ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام على علیه السلام: 9 چیز زشت است، اما از 9 گروه زشت تر: درماندگى و ناتوانى از دولتمردان؛ بخل از ثروتمندان؛ زود خشمى از دانشمندان؛ حرکات بچگانه از میانسالان؛ جدایى حاکمان از مردم؛ دروغ از قاضیان؛ بیمارى کهنه از پزشکان؛ بدزبانى از زنان و سختگیرى و ستمگرى از سلاطین. [دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۸۳]
کتاب ارزانترین کالاست
علیرضا خمسه: «خمسه به روایت خمسه» در اصل روزشمار، ماه شمار و سال شمار زندگی من از آغاز تا لحظه حاضر را دربر میگیرد. البته این موارد تنها یک فصل از کتاب است. من تلاش کردم تا تمام وقایع را از روز تولدم و اینکه در چه سالی متولد شدم و چه کار کردم تا لحظه حاضر بیان کنم. مثلاً سال گذشته دو فیلم بازی کردم یک تئاتر کار کردم، مطلبی یا یادداشتی نوشتم، همه در این بخش کتاب آمده است. علاوه بر این موضوعات، این اثر دربرگیرنده مطالبی است که طی سالها در مجلات و نشریات از من چاپ شد یا اگر فیلمنامه، نمایشنامه و شعر یا مطلبی را ترجمه کردم همه را انتخاب کردیم و تبدیل به یک جلد کتاب شد. در این کتاب منتخبی از مصاحبهها آورده شده است. در ایران ارزانترین کالا کتاب است و اولین کالایی است که با فشارهای اقتصادی از سبد فرهنگی خانواده جدا میشود. در عین حال کتابفروشیها هم به طور مثال در شهری که ۱۲ میلیون جمعیت دارد نهایتاً ۵ نسخه از هر کتاب میگیرد و شاید همان هم مدتها در طبقات باقی بماند و کسی آن را نخرد. با وجوداین، من هم به عنوان تعارف میگویم اگر باز هم کسی هست که نمیتواند کتاب تهیه کند، من حاضرم تقدیم کنم.
بخشی از گفتوگوی این بازیگر با خبرنگار ایسنا
در هیچ جمعی غریبه نبود
عباس یاری
منتقد سینما
اولین دورههای مجله فیلم بود که با حمیدرضا صدر آشنا شدم. در همان دوران در ایام جشنواره کودک اصفهان خیلی از گفتوگوها را ترجمه میکرد و استعداد عجیبی در ارتباط گرفتن با آدمها داشت. اساساً یکی از خصوصیات شخصیاش همین بود که آدمی صمیمی و زودآشنا بود. خیلی مواقع از سالن تئاتر و سینما که بیرون میآمدیم در کوچه و خیابان با آدمها طوری برخورد میکرد که انگار سالهاست آنها را میشناسد. جوانانی که اهل فوتبال بودند و حمید را از صفحه تلویزیون میشناختند با او سلام و احوالپرسی میکردند و رد و بدل کردن همین دو کلمه کافی بود تا مکالمهای دوستانه و صمیمی بینشان شکل بگیرد. هر کس فکر میکرد سالها با او رفیق است و آشنای اوست. این ویژگی یکی از رموز موفقیتش در مطبوعات هم بود. اینکه گزارشها و مصاحبههای حمید خوب از کار در میآمد اتکای به همین شخصیتش بود. در هر کدام از جشنوارههای جهانی که حاضر میشد کافی بود اراده کند تا با هر کسی که میخواهد مصاحبه کند. چنان با اطرافیانش صمیمی برخورد میکرد که همه حس میکردند سالهاست او را میشناسند و البته که حرف برای گفتن زیاد داشت و دیگران هم حرف زیادی برای در میان گذاشتن با او داشتند. در مصاحبهها و گزارشهایش قادر بود هر سد و دژ محکمی را بشکند و وارد شود. با وجود این که سالهای طولانی از تصویربرداران مسابقات فوتبال در تلویزیون بودم و بسیاری از بازیهای بزرگ استادیوم آزادی و شیرودی را فیلمبرداری کردم اما هیچ وقت نمیدانستم که حمید اینقدر اهل فوتبال است. خیلی اوقات با هم به سالن سینما و تئاتر میرفتیم و در آن روز بازی مهم فوتبال انجام شده بود اما حمید فقط راجع به سینما و تئاتر حرف میزد. بعدها که پرونده سینمایی ذهنش را بست و فعالیت ذهنش را بر فوتبال متمرکز کرد فهمیدم چقدر از دنیای فوتبال شناخت دارد. او یکی از استثناییترین آدمهای زمانه خودش بود. شبیه او خیلی کم است. آدم دوست داشتنی و خوش مشرب که در هیچ جمعی غریبه نبود. حمید این خصوصیت را با خودش به تلویزیون هم آورد. وقتی در قاب تلویزیون ظاهر میشد انگار یکی از ماها بود که همین الان بازی را تماشا کرده و در خانه بین دو نیمه راجع به آن حرف میزنیم. حمید صدر چنین نگاه و دیالوگی را با خودش به صفحه تلویزیون آورد که همچنان با وجود این که سالهاست در قاب تلویزیون ندیدهایماش اما به یادمان مانده است. انگار این آدم عضوی از خانواده و رفیق تک تک ماست. صد حیف که زود از دست دادیمش. خودش همیشه میگفت که با سرطان فوت میکند. متأسفانه سرطان در ژن خانوادگیشان بود و حمید خیلی از آدمهای نزدیکش را به خاطر سرطان از دست داده بود. با همه این احوال وقتی فهمیدیم او به این بیماری مبتلا شده امید داشتیم تا حمید هم مثل همسرش این بیماری را پشت سر بگذارد. یاد و خاطره او برای همیشه با ماست.
منتقد سینما
اولین دورههای مجله فیلم بود که با حمیدرضا صدر آشنا شدم. در همان دوران در ایام جشنواره کودک اصفهان خیلی از گفتوگوها را ترجمه میکرد و استعداد عجیبی در ارتباط گرفتن با آدمها داشت. اساساً یکی از خصوصیات شخصیاش همین بود که آدمی صمیمی و زودآشنا بود. خیلی مواقع از سالن تئاتر و سینما که بیرون میآمدیم در کوچه و خیابان با آدمها طوری برخورد میکرد که انگار سالهاست آنها را میشناسد. جوانانی که اهل فوتبال بودند و حمید را از صفحه تلویزیون میشناختند با او سلام و احوالپرسی میکردند و رد و بدل کردن همین دو کلمه کافی بود تا مکالمهای دوستانه و صمیمی بینشان شکل بگیرد. هر کس فکر میکرد سالها با او رفیق است و آشنای اوست. این ویژگی یکی از رموز موفقیتش در مطبوعات هم بود. اینکه گزارشها و مصاحبههای حمید خوب از کار در میآمد اتکای به همین شخصیتش بود. در هر کدام از جشنوارههای جهانی که حاضر میشد کافی بود اراده کند تا با هر کسی که میخواهد مصاحبه کند. چنان با اطرافیانش صمیمی برخورد میکرد که همه حس میکردند سالهاست او را میشناسند و البته که حرف برای گفتن زیاد داشت و دیگران هم حرف زیادی برای در میان گذاشتن با او داشتند. در مصاحبهها و گزارشهایش قادر بود هر سد و دژ محکمی را بشکند و وارد شود. با وجود این که سالهای طولانی از تصویربرداران مسابقات فوتبال در تلویزیون بودم و بسیاری از بازیهای بزرگ استادیوم آزادی و شیرودی را فیلمبرداری کردم اما هیچ وقت نمیدانستم که حمید اینقدر اهل فوتبال است. خیلی اوقات با هم به سالن سینما و تئاتر میرفتیم و در آن روز بازی مهم فوتبال انجام شده بود اما حمید فقط راجع به سینما و تئاتر حرف میزد. بعدها که پرونده سینمایی ذهنش را بست و فعالیت ذهنش را بر فوتبال متمرکز کرد فهمیدم چقدر از دنیای فوتبال شناخت دارد. او یکی از استثناییترین آدمهای زمانه خودش بود. شبیه او خیلی کم است. آدم دوست داشتنی و خوش مشرب که در هیچ جمعی غریبه نبود. حمید این خصوصیت را با خودش به تلویزیون هم آورد. وقتی در قاب تلویزیون ظاهر میشد انگار یکی از ماها بود که همین الان بازی را تماشا کرده و در خانه بین دو نیمه راجع به آن حرف میزنیم. حمید صدر چنین نگاه و دیالوگی را با خودش به صفحه تلویزیون آورد که همچنان با وجود این که سالهاست در قاب تلویزیون ندیدهایماش اما به یادمان مانده است. انگار این آدم عضوی از خانواده و رفیق تک تک ماست. صد حیف که زود از دست دادیمش. خودش همیشه میگفت که با سرطان فوت میکند. متأسفانه سرطان در ژن خانوادگیشان بود و حمید خیلی از آدمهای نزدیکش را به خاطر سرطان از دست داده بود. با همه این احوال وقتی فهمیدیم او به این بیماری مبتلا شده امید داشتیم تا حمید هم مثل همسرش این بیماری را پشت سر بگذارد. یاد و خاطره او برای همیشه با ماست.
تأملی در باب نصیحت در رسانه
علیرضا نراقی
منتقد
تا به حال جز در موارد استثنایی، چه کسی را دیدهاید که از شنیدن نصیحت احساس خوشایندی داشته باشد؟ ناخوشایندی نصیحت برای انسان امروزی امری طبیعی است، چرا که نصیحت خلاف گفتوگو و ملزومات آن است. نصیحت ناشی از ارتباطی یکسویه و بالا به پایین است، یک طرف آگاه فرض شده که میگوید و طرف دیگر صرفاً میشنود.
به همین دلیل نوعی قدرتنمایی در نصیحت کردن نهفته است و ساختار سلسله مراتبی را بازتولید میکند.
اگر در ادبیات کهن شرق و گاه غرب- پیش از روشنگری- پند و اندرز متداول بوده است، به دلیل سنتی حکمی و معنوی است. یعنی اینکه نصیحت در کلام شخصی حکیم و راهپیموده، با زبانی فخیم و پالوده جاری میشد و علاوه بر پیروان، بیشتر خطاب به حاکمان بود. نصیحت در آن فضا، از صاحبان قدرت یا نهادهای رسمی به گروههای مختلف اجتماعی بیان نمیشد بلکه برعکس، روشنگران و دانایان جامعه قدرتمداران را مخاطب قرار میدادند. نکته مهم دیگر این است که اندرزنامهها و حتی سیاستنامهها در روزگار قدیم، در زیست جهانی سنتی و مبتنی بر ادبیاتی عرفانی- اخلاقی شکل میگرفت و آنجا عقل خودبنیاد، برابری و آزادی فردی توسط اقشار اثرگذاری از جامعه، به عنوان اموری اصیل و ارزشهایی بنیادین در نظر گرفته نمیشد.
اما شاید امروزه از معدود فضاهایی که ادبیات نصیحت و اندرز در آن میتازاند همین رسانه ملی پرحرف و چانه گرم ماست. سالهاست که دیگر آش آنقدر شور شده که این ادبیات از برنامههای معنوی، اخلاقی و آموزشی، به نمایشها و جُنگهای سرگرم کننده و تفریحی هم سرایت کرده است. این ناهمگونی، هم ناشی از تأخر فرهنگی سیاستگذاران رسانه است و هم عدم درک برنامهسازان از زمانه.
در رسانه مبتنی بر حرف ما، که در آن زمان امری مطلقاً بی ارزش است، میان برنامه استعدادیابی اوقاتی طولانی و مفصل صرف نصیحت اخلاقی میشود و در میان یک جُنگ شادیآور به مردم به شکلی کاملاً مستقیم و بیظرافت پند و اندرز داده میشود. درون این فضا همه چیز هم هست؛ از نصیحت درباره امور روزمره، چون درست حرف زدن و رفتار صحیح اجتماعی و خانوادگی، تا تشویق به امور خیر و متعالی. نتیجه تمام این نصایح چیزی جز منقَّص شدن عیش سرگرمی و لوث شدن محتوای پند نیست. مثالهای فراوان این وضعیت حتماً تا به حال به ذهنتان آمده است. این ناهمگونی معضلی فرهنگی است که ناشی از مخاطب نشناسی و اصالت قائل نشدن برای کار اصلی خود است که همانا سرگرم کردن مخاطبان باشد.
چنین رویکرد نصیحت گونهای از سوی مجری سرگرمی یا کمدین، احساس صمیمیت و هموزنی را از مخاطب میگیرد. یکی از علتهایی که بخشی از جامعه ما، بشدت به دنبال قضاوت کردن و رسوا ساختن اشخاص مشهور، اعم از بازیگر، مجری و... است در همین نکته نهفته است. این قشر گاه به شکلی بی وجه و ریاکار، خود را معلم تودهها جا میزند و همین برخورد یکسویه و فراتر از گفتوگو، جامعه را نسبت به رفتارهای آنها حساس و خطاجو میکند و به طور ناخودآگاه بخشی از مردم را وا میدارد که همان کاری را با آنها کنند که وقتی دستشان برسد، با فلان مسئول و صاحب قدرت در زمان ارتکاب کوچکترین خطایی میکنند.
منتقد
تا به حال جز در موارد استثنایی، چه کسی را دیدهاید که از شنیدن نصیحت احساس خوشایندی داشته باشد؟ ناخوشایندی نصیحت برای انسان امروزی امری طبیعی است، چرا که نصیحت خلاف گفتوگو و ملزومات آن است. نصیحت ناشی از ارتباطی یکسویه و بالا به پایین است، یک طرف آگاه فرض شده که میگوید و طرف دیگر صرفاً میشنود.
به همین دلیل نوعی قدرتنمایی در نصیحت کردن نهفته است و ساختار سلسله مراتبی را بازتولید میکند.
اگر در ادبیات کهن شرق و گاه غرب- پیش از روشنگری- پند و اندرز متداول بوده است، به دلیل سنتی حکمی و معنوی است. یعنی اینکه نصیحت در کلام شخصی حکیم و راهپیموده، با زبانی فخیم و پالوده جاری میشد و علاوه بر پیروان، بیشتر خطاب به حاکمان بود. نصیحت در آن فضا، از صاحبان قدرت یا نهادهای رسمی به گروههای مختلف اجتماعی بیان نمیشد بلکه برعکس، روشنگران و دانایان جامعه قدرتمداران را مخاطب قرار میدادند. نکته مهم دیگر این است که اندرزنامهها و حتی سیاستنامهها در روزگار قدیم، در زیست جهانی سنتی و مبتنی بر ادبیاتی عرفانی- اخلاقی شکل میگرفت و آنجا عقل خودبنیاد، برابری و آزادی فردی توسط اقشار اثرگذاری از جامعه، به عنوان اموری اصیل و ارزشهایی بنیادین در نظر گرفته نمیشد.
اما شاید امروزه از معدود فضاهایی که ادبیات نصیحت و اندرز در آن میتازاند همین رسانه ملی پرحرف و چانه گرم ماست. سالهاست که دیگر آش آنقدر شور شده که این ادبیات از برنامههای معنوی، اخلاقی و آموزشی، به نمایشها و جُنگهای سرگرم کننده و تفریحی هم سرایت کرده است. این ناهمگونی، هم ناشی از تأخر فرهنگی سیاستگذاران رسانه است و هم عدم درک برنامهسازان از زمانه.
در رسانه مبتنی بر حرف ما، که در آن زمان امری مطلقاً بی ارزش است، میان برنامه استعدادیابی اوقاتی طولانی و مفصل صرف نصیحت اخلاقی میشود و در میان یک جُنگ شادیآور به مردم به شکلی کاملاً مستقیم و بیظرافت پند و اندرز داده میشود. درون این فضا همه چیز هم هست؛ از نصیحت درباره امور روزمره، چون درست حرف زدن و رفتار صحیح اجتماعی و خانوادگی، تا تشویق به امور خیر و متعالی. نتیجه تمام این نصایح چیزی جز منقَّص شدن عیش سرگرمی و لوث شدن محتوای پند نیست. مثالهای فراوان این وضعیت حتماً تا به حال به ذهنتان آمده است. این ناهمگونی معضلی فرهنگی است که ناشی از مخاطب نشناسی و اصالت قائل نشدن برای کار اصلی خود است که همانا سرگرم کردن مخاطبان باشد.
چنین رویکرد نصیحت گونهای از سوی مجری سرگرمی یا کمدین، احساس صمیمیت و هموزنی را از مخاطب میگیرد. یکی از علتهایی که بخشی از جامعه ما، بشدت به دنبال قضاوت کردن و رسوا ساختن اشخاص مشهور، اعم از بازیگر، مجری و... است در همین نکته نهفته است. این قشر گاه به شکلی بی وجه و ریاکار، خود را معلم تودهها جا میزند و همین برخورد یکسویه و فراتر از گفتوگو، جامعه را نسبت به رفتارهای آنها حساس و خطاجو میکند و به طور ناخودآگاه بخشی از مردم را وا میدارد که همان کاری را با آنها کنند که وقتی دستشان برسد، با فلان مسئول و صاحب قدرت در زمان ارتکاب کوچکترین خطایی میکنند.
میراثی به نام تصوف
میثم فرجی
فعال حوزه نشر
کتاب «تصوف» (اصول تصوف ابوسعد عبدالملک ابی عثمان خرگوشی با نگاهی به تهذیبالاسرار) به قلم پروفسور عرفان گوندوز عرفانپژوه اهل ترکیه است. کتاب بررسی حیاتِ صوفیانه ابوسعد عبدالملک ابی عثمان خرگوشی با نگاهی به«تهذیبالاسرار» وی است. ابوسعد عبدالملک که به خرگوشی شهرت دارد، در نیشابور به دنیا آمده و در همانجا پرورش یافته است، از اینرو گاه نیشابوری هم یاد شده است. با آنکه تاریخ ولادت او به طور قطعی تثبیت نشده است، از روی تاریخ وفاتش تخمیناً میتوان گفت که در حدود 330 هـ. تولد یافته است. در وصف خرگوشی، زکریا محمّد بن محمود قزوینی میگوید: «از مشهورترین علمای خراسان بود، با علم و زهد و حیات مستقیم شهره بود و کتابهای زیادی در علوم شرعی تصنیف کرده است.» ابن جوزی گوید: «مردی ثقه، صالح، صاحب ورع و زاهد بود.» یاقوت حموی گوید: «فقیه شافعی بود که با زهد و اعمالِ خیر و نیکو شهرت داشت.»
کتاب سه فصل دارد:
در فصل اوّل، کوشیده شده است که روزگار خرگوشی، جوانب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و صوفیانه او شناسانده شود.
در فصل دوم، زندگانی، رشد و برداشت خرگوشی از تصوّف موضوع بحث بوده و معرفی مؤلّف از جنبه فنّی نیز مدّ توجه بوده است.
در فصل سوم تهذیبالأسرار که موضوع گزیده شده برای نشر است، مورد بررسی انتقادی قرار گرفته، سعی شده است که جایگاه آن در میان آثار صوفیانه و اهمیت آن نشان داده شود.کتاب تذهیبالاسرار را میتوان در رده آثاری قرار داد که تنها بحث در اصطلاحات صوفیه را مدّنظر قرار دادهاند و اندیشههای گوناگونی را که صوفیان در ارتباط با این اصطلاحات بر زبان آوردهاند، نقل کردهاند.
اما در توضیح بیشتر برای معرفی نویسنده کتاب خوب است بدانید که پروفسور عرفان گوندوز در سال 1950 در «یشیلحصار» در استان قیصریه به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در همان یشیلحصار و دوره دبیرستان را در مدرسه معقول و منقول (امام خطیب) در قیصریه در 1969 به پایان رسانید. در سال 1974 از انستیتوی عالی اسلامی استانبول فارغالتحصیل شد. در همان شهر به استادیاری در رشته تاریخ تصوف منصوب شد. در همین انستیتو که بعداً به دانشکده الهیات دانشگاه مرمره تغییر نام داد، در سال 1983 درجه دکتری گرفت. در 1990 دانشیار شد. در سال 1986 برای ادامه تحقیق به قاهره اعزام شد.
کتاب «تصوف»
نویسنده: عرفان گوندوز
ترجمه: توفیق. ه. سبحانی
فعال حوزه نشر
کتاب «تصوف» (اصول تصوف ابوسعد عبدالملک ابی عثمان خرگوشی با نگاهی به تهذیبالاسرار) به قلم پروفسور عرفان گوندوز عرفانپژوه اهل ترکیه است. کتاب بررسی حیاتِ صوفیانه ابوسعد عبدالملک ابی عثمان خرگوشی با نگاهی به«تهذیبالاسرار» وی است. ابوسعد عبدالملک که به خرگوشی شهرت دارد، در نیشابور به دنیا آمده و در همانجا پرورش یافته است، از اینرو گاه نیشابوری هم یاد شده است. با آنکه تاریخ ولادت او به طور قطعی تثبیت نشده است، از روی تاریخ وفاتش تخمیناً میتوان گفت که در حدود 330 هـ. تولد یافته است. در وصف خرگوشی، زکریا محمّد بن محمود قزوینی میگوید: «از مشهورترین علمای خراسان بود، با علم و زهد و حیات مستقیم شهره بود و کتابهای زیادی در علوم شرعی تصنیف کرده است.» ابن جوزی گوید: «مردی ثقه، صالح، صاحب ورع و زاهد بود.» یاقوت حموی گوید: «فقیه شافعی بود که با زهد و اعمالِ خیر و نیکو شهرت داشت.»
کتاب سه فصل دارد:
در فصل اوّل، کوشیده شده است که روزگار خرگوشی، جوانب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و صوفیانه او شناسانده شود.
در فصل دوم، زندگانی، رشد و برداشت خرگوشی از تصوّف موضوع بحث بوده و معرفی مؤلّف از جنبه فنّی نیز مدّ توجه بوده است.
در فصل سوم تهذیبالأسرار که موضوع گزیده شده برای نشر است، مورد بررسی انتقادی قرار گرفته، سعی شده است که جایگاه آن در میان آثار صوفیانه و اهمیت آن نشان داده شود.کتاب تذهیبالاسرار را میتوان در رده آثاری قرار داد که تنها بحث در اصطلاحات صوفیه را مدّنظر قرار دادهاند و اندیشههای گوناگونی را که صوفیان در ارتباط با این اصطلاحات بر زبان آوردهاند، نقل کردهاند.
اما در توضیح بیشتر برای معرفی نویسنده کتاب خوب است بدانید که پروفسور عرفان گوندوز در سال 1950 در «یشیلحصار» در استان قیصریه به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در همان یشیلحصار و دوره دبیرستان را در مدرسه معقول و منقول (امام خطیب) در قیصریه در 1969 به پایان رسانید. در سال 1974 از انستیتوی عالی اسلامی استانبول فارغالتحصیل شد. در همان شهر به استادیاری در رشته تاریخ تصوف منصوب شد. در همین انستیتو که بعداً به دانشکده الهیات دانشگاه مرمره تغییر نام داد، در سال 1983 درجه دکتری گرفت. در 1990 دانشیار شد. در سال 1986 برای ادامه تحقیق به قاهره اعزام شد.
کتاب «تصوف»
نویسنده: عرفان گوندوز
ترجمه: توفیق. ه. سبحانی
ضرورت تئاتر اجتماعی
رضا آشفته
منتقد
تئاتر انواع دارد و همان بهتر که در یک فضای مردم سالارانه مباحث مختلف از زاویه دیدهای متنوع مطرح شود و به همین ضرورت، تئاتر اجتماعی نیز باید برای بقا و ارتقای هر جامعه جدی گرفته شود. شاید برخی بپندارند که تئاتر اگر بهسمت اجتماع برود، نویسنده و کارگردان حکم مصلح اجتماعی مییابند و برخی در خود نمیبینند که از چنین مقام و جایگاهی براحتی بشود با مردم ارتباط گرفت و همان سویه هنر برای هنر یا به عبارت دیگر بیان فرم گرایانه را ارجح میدانند و دل از تکاپوی اجتماعی در هنر برمی دارند و خود را درگیر زیبایی شناسی ِصِرف میکنند.
در حالی که میشود تئاتر اجتماعی کار کرد و مصلح اجتماعی نیز نبود، یعنی تئاتر ابزاری است که تو را در جایگاه منتقد قرار خواهد داد و با طرح پرسش ، بخواهی و بشود شرایط را بهتر کرد، بویژه در جوامعی که هنوز اندر خم یک کوچهاند و در عادیترین مسائل نیز امکان زد و خورد پیش میآید، همان بهتر که تئاتر اجتماعی به شکل پر رنگ احساس مسئولیت کند و با چالش کشیدن همه امور ممکن بتواند رهاوردی رو به پیش را قابل دید مخاطبانش قرار دهد، چون صحنه آزمون و خطایی عینی و علنی است و همه چیز را به بهترین شکل ممکن آشکار میسازد و همین نمود عینی میتواند ما را به درازنای مسائل و ژرف اندیشی پیرامون اش آگاه سازد و این آگاهی سدی بزرگ برای بطلان وقت، هزینه و در عین حال زد و خورد و حتی بگومگوهای زیادی است و چه بهتر که در کمترین وقت و هزینه بشود این مسائل را در تئاتر آزمود؛ بیآنکه کارگردان بخواهد مصلح اجتماعی باشد یا بخواهد از منظر و موضعی بالادست برای دیگران نسخه بپیچد.
اجتماع محل آمد و شد بسیاری است و در هر مکان و نهادی -از خانواده گرفته تا مدرسه و دانشگاه و هر اداره و صنفی- ما هر روز با صدها مسأله ریز و درشت همراهیم و آنهایی که میتوانند محل مناقشه و درگیری باشند بهتر است از طریق کتاب، فیلم، تئاتر و مانند اینها به مرزهای اعتمادسازی پا بگذارند وگرنه مناقشات دامنگیر و حتی ویرانگر خواهد شد. این طبیعت اجتماع است و هیچ راه گریزی نیست وگرنه دامنه اشتباهات و خطاها آنقدر وسیع خواهد شد که گاهی کینهها و نفرتها دیگر به سختی زدوده خواهند شد.
حالا تئاتر بسترساز همین چالشها و رودررویی هاست و بهتر است که آزادی عمل باشد تا ذات و کنه قضیه افشاگری شود و ما بدانیم دقیقاً صورت مسأله چه هست و واکنشها در برابرش چگونه سمت و سو مییابد. این روشی عمل گرایانه است که بدانیم نتایج و پیامد آن ما را چگونه مدیریت میکند. به هر حال ما به تئاتر میرویم که کنشمند از آن بیرون بیاییم. اگر تئاتری ظرفیت تأثیر و القاگری لازم را نداشته باشد، در آن صورت مواجهه ما خنثی و بیتفاوت خواهد شد. این پیامد همان تئاتر بدون محتوا است و مهار شده و در لفافه مانده است که حظ و لذتی آنی را نصیب مخاطبش میکند و چه بسا بحث زیبایی شناسانهاش با آنکه به درازا میکشد اما انگار با یک امر تهی و خالی از معنا همراه هستیم که هیچگاه جلوه حقیقی اش را بر ما آشکار نمیکند. در حالی که در همان فرمگرایی نیز با ضرس قاطع میشود گفت ،محتوایی بهتر و پردازش شده تر را میتوان در اختیار داشت. چنانچه «میرهولد» روسی نیز با تئاتر فرمالیستی در برابر دستگاه فرهنگی عریض و طویل اتحاد جماهیر شوروی با این نوع برخورد و شیوه، دهن کجی اش را اعلام میکرد و به نوعی بزرگترین کنش ممکن را در برابر آن نظرگاه تحمیلی و افراطی رئالیسم سوسیالیستی ابراز میکرد.
ما نیز بیآنکه بخواهیم مصلح باشیم باید که مسائل را در بیطرفی ممکن در صحنه بدون حب و بغض ابراز کنیم بلکه هدف همان تعالی و آگاهی بخشی جامعه باشد و بهدنبال پیامد و دستاوردی باشیم که در آن انسانها بتوانند در موقعیتهای بهتر و با اتکا به فصل مشترکهای بیشتر خود را بازیابی کنند و از زد و خورد و حذف و کنار زدن همدیگر دوری کنند.
منتقد
تئاتر انواع دارد و همان بهتر که در یک فضای مردم سالارانه مباحث مختلف از زاویه دیدهای متنوع مطرح شود و به همین ضرورت، تئاتر اجتماعی نیز باید برای بقا و ارتقای هر جامعه جدی گرفته شود. شاید برخی بپندارند که تئاتر اگر بهسمت اجتماع برود، نویسنده و کارگردان حکم مصلح اجتماعی مییابند و برخی در خود نمیبینند که از چنین مقام و جایگاهی براحتی بشود با مردم ارتباط گرفت و همان سویه هنر برای هنر یا به عبارت دیگر بیان فرم گرایانه را ارجح میدانند و دل از تکاپوی اجتماعی در هنر برمی دارند و خود را درگیر زیبایی شناسی ِصِرف میکنند.
در حالی که میشود تئاتر اجتماعی کار کرد و مصلح اجتماعی نیز نبود، یعنی تئاتر ابزاری است که تو را در جایگاه منتقد قرار خواهد داد و با طرح پرسش ، بخواهی و بشود شرایط را بهتر کرد، بویژه در جوامعی که هنوز اندر خم یک کوچهاند و در عادیترین مسائل نیز امکان زد و خورد پیش میآید، همان بهتر که تئاتر اجتماعی به شکل پر رنگ احساس مسئولیت کند و با چالش کشیدن همه امور ممکن بتواند رهاوردی رو به پیش را قابل دید مخاطبانش قرار دهد، چون صحنه آزمون و خطایی عینی و علنی است و همه چیز را به بهترین شکل ممکن آشکار میسازد و همین نمود عینی میتواند ما را به درازنای مسائل و ژرف اندیشی پیرامون اش آگاه سازد و این آگاهی سدی بزرگ برای بطلان وقت، هزینه و در عین حال زد و خورد و حتی بگومگوهای زیادی است و چه بهتر که در کمترین وقت و هزینه بشود این مسائل را در تئاتر آزمود؛ بیآنکه کارگردان بخواهد مصلح اجتماعی باشد یا بخواهد از منظر و موضعی بالادست برای دیگران نسخه بپیچد.
اجتماع محل آمد و شد بسیاری است و در هر مکان و نهادی -از خانواده گرفته تا مدرسه و دانشگاه و هر اداره و صنفی- ما هر روز با صدها مسأله ریز و درشت همراهیم و آنهایی که میتوانند محل مناقشه و درگیری باشند بهتر است از طریق کتاب، فیلم، تئاتر و مانند اینها به مرزهای اعتمادسازی پا بگذارند وگرنه مناقشات دامنگیر و حتی ویرانگر خواهد شد. این طبیعت اجتماع است و هیچ راه گریزی نیست وگرنه دامنه اشتباهات و خطاها آنقدر وسیع خواهد شد که گاهی کینهها و نفرتها دیگر به سختی زدوده خواهند شد.
حالا تئاتر بسترساز همین چالشها و رودررویی هاست و بهتر است که آزادی عمل باشد تا ذات و کنه قضیه افشاگری شود و ما بدانیم دقیقاً صورت مسأله چه هست و واکنشها در برابرش چگونه سمت و سو مییابد. این روشی عمل گرایانه است که بدانیم نتایج و پیامد آن ما را چگونه مدیریت میکند. به هر حال ما به تئاتر میرویم که کنشمند از آن بیرون بیاییم. اگر تئاتری ظرفیت تأثیر و القاگری لازم را نداشته باشد، در آن صورت مواجهه ما خنثی و بیتفاوت خواهد شد. این پیامد همان تئاتر بدون محتوا است و مهار شده و در لفافه مانده است که حظ و لذتی آنی را نصیب مخاطبش میکند و چه بسا بحث زیبایی شناسانهاش با آنکه به درازا میکشد اما انگار با یک امر تهی و خالی از معنا همراه هستیم که هیچگاه جلوه حقیقی اش را بر ما آشکار نمیکند. در حالی که در همان فرمگرایی نیز با ضرس قاطع میشود گفت ،محتوایی بهتر و پردازش شده تر را میتوان در اختیار داشت. چنانچه «میرهولد» روسی نیز با تئاتر فرمالیستی در برابر دستگاه فرهنگی عریض و طویل اتحاد جماهیر شوروی با این نوع برخورد و شیوه، دهن کجی اش را اعلام میکرد و به نوعی بزرگترین کنش ممکن را در برابر آن نظرگاه تحمیلی و افراطی رئالیسم سوسیالیستی ابراز میکرد.
ما نیز بیآنکه بخواهیم مصلح باشیم باید که مسائل را در بیطرفی ممکن در صحنه بدون حب و بغض ابراز کنیم بلکه هدف همان تعالی و آگاهی بخشی جامعه باشد و بهدنبال پیامد و دستاوردی باشیم که در آن انسانها بتوانند در موقعیتهای بهتر و با اتکا به فصل مشترکهای بیشتر خود را بازیابی کنند و از زد و خورد و حذف و کنار زدن همدیگر دوری کنند.
عکس نوشت
تصویری از گریم پولاد کیمیایی و امیر آقایی در فیلم «خائنکشی» تازهترین اثر مسعود کیمیایی که این روزها در مرحله اصلاح رنگ و نور است، منتشر شد. سعید پیردوست، امیررضا دلاوری، ایوب آقاخانی، سام نوری، امیرکاوه آهنینجان، ایلیا کیوان و کیانوش گرامی از دیگر بازیگرانی هستند که در تازهترین فیلم کیمیایی نقشآفرینی کردهاند.
هنرمندان در فضای مجازی
خبر تلخ درگذشت حمیدرضا صدر باعث شد که در فضای مجازی یادداشتهایی از هنرمندان و ورزشکاران در ستایش این نویسنده نوشته شود. از سوی دیگر پنجشنبه شب با مشخص شدن برنده دربی فضای اینستاگرام برخی از هنرمندان آبی شد.
در ستایش مرد باسواد
از چندی پیش خبر بیماری حمیدرضا صدر اعلام شد، خبری که با افسوس هنرمندان برای مرد باسواد سینما و ورزش همراه بود. رؤیا تیموریان، لیلی رشیدی، اسد امرایی، بهرام رادان، احسان کرمی، حبیب رضایی، نگار جواهریان، فریدون جیرانی، بهمن فرمانآرا و حسن فتحی برخی از هنرمندانی بودند که در پستهای خود یادی از این نویسنده کردند. حمیدرضا آذرنگ کارگردان تئاتر و بازیگر سینما و تئاتر در پستش نوشت: «آره، چارهای نیست حمیدرضا خان گاهی زندگی پنجاه پنجاها رو بَد موقع به نفع آسمون میگیره! خوش به حالِ شما که در تمامِ سکانسهای زندگیت عینِ نود دقیقه بودنت رو بینظیر درخشیدی. سفرِت خوش آقای آداب دانِ بامعرفتِ به تمام معنا خاص و دوست داشتنی.»
چهرهها
محمد اصفهانی: خواننده اهل اصفهان در صفحه شخصی خود فیلمی از شادی همشهریهای اصفهانی خود بهدلیل جاری شدن آب زاینده رود گذاشته و نوشته است: «شادی مردم اصفهان بهخاطر باز شدن آب زاینده رود. کاش منم اونجا بودم به امید شادی مردم کشورم به امید سربلندی ایران عزیز و آرامش و رضایت ایرانیهای دوست داشتنی و خونگرم.»
احترام برومند به مناسبت 25 تیر که سالروز تولد زنده یاد داود رشیدی بود فیلمی از مجموعه فعالیتهای این هنرمند منتشر کرد و نوشت: «میدونم حواس همه به هزار جاست، فوتبال، کرونا، واکسن، بیآبی، گرانی و...، اما امروز من اجازه دارم که به روز تولد عزیزترین فرد زندگیام فکر کنم. بیست و پنج تیرماه، تولد همسرم (داود رشیدی) است. اگر بود امشب هشتاد و هشتمین زادروزش را دور هم جمع میشدیم، برای ما جایش بسیار خالیست، گرچه دلخوشم به زندگی پربارش و اینکه الان اگر بود، چقدر برای همه چیز افسوس و دریغ داشت.»
بهمن فرمانآرا: در صفحه خودش اعلام کرده است که به مناسبت 30 سالگی محک وبینار آنلاین «فیلم ساختن (سینما از نگاه بهمن فرمانآرا) به نفع خیریه کودکان سرطانی محک توسط یونسکو برگزار میشود. این وبینار 4 روزه در 4 جلسه یک ساعت و نیم بهصورت آنلاین برگزار میشود و به کمک بهمن فرمانآرا با فراز و فرودهای یک فیلمنامه و تدوین آشنا خواهید شد. عواید این برنامه به کودکان مبتلا به سرطان تحت حمایت این مؤسسه خیریه تقدیم خواهد شد.
آزاده صمدی هم اعلام کرده است که امشب میهمان برنامه «پیش گو» خواهد بود. قسمت نهم این برنامه شنبه با اجرای پژمان جمشیدی بههمراه گروه سیریا از نماوا پخش خواهد شد.
شبنم مقدمی بازیگر تئاتر و سینما که این روزها فعالیتهای بیشتری در حوزه سینمای خانگی و سینما دارد با انتشار عکسی از تئاتر «تونل» بهکارگردانی سیامک احصایی که شش سال پیش در سالن باران اجرا شده، نوشت: «شش سال پیش از این... باز دلتنگی برای تئاتر و حال خوش روی صحنه بودن.»
کمال بهروزکیا نویسنده، مترجم، پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان در صفحه شخصی علاوه بر معرفی کتابهای مناسب رده سنی کودک و نوجوان مطالب جالبی برای این رده سنی میگذارد. در آخرین پست خود به آموزش کاردستی خلاقانه پرداخته است: «یک گلدان روی کاغذ رنگی بکشید. آن را با قیچی جدا کنید. گلدان را روی کاغذ رنگی دیگری بچسبانید. ساقههای گیاه را نقاشی کنید. بعد با چنگال گلها را مانند شکل روی ساقهها مُهر کنید، تمام. تابستان زیبا و خوبی داشته باشید.»
چه خبر؟
نشر افرا در صفحه خود به معرفی کتابهای جدید و قدیم خود میپردازد و دوستداران کتاب میتوانند با سر زدن به این صفحه از تازههای نشر باخبر شوند. یکی از کتابهایی که بهتازگی معرفی کرده است «پروژه پدری» به دبیری و ویرایش فاطمه ستوده است. در معرفی این کتاب آمده است: «دلم میخواهد قهرمان پسرم باشم. مثل پدرم که برای من بود. گاهی از او خشمگین بودهام. میدانم که پسرم هم از من خشمگین خواهد شد. اما انگار حجم این خشمها مقابل قهرمان بودنش برایم کم بود. من هم میخواهم بیشتر وقتها قهرمان پسرم باشم و برای این قهرمان بودن هم برنامهریزی کردهام. همراه همسرم به کلاس آمادگی برای پدر شدن رفتم و سعی کردم یاد بگیرم چطور پدر بهتری باشم و کمتر اشتباه کنم.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
کتاب ارزانترین کالاست
-
در هیچ جمعی غریبه نبود
-
تأملی در باب نصیحت در رسانه
-
میراثی به نام تصوف
-
ضرورت تئاتر اجتماعی
-
عکس نوشت
-
هنرمندان در فضای مجازی
اخبارایران آنلاین