امام حسن عسکری(ع):
شخص کینهاى، کم آسایشترین مردم است.
تحف العقول، ص 893
مصطفی کیایی: یکی از دلایل افت مخاطب کمبود ژانر است
یکی از دلایل افت مخاطب کمبود ژانر است و اینکه بسیاری از علاقهمندان نمیتوانند اثری را پیدا کنند که مورد علاقهشان باشد؛ چراکه آثار پرفروش و پربیننده ما یا «کمدی» هستند یا «اجتماعی» که اغلب گروه خاصی از مخاطبان جامعه را دربر میگیرد. البته در تولیدات ما، حدود دو سوم آثار اصلاً قرار نیست جریان سینما را جلو ببرند و مخاطب را به سالن بکشانند؛ این درحالی است که در تمام دنیا تقریباً این قضیه برعکس است. در کشور ما آثار خاص و آرت و درمجموع آثاری که مخاطب کمتری دارند، غالبتر هستند و درحقیقت میتوان گفت یک قصهگریزی وجود دارد که فیلمسازها به سمت قصهگویی نمیروند. در ایران، سینمای ژانر کم داریم و باید روی این قضیه کار کنیم.
بخشی از سخنان کارگردان «هم گناه» در برنامه پرانتز باز که در ایسنا منتشر شده است.
تعظیمی به استاد ابراهیم قنبری مهر پدر سازسازی نوین ایران به شادی 93 سالگی ایشان
مُهرِ مِهر
میرعلیرضا میرعلی نقی
پژوهشگر و مؤلف تاریخ موسیقی ایران
معنویت؛ امانتی است که بین آدمیان اهل و آشنا؛ سینه به سینه و نسل به نسل جابهجا میشود. معنویت همان کیمیایی است که کالبد مادی انسان و آثارشان را زندگی میبخشد و ماندگار میکند. در واقع بههمان اندازه که ناملموس است؛ محسوس میتواند باشد. ابراهیم قنبری مهر عزیز، استاد مِهرکاری بر دل آدمها و بدنه سازها، نمونهای از چنین امانتداران و وفاداران هستند. درباره نقش و مقام و تأثیرشان در موسیقی و هنر سازسازی ایرانی تا سالهای سال گفته و نوشته خواهد شد. اما این فقط کالبد شناسی آثار اوست. درباره نقش معنوی شان، چه در کار و چه در زندگی، اندیشیدن و نوشتن؛ هم دشوارتر است و هم لازم تر. ابراهیم قنبری، فراتر از لقب استاد و هر لقب دیگر؛ حامل و امانتدار و ارائه دهنده این زندگی معنوی بوده و این موهبت را هم ذاتی داشته و هم اکتسابی. امانت بینظیری را از استاد استادان، ابوالحسن صبا، گرفته و به ما رسانده است. صبا و قنبری مهر، چیزی برای معاصران و آیندگانشان کم نگذاشتهاند، مشکل از زمانهای است که دیگر چندان سالک پرور نیست و در برابر هر امرغیر تجاری؛ خودش را به ناشنوایی و نفهمی زده است. از طرف دیگر، برای اشاعه «معنویت» مورد پسند بازار و تجار؛ دکانهای چهارنبش و پر از وعدههای رنگین و توخالی احداث کرده است.
اگر تنها یک نفر؛ تنها یک نفر از شاگردان و معاشران ایشان توانسته باشد معنا و مفهوم زندگی و سلوک استاد را دریابد و بتواند از چوب و فلز و صنعت و مادیت؛ به «صدا» و احساس و نگاه و معنویت برسد، وظیفه دشوار و بارگران هشتاد سال امانتداری حضرت قنبری مهر، به محلی معتمد رسیده و عطر زندگی بخش آن به شنوایی و به مشام روح خسته ما خواهد رسید. گمانم خود ایشان نیز جز این را نخواهند. وگرنه، بزرگداشت و تندیسسازی و لوح نگاری و سخنرانی و...؛ کارهایی است که ما به بهانه وجود ایشان در واقع برای خودمان انجام میدهیم و این یگانه معتمد استاد صبا را هیچگاه به این حواشی نیازی نبوده و نیست. زادروزتان مبارک باد جناب قنبری مهر بزرگ. مبارک بر هر کسی که پیام شما را بدرستی درک کرد و به آن دل بست.
برخوانی دفتر «به انضمام نادری»/ سعید سروشراد/ نشر نگاه
شاعر وقت ندارد بایستد
ارمغان بهداروند
شاعر
آگاهی وقتی اتفاق میافتد که منطق پرسشگری در چرخه مواجهات و ملاحظات مؤلف دخالت داده شود و آنچه که از آن بهعنوان «فلسفه» یاد میکنیم مطرح باشد. اگر زادگاه ادبیات را احوال عصر زایشش محسوب کنیم، قاعدتاً باید این پدیده، رونوشتی از جامعه خویش باشد. بنابراین شباهت شاعران به موقعیت زمانیمکانی خود امری ناگزیر است. این شباهت همیشه البته نمیتواند فضیلت شاعر شمرده شود که گاهی به ضرورت، مسئولیت مدنی شاعر ایجاب میکند که فقدانِ مؤلفههای اجتماعی را فراتر از وضعیت مستقر جبران کند و در مقام یک پیشنهادورز جسور، هوشمندانه هشدار دهد.
«به انضمام نادری» دومین دفتر شعر «سعید سروشراد» است. دو مشخصه غالب این مجموعه، یکی وجه معاصرت رویدادها و دیگر، وجه پرسشگری است. اگر وجه نخست را نتوان گزارهای متمایز در این مجموعه گزارش کرد اما به تأکید مطمئن هستم که شاعر با اعتراض به تمکین و تسلیم جمعی، به جامعهای فکر میکند که قدرت تمییز خود را از دست داده است و هر چه بادا باد را در پیش گرفته است. بسیاری از شاعران، از ترسِ تاریخ مصرفدار شدن شعر، ترجیح میدهند رویدادهای روزگاری خود را در نمایی محو و موهوم گزارش کنند ،اما نباید از این نکته نیز غافل شد که «وجه یا وجوهی از سویههای متکثر و نامتناهی هستی» در شعر باقی میماند که به زمان و مکان منوط نیست و در هر بار دوبارهخوانی متن منظری نو پیش چشم مخاطب میگشاید. شعر سعید سروشراد، به مسأله مردم در ادبیات متکی است و خود نیز به صراحت به این رویکرد معترف است: «اعتقاد من این است که ما در شعر اگر خودمان نباشیم بازندهایم. خیلی شعرها را دیدهام که از نظر تکنیک عالی هستند اما کم دارند. برای شعر شدن چیزی کم دارند. همیشه باید از مؤلف در متن چیزی باشد که متن اصالت داشته باشد. من در شعرم خودم هستم. حوادث، حوادث زندگی خودم هستند. مکانها مکانهایی هستند که بودهام. ممکن است کسی با تخیل به جایی برود و آن را بنویسد. من به درون خودم میروم و با شعر، خودم را به خودم نشان میدهم. شعر من تجربه من از زندگی است با تمام تلخیها و احیاناً شیرینیهایی که ندیدهام.»
«به انضمام نادری» از سرگذشت و سرنوشت انسان مستأصل امروز میگوید و شاعر در این گفتوگو نه امیدوار است و نه نومید. با انتخاب شعری از این دفتر، مطالعه و مواجهه این جهان را پیشنهاد میدهم:
برای عطسههای زیادی صبر کردیم/ اما با دستمالهای کاغذی گناه کسی پاک نمیشود/ هزار بار هم گفتهام/ ما نمک گیر اشکها هستیم/ پس لطفاً صدای این چاه را در نیاورید/ که به گریه عادت دارد/ ای کتابهای خسته که دهان خمیازهتان باز است/ چه میخواهید از چشمهای دوندهام/ پرسشها گودالهای عمیقی هستند/ هر چه بیشتر فکر کنی بیشتر فرو میروی/ و عشق مسکنی که خماری تلخی به جا میگذارد/ تنها شاعران میدانند تقصیر آیینه شکستهای است/ که ما را کنار هم مینشاند/ ما هر روز از زندگی شکست میخوریم/ و شب برای شکستی تازه/ ما را تا صبح تیمار میکند
تولد 80 سالگی مسعود کیمیایی همچنان از سوی هنرمندان تبریک گفته میشود و از سوی دیگر، هنرمندان همچنان نگرانیهای خود را از طرح صیانت از فضای مجازی مطرح میکنند و البته برد پرسپولیس هم باعث شده که صفحه برخی از هنرمندان قرمز شود.
مرتضی احمدی و پرسپولیس
پرسپولیس برای پنجمین بار متوالی قهرمان لیگ برتر شد. هنرمندان زیادی برد پرسپولیس را تبریک گفتند. پژمان بازغی نوشته است: «پنجمین قهرمانی متوالی، تبریک به پرسپولیسیها»، منوچهر هادی هم این برد را به پرسپولیسیها تبریک گفته. کوروش سلیمانی بازیگر هم ابتدا به پرسپولیسیها تبریک گفته و در ادامه خطاب به استقلالیها نوشته است: «با احترام بسیار به رقیب محترم استقلال و بسیاری از دوستان عزیزم که آبی هستند و میدانند چقدر دوستشان دارم.» اما خاصترین تبریک مربوط به پست اینستاگرامی بهزاد عمرانی، خواننده گروه بمرانی است. او با انتشار عکسی از مرحوم مرتضی احمدی با لباس قرمز هم این برد را اعلام کرده و یادی از این بازیگر قدیمی سینما، تلویزیون و تئاتر کرده که از طرفداران قدیمی این تیم بوده است.
چهره
پرویز پرستویی این روزها در حال کمک به مردم خوزستان است. او در تازهترین پست خود نوشته است: «خوزستان. خوزستان آب دارد اما مردم خوزستان آب ندارند. بی آبی مردم خوزستان با زنده بودن و زندگی مردم در این استان گره خورده است. قرار گذاشتیم با کمک خدا و نیکوکاران عزیز برای بخشی از روستاهای محروم در محدوده مرزی شهرستان هویزه که متأسفانه حتی آب شرب و آب برای نگهداری دامها و کشاورزیشان را نیز از دست دادهاند، سیستم تصفیه آب تأمین شود تا شاید کمی از مشکلات رفت و آمدی مردم این بخش برای خرید آب آشامیدنی به شهرهای اطراف را کاهش دهد. اما به هر حال تصفیه آب هم قبل از تأسیسات، اول آب میخواهد. امیدواریم در این مورد هر چه زودتر اقدامات اساسی صورت گیرد وگرنه جلگه خوزستان هم به بلای خشکسالی هیرمند و هامون دچار میشود.»
محمدحسین مهدویان هم با انتشار پستی از فضای مجازی خداحافظی کرد: «دروغ چرا؟ این زخم، کاری بود. دست کم برای من که خیلی کاری بود، ولی به گواهی دیالوگ معروف فیلم سینمایی سگکشی اثر استاد بیضایی با زخم باید ساخت، طول میکشه ولی خوب میشه. با اجازه شما برای مدت کوتاهی در اینستاگرام نخواهم بود، هرچند مطمئنم خیلی زود دلتنگ این جهان پرآشوب خواهم شد. تا آن روز»
سعید آقاخانی هم در صفحه اینستاگرامی خود بخشی از فیلم «خون شد» ساخته مسعود کیمیایی را گذاشته است. او که در این فیلم بازی متفاوتی دارد، نوشته است: «آخرین ساخته مسعود کیمیایی قصهای درباره همین روزهای ماست، درباره همین امروز.» این فیلم به تازگی وارد شبکههای خانگی شده است و از طریق پلتفرمهای آنلاین قابل دیدن است.
چه خبر؟
خانه کتاب و ادبیات ایران هم در پست خود خبر از تابستانه کتاب 1400 داده است: «با ثبت رکوردی جدید از مشارکت کتابفروشیها، آغاز طرح «تابستانه کتاب ۱۴۰۰» از نهم مرداد در سراسر کشور طرح «تابستانه کتاب ۱۴۰۰» از شنبه (۹ مردادماه ۱۴۰۰) با مشارکت ۹۵۸ کتابفروشی از سراسر کشور کار خود را آغاز میکند.»
لیلی گلستان که در ایام کرونا از امکانات فضای مجازی به بهترین شکل استفاده کرد، خبر داد: «بالاخره شهرداری تهران همت کرد و کتاب برگزیدگان مسابقه قرنطینه را منتشر کرد. دستشان درد نکند. خیلی لطف کردند.» این کتاب گزیدهای از آثار مسابقه نقاشی (قرنطینه) برای بچههای زیر 10 سال است که سال گذشته از سوی گالری گلستان در فضای مجازی اعلام شد و با استقبال خوب مخاطبان کودک مواجه شد.
تازههای نشر
امیرمهدی حقیقت مترجم آثار جومپا لاهیری، کنت هریف، سام شپارد، دن چاون در صفحه اینستاگرامی خود عکس کودکی در حال مطالعه کتاب «جونی بیجونز بوهای مشکوکی به دماغش میخورد» گذاشته و نوشته است: «هیچ چیز خوشایندتر از ریسهرفتن کودکی که جونی بیجونز» میخواند، نیست. امتحان کنید. مجموعه جونی بیجونز با ترجمه من 19 جلد است.» این مجموعه را نشر ماهی منتشر کرده است.
نشر قطره هم اولین نمایشنامه خود را منتشر کرد. «انتخاب» اثر، ترنس راتیگان، نمایشنامهنویس بریتانیایی است که در توضیح آن آمده است: «قدیر و اختیار، اختیار و انتخاب، انتخابی سرنوشتساز، انتخابی میان بد و بدتر، انتخابی که زندگی متفاوتی را رقم میزند یا تقدیری که با طرح مسأله انتخاب و ایجاد تلاطم و نوسان ذهن و روح، پیوسته انسان را در بوته آزمایش قرار میدهد. در این اثر، ترنس راتیگان، نمایشنامهنویس نامدار بریتانیایی، مخاطب را به درک تردیدها و تأملات شخصیتی به نام هستر در رویارویی با تصمیمی خطیر در زندگیاش دعوت میکند.»
درباره خورشید، فیلم تازه مجید مجیدی
آدرس غلط
احمد ابوالفتحی
نویسنده و منتقد
در جایی از فیلم خورشید، کودکان کار فیلم که بهانگیزه یافتن گنج به مدرسه رفتهاند، در حالی که لاستیکهای مستعمل را بار نیسان میکنند مشغول حفظ کردن شعر کتاب درسیشان هستند. شعری با این مضمون که ما کودکان باید درس بخوانیم و بازی کنیم.
این شیوه پرداختن به مسأله فقر و کار کودکان بسیار آشنا و دستمالی شده است. همینطور نوع ابراز عشق نوجوان فیلم به دختری که به او علاقهمند است و... با وجود این برخورد کلیشهای و آشنا، فیلم تازه مجید مجیدی، اگر که خط اصلی روایتش را برای دقایقی طولانی به امان خدا رها نمیکرد و بهسراغ خطوط روایی فرعی کممایه نمیرفت میتوانست فیلمی متوسط باشد، چرا که نمودهایی از نگاه متفاوت را هم در آن میشود دید. مثلاً نوع رابطه ناظم مدرسه (با بازی جواد عزتی) با کودکان که از موضع بالا نیست و نگاهی برابر به آنها دارد یا حتی نوع رابطه مستخدم مدرسه با شخصیت اصلی اثر، موقعیتهایی را در فیلم شکل داده که میتوانند بهیاد ماندنی شوند اما در حالت فعلی این چند موقعیت روایی جاندار نتوانسته اثر را ارتقای سطح بدهد.
در حالت فعلی، خورشید فیلمی است که از نیمه به بعد تحملش بسیار سخت میشود و این برای اثری که بر پایه خط روایی هزاران بار امتحانشده جستوجوی گنج شکل گرفته است، دستاوردی بزرگ محسوب میشود. ملالانگیز کردن داستان چند نوجوان که بهدنبال گنج میگردند بواقع هنر میخواهد.
داستان مجیدی از جمله از آنجا ضربه خورده که او تصور کرده است برای اجتماعی شدن اثرش میتواند هر جا دلش خواست چند سکانس خیلی اجتماعی نظیر بیرون کشیدن دختربچه افغانستانی از بازداشتگاه به اثرش اضافه کند. آن سکانس بهخودی خود به فیلم ضربه نمیزد اگر در جای درستی قرار گرفته بود. در موقعیت فعلی فیلم، آن خط فرعی نقش آبسرد را برای روایتی که تازه دارد گرم میشود ایفا میکند و بعد از آن سکانس، فیلم گرم نمیشود که نمیشود.
اما اگر آن خردهروایتهای اجتماعیساز هم نبودند فیلم مجیدی نمیتوانست از سطح متوسط بالاتر برود. چرا که این فیلم از اساس فیلم صادقانهای نیست. مثلاً درباره مسأله کودکان کار آدرس غلط میدهد. نقش حکومت در وضع موجود این کودکان در حد چند تماس تلفنی جواد عزتی به چند مدیر گویا دولتی و بالاخره راضی کردن آنها برای کمک به کودکان تقلیل یافته است. حتی به تلویح این پرسش مطرح نشده که چرا این کودکان از هرگونه حمایت اجتماعی از سوی دولت محروم هستند و در عوض کمکاری خیرین در یاریرسانی به کودکان پررنگ شده است. قرار دادن حکومت که موظف به تأمین امکان تحصیل رایگان برای همه کودکان است در گوشه امن از صداقت بهدور است.
فیلم مسأله مهاجران افغانستانی را هم صادقانه طرح نکرده است. در نهایت این خودِ آنها هستند که تصمیم گرفتهاند برگردند و کودک تیزهوش شان را از امکان پیشرفت محروم کنند. گویا کسی آنها را مجبور به بازگشت نکرده است. نه دولت و نه فلاکتی که از سراپای سبک زندگیشان میبارد. مقصر خودشان هستند اگر میخواهند بروند. مقصر عدم تحصیل کودکان کار هم مالک بیرحم مدرسه و خیرین کمکار هستند. این طرز بیان مسأله آدرس غلط دادن است و خورشید آدرس غلط میدهد. گفتنی است که فیلم خورشید بهتازگی بهشکل آنلاین اکران شده است.
پژوهشی درباره تصویر غرب در سینمای ایران
«از فرنگشناسی تا غربنگاری؛ مطالعهای در تاریخ سینمای ایران» تازهترین کتابی است که به همت انتشارات «پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات» در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. در این کتاب، «محمد سروی زرگر» تلاش کرده در خلال مطالبی که پیش روی خوانندگان گذاشته به پاسخ این سؤال دست پیدا کند که «چه تصویری از غرب در سینمای ایران ارائه شده است؟»
از فرنگشناسی تا غربنگاری؛ مطالعهای در تاریخ سینمای ایران» به شکلگیری استراتژیهای متفاوت بازنمایی غرب در سینمای ایران پرداخته و در قالب روایتی تاریخی، به تطورات تاریخی سوژههای برساخته شده در سینمای ایران از «خود» و «دیگری» میپردازد.
در این پژوهش فصلهای «فرنگشناسی: دوگانه فرستاده سیاح در سفرنامههای قرن نوزدهم ایران»، «از فُکلی، دندی، ممل امریکایی تا قاسم سیاه» و «از جاسوس و خرابکار تا رجعت به فیلمفارسی» با هدف فهمِ شرایط و امکانهای شکلگیری استراتژیهای متفاوت بازنمایی غرب در سینمای ایران پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. نویسنده کوشیده این مهم را با تمرکز بر سوژههای ساخته شده در این فرایند و مقولات موضوعی یا مضمونی مرتبط با این سوژهها پیش ببرد.
«سروی زرگر» در بخشی از کتاب خاطرنشان کرده که بررسی بازنمایی غرب در سینمای ایران تا به امروز نمیتواند کامل شود مگر با اشاره به فضای بازنمایی دیگر، یعنی شبکههای اجتماعی که امروزه موازی با سینما، فهم ما از غرب را با شدتی توصیفناشدنی تحت تأثیر قرار داده است . او یادآوری کرده اگر سینما و تلویزیون در طول قرن بیستم نسبت میان «ما» و «غرب» را از خلال ارائه بازنماییهای متکثر و پیچیدهتر از غرب متحول کردند، شبکههای اجتماعی بویژه اینستاگرام، در حال ایجاد انقلابی در این مسیر هستند.
از فرنگشناسی تا غربنگاری
محمد سروی زرگر
انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
روز نهم مرداد ماه امسال سالگرد ثبت اولین آثار تاریخی شهر یزد در فهرست آثار ملی کشور است. ابرکوه سرزمینی بسیار تاریخی و فرهنگی است و ارزشگذاری قدمت این سرزمین به میزانی است که سه اثر اول استان یزد شامل گنبد عالی، منارههای نظامیه و مسجد جامع ابرکوه نهم مرداد ماه سال گذشته به ثبت ملی رسیده است./ایسنا