به بهانه هفته تکریم مجاهدتهای مخلصانه نیروهای مردمی در دوران دفاع مقدس
بسیج مأموریت نظامی یا رسالت فرهنگی
حسن عبدالله زاده
خبرنگار
با فرا رسیدن ماه پایانی پاییز چهره شهرها با تصاویری آذین بسته میشود که عصاره غیرت، صلابت وشرافت مردم ایران هستند؛ همانانی که از ابتدا تا انتها، نستوه وسربلند پای آرمانهای بلند خویش ایستادند و در راه ارزشهای متعالی جان باختند. همانانی که حتی در اسارت نیز با وجود سن کم جوهره و اصالت خویش را بروز داده و دستاندرکاران رسانههای بیگانه و مخاطبان آنان را وادار به تحسین واحترام نسبت به ارزشهای خود کردند. «هفته بسیج» فرصتی است تا یک بار دیگر اهمیت این نیروی مردمی مورد توجه قرار گیرد. در ارتباط با نقش، جایگاه و عملکرد بسیج، گفتنیهای زیادی گفته و منتشر شده است. اما به نظر میرسد با وجود تمام توجهی که به این نهاد برآمده از میان مردم صورت میگیرد، کماکان ابعاد آن برای بسیاری از تحلیلگران ناشناخته است. بدون تردید نقش محوری بسیج در ایجاد امنیت معنوی ومادی کشور بسیار حائز اهمیت بوده و ارتباط جدی و مستقیم با این دو مقوله گسترده دارد. اساساً بسیج یکی از مؤلفههای امنیت خاطر در سطح ملی بویژه در دوران دفاع 8 ساله محسوب شده و ذخیره ونماد ارزشهای اوج یافته در دوران دفاع مقدس و پس از آن به شمار میرود. به گونهای که میتوان برای آن نقش برآورنده توقعات و انتظارات ملی منطبق با جایگاه و اهداف تأسیسی قائل شد. بر این اساس، هر نوع قضاوت و توقع ازاین نهاد، اگر اصولی و معقول باشد، بیتردید با جایگاه و اهداف اولیه این نهاد مردمی ارتباط منطقی ووثیق خواهد داشت. از آنجایی که شکلگیری بسیج از ابتدا با ایثار و اخلاص همراه بوده واین مهم در اهداف تأسیسی آن گنجانده شده است، بسیج نهادی در خدمت خالصانه نسبت به مأموریتهای ملی در جهت توسعه کشوردر همه امور مادی و معنوی است. حس دینی و وطندوستی بسیجیان نیز آنان را بدان سو رهنمون میشود تا آرامش و امنیت عمومی، منافع ملی ورشد و توسعه همه جانبه کشور را مدنظر داشته وبه دلیل این ویژگیها جامعه را متقاعد کند تا نسبت به این نهاد و نمادهای آن با نوعی تکریم، محبت و قدرشناسی رفتار نماید.
بسیج، نهادی در سطح ملی
بسیج در پی تهدیدهای ضمنی امریکا پس از تصرف سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، شکل گرفت. زیرا احتمال حمله نظامی امریکا به کشورمان مطرح بود. امام خمینی(ره) در واکنش به این نگرانی سه روز پس از تصرف سفارت امریکا، طی سخنانی در جمع دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه اصفهان فرمودند: «شما میبینید که الان مرکز فساد امریکا را جوانان ما رفتهاند گرفتهاند... امریکا هم هیچ غلطی نمیتواند بکند و جوانان ما مطمئن باشند که امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند... مگر امریکا میتواند دخالت نظامی در این مملکت بکند؟ امکان برایش ندارد. تمام دنیا توجهشان الان به اینجا است، مگر امریکا میتواند مقابل همه دنیا بایستد و دخالت نظامی بکند. نترسید. نترسانید... اگر آنها میتوانستند دخالت نظامی بکنند، شاه را نگه میداشتند... همه قدرتها پشت سرهم ایستاده بودند که شاه را نگه دارند و نتوانستند که نگه دارند. برای اینکه ملت یک چیزی را که میخواهد، نمیشود مقابل ملت کسی بایستد.»
آن روزها شایعه احتمال حمله نظامی امریکا برای نجات گروگانها شدت گرفته بود. امام خمینی(ره) در عکسالعمل به این دست خبر سازیها، بار دیگردر پنجم آذر 58 ضمن یک سخنرانی در جمع تعدادی از اعضای سپاه پاسداران تدبیر تشکیل ارتش 20میلیونی را مطرح کردند. ایشان در این سخنرانی فرمودند: «شما با یک قدرتی مواجه هستید که اگر یک غفلت بشود، مملکت از بین میرود. غفلت نباید بکنید. غفلت نکردن به این است که همه قوا، هر چه فریاد دارید سر امریکا بکشید. هرچه تظاهر دارید برضد آن بکنید...قوای خودتان را مجهز بکنید.... برای همه مستحب است که تیراندازی را یاد بگیرند.... باید یاد بگیرند و یاد بدهند رفقایشان را، جوانان را یادشان بدهید و همه جا باید اینطور بشود..... یک کشوری با 20 میلیون جوان که دارد، باید 20 میلیون تفنگدار داشته باشد.20 میلیون ارتش داشته باشد. و این یک هجمه حکومتی آسیب پذیر نیست.» (صحیفه امام - ره- جلد 11/صفحه 117) امام خمینی(ره).
بیانات امام(ره) ناظر به تدبیری کلی بود که از ایجاد آمادگی دفاعی برای مقابله با هرگونه تعرضی که ممکن بود کشور را تهدید کند، حکایت داشت.پس از سخنان امام(ره) طرحی از سوی شورای انقلاب آماده وبه تصویب رسید که ضمن آن همه نیروهای مسلح اعم از ارتش، سپاه، شهربانی و ژاندارمری موظف بودند تا نسبت به سازماندهی تشکیلاتی بهنام بسیج ملی همدلی نشان داده و در جهت آموزشهای لازم به افراد داوطلب همکاری کنند.
بسیج و نظامی گری
یکی از اهداف تشکیل بسیج، یاری رساندن به نیروهای مسلح در زمان تهدید سرزمینی از سوی دشمنان خارجی بود. این موضوع با حمله سراسری دشمن بعثی عینیت یافته و نقش نظامی بسیج را نسبت به سایر مأموریتهای آن پررنگتر ساخت. بسیج در این مقطع مأمور فراهم کردن زمینه و بستر دفاع در برابر تجاوز بود. البته در زمان تأسیس چون هنوز از نوع، میزان و چگونگی تجاوز خارجی اطلاعات کافی در دست نبود، هدفگذاری و برنامهریزی دقیقی برای آن پیشبینی نشده بود. ولی قابلیتهای بسیج مردمی خیلی زود خود را با شرایط موجود و اقتضائات آن وفق داده و مهیای پاسخگویی به نیازهای دفاعی در آن مقطع شد.
بر این اساس بسیج، روزها وماههای اول جنگ، بیشتر از جنبه نظامی دارای اهمیت شده و با کارکرد دفاعی در اذهان نقش بست. در این مقطع نیروهای بسیجی بهصورت داوطلب به سوی جبههها سرازیر شده و در عملیاتهای بزرگ و کوچک علیه ارتش متجاوز دشمن بعثی شرکت کردند. آن ایام چندان مهم نبود که نیروهای بسیجی ازسوی چه سازمان و نهادی اعزام میشوند، یا نحوه اعزام آنان چگونه بوده و در عرصه نبرد، در چه قالبی سازماندهی میشوند. آنچه اهمیت داشت انگیزه دفاع از میهن بود که در بسیجیها بسیار بالا بوده و جنگ جزئی از زندگی آنان شده بود. بسیج مردمی در تمام طول جنگ به کمک نیروهای نظامی شتافت و بر توان دفاعی کشور بدون تحمیل هزینههای گزاف افزود. از اینرو بسیجیان جزء نیروهای اصلی عملکننده در مناطق جنگی به حساب آمده وکارنامهای مثبت و درخشان از خود به جای گذاشتند.با این همه نهاد بسیج از کارکرد فرهنگسازی دور نشده و در عین مشارکت فعال در اهداف دفاعی به گسترش روحیه ایثار و اخلاص که دو ویژگی عمده بسیجیان در مقطع جنگ بود دامن زد و فرهنگ دیگر دوستی و ترجیح منافع دیگران برمنافع خود را رواج داد به گونهای که عنوان بسیج و بسیجی با این ویژگیها عجین شده است.
این فرهنگ به حدی جاذبه و گیرایی داشت که نیازی به تبلیغ برای عضویابی و ترغیب افراد داوطلب به شرکت در جنگ نبود و افرادی با دستکاری شناسنامه خود سعی میکردند موانع قانونی برای حضور در جبههها را از پیش روی خود بردارند.
ازاین جهت فرایند جذب و عضویت در بسیج از پیچیدگی خاصی برخوردار نبود. این بود که در طول هشت سال دفاع مقدس، فقط از قشر دانشآموزبیش از ۵۵۰ هزار نفر به جبههها رفتند که از این میان 36هزار دانشآموز شهید و ۲۸۵۳ نفر جانباز و مجروح و ۲۴۳۳ نفر آزاده شدند.
ازدیگر مشخصههای معنوی بسیج که بواسطه گستردگی فرهنگ ایثار و اخلاص این دوره از تاریخ کشورمان را با افقی روشن و درخشان همراه کرده، کمکهای مردمی در تأمین هزینههای جنگ است. اجتماع آن روز علاوه بر بسیج نیروی انسانی، بسیج امکانات و لوازم مورد نیاز جنگ را هم بر عهده داشت. براین اساس ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی تشکیل شد و وزارتخانههای مختلف در این زمینه فعال شدند. چراکه هراز چندگاهی امکانات مالی بسیاری برای گسیل به جبهه آماده میشد و لازم بود برای حمل و انتقال آنها سازماندهی صورت گیرد.
بدرقه مادران و همسران هنگام اعزام بسیجیان به جبهه از جمله ابعاد معنوی نهاد بسیج است که بهعنوان حرکتی موج آفرین مورد توجه چندانی قرار نگرفته است. جمع زیادی از زنان فداکار که خود نیز از روحیه بسیجی برخوردار بودند، با قبول زحمت وخطر در خطوط مقدم یا درنزدیکی آن پا به پای رزمندگان حضور یافتند و عدهای از آنان به اسارت رفته و تعدادی نیز شهید و مجروح شدند. همچنین بخش اعظم فعالیتهای جذب امکانات و کمکهای مردمی را زنان به عهده داشتند. همچنین با حضور در مساجد و مراکز دیگر لوازم انفرادی، تجهیزات، آذوقه و البسه رزمندگان را تهیه میکردند. زنان در مقطع جنگ با الهام از فرهنگ ایثار و از خود گذشتگی نقش ترغیب و تشویق همسران، فرزندان و برادران خود را برای اعزام به جبهه بر عهده داشتند و آنان را هنگام اعزام با وضعیتی شایسته و غرورآفرین بدرقه میکردند.
در هر حال ارزیابی کارکرد بسیج در مقطع جنگ به گونهای مثبت است که حاصل آن رویش و شکوفایی فرهنگ و تفکر بسیجی بود؛ فرهنگی که مردم سایر کشورها آرزوی برخورداری از آن را داشتند. نمادهای فرهنگی چنین تفکری نیز مقدس بود؛ نمادهایی همچون چفیه، سجاده، مهر جبهه، یادداشتها و دیگر وسایل رزمندگان بسیجی، به گونهای که شعاع تأثیرآنها به پشت جبهه انتقال مییافت. مردم کوچه و خیابان و حتی زنان با تأسی از یکدیگر با همراه داشتن چنین نمادهایی، علاقهمندی به فرهنگ بسیجی را ابراز و اظهار میکردند. فرهنگ بسیجی به فراتر از مرزهای ایران اسلامی پا گشود و روحیه بسیجی که برگرفته از تعالیم زلال اسلام بود، به سایر ممالک اسلامی کشیده شد و ملل محروم و تحت ستم با الهام از الگوهای این فرهنگ، پیشانیبندهای سبز و سرخ با شعارهای آرمانطلبانه به کار گرفتند.
یادی از حرّ انقلاب اسلامی در چهلویکمین سالگرد شهادتش
شاهرخ ضرغام؛ داستان یک دگرگونی
مرجان قندی: قبل از انقلاب با انقلابیون همسو نبود. نامی محل بود اما خوشنام نبود و به «شاهرخ غول» شهرت داشت. هرچند به مرام و معرفت شناخته میشد همین هم دستش را گرفت و آوردش در خانه امام(ره) واینگونه بود که شاهرخ ضرغام شد یکی از مدافعان میهن چه در کردستان، چه در جنوب مقابل تهاجم گسترده ارتش بعث عراق. نفس قدسی امام خمینی(ره) شاهرخ را متحول کرد آنچنان که تهدید و تطمیع دشمنان هیچ کدام نتوانست شاهرخ را از امام جدا کند. شاهرخ آدم دیگری شده بود، همین شد که در محل به «حرّ انقلاب» معروف شد. عراقیها که به خرمشهر و آبادان حمله کردند شاهرخ به همراه جماعتی که جوانمردی را در خدمت به مردم میدانستند راهی جبهههای نبرد علیه باطل شد. ابتدا نام گروهش را بهطنز «آدمخوارها» گذاشت، نامی که میتوانست موجب رعب و وحشت دشمن شود. اما با پیشنهاد فرماندهان میانی نام گروهش را تغییر داد.حضور شاهرخ در مناطق جنگی آنچنان مؤثر بود که برای عراقیها شناخته شدهتر از نیروهای خودی بود. برای همین صدام برای آورنده خبر کشته شدنش جایزه تعیین کرد. او روزهای پایانی عمرش را با صفا و صداقت صرف دفاع از خاک کشور کرد و نام نیکی از خود به یادگار گذاشت. از پیکرش چیزی باقی نماند، همانی که خود آرزو داشت و دائم در مواقع اجابت دعا میگفت خدایا پاکم کن، خاکم کن! اما نامش برای همیشه جاودان ماند. شاهرخ ضرغام، شهیدی است که با راه و روش و منشی متفاوت در جبهههای جنگ رخ نشان داد.
شاهرخ از همان کودکی با آن جثه درشت و قوی خلق و خوی پهلوانان را داشت. فقط ۱۲ سالش بود که پدرش را از دست داد. در مدرسه با معلمان دعوا میکرد و همین موضوع باعث شد تا از مدرسه اخراجش کنند. برای اینکه جلوی کسی کم نیاورد سراغ کشتی رفت. از همان ابتدا استعدادش را در این عرصه نشان داد و به تیم ملی کشتی دعوت شد. هرشب دعوا و... همین ویژگیهای شخصیتی شاهرخ باعث شد تا در محله همه از او بترسند. اما این همه داستان زندگی شاهرخ نیست.
در روزهایی که شاهرخ از کسی حساب نمیبرد و از دست مادرش هم کاری بر نمیآمد جز اینکه برای پسرش دعا کند تا عاقبت به خیر شود، به یکباره در بهمن ۱۳۵۷ مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد. وقتی در تلویزیون صحبتهای امام خمینی(ره) پخش میشد شاهرخ نشست پای حرفهای امام و شیفته امام شد. دیگر حرف امام برایش فصلالخطاب بود.خیلی از کارهایی را که انجام میداد کنار گذاشت؛ هیچ فقیری را دست خالی رد نمیکرد و عشق به امام حسین(ع)را که از مادرش به ارث برده بود، بروز داد. در عاشورای سال ۵۷ حس و حال متفاوتی نسبت به سالهای قبل داشت. حاج آقا تهرانی روحانی محل هم تأثیر بسیاری روی او گذاشت و باعث شد تا حری دیگر بهنام شاهرخ ضرغام برای نهضت انقلابی امام خمینی(ره) متولد شود. از آن روز به بعد شاهرخ وارد امور انقلابی شد. با درک موقعیت انقلاب آن را با زبان عامیانه برای رفقایش هم توضیح میداد و از همان دوستان قبل از انقلاب یارانی برای انقلاب پرورش داد.بعد از پیروزی انقلاب درگیری گروههای سیاسی ادامه داشت که خبر رسید کردستان به آشوب کشیده شده است و گروهی از کردها از طرف صدام مسلح شده اند تا غرب کشور را به آشوب بکشند و اگر توانستند جدا کنند. مرداد ۱۳۵۸ بود که آنها همه شهرهای کردستان را به صحنه درگیری تبدیل کردند. امام طی پیامی از همگان خواستند«به یاری رزمندگان در کردستان بروید.» این موقع بود که شاهرخ دیگر سر از پا نشناخته و عازم منطقه شد. میرآصف شاهمرادی از همرزمان شاهرخ میگوید:«وقتی دیدم شاهرخ با یک اتوبوس جلوی مسجد ایستاده و داد میزند کردستان، کردستان، بیا بالا! گفتم شاهرخ آدم اینطوری نیرو برای جنگ نمیبرد! صبر کن همه بیایند بعد از بین بچهها چند نفر را انتخاب کنیم. اما شاهرخ گفت نمیتوانیم صبرکنیم. امام پیام داده و ما هم باید هرچه زودتر خودمان را به کردستان برسانیم.»اوایل سال ۵۹ همچنان هر روز در گوشهای از مرزهای ایران آشوب برپا بود. پس از کردستان، گنبد و سیستان این بار نوبت خوزستان بود که خلق عرب با حمایت بعثیهای عراق این منطقه را ناامن کند. شاهرخ که به منطقه خوزستان آشنایی داشت بههمراه تعدادی از دوستانش راهی آنجا شد. هنوز مشکل خوزستان حل نشده بود که دوباره در مناطق غربی کشور درگیری ایجاد شد. شاهرخ بههمراه چند نفر دیگر از دوستانش راهی قصرشیرین شدند. سیویکم شهریور ۵۹ با بمباران فرودگاه مهرآباد جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. اینبار درگیری با گروهکها یا حمله به یک شهر نبود، بلکه بیش از هزار کیلومتر مرز خاکی ایران مورد حمله قرار گرفته بود.
شاهرخ از طرف دفتر وزارت دفاع و از سوی دکتر چمران نامهای دریافت کرد. این نامه برای همه نیروهایی که در کردستان حضور داشتند ارسال شده بود و در آن از آنان تقاضا شده بود که در مناطق جنگی حاضر شوند. همه به محل استقرار دکتر چمران در استانداری رفتند. دکتر چمران برای نیروها صحبت کرد و بعد همه با هم برای انجام عملیات راهی منطقه سوسنگرد شدند. شاهرخ کارهای گروه را هماهنگ میکرد و همینطور این طرف و آن طرف میرفت تا بتواند امکانات بیشتری برای گروه تهیه کند. سید مجتبی هاشمی فرماندهای بسیار خوش برخورد بود. بسیاری از کسانی که از مراکز دیگر رانده شده بودند جذب سید میشدند. سید هم از میان آنها رزمندگانی شجاع تربیت میکرد.
شاهرخ هم پس از بروز استعداد و تجربیات جنگی اش بهعنوان معاون سید مجتبی هاشمی در گروه فدائیان اسلام منصوب شد.
سید با شناختی که از شاهرخ پیدا کرده بود بیشتر این افراد را به گروه او یعنی گروه «آدم خوارها» میفرستاد و از هر کس به میزان توانایی او استفاده میکرد. در این گروه حدوداً ۵۰ نفری همه تیپ آدمی حضور داشت. از افراد معمولی تا افراد تحصیلکردهای مثل اصغر شعله ور که فارغالتحصیل امریکا بود. از افراد بینمازی که در همان گروه نمازخوان شدند تا افرادی که نماز شبشان رها نمیشد. وقتی شاهرخ در مقر بود و برای نماز جماعت میرفت همه به دنبالش میرفتند. در آن ایام سیدمجتبی امام جماعت بود. دعای توسل و دعای کمیل را از حفظ برای رزمندهها میخواند که حال معنوی خوبی داشت. در شرایطی که به معنویت نیروها کمتر اهمیت میدادند، سیدمجتبی بهدنبال این فعالیتها بود و خوب هم نتیجه گرفت.
سرانجام شاهرخ ضرغام در هفدهم آذرماه ۵۹ در عملیات پاکسازی جاده آبادان-ماهشهر با اصابت گلوله تانک دشمن به سینهاش تا بینهایت پرواز نمود، پروازی با جسم و جان که دیگر کسی او را ندید و حتی پیکرش هم پیدا نشد. او از خدا خواسته بود همه گذشتهاش را پاک کند. میخواست هیچ چیزی از او نماند؛ نه اسم و شهرت نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد اما یاد او برای همیشه زنده است نه فقط در دل دوستان و نزدیکانش بلکه در قلب و یاد همه ایرانیان.
یادکردی از سردار سرتیپ شهید علی چیت سازیان
نابغه اطلاعات عملیات جنگ
سمیه مظاهری
خبرنگار
نابغه اطلاعات بود و اعجوبه لشکر انصار. سیم خاردار نفس را برید تا بتواند پرواز کند چون معتقد بود برای عبور از موانع دشمن باید ابتدا خودسازی کرد. بزرگمردی که در کار اطلاعات و شناسایی، اسطوره لشکر انصار همدان بود و با همه جوانی، استاد فرماندهان بزرگ بود. او بهدلیل کاردانی توانست در مدتی کوتاه بهعنوان «فرمانده نیروهای آموزشی» انتخاب شده و سپس فرمانده مرکز آموزش نظامی شود. آموزش فنون نظامی به هزاران نفر از مهمترین کارهای او در جنگ تحمیلی بهشمار میرود. علی چیت سازیان با ریشهای خرمایی و چشمان نافذ آبی، حالا دیگر در بین رزمندگان تیپ ۳۲ انصار، فردی شناخته شده بود و وقتی تیپ به لشکر ارتقا یافت به دستور سردار سرلشکر شهید حسین همدانی، واحد اطلاعات - عملیات را در آن بنیانگذاری کرد. شهید چیت سازیان از سیم خاردارهای نفس عبور کرده بود و در کالبد کوچک دنیا نمیگنجید. روح بلند «علی آقا» دیگر پای ماندن بر زمین نداشت. شیرمرد لشکر انصار و اعجوبه اطلاعات - عملیات که داغ سنگین شهادت دوستان و همرزمان و حتی برادرش، امیر را در سینه خود حس میکرد، ۴ آذر ۱۳۶۶ دل از زمین برکند و آسمانی شد.
او رفت تا نامش و یادش برای همیشه تاریخ در ذهن و جان ما نقش بندد و جمله معروفش برای نسلهای متمادی به یادگار بماند: «کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن رد شود که در سیم خاردار نفس خود، گیر نکرده باشد.»
احسان قنبری، جانباز عملیات کربلای 4 از خاطراتش با شهید علی چیتسازیان میگوید. قنبری سال 1360 وقتی تنها 15 سالش بود؛ پای در میدان نبرد گذاشت و پنج سالی در عملیاتهای متعدد حضور یافت. از سال 1365 به واحد اطلاعات - عملیات لشکر انصار پیوست و با جمع صمیمی نیروهای اطلاعات به فرماندهی سردار سرتیپ شهید علی چیت سازیان همراه شد.
این رزمنده دوران دفاع مقدس که باوجود گذشت 34 سال از شهادت فرمانده خود هنوز نام او را با افتخار بر زبان میآورد از خاطرات روزهای همراهی با شهید چیت سازیان میگوید: «ویژگی بارز شهید چیت سازیان، انس و الفت با نیروهای واحد اطلاعات بود و همه به او ارادت داشتند. او پدر معنوی ما بود و در محبت کردن به بچهها عادلانه و یکسان رفتار میکرد. شجاعت و شهامت ویژگی دیگر او بود و در صحنههای نبرد و عملیات همیشه جلودار بود، اما در پشت جبهه و وقت استراحت کاملاً متفاوت بود و روحیهای لطیف و مهربان داشت. هرگاه به نماز میایستاد؛ حالتی ملکوتی و چهرهای گریان داشت. هروقت میتوانست به بچهها هدیه میداد؛ چفیه، تسبیح یا انگشتر. هنوز یادگاریهای ارزشمند علی آقا را دارم. شهید چیتسازیان هنگام آموزش نیروها، فردی جلودار و فرماندهای عملگرا بود و دستور دادن و کنار ایستادن در ذات او نبود. باوجود رفاقت و صمیمیت با نیروهای تحت امرش در گرفتن گزارش شناسایی، فردی سختگیر و دقیق بود. ابعاد منطقه را به دقت میپرسید و روی اعداد حساس بود تا جایی که اگر مثلاً میگفتیم عرض میدان مین 9 متر است؛ میپرسید: «حتماً 9 متر؟ نکند 10 باشد. دقیق بررسی کردید؟» نگران بود که نکند بهخاطر اشتباه محاسباتی، رزمندگان قربانی شوند و همین حساسیت سبب دقت ما شده بود.»
قنبری، اخلاص را ویژگی دیگر شهید چیت سازیان عنوان میکند و میگوید: «در کار شناسایی خداوند را بسیار در نظر داشت تا جایی که وقتی یک بار در جزیره مجنون با چند نفر از نیروها مشغول عملیات گشت و شناسایی بودیم؛ اصرار کرد که خودش اول داخل منطقه مورد نظر برود و گفت: ثواب این کار را به شهید مصیب مجیدی هدیه میکنم».
شهید مجیدی معاون علی آقا بود و با این کار میخواست نفساش را تزکیه کند که مبادا افتخار شناسایی مغرورش کند. در عملیات کربلای 4 وقتی لباس غواصی پوشیدیم تا رزمندگان را به مواضعی که قبلاً شناسایی کرده بودیم، ببریم بهدلیل اینکه نمیتوانست همراه ما بیاید و باید نیروها را هدایت میکرد؛ سر و صورتش را گل مالی کرد و گفت: «میخواهم شبیه نیروهایم باشم که داخل گل و لای با سختی شنا میکنند.»این رزمنده دوران دفاع مقدس و (فرماندار شهرستان بهار استان همدان) ادامه میدهد: «به نیروهایش عشق میورزید و خانواده بزرگی را تشکیل داده بود. حتی زمانی که عملیات نبود و به مرخصی میآمدیم؛ حواسش به بچهها بود و برایشان برنامهریزی میکرد.مسجد تاریخی میرزاتقی در خیابان تختی همدان که آیتالله سیدابوالحسن موسوی، امام جمعه وقت همدان در آن نماز میخواند؛ پاتوق ما بود. اول نماز و بعد سرکشی به خانواده شهدا، جانبازان یا افراد مستضعف.از همان حقوق اندکش به خانوادههای محروم کمک میکرد و دستگیری از نیازمندان در کنار مبارزه با دشمن را به نیروهایش یاد میداد.»
قنبری تصریح میکند: «ولایتپذیری با عمق جانش گره خورده بود. معمولاً ابتدای کلاسهای آموزشی جملهای از امام خمینی(ره) را بیان میکرد. خاطرم هست که یک بار گفت: «امام یک بار پشت تریبون رفت و گفت حضور در جبهه واجب است؛ کاری نکنید که ناچار شود دوباره این حرف را تکرار کند.»او با محبت و صمیمیت، افرادی که خوشنام نبودند را تربیت میکرد و بسیاری از نیروهای واحد تحت امرش از داش مشتیها بودند.
قنبری در این باره میافزاید: «علی آقا گاه افرادی را با خود به جبهه میآورد که از جامعه طرد شده و مردم تمایلی به رفتوآمد با آنها نداشتند؛ دزد؛ حبس کشیده یا لوطیها. او با صبر و محبت از همین افراد به ظاهر بد، مردان متدینی تربیت کرد که نماز شبشان ترک نمیشد؛ افرادی که تا پیش از آمدن به جبهه شاید حتی یک بار هم نماز نخوانده بودند. شهید چیت سازیان استاد انسانسازی بود و این هنری بود که خداوند متعال به او عنایت فرموده بود که با اخلاق پیامبرگونه، مهربانی نگاه و چهره زیبا و نورانی بتواند افراد غافل را به قله نور و سعادت هدایت کند.»