به بهانه سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان
چهل سال گمنامی
مرجان قندی
حاج احمد متوسلیان مرد تصمیمهای بزرگ و تحقق آنچه رؤیا پنداشته میشد، بود. دانشجوی مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت بود و از سالها قبل از پیروزی انقلاب، انقلابی بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پاسدار شد و سال ۱۳۵۹ در ۲۷ سالگی به نبرد غائله سازان ضدانقلاب در کردستان رفت.
در ۲۸ سالگی فرماندهی تیپ و کمی بعد لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) تهران را برعهده گرفت. سال ۶۱ در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس شگفتی آفرید. جزو فرماندهان پیشرو در آزادی خرمشهرهم بود. الگوی فرماندهیاش هم مثل خودش خاص و زبانزد بود. شهید حاج قاسم سلیمانی یکبار در سخنرانیهایش به نوع فرماندهی حاج احمد متوسلیان اشاره کرد و گفت: «خودش جلو میرفت و به نیروها میگفت بیایید نه اینکه مثل فرماندهان کلاسیک که عقب میایستادند و به نیروها میگفتند بروید...» با همین روش در جبهه مقاومت منطقه هم پیشتاز بود.
شاید بشود او را از اولین رزمندگان مدافع حرم در سوریه دانست. وقتی صهیونیستها جنوب لبنان را اشغال کرده بودند و رؤیای نیل تا فرات را در سر میپروراند به همراه هیأتی رسمی از مسئولان سیاسی- نظامی ایران، راهی سوریه شد.البته ماندنش در سوریه چندان طولانی نبود و بهعنوان وابسته نظامی سفارت ایران به لبنان میرود. تا اینجا اسم حاج احمد متوسلیان بهعنوان فرمانده مأموریتهای غیرممکن برسر زبانهاست اما از اینجا به بعد شهرتش گمنامی میشود. حاج احمد ۱۴ تیر سال ۶۱ سوار بر خودرو سفارت ایران به همراه سید محسن موسوی، کاردار سفارت، تقی رستگار مقدم کارمند سفارت و کاظم اخوان، خبرنگار ایرنا عازم بیروت میشود. در میانه راه خودرو آنها در یک ایست بازرسی مربوط به اعضای حزب سیاسی وابسته به رژیم صهیونیستی در لبنان معروف به فالانژها متوقف شده و توسط نیروهای اسرائیل گروگان گرفته میشوند.
با پیگیریهای چندین ساله حقوقی ایران در سال ۲۰۰۸ رژیم صهیونیستی گزارشی را به سازمان ملل ارائه میکند که خلاصهاش این است؛ دیپلماتهای ایرانی همان روز اول ربایش شهید شده و ماجرا هیچ ربطی به اسرائیل ندارد. اما رفتار صهیونیستها چیز دیگری را نشان میدهد. برای مثال در همان سال ۲۰۰۸ که آخرین تبادل اسرا بین حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی انجام شد، حزبالله بر آزادی چهار دیپلمات ایرانی پافشاری میکند، اما این بار هم صهیونیستها از تبادل اسرای ایرانی سر باز میزنند و همچنان مسئولیت حقوقی یکی از طولانیترین آدم رباییهای تاریخ برگردن اسرائیل باقی مانده است.
در این چهل سال گمنامی، روایتهای بسیار زیاد و البته متفاوتی درباره زنده بودن یا نبودن حاج احمد و همراهانش وجود داشته که هر کدام هربار دل چشم انتظاران را لرزانده است.
نگاهی به آثار خواندنی درباره احمد متوسلیان
به مناسبت سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان، در ادامه به معرفی تعدادی از کتابهایی که درباره این چهره جاویدالاثر نوشته شده است، میپردازیم. در بعضی از این آثار، خاطرات حاج احمد بیان شده و در بعضی دیگر ضمن بیان خاطرات، به سرنوشت این فرمانده دفاع مقدس پرداخته شده است.
اولین اثر کتاب «وقتی کوه گم شد» به قلم بهزاد بهزادپور است که براساس زندگی سردار بینشان حاج احمد متوسلیان نوشته شده است. این کتاب برشی از یک فیلمنامه بلند برای تولید مجموعهای تلویزیونی است که بهزادپور آن را در 478 صفحه به رشته تحریر درآورده و نشر27 بعثت آن را چاپ و منتشر کرده است.
اثر بعدی مجموعه 28 جلدی «قصه فرماندهان» است که در هر جلد آن سرگذشتهایی داستان گونه از زندگی فرماندهان شهید هشت سال دفاع مقدس روایت شده است. جلد نهم از این مجموعه که به قلم حسین نیری نوشته شده و انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است، زندگی فرمانده و دیپلمات شهید کشورمان، شهید احمد متوسلیان مورد بررسی قرار گرفته است. اطلاعات این کتاب از مصاحبه با همرزمان، خانواده و دوستان این فرمانده گردآوری شده و نیری تلاش کرده اطلاعاتی شنیده نشده از حاج احمد متوسلیان را در اختیار مخاطب قرار دهد.
«همپای صاعقه» کتاب دیگری است که در این باره میشود آن را معرفی کرد. این اثر که به همت حسین بهزاد و گلعلی بابایی نوشته شده است درخصوص شکلگیری لشکر 27 محمد رسولالله(ص) است و روایتی از مقطع زمانی 6 ماهه از جنگ تحمیلی، یعنی از ابتدای دی ماه 1360 تا اواخر تیرماه سال 1361 را بازگو میکند. موضوع اصلی این کتاب شرح مستند مراحل آغازین تأسیس تیپ نظامی محمد رسولالله است و نقش این تیپ را در دو عملیات بزرگ فتحالمبین و بیتالمقدس بیان میکند. نویسندگان کتاب که خود از رزمندگان لشکر بیست و هفتم محمد رسولالله(ص) بودهاند، از زبان و بیان فرماندهان مفقود و شهید این تیپ به روایتگری قصه جنگ پرداختهاند که یکی از بخشهای مهم کتاب بازروایی دوران فرماندهی جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان است. مکالمات رودرروی فرماندهان، متن مکالمه شهید همت با حاج احمد متوسلیان، متن مذاکرات و تماسهای مخابراتی و بیسیمی، این کتاب را جذاب و خواندنی کرده است.
کتاب بعدی که با استقبال مخاطبان مواجه شد، کتاب عکسی است که انتشارات یا زهرا سال 1394 با عنوان «کاک احمد» روانه بازار نشر کرد. این کتاب که به همت محمدعلی صمدی و علی اکبر مزدآبادی آماده شده است تلاش دارد با ارائه تصاویری کمتر منتشر شده از شهدا و فرماندهان جنگ، جوانان را بیش از پیش با آنها آشنا کند. در این کتاب بیش از 100 عکس از احمد متوسلیان ارائه شده است. برای گویاسازی عکسها در کنار تصاویر، زیرنویسهایی به زبانهای انگلیسی و فارسی آورده شده است. همچنین در پشت جلد این کتاب، دستخطی از محمد متوسلیان، برادر جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان درج شده است.
نگاهی به مهم ترین تحولات میدان جنگ در ماه های آخر دفاع مقدس
ابتکاری که اراده جنگی صدام را بیاثر کرد
4 ماه اول سال 1367 مقطــــع بســیار مهمی در جنگ تحمیلی 8 ســالــه رژیــم بعــــث عــــراق علیه ایران است. دورهای که هرچند سرنوشت جنگ به شکل غیرقابل پیشبینی و برخلاف نظر و میل جمهوری اسلامی رقم خورد، لکن آثار و نتایج بعدی آن شرایط را به زیان حاکمان بغداد برهم زد و در نهایت به حذف صدام منجر شد.
بقای اراده جنگی و تداوم ابتکار عمل ایران در جبهههای مختلف و بویژه عبور از رودخانه خروشان و عظیم اروند در جریان عملیات والفجر 8، بستن راه دریایی عراق در زمستان 64 و سپس شکستن دیوار دفاعی بصره در عملیات بزرگ کربلای 5 در ماههای پایانی سال 1365 و اوایل سال 1366 حاکی از تصمیم ایران برای تعیین سرنوشت جنگ در میادین نبرد نظامی تلقی میگردید. لذا کشتار حجاج مظلوم ایرانی در مکه به دست مأموران دولت عربستان سعودی، حضور ناوگان دریایی امریکا در خلیج فارس و قتل عام مردم حلبچه به وسیله سلاح کشتار جمعی از جمله واکنشهای نظام جهانی در برابر پیروزیهای قدرتمندانه جمهوری اسلامی ایران بود.
مرحله جدید جنگ
پس از عملیات پیروز والفجر 10 در منطقه عمومی حلبچه، جنگ وارد مرحله جدیدی شد که با وجود مدت کوتاه آن نتایج تعیین کنندهای در پی داشت.در این مرحله عراق که با یاری قدرتهای بزرگ جهانی توان نظامی فوقالعادهای یافته بود، موفق شد با استفاده از این توان و به کارگیری تجارب گذشته برای مدتی ابتکار عمل را به دست آورد و صحنه نبرد را در دست گیرد و به نفع خود تغییر دهد.
در هنگام شروع دوره جدید، نیروهای سپاه در فاو، شلمچه، جزیره مجنون، مهران، حلبچه و ماووت خط پدافندی داشتند. به همین سبب سازمان رزم سپاه نه تنها تجزیه شده بود، بلکه یگانی آزاد برای احتیاط کلی در اختیار نداشت. نیروهای ارتش نیز در وضعیت مشابهی به سر میبردند و در پیرانشهر، قصرشیرین، میمک، فکه و عین خوش سرگرم پدافند بودند. درچنین وضعیتی درآغاز سال 1367 عراق با استفاده از برتری محسوس نظامی خود در جنوب و با اتکا به حمایت روانی و سیاسی – تبلیغاتی حضور نظامی امریکا در خلیج فارس، توانست روحیه لازم را برای خروج از مواضع پدافندی و کسب ابتکار عمل به دست آورد و حملات گستردهای را انجام دهد.
نخستین عملیات از حملات جدید عراق در منطقه فاو انجام شد.ارتش عراق در تاریخ 28 فروردین 1367 با استفاده از دو سپاه هفتم گارد ریاست جمهوری و یگانهای نیروی دریایی خود شامل 10 لشکر و 26 تیپ به این منطقه حمله کرد و همزمان با این اقدام نیروی دریایی امریکا یک حرکت نظامی و در عین حال نمادین در خلیج فارس انجام داد. در این حرکت بالگردها و ناوهای امریکایی به چند سکوی نفتی ایران در شمال خلیج فارس هجوم آورده و حمایت قطعی امریکا از عراق در حمله به فاو را به نمایش گذاردند. هجوم ارتش عراق به فاو کاملاً غافلگیرانه بود. گستردگی سلاح شیمیایی به کار رفته در این عملیات تا سه برابر منطقه عملیاتی فاو بود تا حدی که توانست منطقه را در حد تحملناپذیر برای موجودات زنده، آلوده کند.در این وضعیت و در حالی که عراقیها دارای جادههای وصولی مناسب بودند و نیروهای ایران در آن سوی رودخانه اروند فقط به یک پل متکی بودند، خطوط دفاعی آنان در برابر آتش شدید و سلاح شیمیایی و بمبارانهای گسترده ارتش عراق 48 ساعت مقاومت کردند.
پس از سقوط فاو، موانع روانی در ارتش عراق تا حد زیادی برطرف شد و ابتکار عمل به دست آنان افتاد و رزمندگان ایران قبل از آنکه فرصت یابند خود را با وضعیت جدید وفق دهند با حوادث دیگری مواجه شدند.در تاریخ چهارم خرداد 1367 یعنی تنها 37 روز پس از سقوط فاو ارتش عراق با سپاههای سوم و گارد و واحدهایی از سپاه هفتم به شلمچه هجوم برد و منطقه تصرف شده در عملیات کربلای 5 را در اختیار گرفت.در این عملیات نیز عراقیها به طور وسیع از سلاح شیمیایی بهره گرفتند.
تدبیر جنگی در شرایط دشوار
پس از سقوط شلمچه در حالی که عراقیها برای هجوم به جزایر مجنون آماده میشدند، نیروهای سپاه پاسداران با هدف متوقف کردن ماشین جنگی عراق و برهم زدن گرایش هجومی آنان عملیاتی را با نام «بیت المقدس7» در منطقه شلمچه انجام دادند و با وجود موفقیتهای اولیه و گرفتن بیش از 1200 اسیر بهدلیل بروز مشکلات به مواضع قبلی خود بازگشتند.
در تداوم شرایط ایجاد شده در حدود 2 ماه گذشته، ارتش عراق در تاریخ چهارم تیرماه سال 1367 پس از به کارگیری بسیار گسترده سلاح شیمیایی که منجر به شهادت و مصدوم شدن حدود 4 هزار رزمنده ظرف یکی دو ساعت شد، با سپاههای سوم، ششم و گارد ریاست جمهوری به جزایر مجنون و منطقه جفیر حمله کرد و مناطق آزاد شده در عملیاتهای خیبر و بدر در سالهای 1362 و 1363را تصرف کرد.
با سقوط این 3 منطقه مهم (فاو-شلمچه-جزایر مجنون) که حاصل 4 عملیات بزرگ والفجر 8، کربلای 5، خیبر و بدر طی سالهای 1362 تا 1365 بود، توازن قوا به شکل بارز و تعیین کنندهای به نفع رژیم بعث عراق بر هم خورد. در این شرایط برتری تعداد اسرای عراقی که در ایران به سر میبردند مشخص بود. یکی از عوامل برتری ایران بر عراق در اختیار داشتن اسیران بیشتر بود. لذا ارتش عراق برای برهم زدن این نسبت در تاریخ 21 تیرماه 1364 به مواضع ارتش در عین خوش، دشت عباس و فکه حمله کرد و با گرفتن حدود 17 هزار اسیر و غنائم فراوان تا حدود زیادی این فاصله را کم کرد.
در چنین شرایطی ایران برای به دست گرفتن مجدد ابتکار عمل و با هدف آزاد کردن نیروهای خود از حالت دفاعی در نقاط پراکنده و متمرکز ساختن آنها برای مقابله با اقدام بعدی دشمن تصمیم به عقب آمدن از چند منطقه عملیاتی کرد و بدین منظور در یک عملیات زمانبندی شده 3400 کیلومتر مربع از خاک عراق را در حد فاصل 30/3/1367 تا
22/4/1367 تخلیه کرد.
حوادث ماههای پایانی جنگ از جمله پس از حمله ارتش عراق به خطوط ارتش در فکه که در روز چهارشنبه 22 تیرماه 67 رخ داد و طی آن 92 تانک، 60 نفر برزرهی، 130 عراده توپ، 187 خمپارهانداز و 448 دستگاه انواع خودرو به دست نیروهای عراقی افتاد و بیش از 7 هزار نفر اسیر شدند و ایران به این نتیجه رسید که قطعنامه 598 را بپذیرد.
گپوگفتی با محسن صیفی کار، خالق «کولههایی پراز لیمو»
شهدای شاخص همدان همچنان گمنام
زینب زارع چهارمندان
روزنامه نگار
«کولههایی پر از لیمو» عنوان کتاب جدید محسن صیفیکار است که به زندگی شهید معلم و سردار علیرضا حاجی بابایی فرمانده محورهای عملیاتی غرب و جنوب میپردازد. صیفیکار این کتاب را در طول 4 سال به نگارش درآورده و در طول این سالها با افراد مختلفی به گفتوگو نشسته است. نتیجه چندسال پژوهش میدانی (سفر به مناطق عملیاتی، دهها مصاحبه با حدود 40 نفر از دوستان، خانواده، همکلاسیها و همرزمان شهید)، تجربیات علمی، پژوهشی و تاریخی نویسنده در حوزه دفاع مقدس استان همدان و حوادث و شخصیتهای تأثیرگذار به خلق چنین اثری منجر شده است. علیرضا حاجی بابایی معلمی باسواد و عاشق امام و انقلاب بود و بچهها را از صمیم قلب دوست داشت. حوادث انقلاب و درگیریهای کردستان و جنگ، اما برگ دیگر زندگی این عارف گمنام است. با آغاز جنگ، او سراسیمه به سرپل ذهاب میشتابد. در این عرصه نیز چون گذشته لیاقتش بروز میکند و خیلی زود فرمانده میشود و خیلی زود هم پرواز میکند! با صیفیکار درباره روند نگارش کتاب به گفتوگو نشستیم که حاصل آن پیش رویتان قرار دارد.
چه اتفاقی افتاد که درباره شهید علیرضا حاجیبابایی کتاب نوشتید؟
در همدان به همراه حمید حسام حلقهای از نویسندگان را تشکیل دادیم و قرار بر این شد زندگینامه 5 شهید شاخص همدان را به رشته تحریر درآوریم. علیرضا حاجیبابایی اولین شهید از این پنج شهید بود که نگارش آن به من سپرده شد، البته من بعد از اتمام کتاب «کولههایی پر از لیمو» در حال انجام کار روی زندگینامه سعید اسلامیان یکی از 5 شهید شاخص هستم. درباره شهید علیرضا حاجیبابایی پیش از این چند کتاب چاپ شده بود از جمله کتاب «پرواز از پنجره جنوبی» اثر محمد رضوی که جمعآوری از کتب دیگر بود. به هر حال پرداختن به سوژههایی که قبلاً درباره آن کار شده کمی دشوار است اما بنا به دلایلی این پیشنهاد را قبول کردم. در میانه راه متوجه شدم که کتابی هم درباره پدر شهید به نام «حاج جلال» در حال نگارش است که نقاط مشترکی هم با کتاب شهید علیرضا حاجیبابایی داشت که کار را باز هم سخت میکرد و هماهنگیهای بیشتری را میطلبید.
درباره کتاب بیشتر توضیح دهید.
شهید حاجیبابایی در سال 61 و در ابتدای دفاع مقدس شهید شد و به همین دلیل مدت کمی در مناطق جنگی حضور داشت. اگر قرار بود در کتاب فقط به این یک سال و نیم حضور شهید اشاره شود، خلائی در کتاب به وجود میآمد. بنابراین برای آشنایی هرچه بیشتر مخاطب با شهید حاجی بابایی از زمان پیش از تولد او آغاز کردیم و در ادامه به تبار شهید و خانوادهاش، ازدواج پدر و مادرش، جغرافیای انسانی مریانج زادگاه شهید و حوادثی که برای او در زادگاهش رخ میدهد، پرداختیم. مصاحبههای زیادی با دوستان، همرزمان و همکلاسیهای شهید انجام شد البته برادر شهید دکتر حمیدرضا حاجیبابایی نیز مصاحبههایی انجام داده بود که از آنها هم استفاده کردم. موضوع دیگری که در نگارش کتاب بسیار به من کمک کرد اشراف اطلاعاتیام به حوادث دهه 50 و 60 در سالهای انقلاب و جنگ بود. من از سال 59 و 60 در عرصه پژوهش و کتاب فعال بودم و توانستم با بهرهگیری از همین اطلاعات، اتفاقات و رویدادهای زندگی شهید را مکتوب کنم. از آن جا که خودم هم رزمنده هستم برای یادآوری و نگارش دقیق خاطرات به مناطق جنگی، زادگاه شهید و هر جا که ردپایی از شهید بود سفر کردم.
کتاب از زبان چه کسی روایت میشود؟
فکر میکنم اتفاق جدیدی در این کتاب رخ داده است و طرحی نو درانداختهایم. طرح این بود «شهید به روایت شهید»؛ یعنی هرچه از آن عزیز باقی مانده یا گفته شده همه در ضمیر «من او» ریخته شده و در قالب اول شخص مو به مو و قدم به قدم روایت شده است. درست مثل اینکه در مقابل راوی نشسته و دکمه ضبط صوت را زده باشی و تند تند گفتههای او را یادداشت کنی. این یعنی دیدن و شنیدن و خواندن آن شهید.
کمی درباره شهید بگویید.
شهید حاجی بابایی از نظر فکری و فنی انسانی برجسته بود که درجات مدیریتی و نظامی را بسرعت پشت سر گذاشت. او مسئول جبهه میانی سرپل ذهاب بود و فرماندهی سه گردان استان همدان در عملیات رمضان را بر عهده داشت. او به محض ورود به عملیات رمضان، شهید میشود و بخشهای حساس عملیات را نمیبیند. علیرضا انسانی عارف مسلک، مخلص، متواضع و مدیر بود. بخش دیگر خاطرات به دوره معلمی شهید برمیگردد. علیرضا به معلمی علاقه داشت و بعد از سربازی بهعنوان سرباز معلم در آموزش و پرورش در یکی از روستاهای آذربایجان شرقی مشغول شد و سپس در اسدآباد و مریانج به تدریس پرداخت که مسائل انقلاب و جنگ پیش آمد.
به نظر شما بخش جالب کتاب کجاست؟
من خودم معلم هستم به همین دلیل خاطرات معلمی علیرضا را بیشتر میپسندم. شهید علیرضا به تنهایی یک مدرسه را اداره میکرد. مدیر بود، ناظم بود، معلم هم بود. بشدت در روستاهایی که تدریس میکرد محبوب بود تا جایی که در یکی از روستاها کدخدا میخواسته برای او زن بگیرد تا در روستا بماند.
شما در این کتاب نه تنها به شهید حاجیبابایی بلکه به چند شهید دیگر هم پرداختهاید.
محور اصلی کتاب خود علیرضا حاجیبابایی است. با توجه به اینکه استان همدان شهدای بسیار بزرگ و البته گمنامی دارد، سعی کردم از آنها هم در کتاب نام ببرم که فکر میکنم تعداد آنها به 10 نفر میرسد. از جمله این شهدا اکبر یارمحمدی، حسین همدانی، محمود شهبازی، ابوالقاسم حاجیبابایی و اسماعیل شکری موحد هستند که علیرضا درباره آنها صحبت میکند، البته شهدای دیگری هم هستند که هنوز بخوبی معرفی نشدهاند. برای نمونه شهید محمود شهبازی که البته همدانی نیست اما عمر عملیاتی و نظامیاش را در همدان گذرانده است. او در عملیات فتحالمبین معاون حاج احمد متوسلیان و در بیتالمقدس مسئول محور بود اما هنوز کتاب پر و پیمانی از او به چاپ نرسیده است یا شهید حبیبالله مظاهری یکی از رفقای شهید حاجیبابایی. حبیب برای خودش یلی بود. او فرمانده گردان مسلم بن عقیل در عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس بوده است. درباره این شهید هم کتاب جامعی منتشر نشده است.
نام کتاب جذاب است، چرا تصمیم گرفتید این اسم را انتخاب کنید؟
خودم هم از نام کتاب لذت بردم و البته بازخورد خوبی هم گرفتم. نام کتاب به یکی از داستانهای کتاب برمیگردد که راوی آن حمید حسام است. در زمان جنگ، مردم، منطقه سر پل ذهاب را تخلیه کرده بودند. در این مناطق باغهای لیمو شیرین بسیار زیاد است. وقتی رزمندگان گردانهای همدان برای شناسایی به این مناطق میرفتند، تقی بهمنی فرمانده میانی سرپل ذهاب و دوست علیرضا به رزمندگان میگفت هرچقدر میخواهید لیمو بخورید اما وقتی کولهها را پر از لیمو میکنید دیگر چیزی از آنها برندارید. بهمنی، لیموها را میان مجروحان در بیمارستانها توزیع میکرد. عطر لیموی خاصی در این کار انسانی در اوج جنگ پر از دلهره به مشام میرسد چه اندازه نگاه یک فرمانده جنگ انسانی است. تقی بهمنی رفاقت ویژهای با شهید حاجی بابایی داشت. آنها در یک شهر به دنیا آمدند، با هم در مناطق جنگی حضور داشتند و هر دو در عملیات رمضان شهید شدند. با اینکه تقی بهمنی پیکری ندارد اما یادوارهاش در گلزار شهدای مریانج در کنار مزار علیرضاست.
و حرف آخر.
جـــانبـاز جــعفر مظـاهـری ناظر محتوایی این کتاب بود. او دوست نزدیک و معاون شهید علیرضا بوده است. چند روز پیش من کتاب را برای مطالعه برایش ارسال کردم. فردای آن روز ایشان به من زنگ زد و گفت کتاب را خوانده و خیلی هم راضی بود. خدا را شکر فکر میکنم کتاب، نمیگویم بیعیب بلکه کمعیب است. از طراح جلد و حروفچین کتاب هم بسیار متشکرم که کار را شکیل تحویل دادند.