ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پیامبر اکرم(ص):
هر گاه مؤذن شهادت[ها] را گفت، شما نیز آنچه را او مى گوید، تکرار کنید.
کنز العمّال: ج ٧ ص ٧٠١ ح ٢١٠٠٤
هر گاه مؤذن شهادت[ها] را گفت، شما نیز آنچه را او مى گوید، تکرار کنید.
کنز العمّال: ج ٧ ص ٧٠١ ح ٢١٠٠٤
تئاتر نیازمند حمایتهای جدی است
سهراب سلیمی: آنچه اغلب در تئاتر میبینیم ضعف اندیشه و تفکر است و متأسفم که میگویم هر چه تئاتر سطحیتر باشد، استقبال تماشاگران هم بیشتر خواهد شد. آثاری که به مسائل جامعه مینگرند، در انزوای کامل هستند. ایرادی هم ندارد. هر کسی در این وضعیت راه خود را پیدا میکند. ما نیز آنقدر تجربه داریم که بدانیم این دوره هم میگذرد ولی طبیعتاً با سختی بسیار طی خواهد شد. این روزها راه هموار به جاده شوسه و پر دستانداز تبدیل شده که هر لحظه با مانع رو به رو میشویم ولی در همین شرایط سخت هم ناامید نیستم و میگویم باید مقاومت کرد و اگر حمایت مالی مرکز هنرهای نمایشی که حق گروههای تئاتری است، صورت نگیرد، شرایط کار برای امثال من بسیار دشوار خواهد شد و طبیعی است که وقتی امنیت روانی وجود نداشته باشد هم نمیتوان کار خلاقه هنری روی صحنه برد.
بخشی از صحبتهای این کارگردان تئاتر در گفتوگو با ایسنا
آمدم ای شاه پناهم بده...
رضا مهدوی
موسیقی پژوه و مدرس دانشگاه
روز سختی است، از آن روزهایی که عمیقاً باید تأسف خورد چرا که مرد اهل دل معتقدی با نوای خوشی که سالها گوشهایمان را مینواخت و میبرد به بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) به این زودی از میان ما رفت. مرحوم زندهیاد محمد کریمخانی اهل قزوین بود و همچون بزرگان آواز و نغمه و مدح آن دیار، عارف قزوینی و اقبال آذر و... به فنون بهرهگیری از حنجره در تداوم کش و قوسهای صدا برای لذت شنیداری هر چه بهتر مخاطب، مسلط بود. او با صدایی رسا چه در رثا و شادی ها با صدایی پخته و فاخر و با وزانت که توأم با طعم ِ لذیذ و رایحه خوش برگرفته از ادبیات دینی ایرانی است توانست دریچه ای از مکتب خوانش صحیح مناجات خوانی ها ی منبعث از اذکار ونوحه خوانی ها از گونه موسیقی مذهبی ردیف موسیقی دستگاهی را نهادینه کند.
او ذاکری خوش الحان و نو بیان بود که نغمههایش را وقف اهل بیت عصمت و طهارت کرد با درخواست عاجزانه در صحن مبارک امام هشتم(ع) که ماجرایش را در رسانهها گفته بود. این شیفته فرهنگ سترگ عاشورایی هر آنچه میخواند حتی قبل از به شهرت رسیدن نزد عام و خاص، از باطنی سلیم و اعتقادی نفیس برخوردار بود که لاجرم هر چه خواند به دل هم نشست.
دلسوختگی در صدایش موج میزد. طنین وارستهاش فقط زبان و بیان نبود، بلکه عمق سویدای وجودش بود که لبریز از عشق به ولایت آنچنان سرریزش میکرد که امروز خاندان پیامبر(ص) در دیار باقی به حتم دستگیرش خواهند شد. اوج و حضیض صدای مرحوم محمدعلی کریمخانی نشان از توانایی خواندن در عرصههای گوناگون فن موسیقا را داشت اما سعی و اهتمامش را مصروف دلهای عاشقان چهارده معصوم کرد.
آهنگساز خوشقریحه روزگار ما آریا عظیمینژاد نقش مؤثری در جلوهگری خاصی از برومندی شخصیت و صدای مرحوم کریمخانی برجای گذاشت. براساس معرفی دکترمحمد اصفهانی، حس و حال حقیقی او را درمی یابد. استودیو و این بار خود در بند شهر آشوبی و شولایی مرد خوانندهای از تبار مراثی و مداحی وآیینخوانی قرار میگیرد و آنچه که در موسیقی زمینه طراحی میکند برگرفته از لحظه لحظههای نفس پاکی است که گویی حروف و کلمات و واژگان زندهیاد حساب شده بدون آنکه خود بداند دارد دیکته میکند و آهنگساز هوشمند را دل به دل داده وار و پای به پای او رهنمون شده وطی طریق میکند. عظیمینژاد میداندهی متناسبی در زیرساخت آوازها قائل میشود تا خدای ناکرده صدای عقیقگونه بواسطه موسیقی همپوشانی نشود و فقط بهعنوان زینت در ابتکاری نو شنیدنیتر شود تا الحق به زیبایی به درک و دریافتی متمایز برسد. مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید / که زانفاس خوشش بوی کسی میآید / خبر بلبل این باغ بپرسید که من / نالهای میشنوم کز قفسی میآید.
خوشبختانه یادگارهای خوبی در دو مجموعه «آمده ام، آمده ام شاه پناهم بده» و «ساقی» ویژه سالار شهیدان امام حسین(ع) در دسترس همگان است که بهعنوان تولیدات هنر دینی با صحه بر معیار الگوسازی و نمونهآفرینی راه گشایی است برای مشتاقان این راه که دستمایه قرار دهند برای ادامه راه که نیازی است هر روزه. روحشان شاد. یاعلی
موسیقی پژوه و مدرس دانشگاه
روز سختی است، از آن روزهایی که عمیقاً باید تأسف خورد چرا که مرد اهل دل معتقدی با نوای خوشی که سالها گوشهایمان را مینواخت و میبرد به بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) به این زودی از میان ما رفت. مرحوم زندهیاد محمد کریمخانی اهل قزوین بود و همچون بزرگان آواز و نغمه و مدح آن دیار، عارف قزوینی و اقبال آذر و... به فنون بهرهگیری از حنجره در تداوم کش و قوسهای صدا برای لذت شنیداری هر چه بهتر مخاطب، مسلط بود. او با صدایی رسا چه در رثا و شادی ها با صدایی پخته و فاخر و با وزانت که توأم با طعم ِ لذیذ و رایحه خوش برگرفته از ادبیات دینی ایرانی است توانست دریچه ای از مکتب خوانش صحیح مناجات خوانی ها ی منبعث از اذکار ونوحه خوانی ها از گونه موسیقی مذهبی ردیف موسیقی دستگاهی را نهادینه کند.
او ذاکری خوش الحان و نو بیان بود که نغمههایش را وقف اهل بیت عصمت و طهارت کرد با درخواست عاجزانه در صحن مبارک امام هشتم(ع) که ماجرایش را در رسانهها گفته بود. این شیفته فرهنگ سترگ عاشورایی هر آنچه میخواند حتی قبل از به شهرت رسیدن نزد عام و خاص، از باطنی سلیم و اعتقادی نفیس برخوردار بود که لاجرم هر چه خواند به دل هم نشست.
دلسوختگی در صدایش موج میزد. طنین وارستهاش فقط زبان و بیان نبود، بلکه عمق سویدای وجودش بود که لبریز از عشق به ولایت آنچنان سرریزش میکرد که امروز خاندان پیامبر(ص) در دیار باقی به حتم دستگیرش خواهند شد. اوج و حضیض صدای مرحوم محمدعلی کریمخانی نشان از توانایی خواندن در عرصههای گوناگون فن موسیقا را داشت اما سعی و اهتمامش را مصروف دلهای عاشقان چهارده معصوم کرد.
آهنگساز خوشقریحه روزگار ما آریا عظیمینژاد نقش مؤثری در جلوهگری خاصی از برومندی شخصیت و صدای مرحوم کریمخانی برجای گذاشت. براساس معرفی دکترمحمد اصفهانی، حس و حال حقیقی او را درمی یابد. استودیو و این بار خود در بند شهر آشوبی و شولایی مرد خوانندهای از تبار مراثی و مداحی وآیینخوانی قرار میگیرد و آنچه که در موسیقی زمینه طراحی میکند برگرفته از لحظه لحظههای نفس پاکی است که گویی حروف و کلمات و واژگان زندهیاد حساب شده بدون آنکه خود بداند دارد دیکته میکند و آهنگساز هوشمند را دل به دل داده وار و پای به پای او رهنمون شده وطی طریق میکند. عظیمینژاد میداندهی متناسبی در زیرساخت آوازها قائل میشود تا خدای ناکرده صدای عقیقگونه بواسطه موسیقی همپوشانی نشود و فقط بهعنوان زینت در ابتکاری نو شنیدنیتر شود تا الحق به زیبایی به درک و دریافتی متمایز برسد. مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید / که زانفاس خوشش بوی کسی میآید / خبر بلبل این باغ بپرسید که من / نالهای میشنوم کز قفسی میآید.
خوشبختانه یادگارهای خوبی در دو مجموعه «آمده ام، آمده ام شاه پناهم بده» و «ساقی» ویژه سالار شهیدان امام حسین(ع) در دسترس همگان است که بهعنوان تولیدات هنر دینی با صحه بر معیار الگوسازی و نمونهآفرینی راه گشایی است برای مشتاقان این راه که دستمایه قرار دهند برای ادامه راه که نیازی است هر روزه. روحشان شاد. یاعلی
واقعیتهای ذهن و بدن
به رژیم گرفتن فکر میکنید؟
آزاده سهرابی
روانشناس
از حوزههای مهم روانشناسی کمک به افراد برای حل چالشهایی است که در زندگی شخصی و در دنیای فردی با آن روبهرو هستند. مثلاً در این فرصت میخواهیم چالش فردی با موضوع اضافه وزن را بررسی کنیم. در دنیای امروز و بهدلیل تبلیغات فراوانی که می شود، لاغری یک مزیت برای بسیاری از افراد بخصوص نوجوانها و جوانها شده است مخصوصاً برای جامعه جوانان و نوجوانان که بیش از مزیت یک فوریت است. به این معنا که مدام خودشان را در آینه ببینند، وزن خود را چک کنند، رژیمهای سفت و سخت بگیرند و... تا مبادا در دایره افراد چاق قرار بگیرند. حال در این دنیای فردی چاقی یعنی تنها کمی اضافه وزن خارج از مطلوبی که آن فرد در نظر دارد. این مطلوب ممکن است از دید من و شما بسیار لاغر معنی شود. حتماً دیده اید فردی را که از اضافه وزنش گلایه دارد، در حال گرفتن رژیم است اما از نظر شما کاملاً اندام مناسبی دارد.
در برخی مواقع این حساسیت به اختلال کم اشتهایی عصبی و پرخوری عصبی تبدیل میشود که از این اختلال میگذریم چون افراد دارای این اختلالها حتماً نیاز به مداخله دارویی و روان درمانی دارند.
در این فرصت محل بحث ما آن دسته افرادی هستند که مدام برای رسیدن به وزن مطلوبشان رژیم میگیرند و بعد از رها کردن آن به وزنی بیش از رژیم گرفتن برمیگردند و همین باعث سرخوردگی بیشتر و رژیم سختتر بعدی میشود. احتمالاً متهم به عدم اراده هم میشوند. عزت نفسشان زیر سؤال میرود و...
اما واقعیت این است که در بحث سلامت روان بدرستی علت شکست در رژیم گرفتن و اضافه وزن بیشتر پس از رها کردن آن توضیح داده شده است. سلولهای چربی در بدن ما هورمونی تولید میکنند که به مغز فرمان میدهد به اندازه کافی چربی در بدن انباشته شده (به لحاظ تکاملی و احساس امنیت برای زنده ماندن این پیام بسیار مهم است) وقتی وزن کاهش پیدا میکند - در ابتدای رژیم - میزان این هورمون کم میشود و از ذخیره چربی استفاده میشود و فرد مدام احساس گرسنگی دارد. حتی بدن سوختوساز را کاهش میدهد تا ذخیره انرژی بماند. حالا فرض کنید شما رژیم را رها کردید.
حالا بدن شما اشتهای بیش از اندازه و ناگهانی خواهد داشت در حالی که همچنان سوخت و ساز با احتیاط عمل میکند تا انرژی ذخیره بماند پس کالری کمتری مصرف میشود. در نتیجه شما بدن خود را در سوخت و ساز با رژیم گرفتن محتاط میکنید و این باعث میشود در وقت رها کردن رژیم همین علیه شما و وزن بدنتان شود.
از سوی دیگر کاهش وزنهای مکرر و افزایش وزن بعد از آن باعث ایجاد و افزایش استرس در بدن میشود.
در این زمینه اصطلاحی به کار برده میشود که به آن اثر یویو میگویند. در اثر یویو، وزن کم میشود، اما پس از آن دوباره وزن خود را بهدست آورده و چرخه معیوبی ایجاد میشود که کاهش وزن هر بار دشوارتر و به مرور زمان وزن بیشتر میشود.
این مسأله عواقب جدی بر سلامت روان افراد میگذارد و از حافظه و تمرکز تا خواب را به خطر میاندازد و اختلالات جدی روانی را ممکن است به همراه داشته باشد.
روانشناس
از حوزههای مهم روانشناسی کمک به افراد برای حل چالشهایی است که در زندگی شخصی و در دنیای فردی با آن روبهرو هستند. مثلاً در این فرصت میخواهیم چالش فردی با موضوع اضافه وزن را بررسی کنیم. در دنیای امروز و بهدلیل تبلیغات فراوانی که می شود، لاغری یک مزیت برای بسیاری از افراد بخصوص نوجوانها و جوانها شده است مخصوصاً برای جامعه جوانان و نوجوانان که بیش از مزیت یک فوریت است. به این معنا که مدام خودشان را در آینه ببینند، وزن خود را چک کنند، رژیمهای سفت و سخت بگیرند و... تا مبادا در دایره افراد چاق قرار بگیرند. حال در این دنیای فردی چاقی یعنی تنها کمی اضافه وزن خارج از مطلوبی که آن فرد در نظر دارد. این مطلوب ممکن است از دید من و شما بسیار لاغر معنی شود. حتماً دیده اید فردی را که از اضافه وزنش گلایه دارد، در حال گرفتن رژیم است اما از نظر شما کاملاً اندام مناسبی دارد.
در برخی مواقع این حساسیت به اختلال کم اشتهایی عصبی و پرخوری عصبی تبدیل میشود که از این اختلال میگذریم چون افراد دارای این اختلالها حتماً نیاز به مداخله دارویی و روان درمانی دارند.
در این فرصت محل بحث ما آن دسته افرادی هستند که مدام برای رسیدن به وزن مطلوبشان رژیم میگیرند و بعد از رها کردن آن به وزنی بیش از رژیم گرفتن برمیگردند و همین باعث سرخوردگی بیشتر و رژیم سختتر بعدی میشود. احتمالاً متهم به عدم اراده هم میشوند. عزت نفسشان زیر سؤال میرود و...
اما واقعیت این است که در بحث سلامت روان بدرستی علت شکست در رژیم گرفتن و اضافه وزن بیشتر پس از رها کردن آن توضیح داده شده است. سلولهای چربی در بدن ما هورمونی تولید میکنند که به مغز فرمان میدهد به اندازه کافی چربی در بدن انباشته شده (به لحاظ تکاملی و احساس امنیت برای زنده ماندن این پیام بسیار مهم است) وقتی وزن کاهش پیدا میکند - در ابتدای رژیم - میزان این هورمون کم میشود و از ذخیره چربی استفاده میشود و فرد مدام احساس گرسنگی دارد. حتی بدن سوختوساز را کاهش میدهد تا ذخیره انرژی بماند. حالا فرض کنید شما رژیم را رها کردید.
حالا بدن شما اشتهای بیش از اندازه و ناگهانی خواهد داشت در حالی که همچنان سوخت و ساز با احتیاط عمل میکند تا انرژی ذخیره بماند پس کالری کمتری مصرف میشود. در نتیجه شما بدن خود را در سوخت و ساز با رژیم گرفتن محتاط میکنید و این باعث میشود در وقت رها کردن رژیم همین علیه شما و وزن بدنتان شود.
از سوی دیگر کاهش وزنهای مکرر و افزایش وزن بعد از آن باعث ایجاد و افزایش استرس در بدن میشود.
در این زمینه اصطلاحی به کار برده میشود که به آن اثر یویو میگویند. در اثر یویو، وزن کم میشود، اما پس از آن دوباره وزن خود را بهدست آورده و چرخه معیوبی ایجاد میشود که کاهش وزن هر بار دشوارتر و به مرور زمان وزن بیشتر میشود.
این مسأله عواقب جدی بر سلامت روان افراد میگذارد و از حافظه و تمرکز تا خواب را به خطر میاندازد و اختلالات جدی روانی را ممکن است به همراه داشته باشد.
هنرمندان در فضای مجازی
فضای مجازی اهالی فرهنگ و هنر در شبانه روز گذشته اختصاص دارد به اجراها و کارهای جدید آنها که با مخاطبانشان به اشتراک گذاشتهاند. محمدعلی کریمخانی مداح و خواننده مذهبی ایرانی سیام خردادماه درگذشت. او با خواندن قطعه «آمده ام ای شاه پناهم بده» برای علی بن موسی الرضا(ع) ساخته آریا عظیمینژاد بیش از قبل نزد مردم شناخته شد. همایون شجریان قطعه «من کجا، باران کجا» از آلبوم «ایران من» را که بر اساس نحوه خواندن کریمخانی تهیه شده است به او تقدیم کرد. اهالی هنر هم با پیامهای متعدد در صفحات مجازی، درگذشت او را تسلیت گفتهاند.
چهرهها
محمد اصفهانی درباره محمدعلی کریمخانی نوشته: «درگذشت دوست و برادر جوانمردم مرحوم استاد کریم خانی(با آن صدای تکرارناپذیر و اسطورهایاش که انصافاً استثنایی و بی نظیر بود) تسلیت باد. به خاندان محترمش عرض تسلیت دارم و برایش آرامش و شادی آرزومندم.»
محمد معتمدی هم دراین باره نوشته: «استاد محمدعلی کریمخانی، آن صدای بیمانند و جاودانه و آن قلب زلال آسمانی شد. روحش شاد و نامش جاودان. آمدم ای شاه، پناهم بده...»
رضا رشیدپور هم با انتشار ویدیویی از قطعه معروف «آمدم ای شاه پناهم بده» نوشته: «بهشت آرامش روزیات باد مؤمن حقیقی و باصفا.»
مجید انتظامی آهنگساز شناخته شده ایران به انگیزه زادروز پدرش زنده یاد عزتالله انتظامی (30 خرداد)، ویدیویی از صحبتها و فیلمهایش را برای مخاطبان به اشتراک گذاشته به نام به «یاد استاد عزتالله انتظامی» و در شرح آن نوشته: «هر روز جای خالیات را احساس میکنیم... دلمان بینهایت برایت تنگ شده... روحت شاد بزرگمرد.»
حسامالدین سراج خواننده موسیقی سنتی هم ویدیویی از تمرین گروه ترانه درخصوص کنسرت «بى من مرو» منتشر کرده که اجرای نخستش 31 خردادماه بود و امشب هم (یکم تیر) در تبریز اجرای برنامه دارند. سرپرست این گروه اردشیر کامکار است و با حضور خواننده میهمان آذرى اتابک عطرى.
دیگه چه خبر؟
کنسرت- نمایش «سی صد» امشب (یکم تیر) اولین اجرای خود را در کاخ سعدآباد روی صحنه میبرد. طناز طباطبایی و دیگر بازیگران و عوامل این برنامه با انتشار تیزر این کار، از بلیتفروشی این اجرا برای روزهای پنجم و ششم تیرماه خبر دادهاند. «سیصد» کاری از «سهراب پورناظری» با آهنگسازی «تهمورس پورناظری» و خوانندگی «رضا بهرام» است.
تیزر سریال مستوران که محصول سازمان هنری رسانهای اوج است، رونمایی شد. خبری که صفحه مجازی این سریال منتشر کرده و با انتشار تصاویری از آن در توضیح آن نوشته: «فصل نخست سریال مستوران با نگاهی به داستانهای کهن ایرانی و به کارگردانی مسعود آبپرور و سید جمال سیدحاتمی و تهیهکنندگی عطا پناهی از پنجشنبه 2 تیرماه ساعت ۲۲ روی آنتن شبکه یک سیما میرود.» حمیدرضا آذرنگ، نازنین فراهانی، رویا میرعلمی، بیژن بنفشهخواه، الهام جعفرنژاد، عیسی یوسفیپور، رابعه اسکویی، صفا آقاجانی، مزدک رستمی، رسول نقوی، حامد محمودی، یدالله شادمانی، جواد انصافی، قربان نجفی، محمد اشکانفر، حمیدرضا معدنکن، الهه خادمی، ناصر علی پاشا، عبدالرضا نصاری و علی دهکردی از جمله بازیگرانیاند که در فصل نخست «مستوران» مقابل دوربین قرار گرفتهاند.
گالری آرتیبیشن آثاری از آنه محمد تاتاری را با عنوان باغهای پارچهای برای مخاطبان به اشتراک گذاشته و در شرح آن نوشته: «تاتاری با تلفیق نمادهای سنتی و امروزی، قصههای رنگی را خلق میکند و دنیای دور و نزدیک را به هم وصله میزند. آثار او تا سال 2021، 9 مرتبه در حراجهای داخلی و خارجی حضور یافته و 55 درصد آثارش در حراجهای بینالمللی به فروش رسیده است.
در دنیای ادبیات
فرهاد حسنزاده نویسنده و روزنامهنگار ایران کتاب جدیدش را معرفی کرده با عنوان «این وبلاگ واگذار میشود» که مربوط به گروه سنی +13 است و انتشارات افق آن را منتشر کرده. در بخشی از داستان این کتاب آمده: «زال نوجوانی آبادانی است که در دوران جنگ یکی از همسایهها دسته کلیدی به او سپردهاند تا وقتی برگشتند، آن را پس بگیرند. زال دلباخته فریبا دختر همسایه بوده ولی فریبا نسبت به او احساسی نداشته است. حالا بعد از سی و چند سال وبلاگی به نام دسته کلید به راه میافتد و اتفاقهای تازهای را به دنبال میآورد...
چهرهها
محمد اصفهانی درباره محمدعلی کریمخانی نوشته: «درگذشت دوست و برادر جوانمردم مرحوم استاد کریم خانی(با آن صدای تکرارناپذیر و اسطورهایاش که انصافاً استثنایی و بی نظیر بود) تسلیت باد. به خاندان محترمش عرض تسلیت دارم و برایش آرامش و شادی آرزومندم.»
محمد معتمدی هم دراین باره نوشته: «استاد محمدعلی کریمخانی، آن صدای بیمانند و جاودانه و آن قلب زلال آسمانی شد. روحش شاد و نامش جاودان. آمدم ای شاه، پناهم بده...»
رضا رشیدپور هم با انتشار ویدیویی از قطعه معروف «آمدم ای شاه پناهم بده» نوشته: «بهشت آرامش روزیات باد مؤمن حقیقی و باصفا.»
مجید انتظامی آهنگساز شناخته شده ایران به انگیزه زادروز پدرش زنده یاد عزتالله انتظامی (30 خرداد)، ویدیویی از صحبتها و فیلمهایش را برای مخاطبان به اشتراک گذاشته به نام به «یاد استاد عزتالله انتظامی» و در شرح آن نوشته: «هر روز جای خالیات را احساس میکنیم... دلمان بینهایت برایت تنگ شده... روحت شاد بزرگمرد.»
حسامالدین سراج خواننده موسیقی سنتی هم ویدیویی از تمرین گروه ترانه درخصوص کنسرت «بى من مرو» منتشر کرده که اجرای نخستش 31 خردادماه بود و امشب هم (یکم تیر) در تبریز اجرای برنامه دارند. سرپرست این گروه اردشیر کامکار است و با حضور خواننده میهمان آذرى اتابک عطرى.
دیگه چه خبر؟
کنسرت- نمایش «سی صد» امشب (یکم تیر) اولین اجرای خود را در کاخ سعدآباد روی صحنه میبرد. طناز طباطبایی و دیگر بازیگران و عوامل این برنامه با انتشار تیزر این کار، از بلیتفروشی این اجرا برای روزهای پنجم و ششم تیرماه خبر دادهاند. «سیصد» کاری از «سهراب پورناظری» با آهنگسازی «تهمورس پورناظری» و خوانندگی «رضا بهرام» است.
تیزر سریال مستوران که محصول سازمان هنری رسانهای اوج است، رونمایی شد. خبری که صفحه مجازی این سریال منتشر کرده و با انتشار تصاویری از آن در توضیح آن نوشته: «فصل نخست سریال مستوران با نگاهی به داستانهای کهن ایرانی و به کارگردانی مسعود آبپرور و سید جمال سیدحاتمی و تهیهکنندگی عطا پناهی از پنجشنبه 2 تیرماه ساعت ۲۲ روی آنتن شبکه یک سیما میرود.» حمیدرضا آذرنگ، نازنین فراهانی، رویا میرعلمی، بیژن بنفشهخواه، الهام جعفرنژاد، عیسی یوسفیپور، رابعه اسکویی، صفا آقاجانی، مزدک رستمی، رسول نقوی، حامد محمودی، یدالله شادمانی، جواد انصافی، قربان نجفی، محمد اشکانفر، حمیدرضا معدنکن، الهه خادمی، ناصر علی پاشا، عبدالرضا نصاری و علی دهکردی از جمله بازیگرانیاند که در فصل نخست «مستوران» مقابل دوربین قرار گرفتهاند.
گالری آرتیبیشن آثاری از آنه محمد تاتاری را با عنوان باغهای پارچهای برای مخاطبان به اشتراک گذاشته و در شرح آن نوشته: «تاتاری با تلفیق نمادهای سنتی و امروزی، قصههای رنگی را خلق میکند و دنیای دور و نزدیک را به هم وصله میزند. آثار او تا سال 2021، 9 مرتبه در حراجهای داخلی و خارجی حضور یافته و 55 درصد آثارش در حراجهای بینالمللی به فروش رسیده است.
در دنیای ادبیات
فرهاد حسنزاده نویسنده و روزنامهنگار ایران کتاب جدیدش را معرفی کرده با عنوان «این وبلاگ واگذار میشود» که مربوط به گروه سنی +13 است و انتشارات افق آن را منتشر کرده. در بخشی از داستان این کتاب آمده: «زال نوجوانی آبادانی است که در دوران جنگ یکی از همسایهها دسته کلیدی به او سپردهاند تا وقتی برگشتند، آن را پس بگیرند. زال دلباخته فریبا دختر همسایه بوده ولی فریبا نسبت به او احساسی نداشته است. حالا بعد از سی و چند سال وبلاگی به نام دسته کلید به راه میافتد و اتفاقهای تازهای را به دنبال میآورد...
لبخند بر پهنای صورت
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
«ای کاش نویسنده بودم و همه اینها را میتوانستم بنویسم.» این جملهای است که از خیلی آدمها میشنویم. آنها قصههایی در زندگیشان دارند که اگر نویسنده بودند حتماً آنها را مینوشتند و حتماً هم مردم از خواندن اینهمه تجربه متعجب میشدند.
اما فکر میکنید چند درصد این تجربیات بکر و ناب هستند؟ یا فکر میکنید کدامیک از این تجربیات را هر یک از ما پشت سر نگذاشته است؟ چقدر این تجربیات دراماتیک و عجیب خواهند بود؟ اصلاً حالا که دارم این جملات را مینویسم یادم به یک ترانه عامیانه افتاد که در بچگی زیاد میشنیدم. ترانهای که بدبختی و فلاکت از سر و رویش میبارید. شعر از این قرار است: «کبوتر بچه بودم مادرم مرد، مرا دادن به دایه دایهام مرد، منو با شیر گاو آموخته کردند، ز بدبختی من گوساله هم مرد.»
یعنی چقدر سرنوشتها شبیه این ترانه عامیانه است؟ من فکر میکنم همهمان تجربههای عمیقی پشت سر میگذاریم و بیشترشان هم شبیه به هم هستند. اما این ما هستیم که با نحوه روایت کردنمان آنها را دراماتیک میکنیم. حالا که دارم این جملات را مینویسم خاطرات زیادی از زندگیام جلوی چشمهایم راه میرود که وقتی برای دیگران تعریف میکنم متعجب میشوند و میگویند چقدر عجیب، ما هم همین خاطره را داریم. اما با همه این شباهتها زندگی هرکسی منحصربهفرد است. شما آدمی هستید که نمونهتان روی زمین نیست. شما عجیبترین در نوع خودتان هستید. از نوع خودتان هم فقط خودتان وجود دارد.
همین دیشب توی یک ساندویچی یک پسر با یک آقا وارد شد و آقا به مغازهدار گفت یک ساندویچ بندری به این پسر جوان بده من حساب میکنم. پسر یک کیف کهنه بهش آویزان بود و به کیف هم یک نایلون بسته بود و میخندید.
همانجا فکر میکرد این پسر جوان بیخانمان با این لبخند چه چیزی در سرش میگذرد. این لبخند برای شام امشبش است یا برای زندگیای که در آن به سر میبرد یا اصلاً به این چیزها فکر نمیکند و به آن لحظهای فکر میکند که در یخچال ساندویچی را باز خواهد کرد و یک نوشابه هم بر میدارد و با لبخندی از رضایت در جواب پرسش مغازهدار که میپرسد همینجا میخوری؟ میگوید نه.
این نه، پایان این درام به کنشی است که برایتان تعریف کردم. از سرنوشت نامبرده اطلاعی در دست نیست و نمیدانم از لبخند دیشب چیزی روی صورت پسر جوان بیخانمان باقی مانده است یا نه؟
حالا فکر میکنید زندگی این پسر جوان بیخانمان چقدر منحصربهفرد است؟ شما چنین تصویری را تجربه کردهاید؟ حتماً چنین صحنهای را دیدهاید و حتی به آن فکر کردهاید اما خیلی از ما نویسنده نیستیم که فکر کنیم آیا این تجربیات به درد میخورد یا نه؟ فقط آن لحظهای را میبینیم که دوست داریم نویسنده بودیم و این زندگی سرتاسر حادثه را مینوشتیم.
همین حالایی که داشتم با دوستانم ناهار میخوردم قصههای یک دوست را برای این رفیقهایم تعریف کردم و آنها گفتند چرا داستانهایش را نمینویسی؟ گفتم فکر میکنید چرا این رفیق من استندآپکمدین نشده است؟ یا خیلی کارهای دیگری که استعدادش را دارد؟ ما محصول مجموعه عواملی هستیم که زندگیمان را شکل میدهند. یک وقتی شکل زندگیمان این است که نویسنده میشویم و زندگی دور و برمان را مینویسیم و یک وقتی هم میگوییم: «ای کاش نویسنده بودم و همه اینها را میتوانستم بنویسم.»
داستاننویس
«ای کاش نویسنده بودم و همه اینها را میتوانستم بنویسم.» این جملهای است که از خیلی آدمها میشنویم. آنها قصههایی در زندگیشان دارند که اگر نویسنده بودند حتماً آنها را مینوشتند و حتماً هم مردم از خواندن اینهمه تجربه متعجب میشدند.
اما فکر میکنید چند درصد این تجربیات بکر و ناب هستند؟ یا فکر میکنید کدامیک از این تجربیات را هر یک از ما پشت سر نگذاشته است؟ چقدر این تجربیات دراماتیک و عجیب خواهند بود؟ اصلاً حالا که دارم این جملات را مینویسم یادم به یک ترانه عامیانه افتاد که در بچگی زیاد میشنیدم. ترانهای که بدبختی و فلاکت از سر و رویش میبارید. شعر از این قرار است: «کبوتر بچه بودم مادرم مرد، مرا دادن به دایه دایهام مرد، منو با شیر گاو آموخته کردند، ز بدبختی من گوساله هم مرد.»
یعنی چقدر سرنوشتها شبیه این ترانه عامیانه است؟ من فکر میکنم همهمان تجربههای عمیقی پشت سر میگذاریم و بیشترشان هم شبیه به هم هستند. اما این ما هستیم که با نحوه روایت کردنمان آنها را دراماتیک میکنیم. حالا که دارم این جملات را مینویسم خاطرات زیادی از زندگیام جلوی چشمهایم راه میرود که وقتی برای دیگران تعریف میکنم متعجب میشوند و میگویند چقدر عجیب، ما هم همین خاطره را داریم. اما با همه این شباهتها زندگی هرکسی منحصربهفرد است. شما آدمی هستید که نمونهتان روی زمین نیست. شما عجیبترین در نوع خودتان هستید. از نوع خودتان هم فقط خودتان وجود دارد.
همین دیشب توی یک ساندویچی یک پسر با یک آقا وارد شد و آقا به مغازهدار گفت یک ساندویچ بندری به این پسر جوان بده من حساب میکنم. پسر یک کیف کهنه بهش آویزان بود و به کیف هم یک نایلون بسته بود و میخندید.
همانجا فکر میکرد این پسر جوان بیخانمان با این لبخند چه چیزی در سرش میگذرد. این لبخند برای شام امشبش است یا برای زندگیای که در آن به سر میبرد یا اصلاً به این چیزها فکر نمیکند و به آن لحظهای فکر میکند که در یخچال ساندویچی را باز خواهد کرد و یک نوشابه هم بر میدارد و با لبخندی از رضایت در جواب پرسش مغازهدار که میپرسد همینجا میخوری؟ میگوید نه.
این نه، پایان این درام به کنشی است که برایتان تعریف کردم. از سرنوشت نامبرده اطلاعی در دست نیست و نمیدانم از لبخند دیشب چیزی روی صورت پسر جوان بیخانمان باقی مانده است یا نه؟
حالا فکر میکنید زندگی این پسر جوان بیخانمان چقدر منحصربهفرد است؟ شما چنین تصویری را تجربه کردهاید؟ حتماً چنین صحنهای را دیدهاید و حتی به آن فکر کردهاید اما خیلی از ما نویسنده نیستیم که فکر کنیم آیا این تجربیات به درد میخورد یا نه؟ فقط آن لحظهای را میبینیم که دوست داریم نویسنده بودیم و این زندگی سرتاسر حادثه را مینوشتیم.
همین حالایی که داشتم با دوستانم ناهار میخوردم قصههای یک دوست را برای این رفیقهایم تعریف کردم و آنها گفتند چرا داستانهایش را نمینویسی؟ گفتم فکر میکنید چرا این رفیق من استندآپکمدین نشده است؟ یا خیلی کارهای دیگری که استعدادش را دارد؟ ما محصول مجموعه عواملی هستیم که زندگیمان را شکل میدهند. یک وقتی شکل زندگیمان این است که نویسنده میشویم و زندگی دور و برمان را مینویسیم و یک وقتی هم میگوییم: «ای کاش نویسنده بودم و همه اینها را میتوانستم بنویسم.»
برخورد مینیمال با زبان نمایش
رضا وطنخواه
نویسنده
نمایشنامه «تسویهحساب» به قلم پوریا عبدی به تازگی منتشر و راهی کتابفروشیها شده که نمایشنامهای است که میشود خواندن آن را به علاقهمندان این حوزه پیشنهاد داد. درباره این متن باید گفت که در فرم نگارشی «تسویهحساب» تلاش شده استفاده مینیمال از زبان، کلید اصلی نمایشنامه باشد و در همین خصوص از عبارتبندی موجز، انقطاعها، مکثهای مکرر، توقفهای میان جملهای، تکرار و شتاب ناگهانی در بیرونریزی خصوصیات شخصیت استفاده شده است. به همین جهت یافتن و رعایت آنها برای اجرای صحنهای امری ضروری است. همچنین در یادداشت پشت جلد کتاب آمده است؛ نمایشنامه «تسویهحساب» یک تراژدی سهنفره مبتنی بر موقعیت است،موقعیتی پرتنش که همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد. این موقعیت است که درام را پیش میبرد و شخصیتهای سخت نمایش را نمایان میکند. شخصیتهایی که همهچیز در جهت منافع شخصی برایشان معنا میشود. درواقع هیچ شخصیت مثبتی وجود ندارد و این شاید بر جذابیت یک درام بیفزاید.
ممکن است که شخصیتها دوستداشتنی باشند اما هرگز رویکردی مثبت در آنها نخواهیم یافت. آنها خود را در یک موقعیت عذابآور گیر انداختهاند و راه فراری نمییابند. برای خود دشمنی خطرناک ایجاد کردهاند و بهدنبال فرار از این بحران هستند، اما غافل از این که دشمن اصلی آنها کسی نیست جز خودشان. نمایشنامه «تسویهحساب» دارای 3 شخصیت است که 2شخصیتش را مردان تشکیل میدهند و شخصیت سوم آن زن است.
از این جهت این درام میتواند برای اجرا توسط گروههای کمجمعیت تئاتری مناسب باشد. نویسنده اثر هم در ابتدای کتاب به این موضوع اشاره کرده که «هرگونه برداشت و اجرای دانشجویی چه در قالب کار کلاسی و چه اجراهای دانشگاهی برای دانشجویان و استادان آزاد است.» «تسویهحساب» روایتگر یک اختلاف شخصی و خانوادگی است که بتدریج دو جامعه و دو فرهنگ را وارد این اختلاف میکند و یک اختلاف کوچک تبدیل به یک تهدید و بحرانی بزرگ در گستره جامعه میشود، بحرانی که در آن شخصیتهای اصلی درام نقابهای خود را کنار میزنند و واقعیت خود را به نمایش میگذارند. کتاب «تسویهحساب» نمایشنامهای تک پردهای است و در قطع پالتویی و 74 صفحه توسط انتشارات آماره در اسفند 1400 به چاپ رسیده و هماکنون روی پیشخوان کتابفروشیها در دسترس علاقهمندان تئاتر و ادبیات نمایشی قرار دارد.
نویسنده
نمایشنامه «تسویهحساب» به قلم پوریا عبدی به تازگی منتشر و راهی کتابفروشیها شده که نمایشنامهای است که میشود خواندن آن را به علاقهمندان این حوزه پیشنهاد داد. درباره این متن باید گفت که در فرم نگارشی «تسویهحساب» تلاش شده استفاده مینیمال از زبان، کلید اصلی نمایشنامه باشد و در همین خصوص از عبارتبندی موجز، انقطاعها، مکثهای مکرر، توقفهای میان جملهای، تکرار و شتاب ناگهانی در بیرونریزی خصوصیات شخصیت استفاده شده است. به همین جهت یافتن و رعایت آنها برای اجرای صحنهای امری ضروری است. همچنین در یادداشت پشت جلد کتاب آمده است؛ نمایشنامه «تسویهحساب» یک تراژدی سهنفره مبتنی بر موقعیت است،موقعیتی پرتنش که همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد. این موقعیت است که درام را پیش میبرد و شخصیتهای سخت نمایش را نمایان میکند. شخصیتهایی که همهچیز در جهت منافع شخصی برایشان معنا میشود. درواقع هیچ شخصیت مثبتی وجود ندارد و این شاید بر جذابیت یک درام بیفزاید.
ممکن است که شخصیتها دوستداشتنی باشند اما هرگز رویکردی مثبت در آنها نخواهیم یافت. آنها خود را در یک موقعیت عذابآور گیر انداختهاند و راه فراری نمییابند. برای خود دشمنی خطرناک ایجاد کردهاند و بهدنبال فرار از این بحران هستند، اما غافل از این که دشمن اصلی آنها کسی نیست جز خودشان. نمایشنامه «تسویهحساب» دارای 3 شخصیت است که 2شخصیتش را مردان تشکیل میدهند و شخصیت سوم آن زن است.
از این جهت این درام میتواند برای اجرا توسط گروههای کمجمعیت تئاتری مناسب باشد. نویسنده اثر هم در ابتدای کتاب به این موضوع اشاره کرده که «هرگونه برداشت و اجرای دانشجویی چه در قالب کار کلاسی و چه اجراهای دانشگاهی برای دانشجویان و استادان آزاد است.» «تسویهحساب» روایتگر یک اختلاف شخصی و خانوادگی است که بتدریج دو جامعه و دو فرهنگ را وارد این اختلاف میکند و یک اختلاف کوچک تبدیل به یک تهدید و بحرانی بزرگ در گستره جامعه میشود، بحرانی که در آن شخصیتهای اصلی درام نقابهای خود را کنار میزنند و واقعیت خود را به نمایش میگذارند. کتاب «تسویهحساب» نمایشنامهای تک پردهای است و در قطع پالتویی و 74 صفحه توسط انتشارات آماره در اسفند 1400 به چاپ رسیده و هماکنون روی پیشخوان کتابفروشیها در دسترس علاقهمندان تئاتر و ادبیات نمایشی قرار دارد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
تئاتر نیازمند حمایتهای جدی است
-
آمدم ای شاه پناهم بده...
-
به رژیم گرفتن فکر میکنید؟
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
لبخند بر پهنای صورت
-
برخورد مینیمال با زبان نمایش
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین