رونمایی از برنامه روزانه مبارزاتی ترانه علیدوستی
چریکی با صورت نـــــــشسته!
ناصر جوادی
خانم ترانه علیدوستی مبارز کهنه کار ایرانی سرانجام بعد از 38 سال مبارزه پنهانی وارد فاز علنی مبارزه شد. او که سالها در پوشش جنین، نوزاد، دانشآموز و بازیگر مشغول مبارزه با حکومت بود در حاشیه جشنواره فیلم کن صراحتاً و شجاعانه اعلام کرد از صبح که از خواب بیدار میشود تا شب مشغول مبارزه با حکومت است. در این مطلب ابتدا نگاهی داریم به مهمترین سوابق مبارزاتی این زن شجاع و در ادامه برنامه روزانه مبارزاتی او را مرور خواهیم کرد.
با لگد شروع شد!
اولین مبارزه ترانه به آبان ماه سال 62 برمی گردد. مادرش برای گرفتن چهل و هفتمین مرحله کوپن در صف ایستاده بود و تنها سه نفر تا گرفتن کوپن و رفتن زیر بار منت جمهوری اسلامی مانده بود. اما خوشبختانه ترانه که هنوز معلوم نبود اسمش ترانه خواهد بود یا کبری یا حتی تراب و تیمور با لگدی جانانه مادر را از گرفتن کوپن حکومت منصرف کرد.
وَنگی به بلندای فریاد!
یک ماه بیشتر از عمرش نگذشته بود که خانواده قصد حضور در راهپیمایی 22 بهمن را داشتند. هرچه تقلا کرد به آنها بگوید کرامت انسانیتان را به یک ساندیس نفروشید موفق نشد. پس تا میتوانست ونگ زد و با دل درد نمایی تا پایان راهپیمایی خانواده را مشغول آروغگیری کرد.
حکومت با «ه» دو چشم!
سال چهارم دبستان سر زنگ املا، پیه هزینه دادن برای مبارزه را به تن خود مالید و حکومت را با ه دو چشم نوشت. معلم مزدورش یک نمره از او کم کرد.
سه پنج تا شونزده تا!
سال اول راهنمایی یک ساعت تمام در مقابل معلم ریاضی مقاومت کرد و نپذیرفت سه پنج تا 15 تا میشود تا وقت کلاس و مزدور جمهوری اسلامی را تلف کند.
اتو علیه نظام!
همزمان با جنبش اتو، چروکترین لباسهایش را اتو کرد تا حداکثر فشار را بر نیروگاههای جمهوری اسلامی تحمیل کند.
باعث الاختلاس!
با حضور در پروژه محمد امامی و گرفتن دستمزد میلیاردی سعی کرد پولهای او را تمام کند. تا او با اختلاس دوباره منابع اقتصادی جمهوری اسلامی را تضعیف کند.
صورتی خط دار!
با پوشیدن لباس صورتی خط دار در جشنواره فیلم کن ضربه مهلکی به اعتبار صنعت مد و پوشاک ایران در مجامع بینالمللی زد که سالها قابل جبران نیست. خارجیها که نمیدانند او با فرم دوران مدرسه به کن رفته!
اما برنامه روزانه مبارزاتی خانم علیدوستی
ساعت6 صبح: قطع کردن هشدار گوشی جهت دهن کجی به ساعت رسمی کشور و خوابیدن تا 10.
ساعت 10 صبح: نَشُستن دست و صورت و نشَستَن سر میز صبحانه جهت مخالفت با توصیههای وزارت بهداشت.
ساعت 10:10: خوردن ترکیب پنیر با عسل برای مبارزه با عرف تحمیلی ای که شهروندان را وادار به خوردن صبحانههای کلیشهای همچون کره مربا یا نون پنیر گردو با چای شیرین میکند.
ساعت 11: پوشیدن مانتوی جلو باز جهت تضعیف صنعت دکمهسازی کشور.
ساعت 11:10: نبستن کمربند.
ساعت 11:20: نبستن کمربند ماشین هم!
ساعت 11:30: عبور از چراغ قرمز.
ساعت 12 تا 13:30: دور دور کردن در خیابان و 32 بار پلی کردن «محض رضای دخترو خودشو تو گل میپلکونه» جهت پایین نشان دادن سلیقه موسیقایی شهروندان.
ساعت 14: عوض کردن کانال همزمان با شروع اخبار.
ساعت 15: روشن کردن همزمان کولر و بخاری و باز گذاشتن همه شیرهای آب و روشن کردن چراغها.
16: تماس با پلیس 110 و فوت کردن.
ساعت 17: خوردن ماهی با دوغ جهت دهن کجی به آموزههای طب سنتی.
ساعت 18: تماس با اورژانس و فوت کردن.
ساعت 20: بوق زدن مقابل بیمارستان.
ساعت 21 تا 23: ادامه دور دور در خیابانها و مبارزه موسیقایی با دو اثر فاخر «این شبی که میگم شب نیست» و «بوم بوم کنه قلبم.»
ساعت 24: خوردن نون خامهای بعد از مسواک.
ساعت 1 بامداد: نخوابیدن.
ساعت2 بامداد: همچنان نخوابیدن.
ساعت 3 بامداد: متأسفانه خوابش برد!
تمام
میمیریم اما مریض نمیشویم
مجتبی قبادی
در حاشیه کن گفته شد؛
ساموئل ال اسمیت: در کشورم مردن بهتر از مریض شدن است!
ساموئل ال اسمیت در نشست خبری فیلم «Leila brothers» درباره وضعیت امریکا گفت:
«نمیتوانم اوضاع کشورم را توصیف کنم. ما در آنجا بدهیهای سنگین به بانکها داریم و گاهی خانه و ماشین خود را به خاطر ندادن بدهی از دست میدهیم، مثلاً من خودم Kurdish Pantsام نیز در گرو بانک است. از طرف دیگر در کشورم مردن بهتر از مریض شدن است. ممکن است ورود به سیستم درمان طبقه اقتصادی فرد را تغییر دهد، همین اسکورسیزی، خانهاش را فروخت و رفت آزمایش پروستات. کرونا هم که بیداد میکند و ۵۰ دوز واکسن جوابگو نبوده انگار آب مقطر زدهاند.
زندانهایمان هم که کیپ تا کیپ هستند و جا نیست انگار ورزشگاه نیوکمپ بارسلونا و همه در کنار هم میلولند که از گفتن جزئیات معذورم.
در مدارس هم هر روز یک کشتار. وضعیت مدارس ما جوری شده که باید با جلیقه ضدگلوله رفت زیرا یا تو را میکشند یا از بیان جزئیات معذورم.
هر روز هم یک جنگ داریم. فقط مانده با قبایل ماسایی کنیا بجنگیم، جوانان ما جای دانشگاه و ادارات باید بروند بجنگند، مثلاً من خودم در ارتش و در عراق جنگیدهام و از بیان جزئیات معذورم.»
بر جهان فرماندهی گر خواجه را فرمان کنی
محمدرضا رضایی
به من سلام فرستاد دوستی امروز
که ای نتیجه کلکت سواد بینایی
شاعر میگوید یکی از دوستانش امروز در واتس اپ (زیرا تلگرام که فیلتر است) به وی پیام داده و ضمن سلام و احوالپرسی گفته: کجایی ناقلا؟ با اون سواد ناقصت باز چه کلکی سوار کردی که هیچ جنبنده بینایی تو رو نمیبینه؟
پس از دو سال که بختت به خانه باز آورد
چرا ز خانه خواجه به در نمیآیی
دوست وی در ادامه میافزاید حالا که شانست زده و یک همسر پولدار گیر آوردهای و وی تو را به خانه بخت برده و داماد سرخانه شدهای، چرا از خانه پدرزنت بیرون نمیآیی یک هوایی بخوری؟ مفتخور!
جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این طریقه نه خودکامیست و خودرأیی؛ شاعر میگوید که جواب دوست فضولش را داده است و گفته که: شرمنده داداش، تو درست میگی، ولی خدایی واسه مفتخوری یا واسه غرور نیست که نمیام بهت سر بزنم. کی از تو عزیزتر؟
وکیل قاضیام اندر گذر کمین کردهست
به کف قباله دعوی چو مار شیدایی
شاعر در ادامه دلیل پنهان شدن در خانه پدرزنش را توضیح میدهد که گویا طلبکارها از وی شکایت کردهاند و وکیلشان حکم جلبش را از مقام محترم قضایی گرفته است و بیست و چهار ساعته سر کوچهشان مانند مار زخمخورده کشیک میدهد، طوری که انگار ارث پدرش را خورده باشند.
که گر برون نهم از آستان خواجه قدم
بگیردم سوی زندان برد به رسوایی
در ادامه بیت قبل شاعر تأکید میکند طرف آنقدر سیریش است که اگر حتی لنگ پایش از در خانه پدرزن بیرون بیاید، مأموران بهمحض رؤیت متهم، وی را با حفظ حقوق شهروندی و کرامت متهمین به زندان دلالت میکنند. عدهای البته «رسوایی» را در این بیت به «خِرکش» تعبیر میکنند که با وجود پایبندی مأموران محترم به حقوق شهروندی، این تعبیر اشتباه است.
جناب خواجه حصار من است گر اینجا
کسی نفس زند از حجت تقاضایی
شاعر پدرزن خرپول خویش را مثل دیوار چین، حصار محکمی میداند که اگر کسی نفسش دربیاید و بخواهد درخواست بیجایی از شاعر نماید یا طلبش را پس بگیرد، خواجه گوشش میبُرد تا خین بیاد.
به عون قوت بازوی بندگان وزیر
به سیلیاش بشکافم دماغ سودایی
همچنین شاعر دلیل قدرتمند بودن پدرزنش را بیان میکند و میگوید که خواجه یکی از چاکران و دوستان نزدیک وزیر است و باز هارت و پورت میکند که اگر کسی پیگیر طلبش شود و بخواهد اولدرم، بولدرم دربیاورد، سیلی به وی میزنم تا دماغش جوری جر بخورد که هیچ سوداگری نتواند بدوزد.
همیشه باد جهانش به کام وز سر صدق
کمر به بندگیاش بسته چرخ مینایی
در پایان شاعر به جان این پدرزن گردنکلفت دعا میکند و از خداوند منان میخواهد که باد همیشه به نفع پدرزنش بوزد و در ادامه کرامات پدرزنش بیان میکند که یک جماعتی صبح تا شب پیشش دولّا و راست میشوند، تازه آن هم از سر صداقت و ارادت و مدیونید اگر فکر کنید از سر چاپلوسی.
فرشته پناهی
از خانه تا دانش سرا چک میکنم من
گاهی نمیدانم چرا چک میکنم من
بیهوده کلی ماجرا چک میکنم من
تا بوق سگ دائم تو را چک میکنم من
ای درد بیدرمان من! گوشی! ولم کن
لطفاً برو شر خودت را زود کم کن
هی نکته علمی نیاور دم به ساعت
ترفندهایت کرده گیجم چون پت و مت
حالم دگرگون شد از این حجم رل و چت
مانده است بر دل حسرت یک خواب راحت
ای درد بیدرمان من! گوشی! ولم کن
لطفاً برو شر خودت را زود کم کن
یا با زبان خوش برو یا میشوی شوت
از بس به من چسبیدهای کردیم فرتوت
با تو ببین افتادهام بدجور از قوت
صبحانه و شام و ناهارم با تو مخلوط
ای درد بیدرمان من! گوشی! ولم کن
لطفاً برو شر خودت را زود کم کن
من نان و گوشی میخورم هرروز و هرشب
با اطلاعم از همه عالم مرتب
مغزم شده اشباع از انواع مطلب
کردیم هر دو از فشارِ کارمان تب
ای درد بیدرمان من! گوشی! ولم کن
لطفاً برو شر خودت را زود کم کن
سهمت شد از باند جهان دولا و پهنا
دنیا مجازاً شد به دستان تو دانا!
تزریق نفرت میکنی در بوق و کرنا
ول کن ندارد این همه اصرار معنا
ای درد بیدرمان من! گوشی! ولم کن
لطفاً برو شر خودت را زود کم کن
از جمع دورم کردهای، تنها و بیکس
افتادهام انگار با تو توی محبس
از جان من دیگر چه میخواهی تو کرکس؟!
من توی تَرکم اینقدر چشمک نزن پس!
ای درد بیدرمان من! گوشی! ولم کن
لطفاً برو شر خودت را زود کم کن
سید محمدجواد طاهری
سوءاستفاده برخی جریانها از احساسات مردم داغدار با مقابل هم قرار دادن تجمع «سلام فرمانده»
و سانحه متروپل آبادان