ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام علی (ع): زیبایی سیاست ، در به کار بستن عدالت در حکومت است و گذشت کردن با وجود توانایى [بر انتقامگیرى] .
غررالحکم
حمیدرضا نوربخش: شرایط جسمانی آقای مرادخانی خوب نیست
متأسفانه در حاضر شرایط جسمانی آقای مرادخانی خوب نیست اما کادر درمانی بیمارستان خاتم الانبیا در حوزههای عفونی، قلب و کلیه بشدت در حال تلاش برای بهبود وضعیت فعلی او هستند.امیدوارم با دعای خیر دوستان و آشنایان ایشان بتوانیم از این شرایط جسمانی عبور کنیم. این در حالی است که مدیریت بیمارستان خاتم الانبیا جناب کولیوندی و سایر همکارانشان در بخشهای مختلف بیمارستان از زمانی که جناب مرادخانی در بیمارستان بستری شده بود، بهترین همکاری را داشتند که جا دارد از همه آنها قدردانی کنم.
گفتههای مدیرعامل خانه موسیقی در مهر
گفتههای مدیرعامل خانه موسیقی در مهر
به بهانه درگذشت مسعود بهبهانینیا نویسنده کهنهکار تلویزیون
هیچ طوری شبیه مرگ نیستی
پوریا آذربایجانی
فیلمنامهنویس و کارگردان
قلب مگر چقدر گنجایش دارد... کافیست توی بیست سی سال بیست سی مدیر متفاوت به تورت بخورند که با نظراتی متفاوت بخواهند سرنوشت آدمهای داستانهایت را تغییر دهند... باسواد و بیسواد... اینوری و آنوری... کهنه مدیر و تازه مدیر... این وسط اگر دلبسته تکتک آدمهای داستانهایت باشی و ریسه سرنوشت تکتکشان را هزاربار توی ذهنت ریسیده باشی که دیگر ول معطلی... یعنی چیزی نمیماند از قلبت اصلاً... مخصوصاً که اهل جار و جنجال هم نباشی... که شریف باشی و همین شرافتت گاهی بهانه شده باشد برای بعضی که هرچه میخواهند بکنند... که توی جلساتی طولانی به طول همه سالهای کاریات نشسته باشی و شاهد جراحی آنچه باشی که نوشتهای... خلق کردهای...
اینها تازه منهای احوال متفاوتیست (متفاوت از منظر ذهن تو) که کارگردان و عوامل تولید میتوانند برای دنیایی که تو پیش از این در ذهنت ساختهای پیش رویت بسازند... گاهی (به تعارف شاید) بهتر از آنچه که فکر میکردهای و گاهی هم آب سردی روی آتش پرحرارت آن همه شوق که هنگام نوشتن داشتهای...
به اینها اضافه کنیم این همه کاراکتر را که همزمان با تو و در تو زندگی میکنند... که با مغزت فکر میکنند... با ریهات تنفس میکنند و همه ماجراهای دور و برشان را تلنبار میکنند روی
قلب تو...
همه اینهاست و کمی بیشتر شاید مسعودخان بهبهانینیای عزیزم که قلب یک نویسنده را خراب میکند... انگار که یکبار زندگی کنی ولی به جای صد نفر... پانصد نفر... هزار نفر...
این وسط شریف و شفاف هم که باشی... عاشق هم که باشی... باحیا هم که باشی کار هی سختتر و سختتر میشود...
همین است شاید که در نگاه اول هیچ طوری شبیه مرگ نیستی و همه وجودت شور و شوق تعریف یک شکل روایت جدید از یک داستانک است اما نگاه که دقیقتر بشود... متمرکز بر قلبت که بشود... این همه رسوب... روی دیواره رگها نمایان میشوند و بعد به یکباره جریان حیات را برای همیشه متوقف میکنند... فارغ از نظرات همه مدیران... فارغ از سلیقه همه کارگردانها و عوامل تولید... فارغ از همه شخصیتهایی که خودت ساختهای مسعودخان بهبهانی عزیز...
این وسط آنچه حیف میشود تویی و آنها که یتیم شدهاند همه ما...
سفرت بخیر باشد مرد بزرگ... راضی باش از ما... مرد بزرگ
فیلمنامهنویس و کارگردان
قلب مگر چقدر گنجایش دارد... کافیست توی بیست سی سال بیست سی مدیر متفاوت به تورت بخورند که با نظراتی متفاوت بخواهند سرنوشت آدمهای داستانهایت را تغییر دهند... باسواد و بیسواد... اینوری و آنوری... کهنه مدیر و تازه مدیر... این وسط اگر دلبسته تکتک آدمهای داستانهایت باشی و ریسه سرنوشت تکتکشان را هزاربار توی ذهنت ریسیده باشی که دیگر ول معطلی... یعنی چیزی نمیماند از قلبت اصلاً... مخصوصاً که اهل جار و جنجال هم نباشی... که شریف باشی و همین شرافتت گاهی بهانه شده باشد برای بعضی که هرچه میخواهند بکنند... که توی جلساتی طولانی به طول همه سالهای کاریات نشسته باشی و شاهد جراحی آنچه باشی که نوشتهای... خلق کردهای...
اینها تازه منهای احوال متفاوتیست (متفاوت از منظر ذهن تو) که کارگردان و عوامل تولید میتوانند برای دنیایی که تو پیش از این در ذهنت ساختهای پیش رویت بسازند... گاهی (به تعارف شاید) بهتر از آنچه که فکر میکردهای و گاهی هم آب سردی روی آتش پرحرارت آن همه شوق که هنگام نوشتن داشتهای...
به اینها اضافه کنیم این همه کاراکتر را که همزمان با تو و در تو زندگی میکنند... که با مغزت فکر میکنند... با ریهات تنفس میکنند و همه ماجراهای دور و برشان را تلنبار میکنند روی
قلب تو...
همه اینهاست و کمی بیشتر شاید مسعودخان بهبهانینیای عزیزم که قلب یک نویسنده را خراب میکند... انگار که یکبار زندگی کنی ولی به جای صد نفر... پانصد نفر... هزار نفر...
این وسط شریف و شفاف هم که باشی... عاشق هم که باشی... باحیا هم که باشی کار هی سختتر و سختتر میشود...
همین است شاید که در نگاه اول هیچ طوری شبیه مرگ نیستی و همه وجودت شور و شوق تعریف یک شکل روایت جدید از یک داستانک است اما نگاه که دقیقتر بشود... متمرکز بر قلبت که بشود... این همه رسوب... روی دیواره رگها نمایان میشوند و بعد به یکباره جریان حیات را برای همیشه متوقف میکنند... فارغ از نظرات همه مدیران... فارغ از سلیقه همه کارگردانها و عوامل تولید... فارغ از همه شخصیتهایی که خودت ساختهای مسعودخان بهبهانی عزیز...
این وسط آنچه حیف میشود تویی و آنها که یتیم شدهاند همه ما...
سفرت بخیر باشد مرد بزرگ... راضی باش از ما... مرد بزرگ
ادای احترام به بزرگان ملی با نتهای سمفونی
امیر بکان
آهنگساز
در تعریف سمفونی آمده است: از فرمهای متداول موسیقی کلاسیک است که از دوره کلاسیک و در قرن هجدهم شکل گرفت و در چهار موومان برای گروهسازی مشخصی چون بادی چوبی، بادی مسی، سازهای ضربی و سازهای زهی نوشته میشود که موومان اول آن باید به فرم سونات نوشته شود، این فرم نوشتاری از قرن هجدهم تاکنون دستمایه خلق آثار برجستهای در تاریخ موسیقی گردیده است. از ژوزف هایدن خالق فرم سمفونی، تا موزارت و بتهوون و شوبرت و برامس و شوستاکویچ و بروکنر و سیبلیوس، سمفونیهای برجسته نوشته و اجرا شده که هر کدام فلسفهای برای آفرینش داشتهاند.
این فرم از موسیقی که امروزه رایجترین اجرای همنوازی در ارکستر سمفونیک است گاهی به سفارش نهادها و ارگانهای مختلف به شخصیتهای دینی – مذهبی، ملی- میهنی، علمی، ... میپردازد که از دیدگاه من اساساً ساخت سمفونی براساس زندگی اشخاص و شخصیتهای بزرگ ضرورتی ندارد و اصولاً پرداختن به چنین کارهایی در کشورهای مختلف هم چندان متداول نیست، البته در برخی از فرهنگها معمولاً به پاس قدردانی و ادای احترام به بزرگان علم و فرهنگ یا قهرمانان ملی، از سوی ارگانهای مختلف سفارشهایی به هنرمندان داده میشود، که بهطورمثال بهصورت کتاب، مجسمه، تندیس، سردیس یا یک اثر موسیقی است، اما در بخش موسیقی حال اینکه الزامی برای ساخت آن سمفونی وجود داشته باشد یا خیر این سؤال را باید از سفارشدهنده پرسید.
البته لازم به ذکر است در این موارد استثنائاتی هم وجود دارد و برخی آثار به انگیزه خود آهنگساز شکل میگیرد و بهصورت خودجوش و با تحت تأثیر قرارگرفتن یا برانگیخته شدن از واقعهای، احساس خود را در یکی از فرمهای موسیقی بیان میکند که اشکالی هم بر آن وارد نیست اما باید دید سفارش دهنده و سازنده در این بین، بهدنبال چه اهدافی است! اگر انگیزه و هدف خاصی در پس این سفارشات باشد بر این اساس نیاز است در مورد آن شخصیت و زوایای مختلف زندگیاش و... تحقیقات و پژوهشهایی صورت بگیرد و برای پرداختن به این زوایا نگاه هنرمندانه تری داشته باشند که البته بهدلیل اینکه موسیقی، هنری است انتزاعی و تجریدی، شاید بهصورت مستقیم چندان برای مخاطب قابل درک نباشد و فقط بتواند احساس کلی خود را در ارتباط با سوژه مورد نظر، درک و دریافت کند، بر این اساس به جهاتی شاید ساخت پوئم سمفونیک فرم مقبول تری برای ارائه این موارد باشد و میتواند روایت موسیقایی بهتری در ارتباط با این موضوعات ارائه کند که لازم به ذکراست دراین خصوص آثار متعددی توسط آهنگسازان کشورمان نوشته شده است، حال اینکه این آثار تا چه اندازه بتواند بیانگر این موضوعات باشد را باید به بوته نقد گذاشت و در مورد این آثار و تأثیرگذاری آن نیاز است صحبت کارشناسانه انجام شود.
به هر حال این سرزمین در خصوص مشاهیر فرهنگی و ادبی و علمی و قهرمانان ملی - اسطورهای صاحب سابقه درخشانی است که به طور مثال هر پرده از شاهنامه فردوسی کبیر میتواند دستمایه ساخت یک اپرا باشد که همه جهانیان بتوانند آن را درک کنند و به فرهنگ و هنر این سرزمین پی ببرند. لازم به ذکر است در آفرینش آثار هنری چه بهصورت سفارش و چه بهصورت خودانگیخته، ارجمندی این آثار به تکنیک هنری و خلاقیت و توانمندی آفریننده باز میگردد که تا چه حد بتواند هنرمندانه به موضوع بپردازد، البته اغلب در کشور ما آثار مناسبتی و سفارشی در بعضی موارد کمتر از این ویژگیها برخوردار بودهاند، که این نیز به توان و دانش و بینش سازنده ارتباط پیدا میکند.
آهنگساز
در تعریف سمفونی آمده است: از فرمهای متداول موسیقی کلاسیک است که از دوره کلاسیک و در قرن هجدهم شکل گرفت و در چهار موومان برای گروهسازی مشخصی چون بادی چوبی، بادی مسی، سازهای ضربی و سازهای زهی نوشته میشود که موومان اول آن باید به فرم سونات نوشته شود، این فرم نوشتاری از قرن هجدهم تاکنون دستمایه خلق آثار برجستهای در تاریخ موسیقی گردیده است. از ژوزف هایدن خالق فرم سمفونی، تا موزارت و بتهوون و شوبرت و برامس و شوستاکویچ و بروکنر و سیبلیوس، سمفونیهای برجسته نوشته و اجرا شده که هر کدام فلسفهای برای آفرینش داشتهاند.
این فرم از موسیقی که امروزه رایجترین اجرای همنوازی در ارکستر سمفونیک است گاهی به سفارش نهادها و ارگانهای مختلف به شخصیتهای دینی – مذهبی، ملی- میهنی، علمی، ... میپردازد که از دیدگاه من اساساً ساخت سمفونی براساس زندگی اشخاص و شخصیتهای بزرگ ضرورتی ندارد و اصولاً پرداختن به چنین کارهایی در کشورهای مختلف هم چندان متداول نیست، البته در برخی از فرهنگها معمولاً به پاس قدردانی و ادای احترام به بزرگان علم و فرهنگ یا قهرمانان ملی، از سوی ارگانهای مختلف سفارشهایی به هنرمندان داده میشود، که بهطورمثال بهصورت کتاب، مجسمه، تندیس، سردیس یا یک اثر موسیقی است، اما در بخش موسیقی حال اینکه الزامی برای ساخت آن سمفونی وجود داشته باشد یا خیر این سؤال را باید از سفارشدهنده پرسید.
البته لازم به ذکر است در این موارد استثنائاتی هم وجود دارد و برخی آثار به انگیزه خود آهنگساز شکل میگیرد و بهصورت خودجوش و با تحت تأثیر قرارگرفتن یا برانگیخته شدن از واقعهای، احساس خود را در یکی از فرمهای موسیقی بیان میکند که اشکالی هم بر آن وارد نیست اما باید دید سفارش دهنده و سازنده در این بین، بهدنبال چه اهدافی است! اگر انگیزه و هدف خاصی در پس این سفارشات باشد بر این اساس نیاز است در مورد آن شخصیت و زوایای مختلف زندگیاش و... تحقیقات و پژوهشهایی صورت بگیرد و برای پرداختن به این زوایا نگاه هنرمندانه تری داشته باشند که البته بهدلیل اینکه موسیقی، هنری است انتزاعی و تجریدی، شاید بهصورت مستقیم چندان برای مخاطب قابل درک نباشد و فقط بتواند احساس کلی خود را در ارتباط با سوژه مورد نظر، درک و دریافت کند، بر این اساس به جهاتی شاید ساخت پوئم سمفونیک فرم مقبول تری برای ارائه این موارد باشد و میتواند روایت موسیقایی بهتری در ارتباط با این موضوعات ارائه کند که لازم به ذکراست دراین خصوص آثار متعددی توسط آهنگسازان کشورمان نوشته شده است، حال اینکه این آثار تا چه اندازه بتواند بیانگر این موضوعات باشد را باید به بوته نقد گذاشت و در مورد این آثار و تأثیرگذاری آن نیاز است صحبت کارشناسانه انجام شود.
به هر حال این سرزمین در خصوص مشاهیر فرهنگی و ادبی و علمی و قهرمانان ملی - اسطورهای صاحب سابقه درخشانی است که به طور مثال هر پرده از شاهنامه فردوسی کبیر میتواند دستمایه ساخت یک اپرا باشد که همه جهانیان بتوانند آن را درک کنند و به فرهنگ و هنر این سرزمین پی ببرند. لازم به ذکر است در آفرینش آثار هنری چه بهصورت سفارش و چه بهصورت خودانگیخته، ارجمندی این آثار به تکنیک هنری و خلاقیت و توانمندی آفریننده باز میگردد که تا چه حد بتواند هنرمندانه به موضوع بپردازد، البته اغلب در کشور ما آثار مناسبتی و سفارشی در بعضی موارد کمتر از این ویژگیها برخوردار بودهاند، که این نیز به توان و دانش و بینش سازنده ارتباط پیدا میکند.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#مناظره
اولین مناظره انتخاباتی ۱۴۰۰ برگزار شد و بازتاب زیادی هم در شبکههای اجتماعی داشت تا جایی که دیروز و بعد از گذشت بیش از ۱۲ ساعت از پایان مناظره همچنان بحث درباره آن ادامه داشت. کاربران درباره مسائل مطرح شده از سوی نامزدها بحث و اظهارنظر میکردند و خیلیها هم به شیوه برگزاری مناظره انتقاد داشتند و البته از موضوعات مهمی میگفتند که در این مناظره به آنها پرداخته نشد: «سیاست فشار حداکثری و جنگ اقتصادی ترامپ در ۳ سال اخیر حداقل منجر به ضرر ۲۰۰ میلیارد دلاری به درآمد ایران شد. ابعاد فاجعه در اقتصاد کوچک ایران قابل محاسبه نیست. چرا در ۳ ساعت مناظره با موضوع «اقتصاد» در مورد خشنترین و بیسابقهترین جنگ اقتصادی تاریخ معاصر هیچ پرسشی مطرح نشد؟»، «کاش حیدری در مناظره ازکاندیداها می پرسید درچه مدت میتوانند واکسن وارد و مردم ایران را برای کرونا واکسینه کنند؟ یا اینکه فرصتی منطقی به هرکدام داده می شد برای اینکه واکسن وارد کنند. اینطور بهتر می شد سنجید عیار آقایان چقدر است. شاید حداقل برای رقابت و اثبات «من خوبم» ما واکسینه می شدیم»، «دادن پول به زنان خانه دار یا هر قشر دیگری یا دوباره یارانههای نقدی اصلاً به صلاح کشور نیست. دوباره آثار تورمی داره»، «بازنده بزرگ مناظره به غیر از اخلاق گفتوگو و مناظره علمی و تخصصی، محیط زیست، منابع آب و منابع طبیعی ایران بود که همه فقط فکر بهرهبرداری بیشتر از آن بودند. غافل از اینکه همینها بزودی کمر اقتصاد را خواهند شکست»، «کاندیدایی اقتصاد رو میفهمه که صریح بیاد بگه من نه تنها یارانه نقدی را افزایش نمی دهم که ظرف یکی دو سال قطعش می کنم. پخش یارانه نقدی بین میلیونها نفر جز ضرر و تأثیرات جانبی مثل تورم تأثیری ندارد.»، «خیلیها پرسیدن، من هم میپرسم: چرا در مناظره درباره اثر این مسائل بر اقتصاد ملی و معیشت و زندگی مردم سؤال نشد: تحریمها، پاندمی کرونا، نقش سیاست منطقهای، نقش برخی گروه ها در اقتصاد»، «غایب بزرگ مناظره تحریمها و ترامپیسم بود. عجیب بود!»، «کاری به محتوای صحبتهای کاندیداها و کیفیتشون ندارم ولی این چیزی که طراحی و پخش شد هر چی باشه مناظره نیست. ساختار برنامه مناظره هیچ شباهتی به اینی که دیدیم نداره. حتی یک سؤال مشترک هم وجود نداشت که بتونیم تفاوت دیدگاه این کاندیداها رو متوجه بشیم. از طرفی سبک سؤالات جوری نبود که بشه در سه دقیقه بیان بشه و نتیجهگیری هم داشته باشن. اونم موضوعات اقتصادی که تا این حد چندبعدی و پیچیده است. خلاصه از هر طرف که بسنجیم چیزی دستمون رو نگرفت. دهها مورد دیگه رو هم میشه لیست کرد در نقد مناظره، حرفها و...».
واکسن کجاست؟
کمبود واکسن باعث نگرانی جدیدی برای مردم شده است. خیلیها از این میگویند که در مراجعه به مراکز منتخب برای تزریق دوز دوم به آنها گفته شده فعلاً واکسن نیست. دیروز خبرهایی هم از استانهایی مانند فارس منتشر شد که به همین دلیل فعلاً واکسیناسیون متوقف شده است. همین مسأله باعث شده در کنار بحثهای انتخاباتی نوشتههایی را درباره همین موضوع در شبکههای اجتماعی بخوانیم؛ نوشتههایی همراه نگرانی و البته مطالبه واکسن: «چرا دیگه گروه سنی جدید برای زدن واکسن اعلام نمیشه؟! مگه قرار نبود از این هفته واکسیناسیون ۶۵ سال به بالا شروع بشه؟»، «نوشته: «پس از تزریق واکسن کرونا چه اقداماتی انجام دهیم؟»
«شما بذار بزنیم، بعدش هر کاری بگی میکنیم. کو واکسن؟»، «موج پنج کرونا از هرمزگان شروع شده. خیلی از استانها موجودی واکسن ندارن. خیلی از کسانی که دوز اول رو زدن برای دوز دوم واکسن موجود نیست»، «یه مواردی از تزریق واکسن خارج از سهمیه و گروه سنی شنیدم که نمیدونم واقعن چی باید بگم البته وقتی برای مثال فقط ۳ هزار صدا و سیمایی واکسینه میشوند چه انتظاری از مردم میشه داشت؟!»، «همان برنامه نیمبند واکسیناسیون هم در کشور بهدلیل اتمام واکسن متوقف شده و مردم معطل رسیدن واکسن هستند.»، «قرار بود خرداد واکسیناسیون سراسری شروع بشه! حالا واکسن تموم شد.»، «تکلیف پدر هشتاد ساله من که دوز اول واکسن رو زده و موعود دوز دومش خیلی وقته گذشته اما واکسن نیست، دقیقاً چی میشه؟»، «امروز نوبت تزریق دوز دوم واکسن مامان و بابا بود ولی واکسن نیست»، «مطالبه اصلی مردم در حال حاضر واکسن کروناست»، «امروز بابای یکی از دوستان رفتند برای تزریق دوز دوم واکسن بهشون گفتند فعلاً نیست و برید خودمون خبر میدیم. یه دوست دیگه هم بهم گفته بود که واکسن برای دوز دوم یا نیست یا خیلی کمه. تا حالا نگران بودم کی نوبت واکسیناسیون مامان و بابا میشه، حالا باید غصه اینو بخورم که دوز دوم نیست.»، «باورم نمیشه واکسن نیست حتی برا دوز دوم. شوخیه یعنی؟»، «توی استان فارس واکسن برای فاز دوم نیست. بعد دوستای من شاکی میشن که تو چرا داری سخت میگیری و جایی نمیری.»، «مادربزرگ و پدربزرگم، دیروز باید نوبت دوم واکسن اسپوتنیک میزدن، رفتن خانه بهداشت گفتن: واکسن نداریم و کل استان مازندران هم الان نداره! صبر کنین تا ۹۰روز آینده ایشالله واکسن میرسه و خبرتون میکنیم! واقعاً با این وضعیت کرونا را شکست میدیم»، «مادربزرگ من یه دوز واکسن زده، الان میگن دوز دوم نداریم ولی نگران نباشین، خیلی مهم نیست که بینشون فاصله بیفته. دوستان همونطور که مستحضرید، دانشمندا بیکار بودن که گفتن با این فاصله باید تزریق بشه.».
#مناظره
اولین مناظره انتخاباتی ۱۴۰۰ برگزار شد و بازتاب زیادی هم در شبکههای اجتماعی داشت تا جایی که دیروز و بعد از گذشت بیش از ۱۲ ساعت از پایان مناظره همچنان بحث درباره آن ادامه داشت. کاربران درباره مسائل مطرح شده از سوی نامزدها بحث و اظهارنظر میکردند و خیلیها هم به شیوه برگزاری مناظره انتقاد داشتند و البته از موضوعات مهمی میگفتند که در این مناظره به آنها پرداخته نشد: «سیاست فشار حداکثری و جنگ اقتصادی ترامپ در ۳ سال اخیر حداقل منجر به ضرر ۲۰۰ میلیارد دلاری به درآمد ایران شد. ابعاد فاجعه در اقتصاد کوچک ایران قابل محاسبه نیست. چرا در ۳ ساعت مناظره با موضوع «اقتصاد» در مورد خشنترین و بیسابقهترین جنگ اقتصادی تاریخ معاصر هیچ پرسشی مطرح نشد؟»، «کاش حیدری در مناظره ازکاندیداها می پرسید درچه مدت میتوانند واکسن وارد و مردم ایران را برای کرونا واکسینه کنند؟ یا اینکه فرصتی منطقی به هرکدام داده می شد برای اینکه واکسن وارد کنند. اینطور بهتر می شد سنجید عیار آقایان چقدر است. شاید حداقل برای رقابت و اثبات «من خوبم» ما واکسینه می شدیم»، «دادن پول به زنان خانه دار یا هر قشر دیگری یا دوباره یارانههای نقدی اصلاً به صلاح کشور نیست. دوباره آثار تورمی داره»، «بازنده بزرگ مناظره به غیر از اخلاق گفتوگو و مناظره علمی و تخصصی، محیط زیست، منابع آب و منابع طبیعی ایران بود که همه فقط فکر بهرهبرداری بیشتر از آن بودند. غافل از اینکه همینها بزودی کمر اقتصاد را خواهند شکست»، «کاندیدایی اقتصاد رو میفهمه که صریح بیاد بگه من نه تنها یارانه نقدی را افزایش نمی دهم که ظرف یکی دو سال قطعش می کنم. پخش یارانه نقدی بین میلیونها نفر جز ضرر و تأثیرات جانبی مثل تورم تأثیری ندارد.»، «خیلیها پرسیدن، من هم میپرسم: چرا در مناظره درباره اثر این مسائل بر اقتصاد ملی و معیشت و زندگی مردم سؤال نشد: تحریمها، پاندمی کرونا، نقش سیاست منطقهای، نقش برخی گروه ها در اقتصاد»، «غایب بزرگ مناظره تحریمها و ترامپیسم بود. عجیب بود!»، «کاری به محتوای صحبتهای کاندیداها و کیفیتشون ندارم ولی این چیزی که طراحی و پخش شد هر چی باشه مناظره نیست. ساختار برنامه مناظره هیچ شباهتی به اینی که دیدیم نداره. حتی یک سؤال مشترک هم وجود نداشت که بتونیم تفاوت دیدگاه این کاندیداها رو متوجه بشیم. از طرفی سبک سؤالات جوری نبود که بشه در سه دقیقه بیان بشه و نتیجهگیری هم داشته باشن. اونم موضوعات اقتصادی که تا این حد چندبعدی و پیچیده است. خلاصه از هر طرف که بسنجیم چیزی دستمون رو نگرفت. دهها مورد دیگه رو هم میشه لیست کرد در نقد مناظره، حرفها و...».
واکسن کجاست؟
کمبود واکسن باعث نگرانی جدیدی برای مردم شده است. خیلیها از این میگویند که در مراجعه به مراکز منتخب برای تزریق دوز دوم به آنها گفته شده فعلاً واکسن نیست. دیروز خبرهایی هم از استانهایی مانند فارس منتشر شد که به همین دلیل فعلاً واکسیناسیون متوقف شده است. همین مسأله باعث شده در کنار بحثهای انتخاباتی نوشتههایی را درباره همین موضوع در شبکههای اجتماعی بخوانیم؛ نوشتههایی همراه نگرانی و البته مطالبه واکسن: «چرا دیگه گروه سنی جدید برای زدن واکسن اعلام نمیشه؟! مگه قرار نبود از این هفته واکسیناسیون ۶۵ سال به بالا شروع بشه؟»، «نوشته: «پس از تزریق واکسن کرونا چه اقداماتی انجام دهیم؟»
«شما بذار بزنیم، بعدش هر کاری بگی میکنیم. کو واکسن؟»، «موج پنج کرونا از هرمزگان شروع شده. خیلی از استانها موجودی واکسن ندارن. خیلی از کسانی که دوز اول رو زدن برای دوز دوم واکسن موجود نیست»، «یه مواردی از تزریق واکسن خارج از سهمیه و گروه سنی شنیدم که نمیدونم واقعن چی باید بگم البته وقتی برای مثال فقط ۳ هزار صدا و سیمایی واکسینه میشوند چه انتظاری از مردم میشه داشت؟!»، «همان برنامه نیمبند واکسیناسیون هم در کشور بهدلیل اتمام واکسن متوقف شده و مردم معطل رسیدن واکسن هستند.»، «قرار بود خرداد واکسیناسیون سراسری شروع بشه! حالا واکسن تموم شد.»، «تکلیف پدر هشتاد ساله من که دوز اول واکسن رو زده و موعود دوز دومش خیلی وقته گذشته اما واکسن نیست، دقیقاً چی میشه؟»، «امروز نوبت تزریق دوز دوم واکسن مامان و بابا بود ولی واکسن نیست»، «مطالبه اصلی مردم در حال حاضر واکسن کروناست»، «امروز بابای یکی از دوستان رفتند برای تزریق دوز دوم واکسن بهشون گفتند فعلاً نیست و برید خودمون خبر میدیم. یه دوست دیگه هم بهم گفته بود که واکسن برای دوز دوم یا نیست یا خیلی کمه. تا حالا نگران بودم کی نوبت واکسیناسیون مامان و بابا میشه، حالا باید غصه اینو بخورم که دوز دوم نیست.»، «باورم نمیشه واکسن نیست حتی برا دوز دوم. شوخیه یعنی؟»، «توی استان فارس واکسن برای فاز دوم نیست. بعد دوستای من شاکی میشن که تو چرا داری سخت میگیری و جایی نمیری.»، «مادربزرگ و پدربزرگم، دیروز باید نوبت دوم واکسن اسپوتنیک میزدن، رفتن خانه بهداشت گفتن: واکسن نداریم و کل استان مازندران هم الان نداره! صبر کنین تا ۹۰روز آینده ایشالله واکسن میرسه و خبرتون میکنیم! واقعاً با این وضعیت کرونا را شکست میدیم»، «مادربزرگ من یه دوز واکسن زده، الان میگن دوز دوم نداریم ولی نگران نباشین، خیلی مهم نیست که بینشون فاصله بیفته. دوستان همونطور که مستحضرید، دانشمندا بیکار بودن که گفتن با این فاصله باید تزریق بشه.».
گاهی هم میشود گنجینهها را دستکاری کرد
نلی محجوب
فعال فرهنگی حوزه ادبیات کودک و نوجوان
همیشه افسانهها را با یک ساختار مشخص شنیده و حتی بازگو کردهایم، حتی با شروع تکراری روزی روزگاری... و بعد بقیه داستان. سالهاست همین روزی روزگاری را میشنویم؛ یکی بود یکی نبود بدون تغییر. همه ما این داستانها را از کودکی شنیدهایم و بعد هم برای بچهها بازگو کرده ایم؛ ماجرای شنل قرمزی، سیندرلا، سفید برفی، جک و لوبیای سحرآمیز، سه بچه خوک، مو طلا و سه خرس و... اما تا حالا خودتان خلاقیت به خرج داده اید تا آخر این قصه را تغییر بدهید؟ در دنیای امروز که همه چیز تغییر کرده، شکل ارتباطات و آدمها عوض شده، خیلی از مفاهیم رنگ عوض کرده اند و... ، فکر میکنید عوض شدن این ماجراها چه تأثیری خواهد داشت؟ مثلاً فرض کنید داستان سیندرلا که قرار بود با پادشاه زندگی آرام و شادی داشته باشد عوض و تبدیل شود به یک ماجرایی پر از خون و خونریز، یا مثلاً در داستان شنل قرمزی، گرگ و شنل قرمزی با هم دوست بشوند و...؛ مسلماً جور دیگر دیدن داستانها و اتفاقات میتواند از جذابیتهای زندگی ما باشد و تبدیل به یک هنر و طرز فکر بشود. متفاوت دیدن پایانها و اجازه بال و پردادن به تخیل و رها شدن از چارچوبهای همیشگی و از قبل تعیین شده که قطعاً نیاز به مهارت، جسارت و تخیل و خلاقیت دارد. این خلاقیتها با قلم «رولد دال» شکل گرفته است؛ نویسنده و فیلمنامه نویس بریتانیایی که احتمالاً از آن کتابهای دیگری خواندهاید یا فیلمهای آن را دیدهاید مثل: چارلی و کارخانه شکلاتسازی، جیمز و هولوی غول پیکر، ماتیلدا و.... .
و اگر این کتاب «این هم جور دیگر» با ترجمه رضی هیرمندی مترجم، نویسنده و پژوهشگر طنز ایرانی باشد، حتماً تجربه خواندن و لذت آن را دو چندان میکند. بازگویی منظوم و طنزآمیز قصههایی که در بالا اشاره شد به روایت رولد دال و با تصویرگری «کوئینتین بلیک »که کتاب «چ» بهصورت رنگی منتشر کرده است. رولد دال این داستانها را که سالهای سال در میان ملل مختلف، زبان به زبان و کتاب به کتاب گشته و فیلم شده است با نگاهی متفاوت و جور دیگری نوشته است. رضی هیرمندی در پیشگفتار زیرو زبرگردان این کتاب آورده است:
بچههای عزیز،بعید نیست بزرگترهای محترم بعد از خواندن چند بیت اول این اشعار شیرین، رو ترش کنند و سگرمههای مبارکشان را در هم بکشند که: «آقای هیرمندی، شما که برای خودتان معقول آدمی بودی، چه طور شد که حالا پا را از راه راست آنطرفتر گذاشتهای؟ آن از ترجمه الفبای انگلیسی عمو شبلیِ سیلوراستاین، این هم از اینکه گول آقای دال را خوردهای و بهدنبال او به دستکاری گنجینه ابدی افسانهها پرداخته ای.»
راستش همانطور که خودتان میدانید، قانع کردن بزرگترها کار سادهای نیست، به همین دلیل دیگر ما جواب آنها را میگذاریم برای آینده نزدیک، یعنی بعد از اینکه شما این کتاب را بخوانید. امیدوارم این شعرهای اجق و وجق، شما را خوشحال کند. حالا نوبت شماست بچهها تا بخوانید و لذت ببرید و ببینید گاهی هم دستکاری گنجینهها و چیزهایی که از قدیم مانده بد نیست و با یک نفس تازه خواندنش لذت دیگری دارد.
فعال فرهنگی حوزه ادبیات کودک و نوجوان
همیشه افسانهها را با یک ساختار مشخص شنیده و حتی بازگو کردهایم، حتی با شروع تکراری روزی روزگاری... و بعد بقیه داستان. سالهاست همین روزی روزگاری را میشنویم؛ یکی بود یکی نبود بدون تغییر. همه ما این داستانها را از کودکی شنیدهایم و بعد هم برای بچهها بازگو کرده ایم؛ ماجرای شنل قرمزی، سیندرلا، سفید برفی، جک و لوبیای سحرآمیز، سه بچه خوک، مو طلا و سه خرس و... اما تا حالا خودتان خلاقیت به خرج داده اید تا آخر این قصه را تغییر بدهید؟ در دنیای امروز که همه چیز تغییر کرده، شکل ارتباطات و آدمها عوض شده، خیلی از مفاهیم رنگ عوض کرده اند و... ، فکر میکنید عوض شدن این ماجراها چه تأثیری خواهد داشت؟ مثلاً فرض کنید داستان سیندرلا که قرار بود با پادشاه زندگی آرام و شادی داشته باشد عوض و تبدیل شود به یک ماجرایی پر از خون و خونریز، یا مثلاً در داستان شنل قرمزی، گرگ و شنل قرمزی با هم دوست بشوند و...؛ مسلماً جور دیگر دیدن داستانها و اتفاقات میتواند از جذابیتهای زندگی ما باشد و تبدیل به یک هنر و طرز فکر بشود. متفاوت دیدن پایانها و اجازه بال و پردادن به تخیل و رها شدن از چارچوبهای همیشگی و از قبل تعیین شده که قطعاً نیاز به مهارت، جسارت و تخیل و خلاقیت دارد. این خلاقیتها با قلم «رولد دال» شکل گرفته است؛ نویسنده و فیلمنامه نویس بریتانیایی که احتمالاً از آن کتابهای دیگری خواندهاید یا فیلمهای آن را دیدهاید مثل: چارلی و کارخانه شکلاتسازی، جیمز و هولوی غول پیکر، ماتیلدا و.... .
و اگر این کتاب «این هم جور دیگر» با ترجمه رضی هیرمندی مترجم، نویسنده و پژوهشگر طنز ایرانی باشد، حتماً تجربه خواندن و لذت آن را دو چندان میکند. بازگویی منظوم و طنزآمیز قصههایی که در بالا اشاره شد به روایت رولد دال و با تصویرگری «کوئینتین بلیک »که کتاب «چ» بهصورت رنگی منتشر کرده است. رولد دال این داستانها را که سالهای سال در میان ملل مختلف، زبان به زبان و کتاب به کتاب گشته و فیلم شده است با نگاهی متفاوت و جور دیگری نوشته است. رضی هیرمندی در پیشگفتار زیرو زبرگردان این کتاب آورده است:
بچههای عزیز،بعید نیست بزرگترهای محترم بعد از خواندن چند بیت اول این اشعار شیرین، رو ترش کنند و سگرمههای مبارکشان را در هم بکشند که: «آقای هیرمندی، شما که برای خودتان معقول آدمی بودی، چه طور شد که حالا پا را از راه راست آنطرفتر گذاشتهای؟ آن از ترجمه الفبای انگلیسی عمو شبلیِ سیلوراستاین، این هم از اینکه گول آقای دال را خوردهای و بهدنبال او به دستکاری گنجینه ابدی افسانهها پرداخته ای.»
راستش همانطور که خودتان میدانید، قانع کردن بزرگترها کار سادهای نیست، به همین دلیل دیگر ما جواب آنها را میگذاریم برای آینده نزدیک، یعنی بعد از اینکه شما این کتاب را بخوانید. امیدوارم این شعرهای اجق و وجق، شما را خوشحال کند. حالا نوبت شماست بچهها تا بخوانید و لذت ببرید و ببینید گاهی هم دستکاری گنجینهها و چیزهایی که از قدیم مانده بد نیست و با یک نفس تازه خواندنش لذت دیگری دارد.
روی کاغذ با ذات کلمات
پوریا ذوالفقاری
منتقد
شهریار مندنیپور همیشه یکی از بهترین نویسندگانی بوده که خواندن داستانهایش را در زندگی تجربه کردهام و این مسأله همیشه برایم لذتبخش بوده و باعث شده او را از اولین داستانهایش تا امروز دنبال کنم. آخرین کتابی که از او خواندم هم «هفت ناخدا» بود که در واقع تازهترین کتابی است که از مندنیپور در ایران توسط نشر مرکز منتشر شده است، اگر بخواهیم قیاسی بین مجموعه داستانها و رمانهای پیشین مندنیپور داشته باشیم میتوانیم بگوییم که این کتاب البته به آن درخشانی و باشکوهی آثاری مثل «مومیا و عسل» و «شرق بنفشه» نیست ،اما رها از این مقایسهها اگر کسی به دنبال مجموعه داستانی خوب برای خواندن باشد، بیهیچ شکی میشود «هفت ناخدا» را به او معرفی کرد. «هفت ناخدا» مجموعه داستانی است که علاوهبر اثری به همین نام، عناوین «بانوی باغ»، «مینا»، «دستور فارسی مرگ»، «خودکشی نهنگ»، «نجوای سربازان»، «رویین تنی» و «گندمزار پاییزی» را هم در خود جای داده است، بهعنوان مثال این داستان آخری، در واقع روایتی است که در آن مندنیپور چرایی نویسنده شدن خودش و مسیر آن را برای خواننده، با زبانی که مخصوص خودِ مندنیپور است، بازگو میکند؛ مندنیپور که در سالهای متوالی و متمادی نویسندگیاش، همواره قلم فعال و خلاقانهای داشته، هرگز از آفرینش داستانهایی که کلام ویژهای را با زبانی ویژهتر به مخاطب منتقل میکنند، دست نکشیده و «هفت ناخدا» هم تلاش دیگری در همین راستاست که قلم شیوای او را به خواننده باز نشان میدهد و صدای رسای اندیشهاش، از سطرِ سطر این داستانها به گوش و چشم میرسد؛ باید به این نکته هم اشاره کرد که یکی از مهمترین عناصری که نویسنده در داستانهای «هفت ناخدا» به کار گرفته، استفاده فعالانه از عنصر خشونت است؛ خشونت در جایجای قصهها، حتی در آن عاشقانهترین قصه «هفت ناخدا» هم دیده میشود. با این حال مندنیپور چنان این خشونت را در بافت قصه، با مهارت جاسازی کرده، که وجودش ذوق را خدشهدار نمیکند و مثل یک پدیده طبیعی نظیر موجی در آب رودخانه، در پس زمینه قصه جریان دارد. این خشونت گاه با سنگسار شدن یک زن همراه است، گاه در قامت اسارت بر هیکل سرباز عراقی سایه میاندازد و گاهی هم مدیری بیرحم را زنده به گور میکند؛در اکثر قصههای این مجموعه، بیشتر افراد، سمت خشونت ایستادهاند و اگر کسی هم با این وضع مخالفتی کند، اقلیت به حساب میآید و این عریانی ویژهترین کار مندنیپور است؛ خشونتی که علیه خشونت به تصویر کشیده میشود و در قالب کلمات روایت میشوند تا خواننده در اعماق روح و جسم خود، خشونتی را درک کند که باید از آن تبری بجوید و بداند سرنوشت خشونت چیست. مندنیپور از زبان نه بهعنوان یک وسیله، که بهعنوان یک هدف استفاده میکند تا آنچه را میخواهد با ذات نهاییاش به کاغذ منتقل کند.
منتقد
شهریار مندنیپور همیشه یکی از بهترین نویسندگانی بوده که خواندن داستانهایش را در زندگی تجربه کردهام و این مسأله همیشه برایم لذتبخش بوده و باعث شده او را از اولین داستانهایش تا امروز دنبال کنم. آخرین کتابی که از او خواندم هم «هفت ناخدا» بود که در واقع تازهترین کتابی است که از مندنیپور در ایران توسط نشر مرکز منتشر شده است، اگر بخواهیم قیاسی بین مجموعه داستانها و رمانهای پیشین مندنیپور داشته باشیم میتوانیم بگوییم که این کتاب البته به آن درخشانی و باشکوهی آثاری مثل «مومیا و عسل» و «شرق بنفشه» نیست ،اما رها از این مقایسهها اگر کسی به دنبال مجموعه داستانی خوب برای خواندن باشد، بیهیچ شکی میشود «هفت ناخدا» را به او معرفی کرد. «هفت ناخدا» مجموعه داستانی است که علاوهبر اثری به همین نام، عناوین «بانوی باغ»، «مینا»، «دستور فارسی مرگ»، «خودکشی نهنگ»، «نجوای سربازان»، «رویین تنی» و «گندمزار پاییزی» را هم در خود جای داده است، بهعنوان مثال این داستان آخری، در واقع روایتی است که در آن مندنیپور چرایی نویسنده شدن خودش و مسیر آن را برای خواننده، با زبانی که مخصوص خودِ مندنیپور است، بازگو میکند؛ مندنیپور که در سالهای متوالی و متمادی نویسندگیاش، همواره قلم فعال و خلاقانهای داشته، هرگز از آفرینش داستانهایی که کلام ویژهای را با زبانی ویژهتر به مخاطب منتقل میکنند، دست نکشیده و «هفت ناخدا» هم تلاش دیگری در همین راستاست که قلم شیوای او را به خواننده باز نشان میدهد و صدای رسای اندیشهاش، از سطرِ سطر این داستانها به گوش و چشم میرسد؛ باید به این نکته هم اشاره کرد که یکی از مهمترین عناصری که نویسنده در داستانهای «هفت ناخدا» به کار گرفته، استفاده فعالانه از عنصر خشونت است؛ خشونت در جایجای قصهها، حتی در آن عاشقانهترین قصه «هفت ناخدا» هم دیده میشود. با این حال مندنیپور چنان این خشونت را در بافت قصه، با مهارت جاسازی کرده، که وجودش ذوق را خدشهدار نمیکند و مثل یک پدیده طبیعی نظیر موجی در آب رودخانه، در پس زمینه قصه جریان دارد. این خشونت گاه با سنگسار شدن یک زن همراه است، گاه در قامت اسارت بر هیکل سرباز عراقی سایه میاندازد و گاهی هم مدیری بیرحم را زنده به گور میکند؛در اکثر قصههای این مجموعه، بیشتر افراد، سمت خشونت ایستادهاند و اگر کسی هم با این وضع مخالفتی کند، اقلیت به حساب میآید و این عریانی ویژهترین کار مندنیپور است؛ خشونتی که علیه خشونت به تصویر کشیده میشود و در قالب کلمات روایت میشوند تا خواننده در اعماق روح و جسم خود، خشونتی را درک کند که باید از آن تبری بجوید و بداند سرنوشت خشونت چیست. مندنیپور از زبان نه بهعنوان یک وسیله، که بهعنوان یک هدف استفاده میکند تا آنچه را میخواهد با ذات نهاییاش به کاغذ منتقل کند.
عکس نوشت
دیروز سیزدهمین سالگرد درگذشت نادر ابراهیمی نویسنده و شاعر بود و بههمین مناسبت خبرگزاری ایبنا تصاویری از کتابخانه و موزه نادر ابراهیمی در خانه شعر و ادبیات منتشر کرد.
در این موزه فضای اتاق ابراهیمی بازسازی شده و لوحهای افتخار و جوایز ملی و بینالمللی، دستنوشتههای او، کتابهای حاشیهنویسی شده، فیلمها و نسخ اول کتابهای ابراهیمی به نمایش گذاشته شده است.
در این موزه فضای اتاق ابراهیمی بازسازی شده و لوحهای افتخار و جوایز ملی و بینالمللی، دستنوشتههای او، کتابهای حاشیهنویسی شده، فیلمها و نسخ اول کتابهای ابراهیمی به نمایش گذاشته شده است.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
حمیدرضا نوربخش: شرایط جسمانی آقای مرادخانی خوب نیست
-
هیچ طوری شبیه مرگ نیستی
-
ادای احترام به بزرگان ملی با نتهای سمفونی
-
شهروند مجـــازی
-
گاهی هم میشود گنجینهها را دستکاری کرد
-
روی کاغذ با ذات کلمات
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین