که دست اندازی به گروههای قومی داخل ایران ممکن و در دسترس است. در واقع، ایالات متحده تلاش کرده این مهم را در چند منطقه پی بگیرد: جنوب شرقی ایران، منتهی الیه شمالی خلیج فارس در خوزستان و در غرب و شمال غربی ایران. مقابله ایران با این تهدیدات چند بعد دارد.
حفظ توانمندی امنیتی بی نهایت قوی و بازدارنده: ایران در کنترل مرزهای خود از هیچ کوششی نباید دریغ کند. چنانکه تاکنون نیز با هرگونه تجاوز و تعدی در منطقه شرقی و غربی مقابله کرده است. این پاسخ از توقیف کشتیهای متجاوز به حریم آبهای ایران در خلیج فارس و اروندرود شروع و تا ورود پهپاد به مناطق شرقی ایران ادامه پیدا میکند.
در این خصوص توجه به مناطق جنوب غربی بیش از شرقی حائز اهمیت خواهد بود؛ زیرا این مناطق هم آسیبپذیرتر است و هم اینکه بیشترین ذخایر نفتی ایران و تأسیسات پتروشیمی را در خود جای داده است و شاهرگ حیات اقتصادی ایران محسوب میشود. در این رابطه رصد اطلاعاتی و امنیتی گروههای خرابکار و ارتباطات برون مرزی آنها و نیز کنترل جریانهای فکری سیاسی منطقه حائز اهمیت خواهد بود.
مدارا و مدیریت: بالا بردن ظرفیتهای مدارا و پرهیز از اقدامات احساسی و عاطفی و هیجانی، بخشی از ضرورت کنترل تهدیدات نرم محسوب میشود. طبیعت فضای محیطهای حاشیهای و مرزی به گونهای است که به خاطر محرومیتهای اقتصادی ظرفیت تنش و درگیری در آن بالا است. قرار گرفتن شکافهای مذهبی در کنار شکافهای قومی در بخشهای ایران نیز میتواند میزان حساسیتها و آسیبپذیریها را بیشتر سازد، لذا نوع برخورد با ناآرامیها در این مناطق بیش از آنکه فیزیکی و مبتنی بر کاربرد زور باشد باید بر استراتژی قانع سازی و مدارا مدیریت شود.
پاسخهای سریع و خشن تنها منجر به فعالسازی انرژیهای نهفته در لایههای زیرین اجتماع خواهد شد. این مدیریت پیش از بروز بحرانها از طریق هدایت افکار عمومی باید انجام شود. نقش رسانههای محلی و ملی در این مدیریت افکار باید به خوبی لحاظ شود. انعکاس صحیح پیشرفتها و دستاوردهای نظام در این مناطق و امیدبخشی به جوانان نسبت به آینده و حضور میدانی مدیران در میان مردم میتواند ضریب همبستگی اجتماعی در این پهنههای جغرافیایی را بیشتر کرده و بر انسجام اجتماعی بیفزاید.
نتیجهگیری
انقلاب اسلامی سبب شد ایران که یکی از اجزای نظام ژئوپلیتیک جهانی ایالات متحده امریکا در منطقه خاورمیانه بود، به نیرومندترین دشمن ژئوپلیتیکی این کشور تبدیل شود. مهمترین عامل تأثیرگذار در تحول ژئوپلیتیکی ایران و نیز مبنای تعاملات و کنشهای ژئوپلیتیکی ایران با ساختار ژئوپلیتیک منطقهای و جهانی، اندیشهها و مفاهیم برآمده از انقلاب اسلامی است. به عبارت دیگر، ژئوپلیتیک ایران وابسته به مبانی انقلاب اسلامی است که موجب انبساط فضای ژئوپلیتیک ایران و متعاقب آن افزایش قدرت ملی کشور شده است؛ بنابراین بخشی از راهبرد مقابلهای امریکا علیه ایران نیز بر خنثیسازی این ظرفیت و ژئوپلیتیکزدایی از تهران مبتنی شده است.
اگرچه سنجش اثربخشی دو راهبرد فوقالذکر بویژه مشروعیتزدایی نیازمند پژوهشی مجزا است اما در بخش ژئوپلیتیکزدایی به نظر میرسد سیاستهای امریکا کشورهای منطقه را هدف قرار داده است و پیشگیری از همسویی و همراهی این کشورها ضریب قدرت ملی ایران را بسیار افزایش خواهد داد. بدون تردید حفظ منافع ملی و امنیتی ما در منطقه و در جهان، در گرو فهم بین الاذهانی فراجناحی، فرانظری، فراتاریخی و فرانسلی نخبگان فکری و ابزاری (نخبگان قدرت و ثروت کشور) برای دفع این خطر است.
در حالی که امریکا دنبال ژئوپلیتیکزدایی از ایران است، تهران با اتخاذ رویکردی درست، توجه خود را بر ائتلافسازی و اتحاد متمرکز نموده است. وزن و نقش دستگاه سیاست خارجی در این خصوص بسیار قابل توجه خواهد بود. دیپلماسی ایران باید به عنوان یک ضربهگیر ابزارهای دیپلماسی خود را افزایش دهد. با دیپلماسی انرژی میتوان ارتباط با همسایگان را تقویت نمود و از ظرفیتهای ژئوپلیتیک برای قدرتسازی استفاده کرد.
با دیپلماسی رسانهای میتوان افکار عمومی منطقه و جهان را مدیریت کرد. با دیپلماسی عمومی میتوان بر نخبگان و گروههای تأثیرگذار در داخل اروپا و امریکا اثر گذاشت و آنان را به عنوان اهرمی برای فشار وارد کردن به رهبرانشان به خدمت گرفت و در نهایت با دیپلماسی اقتصادی میتوان اقتصاد ایران را در لایههای تو در تو و پیچیده اقتصاد جهانی درگیر ساخت تا حربه تحریم بی اثر شود.