ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گزارش «ایران» از مسائل و مشکلات بیماران اسکیزوفرنیا در جامعه
اندر مصائب «جنون جوانی»
سمیه افشین فر
خبرنگار
می گوید: «در شرکت برادرش کار میکرد، شاعر بود، کلمه را میشناخت و هرگز ندیده بودم کسی به زیبایی او بتواند واژهها را کنار هم بچیند و شعرهای مسحورکننده بنویسد. ساعتهایی که با هم صحبت میکردیم، حرفهایی میزد که متوجه نمیشدم انگار از دنیای دیگری آمده بود و من جوان بیست و چند ساله مبهوت کلمات و صحبتهایش میشدم. کلمات به او الهام میشوند، صداهایی شعر را به او میگویند و او فقط مینویسد، گاهی سکوت میکرد، مدتی در خود فرو میرفت و گاهی بیمقدمه میگفت نکند تو هم یکی از آنهایی! و وقتی تعجبم را میدید میگفت همانهایی که شعر را میگویند تحت نظرم دارند، گاهی روزها افسرده و ناراحت بود. میگفت با من قهر کردهاند دیگر کلمه به من هدیه نمیدهند! من جوان خام همه را میگذاشتم به پای دنیای احساساتی شاعرانهاش، غافل از این که او بیمار بود. این را زمانی متوجه شدم که برادرش با من تماس گرفت، حالش بد شده بود، باید در بیمارستان بستری میشد و من دختر جوانی بودم که رؤیای پوشیدن لباس عروس را در سرم میپروراندم. وقتی به همراه برادرش به دکتر مراجعه کردم، تمام رؤیاهایم نقش بر آب شد. دکتر برایم از بیماری اسکیزوفرنیا گفت، بیماریای که شاعر جوان رؤیاهایم به آن مبتلا بود و حالا در بیمارستان مراحل درمانی را طی میکرد. نمیتوانستم و نباید به یک باره رهایش میکردم، دکتر میگفت باید این کار آهسته آهسته انجام شود تا ضربهای به وی متحمل نشود و بیماری اش عود نکند. از آن روز، روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم، نباید به بیمارستان میرفتم، گفته بودم به سفر کاری میروم اما بعد از مدتی که دوباره او را دیدم، این بار بیشتر در خودش فرو رفته بود. زمان سکوتهایش طولانیتر شده بود، کمتر نگاه میکرد. در دیدارهای کوتاه روزانه مینشست، قهوه سفارش میداد، کیفش را باز میکرد و در میان انبوهی کاغذ با خط و خطوط عجیب کلمههایی را ردیف میکرد پر از احساس و میخواند. آرام کیفش را میبست، خداحافظی میکرد و میرفت. بعد از مدتی به توصیه دکتر و خانوادهاش باید این دیدارها تمام میشد و شاعر جوان مدت طولانی در بیمارستان بستری میشد. خواستم برای آخرین بار ببینمش. برادرش قبول کرد و گفت بعد از این دیدار اگر میخواهی زندگی کنی، این قسمت از زندگیات را برای همیشه فراموش کن. در آخرین دیدار رد زخمهایی روی دستش بود وقتی پرسیدم گفت که مدتهاست کلمهها نمیآیند، صداها اذیتش میکردند.»
واقعیت این است که گرچه نهایتاً تا یک درصد افراد یک جامعه به چنین اختلالی مبتلا میشوند اما این بیماران هم بهدلیل رفتارهای پرخطری که ممکن است علیه خودشان داشته باشند و هم عدم درک شدنشان توسط اطرافیان و بدرفتاریهایی که بهعنوان «دیوانه» با آنها ممکن است بشود، دارای اهمیت هستند. همین چندی پیش بود که به خاطر برخورد بد با یکی از این بیماران بستری در یکی از مراکز نگهداری از بیماران مزمن روانی که فیلم آن در فضای مجازی پخش شد، یک مرکز بسته شد. باز فیلم دیگری منتشر شد در فضای مجازی از برخورد یک عابر با مادر فرزندی که کودک اوتیسم داشت که بچههای اوتیسم هم دنیای منحصر به فرد خود را دارند. همه اینها نشان میدهد که توجه به این بخش از جامعه و افرادی که بهدلیل اختلال عملکرد مغزی دنیای متفاوتی را تجربه میکنند، نیازمند اطلاعرسانی جدیتری است.
فقدان حمایت قانونی در روند درمان بیماران اسکیزوفرنیا
دکتر مهدی نصر اصفهانی روانپزشک و رئیس هیأت مدیره انجمن حمایت از بیماران اسکیزوفرنیا با اشاره به این که بین 800 هزار تا یک میلیون نفر بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا در کشور وجود دارد که نسبت به جمعیت جوان کشور آمار زیادی است به «ایران» میگوید: براساس آمار، مابین 800 هزار تا یک میلیون نفر بیمار اسکیزوفرنیا در کشور وجود دارد که رقم بزرگی است و چون بیماری هم در سنین جوانی و در رده سنی بین 20 تا 30 سال شروع میشود برای همین به آن جنون جوانی هم میگویند بنابراین وجود افراد بیمار جوان در جامعه یعنی قسمت زیادی از انرژی جمعیت نسل جوان در جامعه گرفته شده است. دکتر نصر به قانون سلامت و بهداشت روان اشاره میکند که بیش از بیست سال است معطل مانده و هنوز در مجلس است: «این قانون بیست سال پیش کار شده و الان در مجلس همین طور مانده است. در آن سیستم حمایت قانونی از این بیماران را تعریف کردهایم ولی فعلاً اینها را نداریم.»
او در پاسخ به این پرسش که آیا این بیماران توانایی کار روزانه هم دارند، بیان میکند: همه بیماران ناتوان نیستند خیلی از آنها توانایی لازم را دارند و کار میکنند. متأسفانه چون جامعه ما به آنها بهایی نمیدهد هر کسی که کوچکترین مشکل اعصابی داشته باشد اولین کاری که میکنند این که وی را از محل کار اخراجش میکنند. همچنین آن افرادی که توانایی کار هم دارند متأسفانه بهدلیل شرایط اجتماعی بیکار میشوند و عملاً جامعه آنها را به انزوا میکشاند.
از این روانپزشک درباره اینکه چه تعداد مرکز داریم که به 800 هزار تا یک میلیون فرد مبتلا به این بیماری در کشور خدمات بدهند، میپرسیم. میگوید: به نظرم تعداد مراکز مهم نیست، کیفیت خدمات مهم است که متأسفانه در کشور ما کیفیت مراکز اصلاً خوب نیست البته با سازمان بهزیستی در این زمینه هم صحبت کردم آنها هم تقصیری ندارند امکانات و بودجه ندارند، اینطوری نیست که نخواهند کاری انجام دهند، میخواهند اما امکانات ندارند بنابراین سرویسدهی مطلوب که هیچ، سرویس دهی ضعیف هم وجود ندارد. اغلب این مراکزی که وجود دارند، مراکز نگهداری هستند نه مراکز توانبخشی یعنی فقط فرد را نگهداری میکنند و غذا و داروهایش را میدهند. مراکز توانبخشی بهشدت انگشت شمارند در حالی که خدمات توانبخشی از نگهداری جداست.
او با اشاره به اینکه خانواده و نزدیکان این بیماران مشکلات زیادی دارند نیز بیان میکند: وقتی جوان خانوادهای با آمال و آرزوهای زیاد که اکثراً باهوش هم هستند و موفقیتهایی در دوران نوجوانی هم داشته ناگهان افت میکند و به این بیماری دچار میشود، خانواده در وهله اول دچار بحران میشود که چه اتفاقی برای فرزندشان افتاده و همین موضوع استرس زیادی به خانواده وی وارد میکند. این بیماری مزمن و کهنه شونده است یعنی وقتی شروع شود درمانی طولانی دارد و بهبود پیدا نمیکند. پروسه طولانی درمان مشکلاتی برای خانوادهها دارد بعضیها بهدلیل ماهیت بیماری قبول نمیکنند که به دکتر مراجعه کنند و این بیماران اگر پیگیری نکنند و دارو نخورند، حالشان بدتر میشود.
عدم حمایت اورژانس اجتماعی از بیماران اسکیزوفرنی
دکتر نصر اصفهانی ادامه میدهد: در خانوادههای ایرانی و در بسیاری از جوامع متأسفانه بیماری روانی یه انگ است به همین خاطر ارتباط خانواده با دیگران محدود میشود و به پنهانکاری رو میآورند. البته اگر دیگران هم بفهمند سعی میکنند فاصلهشان را با آن خانواده بیشتر کنند، برعکس بیماریهای جسمی که معمولاً اطرافیان همدلی و کمک میکنند در بیماریهای روانی افراد از ارتباط پرهیز میکنند و روابط یک خانواده دچار بحران میشود که مشکلی خیلی جدی است و بار روانی زیادی به افراد خانواده تحمیل میکند. در این بیماری آینده خود بیمار و فرزندان دیگر خانواده هم در زمینه اشتغال و ازدواج دچار معضل میشود. مشکل بعدی تهیه داروهاست. داروی آنها گران و کمیاب است. این افراد باید مادامالعمر داروهایی را بخورند که تهیه شان مشکل است. اگر دارو به طور منظم مصرف نشود، مشکلاتی را برای خانواده و بیمار ایجاد میکند متأسفانه هیچ سیستم حمایتی هم وجود ندارد. بیمههای تکمیلی زیر بار این بیماران نمیروند و خانواده باید هزینه زیادی را متحمل شود. به طور کلی متأسفانه سیستم بهداشت و درمان هم به این بیماران کمتر توجه میکند بنابراین فقط یک خانوادهای که این مشکل را دارند میماند که با مشکلات بیشمار فرزندش دست به گریبان است. لحظهای خودتان را جای این پدر و مادر بگذارید، پدر و مادری که باید بتواند بچهاش را کنترل کند. هیچ سیستم حمایتی وجود ندارد که به این خانواده کمک کند و به داد آنها برسد. مثلاً اورژانس 115 اصلاً برای کمک به این بیماران نمیآید. سالهاست که تلاش کردیم تا اورژانس را قانع کنیم با یک تلفن مادر بیاید و به این افراد کمک کند یا پلیس 110 کمکی کند، اما متأسفانه هیچ قدمی در این راستا برداشته نشده است. خب فکر کنید این مادر با فرزند بیمارش چکار باید بکند؟ تا این لحظه هم این تلاشها به نتیجهای نرسیده البته قانونی نوشته شده که در مواقع بحرانی به این افراد کمک شود که آن هم هنوز به تصویب نرسیده است. این روانپزشک ادامه میدهد: سابقه بررسی و شناخت این بیماری در کشور ما خیلی زودتر از بقیه کشورها بوده ولی در هفتاد سال اخیر در کشورهای پیشرفته اقدامات بسیار خوبی در زمینه توانبخشی این بیماران انجام شده که ما از آن جا ماندهایم. در آن کشورها وقتی بیمار از بیمارستان مرخص میشود، فرد را رها نمیکنند برخلاف اینجا که مستقیم فرد را رها کرده و به خانه میفرستند اما در آنجا بین منزل و بیمارستان خانههای نیمه راه ایجاد میکنند و در این خانهها تیم درمان و توانبخشی در سطوح مختلف وجود دارد و مرتب و قدم به قدم بیمار را با جامعه پیوند میدهند و پیگیری درمان حتی بهصورت درمان در منزل انجام میشود. همچنین خانوادهها آموزش میبینند و همه این خدمات را بیمار دریافت میکند که این باعث میشود تا بیماری عود نکند و به بستری منجر نشود. حتی اگر در ایران هم این شرایط ویزیت در منزل را داشتیم مطمئناً تعداد بستری این افراد به تعداد قابل ملاحظهای کم میشد چون هزینه ویزیت کمتر از هزینههای بستری میشد.
دکتر نصر اصفهانی درخصوص اینکه بهزیستی چه حمایتی میکند و وضعیت بیماران در شهرستانها چگونه است؟ نیز میگوید: تردید نکنید در شهرستانها و روستاها بار اصلی بر دوش خانوادههاست و کسی هم به فریادشان نمیرسد، بهزیستی هم نه این که نخواهد، بودجه و امکانات ندارد. بهزیستی مراکز را به بخش خصوصی واگذار کرده و مقدار کمی حمایت مالی میکند تا از این افراد نگهداری کنند و حمایت مادی آنها هم واقعاً جوابگو نیست.انجمنهای غیردولتی هم که در این زمینه هستند خدمات محدودی دارند و بیشتر خدماتشان به شهرهای بزرگ ختم میشود و بقیه شهرستانها محروم هستند. خیرینی داریم که دلسوزانه کار میکنند اما زیاد نمیتوانیم روی آنها حساب کنیم چون ارائه کار خیر به بیمار روانی برای بسیاری از خیرین جذابیت ندارد چون مردم با دیدن عکس یک بیمار سرطانی دل میسوزانند و خوب هم کمک میکنند ولی در مورد بیماران روانی اینطوری نیست. متأسفانه در این زمینه هم اصلاً فرهنگسازی نشده بنابراین خیرین این حوزه خیلی محدود هستند که در این حوزه باید کار انجام شود و سازمانهای مردم نهاد در این حوزه فعالتر عمل کنند.
بــــرش
مواجهه با اختلالات روانی، نیازمند فرهنگسازی
دکتر نصر اصفهانی: تا وقتی جامعه پر از جوکهای مختلف علیه بیماران روانی است، امید به فرهنگسازی هر روز ضعیفتر میشود. بارها تذکر دادهایم الفاظی مثل خل، چل، دیوانه را از فرهنگ مکالمهای حذف کنید یا هر کسی که هر کار خلافی کرد را به بیماری روانی ارتباط ندهید و برچسب نزنید و نگویید روانی. واقعیت این است که بیماری روانی در کشور ما از هر بیماری جسمی دیگری شایعتر است. طبق آخرین مطالعات بین 26 تا 30 درصد جامعه مبتلا به اختلالات روانپزشکی است یا علائمی از اختلالات روانپزشکی را تجربه میکند، اما آیا واقعاً 30 درصد بودجههای وزارت بهداشت در این حوزه مصرف میشود؟همه بیمارستانهای اعصاب و روان یا مراکز آموزشی در این حوزه قدیمی، کهنه یا در مکانهای دورافتاده هستند که نسبت به خدمات جسمی، خدمات روانپزشکی کشور واقعاً قابل مقایسه نیست. بنابراین خودمان هم قصور داریم و کشور نیازمند یک عزم ملی است که هم از جانب دولت هم از جانب مردم باید آن را بپذیریم. هر کسی که مشکل اعصاب و روان دارد اسکیزوفرنی ندارد و هر بیمار اسکیزوفرنیا هم به بیماری شدید مبتلا نیست ولی ما همه را به یک چشم میبینیم به همین دلیل پنهانکاری ایجاد میشود. در هر خانوادهای استرس، اضطراب یا افسردگی وجود دارد ولی هیچ کس برچسب دیوانه و خل و مجنون نمیزند. البته طی سالهای اخیر تحولاتی صورت گرفته و برخوردها انسانیتر شده اما اصلاً کافی نیست و هنوز مقاومت وجود دارد. خیلی از مراکز نمیخواهند یک بخش روان داشته باشند چون معتقدند سودآور نیست، هم در سیستم وزارت بهداشت و درمان هم در بودجههای دولت. بودجههایی که برای این بخش تعیین میشود خیلی محدود است و اصلاً جوابگوی نیازها نیست. بنابراین کمک به حوزه بهداشت روان نیازمند یک عزم ملی است تا خانوادهها آگاه شوند و از پنهانکاری دوری کنند.
خبرنگار
می گوید: «در شرکت برادرش کار میکرد، شاعر بود، کلمه را میشناخت و هرگز ندیده بودم کسی به زیبایی او بتواند واژهها را کنار هم بچیند و شعرهای مسحورکننده بنویسد. ساعتهایی که با هم صحبت میکردیم، حرفهایی میزد که متوجه نمیشدم انگار از دنیای دیگری آمده بود و من جوان بیست و چند ساله مبهوت کلمات و صحبتهایش میشدم. کلمات به او الهام میشوند، صداهایی شعر را به او میگویند و او فقط مینویسد، گاهی سکوت میکرد، مدتی در خود فرو میرفت و گاهی بیمقدمه میگفت نکند تو هم یکی از آنهایی! و وقتی تعجبم را میدید میگفت همانهایی که شعر را میگویند تحت نظرم دارند، گاهی روزها افسرده و ناراحت بود. میگفت با من قهر کردهاند دیگر کلمه به من هدیه نمیدهند! من جوان خام همه را میگذاشتم به پای دنیای احساساتی شاعرانهاش، غافل از این که او بیمار بود. این را زمانی متوجه شدم که برادرش با من تماس گرفت، حالش بد شده بود، باید در بیمارستان بستری میشد و من دختر جوانی بودم که رؤیای پوشیدن لباس عروس را در سرم میپروراندم. وقتی به همراه برادرش به دکتر مراجعه کردم، تمام رؤیاهایم نقش بر آب شد. دکتر برایم از بیماری اسکیزوفرنیا گفت، بیماریای که شاعر جوان رؤیاهایم به آن مبتلا بود و حالا در بیمارستان مراحل درمانی را طی میکرد. نمیتوانستم و نباید به یک باره رهایش میکردم، دکتر میگفت باید این کار آهسته آهسته انجام شود تا ضربهای به وی متحمل نشود و بیماری اش عود نکند. از آن روز، روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم، نباید به بیمارستان میرفتم، گفته بودم به سفر کاری میروم اما بعد از مدتی که دوباره او را دیدم، این بار بیشتر در خودش فرو رفته بود. زمان سکوتهایش طولانیتر شده بود، کمتر نگاه میکرد. در دیدارهای کوتاه روزانه مینشست، قهوه سفارش میداد، کیفش را باز میکرد و در میان انبوهی کاغذ با خط و خطوط عجیب کلمههایی را ردیف میکرد پر از احساس و میخواند. آرام کیفش را میبست، خداحافظی میکرد و میرفت. بعد از مدتی به توصیه دکتر و خانوادهاش باید این دیدارها تمام میشد و شاعر جوان مدت طولانی در بیمارستان بستری میشد. خواستم برای آخرین بار ببینمش. برادرش قبول کرد و گفت بعد از این دیدار اگر میخواهی زندگی کنی، این قسمت از زندگیات را برای همیشه فراموش کن. در آخرین دیدار رد زخمهایی روی دستش بود وقتی پرسیدم گفت که مدتهاست کلمهها نمیآیند، صداها اذیتش میکردند.»
واقعیت این است که گرچه نهایتاً تا یک درصد افراد یک جامعه به چنین اختلالی مبتلا میشوند اما این بیماران هم بهدلیل رفتارهای پرخطری که ممکن است علیه خودشان داشته باشند و هم عدم درک شدنشان توسط اطرافیان و بدرفتاریهایی که بهعنوان «دیوانه» با آنها ممکن است بشود، دارای اهمیت هستند. همین چندی پیش بود که به خاطر برخورد بد با یکی از این بیماران بستری در یکی از مراکز نگهداری از بیماران مزمن روانی که فیلم آن در فضای مجازی پخش شد، یک مرکز بسته شد. باز فیلم دیگری منتشر شد در فضای مجازی از برخورد یک عابر با مادر فرزندی که کودک اوتیسم داشت که بچههای اوتیسم هم دنیای منحصر به فرد خود را دارند. همه اینها نشان میدهد که توجه به این بخش از جامعه و افرادی که بهدلیل اختلال عملکرد مغزی دنیای متفاوتی را تجربه میکنند، نیازمند اطلاعرسانی جدیتری است.
فقدان حمایت قانونی در روند درمان بیماران اسکیزوفرنیا
دکتر مهدی نصر اصفهانی روانپزشک و رئیس هیأت مدیره انجمن حمایت از بیماران اسکیزوفرنیا با اشاره به این که بین 800 هزار تا یک میلیون نفر بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا در کشور وجود دارد که نسبت به جمعیت جوان کشور آمار زیادی است به «ایران» میگوید: براساس آمار، مابین 800 هزار تا یک میلیون نفر بیمار اسکیزوفرنیا در کشور وجود دارد که رقم بزرگی است و چون بیماری هم در سنین جوانی و در رده سنی بین 20 تا 30 سال شروع میشود برای همین به آن جنون جوانی هم میگویند بنابراین وجود افراد بیمار جوان در جامعه یعنی قسمت زیادی از انرژی جمعیت نسل جوان در جامعه گرفته شده است. دکتر نصر به قانون سلامت و بهداشت روان اشاره میکند که بیش از بیست سال است معطل مانده و هنوز در مجلس است: «این قانون بیست سال پیش کار شده و الان در مجلس همین طور مانده است. در آن سیستم حمایت قانونی از این بیماران را تعریف کردهایم ولی فعلاً اینها را نداریم.»
او در پاسخ به این پرسش که آیا این بیماران توانایی کار روزانه هم دارند، بیان میکند: همه بیماران ناتوان نیستند خیلی از آنها توانایی لازم را دارند و کار میکنند. متأسفانه چون جامعه ما به آنها بهایی نمیدهد هر کسی که کوچکترین مشکل اعصابی داشته باشد اولین کاری که میکنند این که وی را از محل کار اخراجش میکنند. همچنین آن افرادی که توانایی کار هم دارند متأسفانه بهدلیل شرایط اجتماعی بیکار میشوند و عملاً جامعه آنها را به انزوا میکشاند.
از این روانپزشک درباره اینکه چه تعداد مرکز داریم که به 800 هزار تا یک میلیون فرد مبتلا به این بیماری در کشور خدمات بدهند، میپرسیم. میگوید: به نظرم تعداد مراکز مهم نیست، کیفیت خدمات مهم است که متأسفانه در کشور ما کیفیت مراکز اصلاً خوب نیست البته با سازمان بهزیستی در این زمینه هم صحبت کردم آنها هم تقصیری ندارند امکانات و بودجه ندارند، اینطوری نیست که نخواهند کاری انجام دهند، میخواهند اما امکانات ندارند بنابراین سرویسدهی مطلوب که هیچ، سرویس دهی ضعیف هم وجود ندارد. اغلب این مراکزی که وجود دارند، مراکز نگهداری هستند نه مراکز توانبخشی یعنی فقط فرد را نگهداری میکنند و غذا و داروهایش را میدهند. مراکز توانبخشی بهشدت انگشت شمارند در حالی که خدمات توانبخشی از نگهداری جداست.
او با اشاره به اینکه خانواده و نزدیکان این بیماران مشکلات زیادی دارند نیز بیان میکند: وقتی جوان خانوادهای با آمال و آرزوهای زیاد که اکثراً باهوش هم هستند و موفقیتهایی در دوران نوجوانی هم داشته ناگهان افت میکند و به این بیماری دچار میشود، خانواده در وهله اول دچار بحران میشود که چه اتفاقی برای فرزندشان افتاده و همین موضوع استرس زیادی به خانواده وی وارد میکند. این بیماری مزمن و کهنه شونده است یعنی وقتی شروع شود درمانی طولانی دارد و بهبود پیدا نمیکند. پروسه طولانی درمان مشکلاتی برای خانوادهها دارد بعضیها بهدلیل ماهیت بیماری قبول نمیکنند که به دکتر مراجعه کنند و این بیماران اگر پیگیری نکنند و دارو نخورند، حالشان بدتر میشود.
عدم حمایت اورژانس اجتماعی از بیماران اسکیزوفرنی
دکتر نصر اصفهانی ادامه میدهد: در خانوادههای ایرانی و در بسیاری از جوامع متأسفانه بیماری روانی یه انگ است به همین خاطر ارتباط خانواده با دیگران محدود میشود و به پنهانکاری رو میآورند. البته اگر دیگران هم بفهمند سعی میکنند فاصلهشان را با آن خانواده بیشتر کنند، برعکس بیماریهای جسمی که معمولاً اطرافیان همدلی و کمک میکنند در بیماریهای روانی افراد از ارتباط پرهیز میکنند و روابط یک خانواده دچار بحران میشود که مشکلی خیلی جدی است و بار روانی زیادی به افراد خانواده تحمیل میکند. در این بیماری آینده خود بیمار و فرزندان دیگر خانواده هم در زمینه اشتغال و ازدواج دچار معضل میشود. مشکل بعدی تهیه داروهاست. داروی آنها گران و کمیاب است. این افراد باید مادامالعمر داروهایی را بخورند که تهیه شان مشکل است. اگر دارو به طور منظم مصرف نشود، مشکلاتی را برای خانواده و بیمار ایجاد میکند متأسفانه هیچ سیستم حمایتی هم وجود ندارد. بیمههای تکمیلی زیر بار این بیماران نمیروند و خانواده باید هزینه زیادی را متحمل شود. به طور کلی متأسفانه سیستم بهداشت و درمان هم به این بیماران کمتر توجه میکند بنابراین فقط یک خانوادهای که این مشکل را دارند میماند که با مشکلات بیشمار فرزندش دست به گریبان است. لحظهای خودتان را جای این پدر و مادر بگذارید، پدر و مادری که باید بتواند بچهاش را کنترل کند. هیچ سیستم حمایتی وجود ندارد که به این خانواده کمک کند و به داد آنها برسد. مثلاً اورژانس 115 اصلاً برای کمک به این بیماران نمیآید. سالهاست که تلاش کردیم تا اورژانس را قانع کنیم با یک تلفن مادر بیاید و به این افراد کمک کند یا پلیس 110 کمکی کند، اما متأسفانه هیچ قدمی در این راستا برداشته نشده است. خب فکر کنید این مادر با فرزند بیمارش چکار باید بکند؟ تا این لحظه هم این تلاشها به نتیجهای نرسیده البته قانونی نوشته شده که در مواقع بحرانی به این افراد کمک شود که آن هم هنوز به تصویب نرسیده است. این روانپزشک ادامه میدهد: سابقه بررسی و شناخت این بیماری در کشور ما خیلی زودتر از بقیه کشورها بوده ولی در هفتاد سال اخیر در کشورهای پیشرفته اقدامات بسیار خوبی در زمینه توانبخشی این بیماران انجام شده که ما از آن جا ماندهایم. در آن کشورها وقتی بیمار از بیمارستان مرخص میشود، فرد را رها نمیکنند برخلاف اینجا که مستقیم فرد را رها کرده و به خانه میفرستند اما در آنجا بین منزل و بیمارستان خانههای نیمه راه ایجاد میکنند و در این خانهها تیم درمان و توانبخشی در سطوح مختلف وجود دارد و مرتب و قدم به قدم بیمار را با جامعه پیوند میدهند و پیگیری درمان حتی بهصورت درمان در منزل انجام میشود. همچنین خانوادهها آموزش میبینند و همه این خدمات را بیمار دریافت میکند که این باعث میشود تا بیماری عود نکند و به بستری منجر نشود. حتی اگر در ایران هم این شرایط ویزیت در منزل را داشتیم مطمئناً تعداد بستری این افراد به تعداد قابل ملاحظهای کم میشد چون هزینه ویزیت کمتر از هزینههای بستری میشد.
دکتر نصر اصفهانی درخصوص اینکه بهزیستی چه حمایتی میکند و وضعیت بیماران در شهرستانها چگونه است؟ نیز میگوید: تردید نکنید در شهرستانها و روستاها بار اصلی بر دوش خانوادههاست و کسی هم به فریادشان نمیرسد، بهزیستی هم نه این که نخواهد، بودجه و امکانات ندارد. بهزیستی مراکز را به بخش خصوصی واگذار کرده و مقدار کمی حمایت مالی میکند تا از این افراد نگهداری کنند و حمایت مادی آنها هم واقعاً جوابگو نیست.انجمنهای غیردولتی هم که در این زمینه هستند خدمات محدودی دارند و بیشتر خدماتشان به شهرهای بزرگ ختم میشود و بقیه شهرستانها محروم هستند. خیرینی داریم که دلسوزانه کار میکنند اما زیاد نمیتوانیم روی آنها حساب کنیم چون ارائه کار خیر به بیمار روانی برای بسیاری از خیرین جذابیت ندارد چون مردم با دیدن عکس یک بیمار سرطانی دل میسوزانند و خوب هم کمک میکنند ولی در مورد بیماران روانی اینطوری نیست. متأسفانه در این زمینه هم اصلاً فرهنگسازی نشده بنابراین خیرین این حوزه خیلی محدود هستند که در این حوزه باید کار انجام شود و سازمانهای مردم نهاد در این حوزه فعالتر عمل کنند.
بــــرش
مواجهه با اختلالات روانی، نیازمند فرهنگسازی
دکتر نصر اصفهانی: تا وقتی جامعه پر از جوکهای مختلف علیه بیماران روانی است، امید به فرهنگسازی هر روز ضعیفتر میشود. بارها تذکر دادهایم الفاظی مثل خل، چل، دیوانه را از فرهنگ مکالمهای حذف کنید یا هر کسی که هر کار خلافی کرد را به بیماری روانی ارتباط ندهید و برچسب نزنید و نگویید روانی. واقعیت این است که بیماری روانی در کشور ما از هر بیماری جسمی دیگری شایعتر است. طبق آخرین مطالعات بین 26 تا 30 درصد جامعه مبتلا به اختلالات روانپزشکی است یا علائمی از اختلالات روانپزشکی را تجربه میکند، اما آیا واقعاً 30 درصد بودجههای وزارت بهداشت در این حوزه مصرف میشود؟همه بیمارستانهای اعصاب و روان یا مراکز آموزشی در این حوزه قدیمی، کهنه یا در مکانهای دورافتاده هستند که نسبت به خدمات جسمی، خدمات روانپزشکی کشور واقعاً قابل مقایسه نیست. بنابراین خودمان هم قصور داریم و کشور نیازمند یک عزم ملی است که هم از جانب دولت هم از جانب مردم باید آن را بپذیریم. هر کسی که مشکل اعصاب و روان دارد اسکیزوفرنی ندارد و هر بیمار اسکیزوفرنیا هم به بیماری شدید مبتلا نیست ولی ما همه را به یک چشم میبینیم به همین دلیل پنهانکاری ایجاد میشود. در هر خانوادهای استرس، اضطراب یا افسردگی وجود دارد ولی هیچ کس برچسب دیوانه و خل و مجنون نمیزند. البته طی سالهای اخیر تحولاتی صورت گرفته و برخوردها انسانیتر شده اما اصلاً کافی نیست و هنوز مقاومت وجود دارد. خیلی از مراکز نمیخواهند یک بخش روان داشته باشند چون معتقدند سودآور نیست، هم در سیستم وزارت بهداشت و درمان هم در بودجههای دولت. بودجههایی که برای این بخش تعیین میشود خیلی محدود است و اصلاً جوابگوی نیازها نیست. بنابراین کمک به حوزه بهداشت روان نیازمند یک عزم ملی است تا خانوادهها آگاه شوند و از پنهانکاری دوری کنند.
در گفتوگو با «ایران» مطرح شد
داروهای روانگردان میتواند منجر به اسکیزوفرنی شود
روانپزشکان در تمام دنیا یک زبان مشترک دارند (DSM) در آخرین نسخه این کتاب برای تشخیص این اختلال آمده: «از مدار خارج شدن در یکی یا بیشتر از پنج معیار زیر به بیماری اسکیزوفرنیا تعبیر میشود این علائم پنجگانه عبارتند از: توهم بینایی یا شنوایی، هذیان، اختلال در تفکر، رفتارهای حرکتی عجیب و غریب و آخرین مورد که از آن به نام علامت منفی نام میبریم.»دکتر سید فخرالدین آرمن روانپزشک در خصوص تاریخچه بیماری اسکیزوفرنیا به روزنامه ایران میگوید: اختلالی که تحت عنوان اسکیزوفرنیا میشناسیم در گذشته تحت عنوان جنون یا دیوانگی شناخته میشد. کسانی که این مشکل را داشتند از جامعه دور میکردند و مردم از آنها میترسیدند و بروز این اختلال را ناشی از عوامل ماورایی میدانستند و معتقد بودند جسم این افراد توسط شیطان یا ارواح خبیث تسخیر شده چون علت علمی مریضی را نمیدانستند. کلمه اسکیزوفرنیا از دو قسمت تشکیل شده اسکیزو به معنی تجزیه و شکافتن و فرنیا به معنی تفکر و ذهن و در واقع یعنی شکافته شدن ذهن.شاید شما افرادی را دیده باشید که مدام فکر میکنند که بقیه میخواهند به او آسیب بزنند یا دوربین در محل زندگی و کار او کار گذاشتهاند یا کسانی مرتب کنترلش میکنند و همه این موارد باعث میشود تا زندگی طبیعی فرد مختل شود؛ چون مرز بین واقعیت و تخیل در این بیماران از بین میرود. شاید اطرافیان تصور کنند که بیمار رنج میکشد ولی او در دنیای ذهنی خودش زندگی میکند. رفتارهای عجیب و غریب مشهود از ویژگی بارز این افراد است. دکتر آرمن به سؤالهای بیشتر ما در این زمینه پاسخ میدهد ؛
بیشتر افرادی که دچار این بیماری هستند خودشان که قطعاً یا نمیدانند یا نمیپذیرند اطرافیان چه طور باید بفهمند فرد مبتلا به اسکیزوفرنی شده؟
زمانی که بیمارستان بستری میشوند از خود فرد و اطرافیان شرح حال میگیریم در آنجا اطرافیان میگویند مثلاً از یک سال قبل همش میگفت در خانه دوربین کار گذاشتهاند یا میگفت صداهای مختلف میشنیده، کارهای غیرطبیعی انجام میدهد و از همه مهمتر افت عملکرد داشته است یعنی به سر کار نمیرود وقتی این موارد را در کنار هم میگذاریم متوجه میشویم که فرد به این بیماری مبتلا شده است.
چند درصد افراد در جامعه به این مریضی مبتلا میشوند؟
درمورد همهگیرشناسی بیماری اسکیزوفرنیا اگه بخواهیم صحبت کنیم در هر جامعهای بسته به نوع تعریفی که از بیماری دارند و در جوامع مختلف متفاوت است در کتاب های روانشناسی آمده که پنج دهم درصد تا یک درصد افراد جامعه به این مریضی مبتلا میشوند ولی طبعاً در کشورهای پیشرفتهتر احتمال بروز این بیماری کمتر است در کشورهایی که جمعیتشان بیشتر است احتمال بیماری هم بیشتر است. این بیماری محدود به یک جامعه یا یک شرایط جغرافیایی خاص نیست در همه جوامع وجود دارد. اینطور نیست که بگوییم مختص مردم خاورمیانه است یا در کشورهای پیشرفته وجود ندارد.بنا به منابع روانپزشکی شیوع این بیماری در بین زنان و مردان متفاوت است؟ اما در مردها زودتر از زن ها شروع میشود و دلایلش را نیز به مسائل هورمونی ربط میدهند و میگویند در خانمها به خاطر مسائل هورمونی اینکه بیماری زودتر شروع شود احتمال کمتری دارد. بیشترین سن شیوع این بیماری در مردها از 15 تا 25 سالگی در زن ها 25 تا 35 سالگی است شروع بیماری معمولاً تا قبل از ده سالگی یا بعد از 65 سالگی نسبتاً خیلی نادر است و احتمال کمی دارد که فرد در این سنین به این بیماری دچار شود. به خاطر همین به این بیماری نام جنون جوانی را هم دادهاند.
یعنی تا قبل از بستری امکان تشخیص بیماری نیست؟
تا زمانی که خود فرد یا نزدیکانش به روانپزشک مراجعه نکنند و شرح حال ندهند و بررسی نشوند امکان تشخیص بیماری نیست.
چه چیزی باعث این بیماری میشود؟
واقعاً دلیل بیماری را نمیدانیم ولی یک سری شواهد به دست آمده که نشان میدهد یک سری عوامل ارثی در این بیماری نقش دارند. اگر خوب شرح حال بگیریم متوجه میشویم در پدر، مادر یا برادر، خواهرش ردپای این مریضی وجود داشته یعنی برای این بیماری ژن تأثیرگذار است و به نوعی بیماری ژنتیک است، البته از نظر بیوشیمیایی هم میگویند معمولاً در مغز یک سری عناصر شیمیایی کم و زیاد میشود که باعث میشود تا این بیماری خودش را نشان دهد.
با توجه به اینکه گفتید بیماری ژنتیکی است نمیتوان با غربالگری در زمان بارداری متوجه این بیماری شد؟
نه متأسفانه غربالگریها هنوز توان تشخیص این بیماری را در دوران جنینی ندارند.
هر کسی که ژن این بیماری را داشته باشد حتماً به این بیماری یا نوع شدید آن مبتلا میشود؟
نه اصلاً اینطور نیست ممکن است کسی ژن این بیماری را داشته باشد و تا آخر عمرش هم بیماری خود را نشان ندهد بهطور کلی تحقیقات نشان داده که کسانی که ژن این بیماری را دارند در شهرهای پرجمعیت در طبقات فقیرنشین یا مکانهایی که از سطح پایین بهداشت و آموزش برخوردارند ژن بیماری احتمال بروز بیشتری دارد. البته بررسیهایی هم انجام شده که مثلاً بیماری در اواخر زمستان و اوایل بهار بیشتر خودش را نشان میدهد یا در یک پژوهش دیدم که نوشته بود کسانی که مهاجرت کردهاند احتمال بروز این ژن و نمایان شدن بیماری در آنها بیشتر بوده که شاید به خاطر استرس زیادی است که شرایط مهاجرت به فرد تحمیل میکند.
آیا مصرف مواد مخدر در بارز شدن این ژن نقش دارد؟
بله گاهی اوقات استفاده از داروهای روانگردان منجر به اسکیزوفرنی میشود. داروهایی مانند اکستازی، LSD، آمفتامینها و کراک. مشخص است که آمفتامینها میتوانند منجر به علائم بیماریهای روانی شوند اما با توقف مصرف، این علائم نیز برطرف میشوند. مطالعات نشان داده مصرف ماریجوانا، گل، شاهدانه، علف که متأسفانه مصرفش در بین جوان ها شایع تر است باعث نشان دادن بیماری میشود متأسفانه مصرف بیش ازحد این مواد خطرناک که در بین جوانان شایع تر است ابتلا به اسکیزوفرنی را دو برابر میکند.
سیر این بیماری چگونه است و بیمار در آینده چه وضعیتی پیدا میکند؟
اگر کسی از یک سال قبل نشانههایی قبل از شروع مریضی داشته باشد مثل اینکه فرد یکجا مینشیند، صداهای مختلف میشنود یا با کسی حرف نمیزند معمولاً بعد از اولین دوره بیماری این افراد ممکن است بهتر شوند اما معمولاً احتمال عود مریضی وجود دارد. این مریضی مثل مریضیهای خلقی مانند دو قطبی ، افسردگی و... نیست، بیماران اسکیزوفرنی به دنبال هر عود مریضی بیشتر افول میکنند. در این بیماری به دنبال هر عود، احتمال اینکه به حالت اولیه برگردند کمتر است. در فیلم ذهن زیبا که براساس واقعیت بود جان نش نمونهای از این بیماری را به زیبایی به تصویر میکشد. در مطالعاتی که انجام شده آمده در پنج تا ده سال اول بستری تنها نزدیک به شش درصد حالشان خوب شده ولی بیشتر مریضها پیامدشان بد بوده یعنی بعد از یک دوره بستری بیماری عود کرده ، بیشتر از 50 درصد این بیماران حالشان خوب نمیشود چون مدام بستری میشوند و علایمشان هم با هر بستری شدید میشود.
چه اتفاقی میافتد که فرد باید مرتب بستری شود؟
حدود 30 درصد این افراد زندگی بهنجار و خوبی دارند و زندگی 60 درصدشان مناسب نیست. افرادی که حمایت اجتماعی دارند یعنی خانواده مرتب کنترلشان میکند و داروهایشان را میدهد و آنها را به کاردرمانی میفرستد ، بهتر به جامعه و مردم برمیگردند. آنهایی که از حمایت برخوردار نیستند مثلاً پدر و مادر اعتیاد دارند یا رها کردهاند ، احتمال اینکه به خودشان یا به بقیه آسیب بزنند را دارند. به طور کلی در این بیماری حمایت نقش زیادی دارد.
این بیماران، بیماران خشنی هستند؟
اصلاً این بیماران خشن نیستند. این نگاه در جامعه که میگویند این افراد بقیه را میکشند یا خیلی خطرناکند، اشتباه است و واقعاً اینطوری نیست. حقیقت این است که مردم اشتباه فکر میکنند که این افراد به بقیه آسیب میزنند. این افراد بیشتر به خودشان آسیب میزنند و بیشتر خودکشی میکنند تا بخواهند به بقیه آسیب بزنند. میگویند بیست تا سی درصد این افراد احتمال خودکشی موفق دارند.
روند درمان به چه صورت است؟
فرد را در بیمارستان بستری میکنند. در آنجا کار تخصصی روانپزشکی انجام میشود. از لحاظ افکار خودکشی بررسیشان میکنند معمولاً دارو درمانی را شروع میکنند، شوک الکترونیکی میدهند. البته شوک در موارد شدید که دارو جواب نمیدهد استفاده میشود.
وضعیت داروهای این بیماری چطور است؟
در گذشته دارو نبود ولی الان داروهای ضد جنون که به این افراد میدهند وجود دارد و همه تولید داخل کشور هم هست. داروهای گرانی هم نیست، البته برخی روانپزشکان میگویند دارو نیست یا کم است ولی در واقع داروها همه هست و تولید داخل هم هستند و واقعاً هم جواب میگیریم بجز دارو یک سری درمان های حمایتی هم انجام میشود. در برخی بیمارستان ها مراکز بازتوانی داریم که برخی افراد را به آنجا ارجاع میدهیم تا آموزش ببینند یا روان درمانی شوند در واقع مورد رفتار درمانی و گروه درمانی قرار میگیرند تا تعامل با بقیه را یاد بگیرند.
خانوادهها هم آموزش میبینند؟
معمولاً در بیمارستان سعی میکنند خانواده را هم توجیه کنند چگونه اعتماد بین خانواده و مریض به وجود بیاید. خانواده چه طور در برابر توهمات بیمار اظهارنظر نکنند یا او را مورد قضاوت قرار ندهند و اگر شرایطی پیش آمد که نتوانستند مریض را آرام کنند با اورژانس اجتماعی تماس بگیرند که آنها را بستری کنند. به خود مریض هم آموزش میدهند که چه طور از خودش مراقبت کند و با خانواده تعامل داشته باشد. اگر افکار خودکشی داشت سریع به خانواده بگوید یا بهداشت شخصیاش را رعایت کند. در واقع درمان یک بخشیاش دارویی است و بخش زیادی از آن غیردارویی است.
مرز بین توهم و واقعیت در این افراد کجاست؟
در روانپزشکی خیلی مهم است که بیمار را قضاوت نکنیم. برای خود ما هم سخت است. مثلاً اینکه با یک جلسه بگویم کدام حرف بیمار توهم و کدام واقعیت است، کار پیچیدهای است.
این افراد میتوانند ازدواج کنند؟
معمولاً اگر بخواهند ازدواج کنند باید فرد مقابل را در جریان بگذراند و احتمال اینکه بچههای آنها به این بیماری دچار بشوند با توجه به ژنتیک بودن این بیماری حدود چهل تا 50 درصد است و احتمال بیماری در نسل بعد وجود دارد.
اگر در نزدیکانمان این علایم را دیدیم چه طور این فرد را مجاب کنیم به روانپزشک مراجعه کند؟
این افراد خطرناک نیستند پس در مرحله اول به هیچ عنوان نباید فرد را قضاوت کنیم، مستقیم به او نگوییم تو مشکل روانی داری چون خودش نسبت به مشکلش آگاه نیست. ما تنها کاری که میتوانیم انجام بدهیم این است که از کسی که رابطه صمیمی با او دارد بخواهیم قانعش کند تا درمان را شروع کند یا مثلاً همه خانواده برای مشاوره به روانپزشک مراجعه کنند.
بیشتر افرادی که دچار این بیماری هستند خودشان که قطعاً یا نمیدانند یا نمیپذیرند اطرافیان چه طور باید بفهمند فرد مبتلا به اسکیزوفرنی شده؟
زمانی که بیمارستان بستری میشوند از خود فرد و اطرافیان شرح حال میگیریم در آنجا اطرافیان میگویند مثلاً از یک سال قبل همش میگفت در خانه دوربین کار گذاشتهاند یا میگفت صداهای مختلف میشنیده، کارهای غیرطبیعی انجام میدهد و از همه مهمتر افت عملکرد داشته است یعنی به سر کار نمیرود وقتی این موارد را در کنار هم میگذاریم متوجه میشویم که فرد به این بیماری مبتلا شده است.
چند درصد افراد در جامعه به این مریضی مبتلا میشوند؟
درمورد همهگیرشناسی بیماری اسکیزوفرنیا اگه بخواهیم صحبت کنیم در هر جامعهای بسته به نوع تعریفی که از بیماری دارند و در جوامع مختلف متفاوت است در کتاب های روانشناسی آمده که پنج دهم درصد تا یک درصد افراد جامعه به این مریضی مبتلا میشوند ولی طبعاً در کشورهای پیشرفتهتر احتمال بروز این بیماری کمتر است در کشورهایی که جمعیتشان بیشتر است احتمال بیماری هم بیشتر است. این بیماری محدود به یک جامعه یا یک شرایط جغرافیایی خاص نیست در همه جوامع وجود دارد. اینطور نیست که بگوییم مختص مردم خاورمیانه است یا در کشورهای پیشرفته وجود ندارد.بنا به منابع روانپزشکی شیوع این بیماری در بین زنان و مردان متفاوت است؟ اما در مردها زودتر از زن ها شروع میشود و دلایلش را نیز به مسائل هورمونی ربط میدهند و میگویند در خانمها به خاطر مسائل هورمونی اینکه بیماری زودتر شروع شود احتمال کمتری دارد. بیشترین سن شیوع این بیماری در مردها از 15 تا 25 سالگی در زن ها 25 تا 35 سالگی است شروع بیماری معمولاً تا قبل از ده سالگی یا بعد از 65 سالگی نسبتاً خیلی نادر است و احتمال کمی دارد که فرد در این سنین به این بیماری دچار شود. به خاطر همین به این بیماری نام جنون جوانی را هم دادهاند.
یعنی تا قبل از بستری امکان تشخیص بیماری نیست؟
تا زمانی که خود فرد یا نزدیکانش به روانپزشک مراجعه نکنند و شرح حال ندهند و بررسی نشوند امکان تشخیص بیماری نیست.
چه چیزی باعث این بیماری میشود؟
واقعاً دلیل بیماری را نمیدانیم ولی یک سری شواهد به دست آمده که نشان میدهد یک سری عوامل ارثی در این بیماری نقش دارند. اگر خوب شرح حال بگیریم متوجه میشویم در پدر، مادر یا برادر، خواهرش ردپای این مریضی وجود داشته یعنی برای این بیماری ژن تأثیرگذار است و به نوعی بیماری ژنتیک است، البته از نظر بیوشیمیایی هم میگویند معمولاً در مغز یک سری عناصر شیمیایی کم و زیاد میشود که باعث میشود تا این بیماری خودش را نشان دهد.
با توجه به اینکه گفتید بیماری ژنتیکی است نمیتوان با غربالگری در زمان بارداری متوجه این بیماری شد؟
نه متأسفانه غربالگریها هنوز توان تشخیص این بیماری را در دوران جنینی ندارند.
هر کسی که ژن این بیماری را داشته باشد حتماً به این بیماری یا نوع شدید آن مبتلا میشود؟
نه اصلاً اینطور نیست ممکن است کسی ژن این بیماری را داشته باشد و تا آخر عمرش هم بیماری خود را نشان ندهد بهطور کلی تحقیقات نشان داده که کسانی که ژن این بیماری را دارند در شهرهای پرجمعیت در طبقات فقیرنشین یا مکانهایی که از سطح پایین بهداشت و آموزش برخوردارند ژن بیماری احتمال بروز بیشتری دارد. البته بررسیهایی هم انجام شده که مثلاً بیماری در اواخر زمستان و اوایل بهار بیشتر خودش را نشان میدهد یا در یک پژوهش دیدم که نوشته بود کسانی که مهاجرت کردهاند احتمال بروز این ژن و نمایان شدن بیماری در آنها بیشتر بوده که شاید به خاطر استرس زیادی است که شرایط مهاجرت به فرد تحمیل میکند.
آیا مصرف مواد مخدر در بارز شدن این ژن نقش دارد؟
بله گاهی اوقات استفاده از داروهای روانگردان منجر به اسکیزوفرنی میشود. داروهایی مانند اکستازی، LSD، آمفتامینها و کراک. مشخص است که آمفتامینها میتوانند منجر به علائم بیماریهای روانی شوند اما با توقف مصرف، این علائم نیز برطرف میشوند. مطالعات نشان داده مصرف ماریجوانا، گل، شاهدانه، علف که متأسفانه مصرفش در بین جوان ها شایع تر است باعث نشان دادن بیماری میشود متأسفانه مصرف بیش ازحد این مواد خطرناک که در بین جوانان شایع تر است ابتلا به اسکیزوفرنی را دو برابر میکند.
سیر این بیماری چگونه است و بیمار در آینده چه وضعیتی پیدا میکند؟
اگر کسی از یک سال قبل نشانههایی قبل از شروع مریضی داشته باشد مثل اینکه فرد یکجا مینشیند، صداهای مختلف میشنود یا با کسی حرف نمیزند معمولاً بعد از اولین دوره بیماری این افراد ممکن است بهتر شوند اما معمولاً احتمال عود مریضی وجود دارد. این مریضی مثل مریضیهای خلقی مانند دو قطبی ، افسردگی و... نیست، بیماران اسکیزوفرنی به دنبال هر عود مریضی بیشتر افول میکنند. در این بیماری به دنبال هر عود، احتمال اینکه به حالت اولیه برگردند کمتر است. در فیلم ذهن زیبا که براساس واقعیت بود جان نش نمونهای از این بیماری را به زیبایی به تصویر میکشد. در مطالعاتی که انجام شده آمده در پنج تا ده سال اول بستری تنها نزدیک به شش درصد حالشان خوب شده ولی بیشتر مریضها پیامدشان بد بوده یعنی بعد از یک دوره بستری بیماری عود کرده ، بیشتر از 50 درصد این بیماران حالشان خوب نمیشود چون مدام بستری میشوند و علایمشان هم با هر بستری شدید میشود.
چه اتفاقی میافتد که فرد باید مرتب بستری شود؟
حدود 30 درصد این افراد زندگی بهنجار و خوبی دارند و زندگی 60 درصدشان مناسب نیست. افرادی که حمایت اجتماعی دارند یعنی خانواده مرتب کنترلشان میکند و داروهایشان را میدهد و آنها را به کاردرمانی میفرستد ، بهتر به جامعه و مردم برمیگردند. آنهایی که از حمایت برخوردار نیستند مثلاً پدر و مادر اعتیاد دارند یا رها کردهاند ، احتمال اینکه به خودشان یا به بقیه آسیب بزنند را دارند. به طور کلی در این بیماری حمایت نقش زیادی دارد.
این بیماران، بیماران خشنی هستند؟
اصلاً این بیماران خشن نیستند. این نگاه در جامعه که میگویند این افراد بقیه را میکشند یا خیلی خطرناکند، اشتباه است و واقعاً اینطوری نیست. حقیقت این است که مردم اشتباه فکر میکنند که این افراد به بقیه آسیب میزنند. این افراد بیشتر به خودشان آسیب میزنند و بیشتر خودکشی میکنند تا بخواهند به بقیه آسیب بزنند. میگویند بیست تا سی درصد این افراد احتمال خودکشی موفق دارند.
روند درمان به چه صورت است؟
فرد را در بیمارستان بستری میکنند. در آنجا کار تخصصی روانپزشکی انجام میشود. از لحاظ افکار خودکشی بررسیشان میکنند معمولاً دارو درمانی را شروع میکنند، شوک الکترونیکی میدهند. البته شوک در موارد شدید که دارو جواب نمیدهد استفاده میشود.
وضعیت داروهای این بیماری چطور است؟
در گذشته دارو نبود ولی الان داروهای ضد جنون که به این افراد میدهند وجود دارد و همه تولید داخل کشور هم هست. داروهای گرانی هم نیست، البته برخی روانپزشکان میگویند دارو نیست یا کم است ولی در واقع داروها همه هست و تولید داخل هم هستند و واقعاً هم جواب میگیریم بجز دارو یک سری درمان های حمایتی هم انجام میشود. در برخی بیمارستان ها مراکز بازتوانی داریم که برخی افراد را به آنجا ارجاع میدهیم تا آموزش ببینند یا روان درمانی شوند در واقع مورد رفتار درمانی و گروه درمانی قرار میگیرند تا تعامل با بقیه را یاد بگیرند.
خانوادهها هم آموزش میبینند؟
معمولاً در بیمارستان سعی میکنند خانواده را هم توجیه کنند چگونه اعتماد بین خانواده و مریض به وجود بیاید. خانواده چه طور در برابر توهمات بیمار اظهارنظر نکنند یا او را مورد قضاوت قرار ندهند و اگر شرایطی پیش آمد که نتوانستند مریض را آرام کنند با اورژانس اجتماعی تماس بگیرند که آنها را بستری کنند. به خود مریض هم آموزش میدهند که چه طور از خودش مراقبت کند و با خانواده تعامل داشته باشد. اگر افکار خودکشی داشت سریع به خانواده بگوید یا بهداشت شخصیاش را رعایت کند. در واقع درمان یک بخشیاش دارویی است و بخش زیادی از آن غیردارویی است.
مرز بین توهم و واقعیت در این افراد کجاست؟
در روانپزشکی خیلی مهم است که بیمار را قضاوت نکنیم. برای خود ما هم سخت است. مثلاً اینکه با یک جلسه بگویم کدام حرف بیمار توهم و کدام واقعیت است، کار پیچیدهای است.
این افراد میتوانند ازدواج کنند؟
معمولاً اگر بخواهند ازدواج کنند باید فرد مقابل را در جریان بگذراند و احتمال اینکه بچههای آنها به این بیماری دچار بشوند با توجه به ژنتیک بودن این بیماری حدود چهل تا 50 درصد است و احتمال بیماری در نسل بعد وجود دارد.
اگر در نزدیکانمان این علایم را دیدیم چه طور این فرد را مجاب کنیم به روانپزشک مراجعه کند؟
این افراد خطرناک نیستند پس در مرحله اول به هیچ عنوان نباید فرد را قضاوت کنیم، مستقیم به او نگوییم تو مشکل روانی داری چون خودش نسبت به مشکلش آگاه نیست. ما تنها کاری که میتوانیم انجام بدهیم این است که از کسی که رابطه صمیمی با او دارد بخواهیم قانعش کند تا درمان را شروع کند یا مثلاً همه خانواده برای مشاوره به روانپزشک مراجعه کنند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
اندر مصائب «جنون جوانی»
-
داروهای روانگردان میتواند منجر به اسکیزوفرنی شود
اخبارایران آنلاین