طلافروش ورشکسته همدست سارقان خانه های اعیانی
گروه حوادث/ مرد طلافروش که مدعی است به خاطر همسرش ورشکسته شده، برای انتقام از او همدست سارقان شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده با گزارش تاجر میانسالی مبنی بر سرقت از خانهاش آغاز شد. وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: در ایام نوروز به همراه خانوادهام به سفر رفته بودیم و پس از بازگشت، متوجه بههم ریختگی خانه شدیم و با بررسی بیشتر دیدیم که از خانهمان 2 تابلوفرش که طرحهای منظره سفارشی و خاصی داشتند، سکه، طلا و مقادیری درهم سرقت شده است. هر کدام از تابلوفرشها که به سفارش خودم بافته شده بود، حدوداً 500میلیون تومان ارزش داشت.با این شکایت، تحقیقات پلیسی آغاز شد و در ادامه کارآگاهان با شکایتهای مشابهی مواجه شدند. شکایتهایی که با تخریب در ورودی و سرقت وسایل با ارزش و کم حجم توسط سارقان از خانههای شمال شهر اتفاق افتاده بود و نشان میداد سرقتها توسط یک باند حرفهای انجام شده است.
آگهی فروش فرش نفیس
در حالی که تحقیقات برای شناسایی اعضای باند سرقت از خانههای اعیانی شمال تهران ادامه داشت، تاجر مالباخته در تماس با پلیس گفت: سرنخی از سارقان پیدا کردهام. از زمانی که خانهام سرقت شده، برادرم وقت زیادی در سایتهای فروش اینترنتی میگذارد تا شاید سارقان تابلوفرشها را برای فروش آگهی کنند. امروز برادرم در حال جستوجو در این سایتها بود که با آگهی فروش تابلوفرشهایم مواجه شد که آن را با قیمت 80هزار تومان برای فروش آگهی کردهاند.
بهدنبال این اطلاعات، آموزشهای لازم برای ارتباط با فروشنده به مرد تاجر و برادرش داده شد. بدین ترتیب با هماهنگیهای پلیسی، مرد مالباخته با سارقان قرار ملاقات گذاشت. فروشنده در محل قرار، توسط پلیس دستگیر شد. جلال متهم بازداشت شده، در تحقیقات به سرقت از خانههای اعیانی با همدستی سه مرد دیگر اعتراف کرد و بدین ترتیب 3همدست او نیز شناسایی و دستگیر شدند. تحقیقات برای شناسایی سایر جرایم احتمالی اعضای باند ادامه دارد.
گفتوگو با طلافروش
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟ من طلافروشی داشتم و وضع مالیام خوب بود و هیچگاه فکر نمیکردم روزی خلافکار شوم، اما همسرم زندگیام را نابود کرد. او علت تمام بدبختیهایم است. با عشق و علاقه ازدواج کردیم. از آن ازدواجهایی که هرکسی میدید حسودی میکرد. تا اینکه سوگل، همسرم در لاتاری شرکت کرد و از بخت بد من برنده شد و پایش را در یک کفش کرد که به امریکا برود و بعد از آن برایم دعوتنامه بفرستد. من اینجا کار و زندگی داشتم، چطور میتوانستم به دیاری بروم که حتی زبانش را هم بلد نبودم. اصرارهای همسرم و علاقهای که به او داشتم، باعث شد تا درنهایت قبول کنم و خانه، طلافروشی و ماشینم را فروختم و تبدیل به دلار کردم و به همسرم دادم و او را راهی کردم و بعد از آن چند بار تماس داشتیم و بعد هم برای همیشه ارتباطش را قطع کرد.
شما چکار کردید؟ آن زمان مدام خودم را گول میزدم که حتماً مشکلی برایش پیش آمده وگرنه حتماً با من تماس میگرفت، ولی آب پاکی را زمانی روی دستم ریخت که فهمیدم او در دیار بیگانه وکیل گرفته و بدون آنکه متوجه شوم از من جدا شده است. آن موقع بود که کینه سوگل را به دل گرفته و تصمیم به انتقام گرفتم.
انتقام گرفتی؟ به جای اینکه از او انتقام بگیرم از خودم گرفتم. دستیابی به سوگل غیرممکن بود و من در جستوجوی راهی برای گرفتن انتقام از همسر سابقم بودم. از طرفی با فروش طلافروشی و طلاهایی که خیلی از آنها امانی بود، طلبکارها به سراغم آمدند. من در راه انتقام با چندین خلافکار آشنا شدم و آنها هم به من پیشنهاد دادند برای پرداخت بدهیام با آنها همراه شوم ؛ همین نیز سبب شد دست به سرقت بزنم. اوایل حس ترس و حقارت داشتم؛ همین نیز حس ترس کم کم از بین میرود اما حقارت لحظهای رهایم نکرد.
نقش تو در سرقتها چه بود؟ به غیر از اینکه در سرقتها شرکت میکردم از آنجایی که تحصیلکرده بودم و از طرفی روابط عمومیام خوب بود، کار فروش وسایل سرقتی برعهده من بود.
آشتی مرگبـــار داماد عصبــــانی
گروه حوادث/ مرد جوانی که به خاطر اختلاف خانوادگی مادرزنش را با ضربات چاقو به قتل رسانده و پدرزن، خواهرزن و همسرش را مجروح کرده بود، بازداشت شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از ساعت 9:15 شامگاه چهارشنبه با تماس دختر جوانی که مدعی بود شوهرخواهرش با حمله به خانوادهاش جنایتی را رقم زده است، آغاز شد. وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: لحظاتی پیش شوهرخواهرم در حالی که چاقویی در دست داشت، وارد خانهمان شد و به من، پدر و مادرم و خواهرم حمله کرد و پس از مجروح کردن ما متواری شد. مادرم در همان دقایق اولیه فوت کرد و پدرم هم به سختی نفس میکشد.بهدنبال این تماس، موضوع به بازپرس محمدحسین زارعی گزارش شد و دقایقی بعد بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم به محل جنایت در خیابان الغدیر اعزام شدند.
داماد عصبانی
مرد میانسال که بشدت مجروح شده بود به بیمارستان منتقل شد و همسرش که در صحنه فوت شده بود به دستور بازپرس جنایی به پزشکی قانونی منتقل شد. دو دختر مقتول نیز تحت درمان قرار گرفتند، یکی از آنها که همسر قاتل بود در تحقیقات گفت: مدتی بود که همسرم جعفر به من مشکوک شده بود و مدام بهانهگیری میکرد. میگفت تو با فردی در ارتباطی در حالی که من از ترس او جرأت نداشتم حتی گوشی تلفن همراهم را بردارم. این اختلافها ادامه داشت تا اینکه یک هفته قبل از جنایت قهر کردم و به خانه پدرم آمدم. در این مدت هم با شوهرم در تماس بودم اما بیشتر صحبتهای ما بحث و دعوا بود تا اینکه ساعت 8ونیم شب چهارشنبه برای صحبت دوباره با من به خانه پدرم آمد، اما نمیدانم چه شد که یک دفعه عصبانی شد و با چاقو به جان من و خانوادهام افتاد.
معرفی به پلیس
با فرار مرد 22ساله دستور بازداشت او از سوی بازپرس صادر شد. از آنجایی که احتمال میرفت متهم فراری به سراغ محل کارش برود، فوراً از سوی کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت با صاحبکار جعفر تماس گرفته شد. کارآگاهان به صاحبکار جعفر آموزشهای لازم را داده و از او خواستند در صورت حضور متهم جوان، موضوع را به آنها خبر دهد و از سویی با صحبت از جعفر بخواهد تا خود را معرفی کند.
لحظاتی بعد از این تماس، همانطور که تیم جنایی احتمال میداد، جعفر به محل کار خود مراجعت کرد و صاحبکار او، صحبتهای لازم را با متهم جوان کرد. بعد از این صحبتها، مرد جوان به کلانتری نزدیک محل کارش رفت و خودش را معرفی کرد.
با معرفی متهم جوان، تحقیقات از او آغاز شد و وی گفت: مدتی بود به رفتارهای همسرم مشکوک شده بودم. گرچه هر بار به او تذکر میدادم اما او زیر بار نمیرفت. همین مسأله باعث اختلافات و درگیریهای ما شده بود تا اینکه یک هفته قبل از قتل، همسرم به صورت قهر خانه را ترک کرد و به منزل پدرش رفت. با این تصور که اشتباه میکنم برای آشتی و برگرداندن همسرم به خانه پدرش رفتم، اما دوباره بحثمان شد و پدر و مادر همسرم شروع به دفاع از او کردند. همین موضوع مرا عصبانی کرد و باعث شد دست به چاقو شوم. حالا هم از اتفاقی که رخ داده ناراحتم و عذاب وجدان دارم.
به دستور بازپرس شعبه یکم دادسرای امور جنایی پایتخت، متهم دراختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
آتش خشمی که بعد از 10 سال شعله ور ماند
کامران علمدهی
خبرنگار
ماجرا از یک درد دل شروع شد. درد دلی میان دو رفیق که از کلاس پنجم دبستان همکلاسی، دوست و برادر شدند. خرداد سال 91 در حالی که 20 سال از روزهای کودکی و آغاز دوستی آنها گذشته، در شبی که کیوان تولد سالروز 32 سالگی اش را جشن گرفته بود پس از رفتن میهمانها با ساسان رفیق سالهای دورش تنها شد. بازهم از خاطرات کودکی و نوجوانی و دوران سربازی گفتند و شنیدند تا اینکه کیوان حرفی تازه را شروع کرد، «میدونی ساسان من چند وقتیه که با دختری به نام هستی آشنا شدم و احساس میکنم که میتونه خوشبختم کنه. در موردش با مادرم حرف زدم و قراره چند ماهه دیگه به اتفاق پدر و مادرم به خواستگاریش بریم.»
ساسان که به ظاهر خیلی خوشحال شده بود، گفت: چه خبر خوبی بالاخره داری سر عقل میایی و میخوای آدم بشی.
کیوان باخنده پرید وسط حرفش و گفت: وقتی من ازدواج کنم مسئولیت توهم زیاد میشه چون برادرمی و عموی بچههام میشی.
ساسان هم با سر حرفهای کیوان را تأیید کرد و تا پاسی از شب گفتند و خندیدند...
چند روز بعد کیوان با دوستش تماس گرفت و گفت: من و هستی میخواستیم فردا شب با هم به رستوران برویم آنقدر از تو تعریف کردم و گفتم که از برادر به من نزدیک تری که هستی از من خواست تا تو را هم دعوت کنیم تا با تو آشنا شود.
ساسان هم پذیرفت و آنها قرار گذاشتند در یکی از رستورانهای شمالی شهر همدیگر را ببینند.
ساعت 10 شب جمع 3 نفره در رستوران دور یک میز نشستند و کیوان با آب و تاب از ماجرای دوستی شان گفت و اینکه بیش از دو دهه مثل دو برادر کنار هم بودهاند. بعد از ساعتی خوش و بش هر 3 نفر عکسی یادگاری گرفتند و ساسان از کیوان و هستی خداحافظی کرد و رفت.
فردای آن روز ساسان به کیوان زنگ زد و از او خواست تا عکس یادگاری را برای او هم بفرستد که کیوان عنوان کرد عکسها در گوشی هستی است میگویم برایت ارسال کند.
ساعت 10 شب بود که از شمارهای ناشناس با تلفن همراه ساسان تماس گرفته شد. ساسان وقتی تلفنش را جواب داد متوجه شد که پشت خط نامزد کیوان است. گفت میخواسته بپرسد که از چه طریقی میتواند عکسها را برایش بفرستد اما همین تماس آغازی بود بر پایان رؤیاهای کیوان!
ساسان بعد از تشکر گفت: عکسها را برایم ایمیل کنید. اما دختر جوان مدعی شد گوشی تلفن همراهش مشکل پیدا کرده و فعلاً امکان ارسال برایش وجود ندارد.
ساسان هم گفت: اگر میدانستم گوشی تلفن همراهتان خراب است دیشب برایتان درست میکردم چون من در تعمیرات تلفن همراه و رایانه کمی تخصص دارم.
دختر جوان با خوشحالی گفت: چه عالی. شما که با کیوان مثل برادرید پس چرا شغلتان اینقدر با هم متفاوت است شما متخصص رایانه و او سراغ شغل مانتوفروشی رفته؟
ساسان گفت: من خیلی تلاش کردم که کیوان را راضی کنم تا وارد حیطه کاری من شود حتی بهش پیشنهاد دادم باهم شرکت بزنیم، اما وقتی دیدم تمایلی ندارد خودم شرکت زدم. الانم درآمدم چند برابر کیوان است.
هستی: چقدر خوب اتفاقاً لپتاپم هم مشکل دارد اما به خاطر عکس و فیلمهایی که در حافظهاش ذخیره شده نمیتونستم آن را به هرجایی بدهم. امکانش هست یک روز آن را به شرکت شما بیارم تا برام درستش کنید؟
ساسان: حتماً، فقط موضوع تعمیر لپتاپ رو به کیوان نگید. شاید دوست نداشته باشه شما به دفتر ما بیایید.
هستی: از نظر من که مشکلی نیست اما اگه شما دوست ندارید نمیگم.
فردای آن روز هستی با یک جعبه شکلات به دفتر ساسان رفت.
همین ملاقات و تعمیر لپتاپ بهانهای شد تا ساسان خود را به این دختر نزدیک کند و یک روز به خودش آمد و احساس کرد عاشق هستی شده است.
ساعت از نیمه شب گذشته بود که به هستی پیام داد. وقتی مطمئن شد بیدار است گوشی را برداشت و تماس گرفت: چند وقته میخوام یه چیزی بهت بگم اما نمیدونم چه جوری مطرحش کنم.
هستی که کنجکاو شده بود، گفت: هر چی هست بگو میشنوم.
ساسان: من مدتیه که ازت خوشم اومده و می خواستم اگه تو موافق باشی با خانوادهام صحبت کنم تا به خواستگاریت بیاییم.
هستی: اما من قراره با کیوان ازدواج کنم. شما دوست های صمیمی هستید مثل برادر.
ساسان: می دونم اگه اون بفهمه خیلی ناراحت میشه اما آدمها فقط یکبار میتونن عاشق بشن. مطمئنم کیوان اینرو درک میکنه.
حرفهای آن شب گرچه با مقاومت متزلزل هستی همراه بود اما کم کم این مقاومت در هم شکست و ارتباطی که نباید بین آنها شکل گرفت.
3 هفته بعد یک روز که تلفن دختر جوان دست کیوان بود پیامی از ساسان دریافت کرد. پسر جوان با خواندن پیام دنیا روی سرش خراب شد. دستهایش میلرزید و عرق سردی روی پیشانیش نشست اما سکوت کرد. بعد از رفتن هستی بیمعطلی به شرکت ساسان رفت.
تماس گرفت و خیلی سرد به ساسان گفت بیا تو پارکینگ کارت دارم. چند دقیقه بعد ساسان که حس کرده بود اتفاقی افتاده با رنگی پریده به پارکینگ آمد. همین که رسید سلام کرد و کیوان آب دهانی بهصورت ساسان انداخت و سیلی محکمی به او زد. ساسان که تقریباً متوجه علت عصبانیت کیوان شده بود در ابتدا تلاش کرد تا خودش را بیخبر نشان دهد اما وقتی دید کیوان قصد جانش را کرده باهم گلاویز شدند. ساسان احساس کرد که هر لحظه ممکن است آخرین نفسهایش را بکشد اما به یکباره چشمش به گالن بنزینی که در کنار پارکینگ بود افتاد. بلافاصله آن را برداشت و به روی کیوان ریخت. در ابتدا او را تهدید کرد که آتشت میزنم اما کیوان که خودش از درون آتش گرفته بود هیچ چیز را نمیشنید تا اینکه ساسان در یک لحظه چشمهایش را بست و فندکش را روشن کرد و در کسری از ثانیه کیوان شعله ور شد.
چند دقیقه بعد همسایهها به پارکینگ آمدند و آتش را خاموش کردند اما کیوان دیگر اعتراضی نمیکرد و حالا با مرگش همه آتشها را به جان ساسان انداخت و رفت.
نیم ساعت نگذشته بود که اورژانس و پلیس وارد پایان دوئل عشقی کیوان و ساسان شدند و متهم بازداشت شد.
او در همان بازجوییهای اولیه به قتل اعتراف کرد و پس از بازسازی صحنه قتل و پایان تحقیقات به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه دادگاه، پدر و مادر کیوان درخواست قصاص کردند و ساسان هم تلاش کرد تا قضات را قانع کند که عمدی در کارش نبوده و در یک لحظه و از ترس جانش دست به این جنایت زده است.
در پایان جلسه قضات شعبه ساسان را به قصاص محکوم کردند و پرونده به اجرای احکام فرستاده شد و در این میان خانواده ساسان بارها تلاش کردند تا رضایت اولیای دم کیوان را جلب کنند اما موفق نشدند و ساسان بارها تا پای چوبه دار رفت و برگشت. هربار خانواده ساسان وقت میگرفتند تا شاید خانواده مقتول قدری سرد شوند و جان پسرشان را نجات دهند.
این پرونده پس از نزدیک به 10 سال دوباره با درخواست خانواده مقتول به دادگاه کیفری رفت و وکیل متهم از قضات شعبه دوم دادگاه کیفری خواست تا مهلت 3 ماههای را برای گرفتن رضایت در نظر بگیرند تا شاید برای آخرین بار خانواده متهم بتوانند شعلههای خشم خانواده مقتول را پس از 10 سال خاموش کنند.
تحقیقات درباره مرگ مشکوک جوان ایرانی در چین
گروه حوادث/ بهدنبال مرگ مشکوک مرد جوان در چین و شکایت خانواده او، تحقیقات برای رازگشایی از علت مرگ و شناسایی متهمان احتمالی این پرونده آغاز شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، تحقیقات در خصوص این پرونده چند روز پیش با مراجعه و درخواست رسیدگی از سوی خانواده مرد جوانی که دی ماه سال گذشته در کشور چین به قتل رسیده بود، در دستور کار مأموران اداره آگاهی قرار گرفت.
مادر مرد جوان در توضیح ماجرا به بازپرس ساسان غلامی، بازپرس جنایی پایتخت گفت: پسرم و همسرش ساکن یکی از شهرهای چین بودند و از زمانی که به چین رفت با تأسیس یک شرکت تجاری مشغول به کار شد البته او با افرادی مشکل مالی پیدا کرده بود. آن طور که من در جریان قرار گرفتم شب حادثه یکی از دوستان ایرانی پسرم در تماسی از او خواسته تا برای حل مشکل مالی که داشته به محلی برود که وی موافقت نکرده اما تماسهای مکرر آن فرد باعث شده تا پسرم موافقت کند، از آن به بعد دیگر خبری از او نشد و همان فرد تماسگیرنده با ما تماس گرفت و عنوان کرد که حال پسر شما بد شده و او را به بیمارستان بردهاند.
او در ادامه افزود: من که در کشور چین بودم خودم را به بیمارستان رساندم که ساعاتی بعد اعلام کردند پسرم فوت کرده است. در معاینات صورت گرفته پزشکی قانونی اعلام شد که آثار ضربه به سر و ضربه مغزی مشهود است. پس از آن جنازه را به ایران منتقل و خاکسپاری کردیم. در بازبینی دوربینهای مداربسته شرکت، مشخص شد ابتدا فردی که با پسرم مشکل مالی داشته از شرکت خارج شده و پس از آن هم دوستش دفتر را ترک کرده است. من از هر دو نفری که در محل قرار حاضر بودند شکایت دارم و خواهان رسیدگی به این پرونده هستم.
با شکایت خانواده مرد جوان، تحقیقات برای رازگشایی از مرگ مشکوک مرد جوان آغاز شد.
شهادت مأمور پلیس در ایستگاه بازرسی
گروه حوادث /در پی برخورد عمدی خودروی یکی از قاچاقچیان با مأمور پلیس در منطقه امیدیه خوزستان سروان مسلم تقیزاده به شهادت رسید.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، سرهنگ علیرضا میر رضایی فرمانده انتظامی امیدیه در تشریح این خبر گفت: در راستای مبارزه با قاچاق کالا و ارز، مأموران انتظامی پاسگاه آسیاب شهرستان امیدیه حین کنترل خودروهای عبوری به یک دستگاه خودروی سواری شوتی حامل کالای قاچاق مشکوک شدند و پس از دستور ایست، راننده بدون توجه به دستور پلیس و به عمد با سروان مسلم تقیزاده به شدت برخورد کرد و وی بهدلیل شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
گفتنی است در این عملیات، مأموران پلیس ضمن توقیف خودرو، فرد قاچاقچی را دستگیر و تحویل مرجع قضایی دادند.
کشف هزار و پانصد تن کالای اساسی احتکار شده
گروه حوادث / سخنگوی فرماندهیکل انتظامی کشور از کشف بیش از یکهزار و ۴۴۵ تن انواع کالای اساسی احتکارشده در آخرهفته گذشته خبر داد و گفت: در این عملیات ۲۵۷ متهم بازداشت و ۵۵ واحد صنفی متخلف نیز پلمب شدند.
به گزارش تسنیم، سردار مهدی حاجیان با اشاره به اقدامات پلیس در مقابله با محتکران اظهار کرد: در راستای مبارزه با قاچاق کالا و احتکار و جلوگیری از اخلال در نظام تولید و عرضه کالاهای اساسی و معیشتمحور، بهدستور فرماندهی کل انتظامی کشور، قرارگاه عملیاتی «امین» در سراسر کشور راهاندازی شده است.
سخنگوی فرماندهیکل انتظامی کشور افزود: با اقدام عملیاتی همکاران ما در سراسر کشور بیش از 757 تن گندم و آرد، 301 تن روغن خوراکی، 151 تن ماکارونی، 136 تن برنج و 100 تن نهادههای دامی مجموعاً بهارزش یکهزار و 194 میلیارد ریال کشف شده است.
وی تصریح کرد: مطمئناً با هماهنگیهای بهعملآمده با دستگاه قضایی و سازمان تعزیرات، مجازاتهای سنگینی برای این قبیل افراد درنظر گرفته شده است.
مرگ 2 کودک در انفجارگاز
گروه حوادث / نشت گاز و انفجار خانه مسکونی منجر به مرگ 2 کودک در روستای دهنوسفلی شهرکرد شد.
به گزارش فارس، شهباز اکبری فرماندار شهرستان کوهرنگ در این باره گفت: بامداد روز جمعه بهدلیل نشت گاز در یک منزل مسکونی فرسوده در روستای دهنو سفلی شهرستان کوهرنگ انفجاری رخ داد که این انفجار باعث فرو ریختن سقف این منزل شد و متأسفانه ۲ کودک هشت و چهار ساله فوت و پدر و مادر آنها زخمی شدند.
وی افزود: پس از این حادثه بلافاصله نیروهای امدادی در محل حاضر شدند و مصدومان را به بیمارستان منتقل کردند.
پایان خونین مهمانی شبانه
گروه حوادث / پسر جوانی که در یک نزاع گروهی با کلت کمری فردی را به قتل رسانده بود، بزودی محاکمه میشود.
به گزارش خبرنگار حوادث«ایران»، رسیدگی به این پرونده از چهاردهم اردیبهشت سالجاری با گزارش یک درگیری منجر به قتل در یکی از مناطق استان البرز آغاز شد.
بهدنبال آن مأموران کلانتری به محل اعزام شدند و پس از تحقیقات اولیه مشخص شد که درگیری میان چند جوان که به ظاهر باهم دوست بودند رخ داده و در جریان آن پسر 26 سالهای به نام سعید با اصابت گلوله به ناحیه کمرش به شدت مجروح شده است.
در ادامه سعید به بیمارستان منتقل شد اما بر اثر شدت جراحت وارده، فوت کرد و به این ترتیب بازپرس کشیک قتل پس از حضور در صحنه درگیری و بررسی موضوع، دستور انتقال جسد مقتول را به پزشکی قانونی صادر کرد.
تحقیقات مأموران آگاهی نشان میداد درگیری زمانی رخ داده که طرفهای نزاع پس از شرب خمر و در حالی که مست بودند از یک میهمانی به خیابان آمدند و باهم درگیر شدند و در این درگیری هم پسر جوانی به نام خسرو 35 ساله با کلت کمری به سعید شلیک کرده و بعد از آن هم از صحنه متواری شده است.با اطلاعات بهدست آمده، خسرو شناسایی و دستگیر شد و در بازجویی اینگونه به تشریح ماجرای درگیری پرداخت: من و سعید در میهمانی درگیری لفظی پیدا کردیم و چون حالت عادی نداشتیم به خیابان آمدیم و من برای ترساندن سعید با اسلحهام گلولهای شلیک کردم که متأسفانه به کمر سعید خورد.
وی در این باره که اسلحه را از کجا آورده نیز گفت: اسلحه را مدتی پیش از فردی به قیمت 7 میلیون تومان خریداری کرده بودم.با اعترافات و تکمیل تحقیقات، متهم به زندان منتقل شد تا در اسرع وقت به اتهام قتل عمد در دادگاه کیفری یک استان البرز محاکمه شود.
نگاه کارشناس
بوجارزاده/ مشاور و مددکار مرکز مشاوره غرب استان تهران
درگیریهای مستانه که بهدنبال مصرف مشروبات الکی شکل میگیرد از جمله آثار زیانبار این نوع نوشیدنیهای خطرناک محسوب میشود اگرچه قوانین سختی برای مصرف آن در قانون و در هنجارهای اجتماعی درنظر گرفته شده اما به نظر میرسد هیچکدام چندان کارساز نیست.
در بسیاری از بزمهای خیابانی افراد مرتکب جنایتهای جبرانناپذیر میشوند چراکه مشروبات الکلی قدرت اختیار را از فرد میرباید. البته در برخی از مواقع هم متهمانی که در انتظار حکم قاضی هستند، با این حربه که در حالت طبیعی نبودهاند و اختیاری در قتل نداشتهاند بهدنبال فرار از مجازات قانون هستند؛ این درحالی است که شرایط هریک از متهمان با هم متفاوت است و باتوجه به تحقیقات و شواهد و اسنادی که کشف خواهد شد متهم در نهایت با اشکال شدیدی از مجازات روبهرو خواهد شد.