در جلسه امروز شورای تمبر کشور:
برای نخستین بار 45 تمبر ملی اجازه انتشار یافت
در جلسه صبح چهارشنبه شورای تمبر کشور و به اتفاق آرا طرح ۴۵ تمبر ملی تصویب شد تا پس از تأیید وزیر ارتباطات در مناسبتهای مرتبط چاپ و منتشر شود.
درحاشیه این جلسه سید جمال هادیان طبائی رئیس شورای تمبر درباره مصوبات آن گفت: «برای نخستینبار است که در یک جلسه شورا این تعداد تمبر با رأی اکثریت اعضا به تصویب میرسد.» او درباره فرایند انتخاب موضوعات و طراحی تمبر گفت: «انتخاب موضوعات تمبرهای ملی، حاصل دریافت نظرات رسمی متولیان و مراجع مسئول در حوزه فرهنگ و هنر، میراث و گردشگری، محیط زیست، موزهها و کتابخانههای بزرگ، انجمنهای تخصصی و مشورت با برجستگان رشتههای مختلف و تجمیع نظرات آنهاست.»
هادیان افزود: «تمبرهای مصوب در سه بخش مشاهیر و مفاخر ایران، اماکن تاریخی فرهنگی و موضوعات مناسبتی و رویدادهای ملی تقسیمبندی میشوند.»
رئیس شورای تمبر ادامه داد: « در بخش مشاهیر و مفاخر ایرانی تمبرهای حضرت آیتالله جوادی آملی، استاد محمدرضا حکیمی، رضا داوری اردکانی، غلامحسین دینانی، مهدی محقق، محیط طباطبایی، محمود دولتآبادی، باستانی پاریزی، محمد معین، سیدجعفر شهیدی، پرویز کردوانی، مرتضی ممیز، خسرو شکیبایی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی، جلیل شهناز، حسن کسایی، فرهاد فخرالدینی، لوریس چکناواریان، ابوالفضل زرویی نصرآباد، عمران صلاحی، کیومرث صابری فومنی، منوچهر احترامی و فرماندهان شهید دفاع مقدس، شهیدان صیاد شیرازی، همت، زینالدین، بروجردی، جهانآرا، کاظمی، خرازی، باکری و باقری به تصویب رسیدند.»
در بخش اماکن تاریخی و فرهنگی هم تمبرهای ویژهای با تصاویری از بادگیرهای دوطبقه ابرکوه، گنبد سلطانیه زنجان، مسجد نصیرالملک شیراز و کاخ گلستان به تصویب رسیدند.
در بخش مناسبتی نیز تمبر ویژه ولادت امام رضا و دهه کرامت و همچنین تمبرهای شش قطعهای ویژه حضور کاروان ورزشی ایران در المپیک ژاپن به تصویب رسید.
در بخش آثار هنری نیز آثاری از مجسمهسازان معاصر ایران، علیاکبر صنعتی، ابوالحسن صدیقی، پرویز تناولی و ژازه طباطبایی تصویب شد.
هادیان در پایان افزود: «تمبرهای تصویب شده از ظرفیتهای مغفول مانده تاریخی، فرهنگی، زیستمحیطی و اماکن و مشاهیر برجسته ایرانی است که با کیفیت قابل قبول موجب غنا و پرباری گنجینههای شخصی خواهد شد و مجموعهداری تمبر را نیز رونقی مضاعف خواهد بخشید.»
زهره طالبی علی
نویسنده
آخرین محرم، همه چوبها را برداشته بودند بجز قدرت که توی خانه روبهروی تلویزیون لم داده بود. سمت رودخانه میرفتند. هر کس چوبش را تا آنجا که زمین اجازه میداد توی آب میکرد و هم میزد. خزه و زباله و سنگ و کلوخ از کنارههای آب آزاد میشد و در جریان تند آب به سرعت میرفت. قدرت تلویزیون را خاموش کرد و از پشت پردهی پنجره گوش تیز کرد.
_پیدا نشد؟
_هنوز نه.
_مطمئنید اومده سمت رودخونه؟
_آره هر روز میومد از همینجا هم رد میشد بره اونطرف.... برای پونه چینی میرفت.... میگفت پونههای اونطرف رودخونه عطرشون بیشتره.
قدرت بلند میشود و سمت کمد چوبیاش میرود. کیف چرمی پوستپوست شدهاش را از توی کمد بیرون میکشد. آلبوم عکسها را در میآورد و روبهرویش میگذارد. اولین عکس خودش است و عِصمت. قدرت دستش را انداخته دور گردن عِصمت و گونهاش را میبوسد. رضوان از در وارد میشود و رو به قدرت میکند: یه دفعه خسته نشی... کل آبادی داره میگرده دنبال خواهرت بعد تو نشستی اینجا!
_من خواهری ندارم.
_عین شتر کینهای.
رضوان لبههای پایین چادرش را از بغل گوشش رد میکند و دور گردنش میبندد. چوب بلند قدرت را از بیخ دیوار بر میدارد و میرود. قدرت ادامه میدهد به برگ زدن آلبوم قدیمیاش. عصمت بالای سر قدرت و رضوان قند میسابد. عصمت رو به دوربین لبخند زده جوری که دندانهایش هم معلوم است. عصمت کنار تشک رضوان نشسته و قاسم توی بغلش است. با صدای قاسم آلبوم را میبندد.
_بالای رود نبود... آب رو زیر و رو کردم... برید سمت پایین رود.
قدرت توی حیاط میرود. صدای دویدنها را میشنود و سلانه سلانه طول حیاط را میرود و میآید. کنار تشت دوغ چمباتمه میزند. بطری خالی را برمیدارد. پارچ را از تشت پر میکند و توی بطری میریزد. در پلمب شده را روی بطری سوار میکند. برچسب «دوغ سنتی قدرت» را بر میدارد و روی بطری میچسباند. رضوان از در حیاط وارد میشود و چشمش به قدرت میافتد که درگیر صاف کردن برچسب روی بطریست.
_واقعاً برات مهم نیست و...
قدرت سرش را بالا میآورد و زل میزند به آبی که از پاچههای رضوان روی زمین راه ریخته است. سرش را پایین میاندازد و میگوید: بعد بگو پام درد میکنه منو ببر دکتر.... آدم سالم تو سرمای آب پا درد میگیره بعد تو....
قدرت نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمیدن!
قاسم از در خانه وارد میشود و پشت مادرش میایستد و میگوید: آقایی باید بریم سمت آگاهی.
قدرت پارچ را توی تشت دوغ میکند و میچرخاند و میگوید: آگاهی واس ِچی!
رضوان توی سرش میزند و روی لبه باغچه مینشیند و میگوید: یخ نزنی...
و دستش را سمت قدرت دراز میکند و رو به قاسم ادامه میدهد: میبینیش! تازه میپرسه برا چی!
رو به قدرت میچرخد و با صدای آرامتری ادامه میدهد: از خر شیطون بیا پایین مرد... تا کی میخوای ادامه بدی این قهر لعنتی رو... کو عصمت... نیست، اگه افتاده باشه تو آب یعنی مرده... میفهمی
بغض رضوان میترکد. قدرت پارچ را توی تشت ول میدهد و روی زمین مینشیند. قاسم یک قدم به سمت قدرت بر میدارد و میگوید: همه دیدن که عمه عصمت آفتاب که دراومده میرفته سمت رودخونه، حتی سبد پونهچینیش هم روی کولش بوده... اما هرچی بوده باید الان بر میگشته...
رضوان آستینهای خیسش را زیر چشمش میکشد و با لبه روسری بینیاش میگیرد و وسط حرف قاسم میپرد: ولش کن اینو دوغاشو بطری کنه... قاسم تو برو کلید وانت رو بردار برو آگاهی...
قاسم با همان کفشهای گلی توی اتاق میرود و کلیدها را از جیب شلوار قدرت که روی چوبلباسی افتاده بر میدارد. توی حیاط بر میگردد و کلیدها را جلوی قدرت میگیرد و میگوید: بنزین داره آقایی؟! رضوان به قاسم چشم غرهای میرود و با دست سمت در روانهاش میکند. قاسم سرش را پایین میاندازد و میرود. قدرت بلند میشود و روبهروی رضوان میایستد.
۱۰ سال پیش بهتون گفتم اگه عصمت با اون یالغوز ازدواج کنه هم خودشو بدبخت میکنه هم ما رو.... هیچکس گوش نکرد حتی آقای خدابیامرزم... منم گفتم خواهر برادریمون تمام... به من چه که شوهرش مرد به من چه بچهش سر زا رفت به من چه بیکاره به من چه بیکسه....
رضوان بلند میشود روبروی قدرت میایستد و وسط حرفش میپرد: هیچکی ندونه من که میدونم چرا نمیخواستی با اون خدابیامرز وصلت کنه...
قدرت دست رضوان را کنار میزند و میگوید: واس چی؟! جز اینکه خیر و صلاحشو خواستم جز اینکه خواستم با عباس ازدواج کنه که همیشه هشتش گرو نهش نباشه؟
رضوان نیشخند میزند و جواب میدهد:آره راس میگی خیرشو خواستی... هم خیر عصمت رو هم خیر خودتو... از وقتی هم مجبور شدی مغازهتو بفروشی تا پولای عباس رو پس بدی با همه چپ کردی... حتی با دل خودت.
_من... من
با صدای کوبیده شدن مشت روی در حرف قدرت نصفه میماند. رضوان سمت در میرود و در را باز میکند. بچهها با پاچههای خیس نفسنفس زنان میگویند: خاله عصمت... خاله عصمت...
رضوان نیمنگاهی به قدرت میاندازد و رو به بچهها میگوید: خاله عصمت چی؟
بچهها به هم نگاه میکنند و به حرف میآیند: خاله عصمت رو پیدا کردن... گیر کرده نمیتونن بکشنش بالا
پشتسر پابلندی میکند و ادامه حرف قبلی را میگوید: بابام میگه بگو محرماش بیان...
رضوان توی حرفشان میپرد: قاسم رفت آگاهی...
بچهها با هم میگویند: عمو یاور گفت بگو عمو قدرت بیاد... بگو آب لباساشو... قدرت از بیخ گوش رضوان رد میشود و بچهها را هل میدهد و شروع به دویدن میکند.
سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ با حضور در مراسم ترحیم زندهیاد مهشاد کریمی، خبرنگار جانباخته ایسنا در حادثه چهارشنبه هفته گذشته بر ضرورت مطالبهگری بیشتر اهالی رسانه تأکید کرد و گفت: «با توجه به وضعیت امروز جادهها و حوادث اینچنینی امروز که غم خبرنگاران ما را در سوگ برده است، جامعه رسانه میتواند بیش از گذشته به این موضوع بپردازد و این معضل را مورد مطالبه قرار دهد تا سوگ این عزیزان مانع از سوگهای دیگر باشد.»/سایت وزارت ارشاد
ارکسترملی ایران اولین اجرای خود در سال جدید را با عنوان کنسرت شب موسیقی فیلم روی صحنه می برد. این برنامه که بنا بود در تاریخ ۲۶ خرداد ماه اجرا شود، بهرغم آمادگی ارکستر، به دلیل محدودیتهایی که برای پلتفرمهای پخش آنلاین به وجود آمد، به تاریخ جمعه ۱۱ تیرماه موکول شد. بنا بر تصمیم شورای هنری ارکستر، به منظور ارائه مطلوبتر این اجرا و همچنین نمایش بهتر هنر نوازندگان ارکستر، این کنسرت به شکل «آفلاین» در اختیار مخاطبان قرار میگیرد. بر این اساس، کنسرت شب موسیقی فیلم ارکستر ملی ایران از ساعت 21 روز جمعه 18 تیرماه از طریق سایت اینترنتی بنیاد رودکی به نشانی www.bonyadroudaki.com، اینستاگرام هفدانگ (hafdang) و اینستاگرام بنیاد رودکی (bonyad.roudaki) در دسترس علاقهمندان است./ روابط عمومی
«دیوید رونی»، منتقد ارشد هالیوود ریپورتر به معرفی ۱۰ فیلم برجسته و مهم در بخش رقابتی اصلی کن ۲۰۲۱ پرداخته که فیلم «قهرمان» جدیدترین ساخته فرهادی یکی از این فیلمهاست./ ایسنا
آپ-اجرای «سیاره» از چهارشنبه نهم تیرماه اجرای خود را در خیابان ارباب جمشید آغاز کرده و علاقهمندان در هر ساعتی از شبانهروز میتوانند حضور در این اجرای تعاملی را تجربه کنند. آپ-اجرای «سیاره»، یک بستر مجازی در قالب اپلیکیشن بوده که در آن گونهای از نمایشهای محیطی قابلیت اجرا دارند. «سیاره» توسط گروه هنری نوآر به سرپرستی هادی کمالی مقدم و مینا بزرگمهر طراحی شده است./ روابط عمومی
محمد الهیاری، مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، درگذشت محمدحسن اسدپوریان، نوازنده مطرح ویولن و کمانچه را تسلیت گفت./ ایرنا
«ملانی تیری» بازیگر فرانسوی، به عنوان رئیس هیأت داوران جایزه دوربین طلایی ویژه بهترین فیلم اول هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم کن انتخاب شد./ ایسنا
نهاد کتابخانههای عمومی کشور اعلام کرد با هدف تکریم اعضا و تشویق آنها به بازگشت منابع امانی خود طرح «میلاد نور تا عید سعید قربان» را در کتابخانههای سراسر کشور اجرا میکند./ ایسنا
به بهانه پخش فیلمتئاتر «نگاهم به دریاست تا کسی آب را نبرد» در تلویزیون تئاتر ایران
زندگی در باور یک سرباز
محسن بوالحسنی
خبرنگار
تلویزیون تئاتر ایران کمکم دارد راه خودش را پیدا میکند و بهقول معروف روی ریل میافتد و بهنظر میرسد این اتفاق خوشیمن، بالاخره در حال رخ دادن است. بهشخصه تجربه دیدن نمایش از این پلتفرم را با «نگاهم به دریاست تا کسی آب را نبرد» رقم زدم و از طریق این پلتفرم به تماشای این نمایش نشستم با طراحی و کارگردانی حسن سبحانی. این نمایش که رضا گشتاسب متن آن را نوشته، اولبار سال ۱۳۹۹ در جشنواره سی و نهم تئاتر فجر و در تماشاخانه ایرانشهر تالار استاد سمندریان روی صحنه رفت و در بخش موسیقی برنده جایزه اول شد و در چند جشنواره دیگر تئاتر هم جوایزی در بخشهای مختلف بهدست آورد و همین مرور روی اسم و رسم نمایش به دیدنش ترغیبم کرد. داستان از آنجا شروع میشود که قاسم در گیرودار جنگی نامعلوم، وظیفه دارد تا در جزیرهای دورافتاده، تک و تنها از دکلی نفتی مراقبت کند. اینکه چطور تنها شده را نمیداند و همچنین این را که بیشتر باید نگهبان دکل باشد یا مراقب «ممسیاه دریا» که میخواهد آب را بدزدد. او باور دارد که اگر آب کم شود بلایی بر سر معصوم، زنش خواهد آمد. در همین حین زنبوری به نام موک معصوم را نیش میزند و باور بر این است که معصوم باید قبل از موک خودش را به آب برساند تا جان سالم به در ببرد. در نمایش حس رازآلودی وجود دارد و شاید همین حس که در بافت نمایش تنیده شده زمینه یک رئالیسم جادویی را باعث میشود و در اتفاقی مهم که به شیوهای سیال و برهم ریخته در لحظه رخ میدهد، یک شمایل بیپایان و حسی جاودانه نضج میگیرد. قاسم سالها پس از جنگ، هنوز تمام فکر و ذهنش در جنگ مانده و از باورهایش به یک سنگر میگوید و همچنان از بودن در یک امر و دستور مشخص دفاع میکند و پایداریاش رابطهاش با همسر و مادرش را هم تحتالشعاع قرار داده و این زندهها هنوز با مردی که گویا در جنگ کشته شده همنفسی میکنند. مشخصاً کارگردان در این کار بهدرستی توانسته درنگی دقیق بر لحظه و آنات گذشته و حالش داشته باشد و از نشانههای پویا برای برخورداری از میزانسنهای مؤثر بهره ببرد. او همچنین بر آیینهای بومی و موسیقی هرمزگان تسلط و آشنایی دارد و در «نگاهم به دریاست تا کسی آب را نبرد» از آن به عنوان عنصر پایدار و اصلی برای شکل دادن به ساختار اجرا سود برده است. این نمایش از آن دست نمایشهایی است که میشود تماشایش را به علاقهمندان تئاتر پیشنهاد داد و مطمئن بود که از تماشای آن احساس پشیمانی و ضرر نمیکنند. آنهم نمایشی در موضوع جنگ، که اگر چه از آن بسیار الهام گرفته شده اما هنوز بسیار جا دارد تا آثار فاخر و البته هنرمندانه در جزئیاتش خلق شوند؛ شما هم اگر دوست داشتید سری به پلتفرم تلویزیون تئاتر ایران بزنید و این نمایش، یا نمایشهای دیگری را که در این سایت قابل تماشا هستند ببینید.
داستانهای ساده برای کلاس اولیها
تابستان برای والدین آغاز شنیدن جمله حوصلهام سر رفت از زبان کودکان است. طبیعی است این روزها که به خاطر کرونا مجبور به خانهنشینی هستیم سرگرم کردن کودکان کاری دشوار است. چرا که خبری از کلاسهای حضوری تابستان، دورهمیهای دوستانه و پارک نیست. با توجه به اینکه امسال کلاس اولیها به مدرسه نرفتند و درسها را آنلاین یاد گرفتند بد نیست در طول تابستان با آنها روخوانی تمرین شود. حالا اگر این خواندن با داستان همراه باشد برای کودک جذابتر و البته آسانتر میشود. یکی از کتابهای مناسب این گروه سنی «مجموعه کتاب کلاس اولی» است که در 5 سطح نوشته شده است. در معرفی این کتابها نوشته شده: «براساس حروفی نوشته شدهاند که کلاس اولیها درس به درس با آنها پیش میروند. با این شیوه کودک میتواند هرزمان با آموزش حروف مدرسه، کتاب داستان مربوط به همان حروف را بهتنهایی بخواند و از همان ماههای اول لذت باسواد شدن را بچشد. سپس با انجام فعالیتهای پایانی هر کتاب و خواندن جملههایی طولانیتر، دایره واژگان را گسترش دهد.» این کتابها به ردههای مختلف تقسیم شده است که از آسان به سخت پیش میرود. جملاتی که ساده است و روایتگر یک داستان کوتاه با تصاویر زیبا است. لاله جعفری، آتوسا صالحی، مژگان کلهر و معصومه یزدانی نویسندگی این مجموعه و غزاله باروتیان، غزاله بیگدلو، مهدیه صفایینیا و ویدا کریمی تصویرگری این مجموعه کتابها را برعهده دارند. برای اینکه خیالتان از بابت علمی و دقیق بودن کتابها راحت شود بد نیست بدانید که این کتابها از سوی هجدهمین جشنواره کتاب رشد، از مجموع ۸۹ کتاب مناسبی که به گروه «زبان و ادبیات فارسی» راهیافته بودند بهعنوان اثر برگزیده انتخاب شده است. در آخر کتاب میتوانید از کودک خود بخواهید داستان را تعریف کند، برایش تصویر بکشد و البته او را برای رفتن به کلاس دوم آماده کنید.
مصائب یک دلدادگی نامتعارف
مریم شهبازی
خبرنگار
در میان آثار داستانی معاصرمان، آنهایی که از سوی برخی به عامهپسند مشهور شدهاند چند کتاب است که حتی نویسندگان طیف روشنفکر هم نتوانستهاند به راحتی از آنها بگذرند. «شوهرآهو خانم» یکی از این چند کتاب است و آن چند نوشته دیگر هم «تهران مخوف»، نوشته مشفق کاظمی یا قدری نزدیکتر به زمان حاضر، «بامداد خمار» اثر «فتانه حاج سیدجوادی». بازگردیم به «شوهر آهوخانم»، رمانی خواندنی از علیمحمد افغانی، نویسنده مشهور 97 ساله کشورمان. از این کتاب به عنوان نخستین رمان واقعی فارسی یاد میکنند که دهه چهل به کتابفروشیها راه یافت و نه تنها توجه عامه علاقهمندان، بلکه حتی طیف کتابخوان جدی و منتقدان را در دهه طلایی ادبیاتمان به خود جلب کرد، داستانی که برای انتشار راه دور و دراز و سختی را طی کرد؛ افغانی آن را در سالهای زندانی بودن نوشته، طی سالهای 1333 تا 1338. بعد از رهایی از زندان برای انتشار کتاب به سراغ هر ناشری که میرود کسی آن را نمیپذیرد ،چراکه انتشار داستانی بلند، از نویسندهای ناشناس را ریسک میدانستند و... در نهایت با هزینه شخصیاش آن را منتشر میکند و جالب اینکه زندهیاد نجف دریابندری که طی همان دوران با هم آشنا شده بودند درباره شوهر آهوخانم مینویسد: «این داستان زندگی مردم عادی اجتماع ما تراژدی عمیقی پدید آورده و به صحنههایی پرداخته که انسان را به یاد آثار «انوره دو بالزاک» و «لئون تولستوی» میاندازد.» سیروس پرهام، محمدعلی اسلامی ندوشن و دیگر چهرههای سرشناس آن دوره نیز طی نوشتههای دیگر شگفتی خود را از رمان افغانی یاد میکنند. «شوهر آهو خانم» با ذکر جزئیات بسیار و از سویی بیانی ساده و به دور از تکلفات نوشتاری پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. ماجرای این کتاب که سال 1313 در کرمانشاه رخ میدهد، روایتی از دلباختگی نامتعارف صاحب یک نانوایی است؛ مردی که تا پیش از دلدادگی به زن جوانی که قدم به نانواییاش میگذارد اعتبار بسیاری میان همشهریهای خود دارد اما در نهایت ناچار به پرداخت بهای سنگینی برای این لغزش میشود و... پیش از انقلاب داستان این رمان در قالب فیلمی سینمایی اکران شده و آنطور که چندی پیش از «علیرضا رئیس دانایی» ناشر کتاب «شوهر آهوخانم» مطلع شدیم تلویزیون هم بنای ساخت سریالی 30 قسمتی را از آن گذاشته است. گذشته از جذابیتهای ادبی و قلم تصویری علیمحمد افغانی این رمان از جهات دیگری هم اثری شاخص به شمار میآید. در خلال مطالعه «شوهر آهوخانم» فرصتی هم برای آشنایی با شرایط فرهنگی و جامعهشناختی آن سالها فراهم میشود، بویژه از منظر آسیبهای نگاه مردسالارانه بر زنان. در ضمن از این رمان مشهور چاپهای زیرزمینی بسیاری در دست است؛ برای حفظ حیات نشرمان به سراغ تهیه آن از طریق کتابفروشیها و سایتهای معتبر برویم.
شوهرآهو خانم
علی محمد افغانی
نشر نگاه