در باب جر و بحثهای پیش آمده در مورد احداث پتروشیمی میانکاله
دمپایی بیار محیط زیست ببر
محمد کورهپز
+ با سلام خدمت بینندگان و شنوندگان عزیز. در خدمت مدیر پتروشیمی میانکاله هستیم. لطفاً بفرمایید چی شد که تصمیم گرفتید توی این محل پتروشیمی بسازید؟
- سلام به شما و مخاطبین عزیز. البت قرار بود ببریم محل خودمون. بعد دیدیم اون محل و این محل نداره. این محل هم کسی جیگرش رو نداشت بگه فیلان. بعد شما بگو ببینم میدونی هشتاد هزار میلیارد یعنی چقدر؟
+ والا صفرهاش زیاده. نمیدونم.
- خب پس درب خروج اون طرفه.
+ اجازه بدید. ببینید هزینهاش به کنار. بعضیها مخالف ساخت این پروژه در این محل هستن. میگن محیط زیستشون آسیب میبینه.
- خب محیط زیستشون رو میندازن جلو دست و پا همین میشه دیگه. تقصیر ما چیه؟
+ نه محیط زیست رو میگم. یعنی همین جایی که زندگی میکنیم. مراتع و آبها و فلامینگوها و پلیکانها و...
- مگه پلیکان میدونه هشتاد هزار میلیارد یعنی چی؟
+ نه!
- پس بگید نوکشو رو ببنده تا نبستم براش.
+ اون که چیزی نگفته. ببینید جناب مدیر بحث داره به حاشیه میره. جسارته خدمت سرمایه شما. ولی الان پروژه شما فاضلاب صنعتی داره.
- صنعتی خوب نیست؟ خب میگم بچهها سنتی کنن فاضلابش رو. ارزونترم هست اتفاقاً.
+ دیگه بدتر. پتروشیمیهای دیگه هم الان همین جوری شده. برای همین سازمان محیط زیست هم مخالفت کرده و جلوی پروژه رو گرفته.
- عه! باشه اونم میگم فردا لودر بره صافش کنه.
+ چی رو صاف کنه؟
- سازمان محیط زیست دیگه. مگه نمیگی جلوی پروژهاس؟
+ نه ببینید قضیه داره یه مقدار بیخ پیدا میکنه. دادستانی اونجا هم گفته مخالفم.
- ای بابا چقدر پیله زیاد شده. بپرس ببین همهاش رو هم چنده؟
+ چی چنده؟
- دادستانی. یه مظنه بده فردا بریم قولنامهاش کنیم.
+ آقای مدیر شما انگار متوجه حساسیت قضیه نیستید. نیروی انتظامی هم داره وارد عمل میشهها!
- بشه. زنگ میزنم دو تا اتوبوس آدم بریزه اونجا.
+ آقا اصلاً این بحث رو ولش. میگم نمیشه یه چیز دیگه اینجا بسازید با طبیعت اینجا جور دربیاد و اشتغالزایی بیشتر باشه؟
- کجای کاری داداش! اینجا قراره کلی صنایع جانبی بزنیم. تا همین دمپایی که پوشیدی مواد اولیهاش رو ما تولید میکنیم.
+ یعنی میخواین کارخونه دمپایی هم کنارش بزنید؟
- خودت میگی اشتغالزایی بیشتر بشه!
+ آقا اینجوری که منطقه نابود میشه. محیط زیست شمال واجبتره یا دمپایی؟
- هیچکدوم. هشتاد هزار میلیارد من از همهشون واجبتره.
+ حالا نمیشه بذارید محیط زیست اوضاع رو بیشتر بررسی کنه؟
- چرا نمیشه. اتفاقاً حفظ محیط زیست اولویت ماست. انقدر بررسی کنن تا جونشون دربیاد. فقط مزاحم کار ما نشن.
+ شما دارید قوانین رو به مسخره میگیریدها.
- تو هم داری هشتاد هزار میلیارد منو به مسخره میگیری. عجب گیری کردیم با این قوانین! صد بار گفتم محیط زیستتون رو زیر پروژه ما نذارید، ببرید یه جا دیگه بسازیدش. فلامینگوها فهمیدن فلنگ رو بستن، شما خبرنگارها هنوز هی سیریش میشید. آقا اینو بگیرید بندازید توی دودکش پتروشیمی!
محمدعلی النجانی
سالها پیش در چنین روزی، السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان، شاه ول نکن، یعنی همان ناصرالدین شاه اولین سفر خود به اروپا را در سال ۱۲۵۲ ه.ش. آغاز کرد.
قضیه اینجوری بود که سلطان صاحبقران بعد از ربع قرن سلطنت، برای اینکه اطرافیان به او انگ خل و چل بودن نزنند، به آهستگی به خود گفت «ای بابا! عمری است در این کنج مملکت، توی ایوان شمسالعماره جلوسیدهایم و تنها ویومان هم فلافلی کوچه مروی است. از رتق و فتق امور مملکت قولنج شدیم. وقتشه که برویم یک استخوانی سبک نماییم.»
از همین روی دستور داد که بر و بچ، مَنقل را جمع کنند. هیأت همراه که علاقهای به سفر نداشتندسه سوت بقچهها را بستند و دم در کاخ صف کشیدند. شاه و ملازمین که برای کاهش هزینهها بسیار انگشتشمار بودند و فقط حول و حوش ۱۰۰ نفر میشدند، به طرف اروپا حرکت کردند.
در این سفر ناصرالدین شاه به هر سوراخ سنبهای سرک کشید که البته برخی از آنها را نمیتوان به زبان آورد؛ زیرا در این صورت علاوهبر ممیزی خوردن این متن، به علت بیعفتی، حجم معتنابهی فلفل به داخل دهان بنده حقیر ریخته میشود.
تور اروپاگردی شاه افتخارات درخوری از جمله دریافت نشان «بند جوراب» که بالاترین نشان افتخار انگلیس بود، به ارمغان آورد.
بالاخره بعد از گذشت زمانی، شاه یاد وطن کرد، به خدم و حشم گفت: «دل همایونی ما برای کاخمان یه ذره، اندازه سر سوزن ته گرد شده. برگردیم تا یه کم به نیازهای مملکت برسیم.
آینده کشور شاهزاده لازم دارد.» البته این امر که ته جیب اعلیحضرت، حشرات موذی مشغول بازی یه قل دوقل بودند، هم بیتأثیر نبود.
اینجورکیتر بود که تیم اعزامی به اروپا، گِرد کردند و برگشتند؛ اما شاه بعد از بازگشت هی هوای اروپا میکرد و بدن درد میگرفت. در نتیجه در قبال سرویس دادن به رعیت و فروختن خاکهای کثیف به دردنخور مملکت به اجنبی، پول سفر را جور و مجدد ۵ سال بعد به فرنگ رفت.
فرشته پناهی و حافظ شیرازی
«زان می عشق کزان پخته شود هر خامی»
چون که ماه رمضان است برو دست بکش
محدثه مطهری
نخستوزیر انگلیس گفت: «بهدلیل حضور در میهمانی در زمان اوج محدودیتهای کرونایی عذرخواهی میکنم اما استعفا نمیدهم.»
وی افزود: «حتی شاید حال معذرتخواهی هم نداشته باشم. اصن اونلی گاد کن جاج می. قضاوتم کردین، تو این ماه مبارک واگذارتون میکنم به خدا.»
وزیر راه گفت: «برای مالکان ۵۴۰ هزار خانه خالی پیامک مالیاتی ارسال کردهایم.»
وی افزود: «اپراتورا چرا اینقدر هزینهها رو بردن بالا؟»
در این راستا کارشناسان اقدامات کم هزینهتر و پربازدهتری از جمله تماس گرفتن و فوت کردن در تلفن، چسباندن آدامس روی زنگ خانههای پُرِ مالکان، خانههای خالی و گذاشتن زباله دم در خانه آنها را پیشنهاد کردند.
سخنگوی وزارت خارجه چین گفت: «مسدود کردن ذخایر ارزی ایران، تصرف داراییهای افغانستان و مسدود کردن ۳۰۰ میلیارد دلار از ذخایر طلا و ارز روسیه برای تبدیل شدن امریکا به راهزن اقتصادی شماره یک جهان کافی است؟»
وی پس از چند فحش غیرقابل ترجمه چینی چند فحش قابل ترجمه داد و افزود: «مستکبر جهانخوار دزد.»
بایدن رئیسجمهور امریکا گفت: «پوتین متهم به نسلکشی در اوکراین است.»
وی با چهرهای مغموم و اندوهی فراوان افزود: «بابا نامردا نمیگین با این اسلحههاتون مردم بیچاره دردشون میگیره؟ حالا اگه از اسلحههای ما استفاده میکردین، باز یه چیزی! لامصب اینقدر بدون درد و خوب میکشه، اصن دلت میخواد روزی ده بار بپری جلو گلولهش! ده تا سفارش اول ۲۰درصد تخفیف هم داره.»
سخنگوی کاخ سفید گفت: «اظهارات رئیسجمهور امریکا درباره اوکراین صرفاً نظرات شخصی او هستند و این اظهارات تأثیری بر موضع واشنگتن ندارد.»
وی افزود: «تحت تأثیر فضای مجازی یه چیزی گفته. ما هم هی بهش میگیم این چیزا که تو این پیج و کانالا نوشتن راست نیست، ولی باز میگه کانال پروفسور اسنیپ گفته، اون وصله، اخبارش موثقه.»
او یک فرشته بود؛ الآن چرا نیست؟
محمدرضا رضایی
با سلام خدمت شما مخاطبان گرامی، در خدمتتون هستم با بخش مشاوره پیامکی؛ موضوع امروزمون ماه رمضانه، هر سؤالی در این زمینه دارید بپرسید.
اولین پیامکمون گفته آقای دکتر من واسه افطار سه کاسه آش خوردم؛ واسه شام یه خوراک بندری پرملات سه نون خوردم؛ بعد تا سحر یکم شیرینی و شیرموز و هندونه و بستنی و پفک خوردم؛ سحر هم یه زرشکپلو با مرغ اساسی با همه مخلّفات زدم به بدن. ولی بازم عصر گرسنهام شد، چی بخورم که وسط روز گرسنهام نشه؟
داداش دست و صورتت رو بشور بیا منم بخور دیگه. نصف منابع زمین رو که تو داری میخوری؛ بذار یکمم واسه نسلهای آینده بمونه. آقا اصلاً روزه میگیریم که یکم گرسنگی رو تجربه کنیم، حواسمون به گرسنهها باشه. به نظرم تو با این حالت روزه نگیر، بذار خونوادت یه نفسی بکشن؛ اصلاً تو روزه نگیری بیشتر حال فقرا رو درک میکنی.
نفر بعدی گفتن این چه وضعشه؟ چرا اخیراً اینقدر سریالهایی که توشون یه ابلیسی، جنّی، فرشتهای چیزی باشه، کم شده؟ ما اونها رو میدیدیم، یه جوری وحشت میکردیم که تا مدّتها معنویت داشتیم؛ خواهشمندم هرچه سریعتر یه شیطان تو سریالهای رمضانی امسال وارد کنید. ضمناً از همین تریبون از شبکه آی فیلم به خاطر پخش سریال او یک فرشته بود تشکر میکنم.
آقا به نظرم من رو با روابط عمومی صداوسیما اشتباه گرفتی. این چیزایی که گفتی به من چه؟ بعدشم، حتماً باید ابلیس رو بیارن جلوی چشمت که ازش وحشت کنی و معنویتت بره بالا؟ یکم به فکر ما ترسوها هم باش؛ من هنوز یاد الیاس سریال اغماء میفتم، احساس میکنم کنارم وایستاده، دیگه نمیتونم بخوابم. این یه ماهی که دست و پای شیطون بسته اس، بذار ریختش رو هم نبینیم.
آخرین مخاطبمون هم گفتن آقای دکتر ما داریم به کجا میریم؟ مگه خواب آدم روزهدار عبادت نیست؟ امروز تو اداره یه دو ساعت چرت زدم، رئیسم اومد با داد و بیداد من رو از عبادتم جدا کرد. تازه تهدیدم کرد که اگه دوباره تکرار بشه، اخراجم میکنن. مگه اینا مسلمون نیستن؟
عزیزم شما احتمالاً بدموقعی رو برای عبادت انتخاب کردی؛ در اصل باید بعد از نماز ظهر و عصر، توی همون نمازخونه چرت میزدی. اون موقع خود رئیسم تو اتاقش میخوابه. تازه ارباب رجوع هم اون موقع دیگه حال نداره بیاد پیگیر کاراش بشه؛ صبح که موقع عبادت نیست آخه. در هر صورت وسط عباداتت ما رو هم دعا کن.
بیرغبتی به دنیا و مافیها
مهدی سلیماننژاد
شخصی متین و شهرگریز، بر ایوان خانهاش رو به ساحل نشسته بود و فرزندش را که مشغول جت اسکی زدن روی آب بود صدا زد «ای دردانه تهتغاری بابا بیا!» فرزند که ادب از بیادبان آموخته بود رو به پدر گفت: خودت بیا پایین من کار دارم.
پدر درنگ کرد تا پسر شرم کند، چرا که «هر که را شرم نیست، ایمان نیست» اما پسر در باغ نبود و سرمست مشغول بازی بود.
متانت پدر سبب گشت که خود برخیزد و پایین رود تا فرزند متنبه شود. پدر شهرگریز عزلتنشین بر ایوان ویلای رو به ساحل، برخاست و پایین آمد و گفت: پدرسوخته! در مسجد باز است، حیای سگ کجا رفته است!؟ بیا تا راه و رسم این دنیا را که حاصل عمرم است برایت بگویم که نه دستت جلوی این و آن دراز شود نه آنچنان حرص مال فانی دنیا را بخوری که از زیست زاهدانه پدر خارج شوی. هرچند، پسر کو ندارد نشان از پدر، به درد لای جرز میخورد.
همچنان که باری تعالی فرموده است: «زندگی دنیا چیزی جز سرمایه فریب نیست» مواظب باش کسی فریبت ندهد. نمیدانی پدرت با چه زیرکی توانست تسهیلات قرضالحسنه بگیرد و با چه مشقتی اراضی ملی را تغییر کاربری دهد. چقدر دم زید و عمرو را دید و چقدر مال بیارزش اما شیرین دنیا را در جیبشان ریخت تا این جیفه محقر را در ساحل و رو به دریا بسازد. این سرای سپنج، نیابند جویندگان جز به رنج.