عضو جدا شده منافقین:
مسعود رجوی در سال 88 دستور کشتار مردم ایران را به اعضای سازمان ابلاغ کرد
هنگامی که مجلس شورای اسلامی سرگرم بررسی کفایت سیاسی بنیصدر بود، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به گمان خود وضعیت را برای ورود به فاز نظامی مساعد دیده و انگشت بر ماشه اسلحه گذاشت. در گام اول، در روز 31 خردادماه، منافقین با راهاندازی یک اغتشاش سازماندهی شده در سطح تهران، عدهای از مردم و چند نفر از پاسداران را به شهادت رساندند و چند روز بعد، در هفتم تیرماه، ترور بزرگ را ترتیب دادند. این آغاز کار بود و تنها دو ماه بعد، در 8 شهریور، عامل نفوذی منافقین توانست دفتر نخستوزیری را منفجر کند. از این زمان به بعد، سراسر دهه 60 جولانگاه منافقین شد، به طوری که در اغلب ترورهای مهم، رد پای آنها دیده میشد.
البته فعالیتهای تروریستی منافقین محدود به دهه 60 نشد و طی سالها بعد نیز ادامه یافت و در مراحل بعدی شکل دیگری به خود گرفت. آنها با نزدیک شدن به بلوک غرب –که روزگاری آنها را امپریالیست میخواندند- در راستای مقابله با جمهوری اسلامی ایران گام برداشتند. با این حال بسیاری از فعالیتهای منافقین هنوز پوشیده مانده است. مهمترین علامت سؤال در اینباره، پیرامون مسائل مالی است؛ اینکه منابع مالی سازمان از چه طریقی تأمین میشود و دولتهای دیگر همچون امریکا، رژیم صهیونیستی و آلسعود تا چه اندازه در تأمین مالی سازمان نقش دارند؟ مهمترین سؤالها در این زمینه است. علاوه بر این، نقش سازمان در مسائل مربوط به ایران، بویژه فتنه 88 محل سؤال است. همچنین شرایط درونی سازمان و نحوه عمل سران آن هنوز پوشیده مانده است.
از آنجا که بهترین افراد برای بازگو کردن حقایق درباره منافقین، اعضای جداشده سازمان هستند، به سراغ مریم سنجابی رفتیم که سابقه بیش از دو دهه حضور در سازمان را داشته است. هنوز هم با بغض و کینه نسبت به سازمان صحبت میکند و میگوید: «تجربه بیش از 20 سال بودن در کمپ اشرف و اینکه از نزدیک شاهد بودم چگونه اعضای ناراضی سر به نیست شده و یا از یأس و غم خودکشی میکردند بسیار دشوار بود و از خاطرات بسیار تلخ زندگیام است.» وی که به گفته خود بیش از 20 سال در عضویت سازمان بود و مسئولیت پرسنلی و رسیدگی به پروندههای تشکیلاتی را بر عهده داشت، در سال 1390 توانست از کمپ اشرف فرار کند.آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگو با مریم سنجابی است.
برای ورود به بحث لطفاً درباره آشنایی و نحوه ورود خود به سازمان مجاهدین خلق توضیح دهید. در چندسالگی و چگونه به سازمان گرایش پیدا کردید؟ وقتی وارد سازمان شدید فضای درونی سازمان چگونه بود؟ و چه اتفاقی افتاد که به فکر فرار از کمپ اشرف افتادید؟
مریم سنجابی: بسماللهالرحمنالرحیم و با تشکر از فرصت و امکانی که در اختیار من قرار داده شد. در زمان انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 سازمانهای زیادی در ایران تشکیل شدند؛ یکی از آنها سازمان مجاهدین بود که تبلیغات زیادی برای برادری و برابری میکرد و به همین دلیل ما هم به تصور اینکه سازمان مجاهدین آزادیخواه است جذب آن شدیم.
از طریق برادرم در حالی که 10 الی 12 ساله بودم با سازمان مجاهدین آشنا شدم و هنگامی که در مقطع راهنمایی بودم فعالیتهای تبلیغی به مانند فروش نشریه مجاهد برای سازمان انجام میدادم تا اینکه ارتباطم قطع شد. در آن میان به تحصیلم تا مقطع دیپلم ادامه دادم و پس از ارتباط مجدد کانالهای سازمان با برادرم در سال 1366 از کشور خارج شده و به ترکیه رفتیم و از آنجا به عراق و کمپ اشرف منتقل شدیم.چند سالی طول کشید تا اینکه متوجه ماهیت جداگانه درونی و بیرونی تشکیلات سازمان مجاهدین شدم. مشکل همین است که سازمان مجاهدین دو شخصیت متفاوت در درون و بیرون خودش دارد. در خارج از تشکیلات تبلیغات بسیار زیادی مخصوصاً در بین جوانان در ایران داشت و مدعی بود خواهان آزادی و برابری است و عدالت و آزادی را برای مردم و جوانان و زنان ایران میخواهد.
به مرور زمان من بهعنوان یک نوجوان آرمانخواه که فریب شعارهای آنها را خورده بود متوجه این تفاوت رفتار در شعارهای بیرونی و عملکرد در درون شدم. بیش از 20 سال آنجا بودم و مسئولیت پرسنلی و پروندههای تشکیلاتی به عهدهام بود و همواره شاهد تناقضات رفتاری در سخن و عمل بودم.
واقعیت این است که در حالی که در سخنرانی و نشریات بیرونی رهبران سازمان ادعای آزادی داشتند ولی در درون تشکیلات تمامی اعضا را از حق و حقوق اولیه انسانی محروم میکردند. در تمام مناسبات درونی سازمان اعضا اجازه تماس با خانوادههایشان را که با هم به عراق آمده بودند، نداشتند.
درحالیکه سازمان به نظام جدید و انقلابی در ایران انتقاد داشت و ادعا میکرد که آزادی در ایران محدود است، وقتی به جامعهای که توسط تشکیلات سازمان در کمپ اشرف ایجاد شده بود وارد شدیم کمکم متوجه شدیم که وارد یک زندان شدهایم. ما در آنجا اجازه دسترسی به هیچ کانال خبری از جمله رادیو، تلویزیون، اینترنت و نشریات ایرانی، عربی یا خارجی و حتی ارتباط با یکدیگر را نداشتیم.
من زمانی که از کمپ خارج شدم نمیدانستم تلفن موبایل چیست و حتی شکل استفاده از آن را بلد نبودم. بسیاری از نفرات بعد از سالها بهعنوان نمونه بعد از 10 یا 20 سال از کمپ خارج میشوند و نمیدانند تلفن موبایل چیست و کار با آن را بلد نیستند. آنها حتی در طی سالها تماسی با خانوادههایشان نداشته و از سرنوشت آنها اطلاعی نداشتند.
حتی افرادی هم که در درون کمپ بودند جز با بستگان درجه یک اجازه ارتباط با سایر بستگان خود را نداشتند و تازه بستگان درجه یک یعنی پدر و مادر و فرزندان خود را که در کمپ با هم بودند فقط سالی یکبار در عید نوروز اجازه داشتند ملاقات کنند؛ آن هم بهصورت کنترل شده و محدود.
به اسم انقلاب ایدئولوژی درونی که موضوعی الگوبرداری شده از فرقههاست و فقط برای محصور کردن و وابسته کردن بیشتر افراد به رهبری در درون کمپ بود، قانونی مرسوم شد که براساس آن خود رجوی و زنش میگفتند رهبری سازمان آنقدر مقدس است که باید فقط رهبری سازمان را دوست داشته باشید و لذا داشتن خانواده، فرزند و ازدواج در کمپ ممنوع شد. افرادی که متأهل بودند مجبور شدند همسرانشان را طلاق بدهند و افراد مجرد نیز حق ازدواج نداشتند. حتی زنان اجازه فرزنددار شدن نداشتند و تمامی مادرانی هم که از قبل از پیوستن به تشکیلات فرزندی داشتند آنها را از مادرانشان جدا کرده و به خارج کشور فرستادند و کم کم ارتباط با دنیای بیرون هم قطع شد.در همین مناسبات، افراد اجازه انتخاب شغل، محل کار، دوستان خود و حتی صحبت با همکاران خود را هم نداشتند. محلهای کار زنان و مردان از هم جدا شد. خانوادهها از هم پاشیده شدند و روزانه چندین ساعت جلسات مغزشویی برگزار میشد.
با اینکه تبلیغات بیرونی شدیدی از طرف رجوی و سران سازمان برای آزادی میشد، افراد درون کمپ حتی در سادهترین امور مانند انتخاب رنگ لباس و نوع غذای خود هم مختار نبودند و همه چیز را تشکیلات مشخص میکرد.
بهعنوان مثال، رجوی بحث حجاب و قومیتها و اقلیتهای دینی را در داخل ایران به چالش میکشید و زمانی ظاهراً تبلیغ میکرد که افراد لائیک و دارای هر دینی میتوانند به سازمان بپیوندند. در حالیکه در درون مناسبات کمپ، حجاب اجباری بود.
در درون کمپ محیط بسته فرقهای حاکم بود. با رهبری که خودش را مادامالعمر رهبر سازمان میدانست و معتقد بود فقط باید به خدا حساب پس بدهد و مدعی ارتباط با انبیا و ماوراء الطبیعه هم بود. درحالی که تمامی خط و خطوط و استراتژی را مشخص میکرد پاسخگوی اشتباهاتش هم نبود و خطاهایش را به گردن پیروان میانداخت. او در حالی که خود را منتسب به امامان شیعه میکرد و میگفت امام حسین(ع) الگوی من است دقیقاً برخلاف امامان و رهبران تاریخی، همواره خود را از صحنههای جنگ بیرون میکشید و فرار میکرد بهطوریکه در حال حاضر حدود 14 سال است که از ترس جان بیمقدارش خودش را پنهان کرده و اعضایش را به صحنه میفرستد. رجوی در سال 1360 و 1365 و 1367 و 1382 و در تمامی وضعیتهای حساس سازمان فرار و خود را پنهان میکرد و باز هم ادعای رهبری داشت.
در درون مناسبات کمپ، افراد اجازه صحبت با همدیگر را نداشتند و از 24 ساعت، 18ساعت وقت ما صرف کارهای اجباری میشد که چند ساعت آن به جلسات مغزشویی و کنترل ذهن افراد اختصاص داشت.
جلسات مؤاخذه بدین صورت بود که یک نفر میبایست در مقابل صد نفر فحش و بدوبیراه بشنود و به او انتقاد میکردند و ناسزا میگفتند که چرا مثلاً وظیفهات را خوب انجام ندادی؟ یا چرا به خانوادهات فکر کردی؟
سالها بود که میخواستم از تشکیلات خارج شوم ولی از سال 1374 در دوران قدرت صدام حسین بر اثر تبانی رجوی با نیروهای بعث کسی اجازه خروج از کمپ اشرف را نداشت و هر کس هم فرار میکرد توسط نیروهای بعثی دستگیر شده و مجدداً به کمپ اشرف برگردانده میشد. حدود 10 سال در قسمت پرسنلی و دفتری آنجا کار میکردم و بعدها هم فهمیدم افرادی که قصد خروج از سازمان را دارند به اجبار در تشکیلات نگه داشته میشوند و تعدادی از دوستانم از جمله «مهری موسوی» و «مرجان اکبریان» و خانم «مینو فتحعلی» نیز به علت اصرار بر خروج توسط سران تشکیلات سربهنیست شدند و بسیاری دیگر در معرض تهدید و آزار قرار داشتند. احساس کردم دیگر ماندن در این تشکیلات در قدم اول خیانت به خودم و در قدم بعدی خیانت به هرگونه انسانیت و آرمانهای والای انسانی و آرمان آزادیخواهی است. لذا نهایتاً تصمیم گرفتم به هر ترتیب شده از این تشکیلات جهنمی فرار کنم، حتی به بهای جانم. زیرا رجوی جداشدگان را تهدید به مرگ و ترور میکرد.
بالاخره موفق به فرار و جدایی از کمپ اشرف شدم که البته کار آسانی هم نبود و طبق قوانین فرقهگرایانه این سازمان کسی حق جدایی از آن را ندارد. به همین دلیل مخفیانه طرح فرارم را ریختم و شبانه از اشرف گریختم و در اولین فرصت خودم را به نیروهای عراقی رسانده و با کمک آنها از اشرف خارج شدم.
تجربه بیش از 20 سال بودن در کمپ اشرف و اینکه از نزدیک شاهد بودم چگونه اعضای ناراضی سر به نیست شده یا از یأس و غم خودکشی میکردند بسیار دشوار بود و از خاطرات بسیار تلخ زندگیام است. این سازمان به شکل خیلی پیچیده و بغرنجی اسیر افکار خودپرستی و دیکتاتوری شخص مسعود رجوی شده و به نابودی کشیده شد.
یکی از روشهای سازمان مجاهدین شیوه «نفوذ» بود. آنها از این روش در بسیاری از عملیاتهای خود بهره بردند. بهعنوان مثال میتوان به نفوذ محمدرضا کلاهی در تشکیلات حزب جمهوری اسلامی و نفوذ کشمیری در دفتر نخستوزیری اشاره کرد که منجر به شهادت شهید بهشتی و شهیدان رجایی و باهنر شد. لطفاً درباره این عملیاتهای نفوذ صحبت کنید. عملیاتهای نفوذ چگونه تئوریزه میشد؟
مریم سنجابی: در پاسخ به این سؤال شما در مقدمه باید کمی درباره ساختار و تشکیلات سازمان مجاهدین توضیح بدهم. شاید تاکنون شما و محققینی که درباره سازمانهای فرقهای مطالعه میکنند متوجه شده باشید که ساختار تشکیلاتی سازمان مجاهدین خیلی پیچیده و بهنوعی پلیسی و امنیتی است. اکثر افرادی که از این سازمان جدا شدیم با اینکه سالیان دراز در درون تشکیلات آن و در کمپ اشرف زندگی کردیم از خیلی از جنایات و وقایع درونی آن اطلاع نداریم و هرکس بنا به موضوع کاری که در آن قسمت برعهدهاش بوده است میتواند از وقایع اطرافش سخن بگوید.
ولی به طور کلی میتوانم توضیح بدهم رجوی براساس اعتقاد کلیاش بهدنبال براندازی نظام ایران و به قدرت رسیدن خودش بود و از طرفی هم به هیچ اصولی پایبند نبود. برای رسیدن به قدرت از هر امکانی استفاده میکرد.
شما مقایسه کنید کدام نیروی اصیل و کدام گروهی که حتی به اولیهترین اصول انسانی پایبند باشد و آب و خاک میهنش را دوست داشته باشد با دشمن کشورش در زمان جنگ همگام میشود و اطلاعات کشورش را به دشمن میفروشد؟ کدام گروهی مانع پیشرفتهای علمی کشورش میشود؟ منظورم راپورتها و فعالیتهایی است که علیه پیشرفتهای هستهای کشور انجام شد و یا کدام گروه برای رسیدن به قدرت حتی اعضای خویش را زندانی و به قتل میرساند؟
خوب، زمانی که سردمداری از تمامی پرنسیبهای انسانی و اجتماعی و اخلاقی خارج میشود دیگر برای رسیدن به قدرت به تئوری و توضیحی نیاز ندارد و رجوی از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی، سودای براندازی و به حکومت رسیدن را در سر داشت و درحالیکه در ظاهر هزاران جوان بیتجربه را فریب میداد و برای آزادی یقه میدراند و به این بهانه باعث ریختن خون هزاران جوان ایرانی میشد، در مقاطعی هم شورشها و نابسامانیهایی را ایجاد کرد. برنامهریزیهای نفوذ و خیانت را نیز از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب شروع کرده بود.
براساس شواهد موجود، کاخ الیزه از ترورهایی که توسط مجاهدین انجام میشد اطلاع کامل داشته است. رجوی در دیدار با سران رژیم بعث عراق به این موضوع اشاره میکند و میگوید: «من در سالهای 1981 تا 1986 در پاریس بودم. با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم و آنها میدانستند که چه کسی حزب جمهوری را منفجر کرد.» همچنین فرانسه اولین کشوری بود که اعلام کرد حاضر است به اعضای منافقین اردوگاه اشرف پناهندگی سیاسی بدهد. علاوهبر این، امروز هم شاهد برگزاری نشستهای سازمان در فرانسه هستیم. به نظر شما قرابت سازمان منافقین و فرانسه چیست؟ و چرا سازمان با فرانسه ائتلاف سیاسی بست؟
مریم سنجابی: من فکر میکنم همراهی و قرابت کشور فرانسه با سازمان مجاهدین بیربط به مواضع ضد ایرانی سایر کشورهای غربی نیست. امروزه مخالفت و ضدیت کشورهای غربی از جمله امریکا و انگلیس و همچنین فرانسه با ایران در صحنههای بینالمللی نیز بر همگان ثابت شده و به همین دلیل به حمایت و همراهی با مخالفین و گروههای ضد ایرانی ادامه میدهند و این با سیاست کلی آنها که مخالف پیشرفت و استقلال کشور ایران هستند مطابقت دارد. در این کشورها منافع و قدرتطلبی مهمتر از موازین و حقوق بشر و عرفهای بینالمللی است، برخلاف آنچه بهطور مستمر دم از آزادی و حقوق بشر میزنند.
در کشتار حجاج ایرانی در سال 1366 هم میتوان ردپای سازمان منافقین را مشاهده کرد چنانکه مهدی ابریشمچی، در مذاکره با افسران اطلاعاتی عراق میگوید «ملک فهد» دعوتنامه رسمی را برای حضور منافقین در مراسم ارسال کرده بود. لذا مسعود رجوی در سال 66 با دعوتنامه رسمی ملک فهد، محرمانه عازم عربستان شد. لطفاً درباره ارتباط سازمان با رژیم آلسعود صحبت کنید. آیا عربستان کمکهای مالی را نیز در اختیار سازمان قرار میداد؟
مریم سنجابی: من تنها در همین حد میدانم که بین رجوی و سران عربستان در دوران صدام روابط حسنهای برقرار بود و کمکهای فراوان مالی نیز در اختیار سازمان قرار گرفته بود ولی بنا به روال امنیتی صدام حسین در آن زمان بدون اطلاع سران بعثی، رجوی نمیتوانست ارتباطات مستمر و زیادی با عربستان داشته باشد که البته این مشکل بعد از سقوط صدام برایش حل شد و همانطور که شاهد هستید هم اکنون یکی از اسپانسرهای مریم قجر، مقام امنیتی اسبق عربستان شاهزاده «ترکیالفیصل» است.
در رابطه با حمایتهای مالی چشمگیر عربستان در اینجا فقط میخواهم به یک مورد اشاره کنم که تنها تعداد کمی از اعضای حفاظت و نزدیک سازمان در جریان آن بودند. سال 1366 رجوی مخفیانه برای ملاقات با یکسری مقامات عربستان و به ظاهر برای سفر حج به عربستان رفت. او در این سفر که در ایام حج بود برای خوش خدمتی به آل سعود به شیوه خود سعودیها لباس احرام پوشید و زیارت کرد. در صورتی که در درون سازمان دائماً تأکید داشت که باید مذهب شیعه توسط اعضای سازمان انتخاب شود.
در هنگام بازگشت او، مقامات عربستان از طرف «ملک عبدالله» ولیعهد عربستان علاوه بر هزینه سفر، سه کامیون طلا حاوی مقادیر چشمگیری شمش طلا و جواهرات و ساعتهای طلای رولکس با آرم سلطنتی آل سعود به رجوی هدیه دادند که در آن زمان مبلغ هنگفتی میشد.
شمشهای طلا توسط سه کامیون به عراق حمل شدند. یکی از شاهدین عینی آقای مسعود خدابنده هستند که همان زمان از نفرات حفاظت بودند. جواهرات و طلا از جمله ساعتهای رولکس بعدها توسط یکسری از اعضای حفاظت برای فروش به اردن برده شد و در حالی که مارک سلطنتی از روی ساعتها پاک شده بود بعدها در بازار طلافروشیهای اردن ساعتها به «ساعت السعود» معروف شد و آنها را میشناختند و میدانستند که ساعتها متعلق به دربار سلطنتی عربستان بوده است.
خب، بعد از مرگ ملک عبدالله هم که مریم قجر سریع پیام تسلیت فرستاد و در سایتهای خبری خود با چشمپوشی از بمبارانهای مردم یمن به طرفداری آشکار از عربستان پرداخت و با وجود دفاع ظاهری از مردم فلسطین ولی یک اعلامیه هم در محکومیت جنایات اسرائیل نمیدهند.
به این موارد باید ارتباط گسترده کنونی و شرکت ترکی الفیصل در برنامههای مریم قجر را اضافه کرد. با این نمونهها به هرحال من فکر میکنم بدون شک عربستان و به احتمال زیاد اسرائیل یکی از حامیان اصلی مالی فرقه رجوی هستند.
شما سال 1390 از سازمان جدا شدید و همزمان با اتفاقات سال 88 در سازمان حضور داشتید و از نزدیک شاهد فعالیتهای سازمان در وقایع پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم بودید. چنانکه از شواهد پیداست سازمان مجاهدین از جمله گروههایی بود که در جریان فتنه ۸۸ فعال بود. مثلاً اشخاصی را میفرستاد تا آنها شروع به کارهای خشونتآمیز کنند و سپس عکس و فیلم تهیه میکردند و در شبکههای اجتماعی قرار میدادند یا برای بنگاههای خبری انگلیس و امریکا میفرستادند. لطفاً بیشتر درباره نقش سازمان در وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 صحبت کنید. آیا خودتان درباره فعالیتهای سازمان در فتنه 88 موردی را سراغ دارید؟
مریم سنجابی: در سال 1388 شخص رجوی تلاش بسیار زیادی برای به آشوب کشیدن ایران و به هم زدن انتخابات ریاست جمهوری کرد که به نمونههایی از کارهایی که انجام شد و در جریان بودم اشاره میکنم.
در بخشهای اطلاعاتی سازمان به مدت دو ماه بسیج شبانهروزی اعلام شد و هر روز جلسه پیشرفت کار برگزار میشد. نفرات زیادی به کار گرفته شده بودند که از صبح تا شب ایمیل و پیام به تمام آدرسهای عمومی و مراکز عمومی و دولتی بفرستند و جو را متشنج کنند. تعداد فراوانی سایت و وبلاگ تهیه شده بود و عکسهای تجمعات انتخاباتی را همراه با متون اعتراضی منتشر میکردند.
من در آن زمان در یکی از بخشهای جمعآوری خبر و اطلاعات کار میکردم. وظیفه ما این بود که از صبح تا شب هرگونه خبرهای اعتراضی و تجمعات را جمع کرده و در وبلاگها و سایتهای ایجاد شده بگذاریم و فضا را متشنج کنیم. تیمهای دیگری بودند که به اسم گروههای حقوق بشری و گروه وکلا و دانشجویان ایرانی مدافعین حقوق بشر مثلاً مستقر در خارج از کشور با افراد مختلف در ایران تماس میگرفتند و ضمن گرفتن خبر و اطلاعات، آنها را تشویق به شرکت در تظاهرات و اعتراض میکردند و در این میان به برخی از نفرات هم وعده پول و پاسپورت میدادند که بهعنوان خبرنگار برای آنها کار کنند و عکس و فیلم از اعتراضات و تجمعات تهیه کنند.
البته در این میان بخش داخله با حدود 200 نفر عضو بهصورت فعال تری عمل میکرد و بهعنوان مثال عکس و مطالبی از رجوی را به داخل ایران فکس کرده و از نفرات میخواستند از تجمعات سوءاستفاده کرده و مطالب و عکسها را پخش کنند و تجمعات را به خشونت بکشانند.
در یکسری اقدامات مضحکتر چند کلیپ اعتراضی با شعارهای تند و محتوای براندازی در داخل کمپ اشرف تهیه شده بود که مثلاً به ببینده میخواستند القا کنند که این فیلمها در داخل ایران تهیه شده است.
هدف تمام این اقدامات به خشونت کشاندن و اعتراضی و ملتهب کردن فضای جامعه و مختل کردن روند انتخابات بود. رجوی بهدنبال ایجاد فضای ناآرام و ناامنی برای مردم بود. او در یکی از پیامهای داخلیاش به صراحت گفت از خشونت و اینکه جو سیاسی ایران به سمت خشونت و سختتر شدن برود و تعدادی هم کشته شوند نترسید، چرا که برای جان انسانها هیچ ارزشی قائل نبود و اصولاً بهدنبال برهم زدن آرامش مردم به هر وسیلهای بود.