دیوارها انقلاب را فریاد میزنند
یکی از راههای مبارزه مردمی بخصوص جوانان با حکومت شاه دیوار نویسیها بود آن هم در زمانی که رسانههای اجتماعی مثل امروز وجود نداشت؛ رادیو و تلویزیون ذوب در حکومت پهلوی بود و مطبوعات زیر تیغ شدید سانسور قرار داشتند. دیوار نویسیهایی که بخصوص در خیابانهای عمومی شهر جلوه ای ویژه داشت و از همین جهت هم بود که ساواک، ارتش و ژاندارمری برای جلوگیری از این موضوع گشتهای شبانه در شهر گذاشته بود تا صبح عابران پیاده شاهد سرعت گرفتن سقوط حکومت پهلوی و گسترش مخالفتهای مردمی نباشند. دیوار نویسیهایی که در سال 57 و بخصوص در پاییز و زمستان بشدت افزایش یافته و دیوارهای شهر را به بومهای مبارزه بدل کرده بود و در این بین مأموران هم مجبور بودند هر صبح با سطل رنگ به جان این شعارها بیفتند: «مرگ بر شاه»، «درود بر خمینی»، «شاه خیانت میکند، ساواک جنایت میکند، کارتر حمایت میکند» «بی نفتی، بینونی، گرسنگی میکشیم»، «به همت خمینی شاه تو را میکشیم»، «بعد از نماز عشاء صد بار بگو مرگ بر شاه»، «رهبر فقط روحالله»، «شهید قلب تاریخ است»، «نصر منالله و فتح قریب»، «تا مرگ شاه نهضت ادامه دارد» و...
انقلابیونی که آن روزها شعارنویسی در شهرها را برعهده داشتند در خاطراتشان تعریف میکنند که معمولاً نیمههای شب یا دم، دمای صبح در گروههای دو یا سه نفری برای شعارنویسی میرفتند و یک یا دو نفر مشغول نوشتن شعارها با اسپرهای رنگ یا قلم مو و قوطی رنگ میشدند و یکی دو نفر هم از سر و ته کوچه و خیابان کشیک میدادند که مأموران ناگهان سر نرسند. در این بین بخشی از شعارنویسیها و بخصوص تصاویر امام خمینی هم از قبل با شابلون یا فیلمهای رادیولوژی آماده میشد و زمان شعار نویسیها یک نفر مسئول نگه داشتن شابلون روی دیوار بود و نفر بعدی سریع با اسپری رد رنگ را روی دیوار میانداخت تا تصویرهای انقلابی سیمای شهر را بپوشاند.
تحقیقی که از سوی نفیسه بزرگزاده شهدادی و امرالله فرهادی روی دیوار نوشتههای زمان انقلاب انجام شده است، نشان میدهد:«بالای شهر به علت دور بودن ذهنی و مکانی از وقایع و درگیریها، کمترین دیوار نوشتهها را داشتهاند. میان شهر چون مرکز تجمعات و راهپیماییها و تظاهرات بوده بیشترین دیوار نوشتهها را داشته است. همچنین در پایین شهر بهدلیل درگیریهای اجتماعی و سیاسی و مذهبی و کشتارهایی که در این مناطق صورت میگرفت، تعداد دیوار نوشتهها نسبتاً زیاد است. از آن جایی که خیابانها مسیر اصلی راهپیماییها و معبر اصلی عبور و مرور مردم بودند بیشتر دیوار نوشتهها بر دیوار خیابانها نقش بسته است و دیوار نوشته کوچهها بیشتر از سوی افراد محلی انجام میشده است.» همچنین این تحقیق نشان میدهد که بخش مهمی از دیوار نوشتهها با دستخطهایی کاملاً عادی و بدون هیچگونه شیوه منظم و خوشنویسی، نوشته شدهاند که نشان میدهد بخش مهمی از افرادی که اقدام به دیوار نویسیها میکردند از مردم عادی شهر بودهاند. همچنین بیشتر شعارهایی که با شابلون روی دیوارها نقش بسته است با استفاده از خط نسخ و نستعلیق نوشته شدهاند.
در برخی از مناطق و برخی شهرهای کشور با گذشت سالها از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز میتوان رد برخی از دیوار نویسیهای انقلابیون را دید؛ دیوار نویسیهایی که باید بهعنوان بخشی از تاریخ انقلاب با کمک متخصصان آنها را حفظ کرد.
کنفرانس گوادلوپ
ترس از یک انقلاب
جیمی کارتر رئیسجمهوری امریکا، والری ژیسکار دستن رئیسجمهوری فرانسه، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی به ابتکار ژیسکار دستن 16 دی 1357 در جزیره گوادلوپ در دریای کارائیب دور هم جمع شدند تا درباره انقلاب ایران با یکدیگر مذاکره کنند. با اینکه این کنفرانس محرمانه بود اما بعدها آنچه در آن گفته شده بود از طریق زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر و... رسانهای شد.
ساعت 6 غروب کنفرانس دور یک میز گرد آغاز شد. ابتدا ژیسکار دستن از جیمز کالاهان خواست نظریات خود را درباره ایران بیان کند. کالاهان گفت: «کار شاه تمام است و راه حلی برای تغییر اوضاع وجود ندارد. مردان سیاسی موجود نفوذ و اعتماد چندانی ندارند. بسیاری از آنها با رژیم موجود همکاری و سازش داشتهاند. اینکه ارتش بتواند نقش جایگزین ایفا کند جای تردید دارد چون تجربه سیاسی ندارد و توسط افسرانی اداره میشود که نسبت به محمد رضاشاه وفادار هستند.» اما ژیسکار دستن گفت: «ما باید خودمان را برای مواجهه با دو خطر بزرگ آماده کنیم، یکی آشفتگی اوضاع سیاسی در ایران و دیگری مداخله شوروی. من شما را از درخواست شاه مبنی بر لزوم اقدام مشترک از سوی ما در قبال شورویها برای کاستن فشار آنها به ایران آگاه میکنم و میگویم که این اقدام مفید است و نشانه نگرانی ما نسبت به ایران تلقی خواهد شد. ما باید در حال حاضر از شاه پشتیبانی کنیم هر چند او ضعیف و تنها است، اما این نیز واقعیتی است که تنها نیروی موجود یعنی ارتش را حفظ کرده است.»
جیمی کارتر معتقد بود: «اوضاع ایران بسیار بد است و شاه دیگر نمیتواند دوام بیاورد. مردم ایران دیگر او را نمیخواهند و دیگر دولتی که حاضر باشد با او کار کند وجود ندارد. با این حال ما احساس نگرانی نمیکنیم، چون ارتش و نظامیان هستند که میخواهند بر اوضاع مسلط شوند. بسیاری از فرماندهان ارتش ایران در مدارس ما تحصیل کردهاند.» البته کارتر خودش هم از همان اوایل کنفرانس نسبت به تصمیم به کودتای خونین دودل بود. اما برژینسکی گفت: «بدبختانه سیاست جهانی یک کودکستان نیست و ما باید در نظر داشته باشیم که در صورت شکست ارتش در دست زدن به کودتا چه زیانهای فراوانی به ما وارد خواهد شد.»
بعد بحث بر سر این شد که آیا با خمینی [امام] باید تماس گرفته شود یا نه؟ کالاهان موافق مذاکره با امام بود. اما برژینسکی میگفت: «باید اول اطمینان حاصل کرد شاه هم با این کار موافق است یا نه. در ضمن چنین اقدامی مطمئناً روحیه رهبران ارشد ارتش را ضعیف میکند و مهاجرت آنان را از کشور افزایش میدهد.» کالاهان بر سری بودن این مذاکره اصرار داشت اما برژینسکی میگفت: «این اقدام افشا خواهد شد و پیرمرد 78 ساله را نمیتوان از طریق یک گفتوگوی ساده یا یک فرستاده امریکایی تحت نفوذ درآورد. علاوه بر این افکار عمومی امریکاییها یک چنین اقدامی را درک نخواهد کرد. ضمناً این عمل اعتماد و اطمینان به رژیم شاپور بختیار را در تهران از بین خواهد برد.» کارتر از ژیسکار دستن خواست که ما از طریق شما تماسهای مستقیمی با آیتالله داشته باشیم. اما دیگران او را منصرف کردند.
کارتر گفت: «ما ترتیب پذیرایی از شاه را در امریکا میدهیم تا شاه ایران را ترک کند.» پیشنهاد خروج شاه از این رو بود که آنها شخص محمدرضا پهلوی را مانعی برای هرگونه عمل قاطعانه میدیدند و میدانستند با این دست و آن دست کردن شاه یقیناً روحیه ارتش از دست خواهد رفت. در گزارش کنفرانس آمد: «مشکل عمده شاه است و پس از عزیمت او در عین اینکه آیتالله یک چهره مقدس باقی میماند باید جبهه ملی کشور را اداره کند.» کارتر که حرف اول را زده بود حرف آخر را هم در حالی که خیلی عصبانی بود این گونه زد: «پس از این تصمیمات اظهار تأسف درباره آنها به من کمک نخواهد کرد.» پس از این حرف کارتر در میان چهرههای جبهه ملی، شاپور بختیار گزینه مناسبتری عنوان شد تا پس از شاه، کنترل کشور در دست او قرار بگیرد و در زمان مقتضی تصمیمی درباره ایران گرفته شود.
مهدی بازرگان نخست وزیر شد
تشکیل دولت موقت
سه روز بعد از آنکه مسافران هواپیمای ایرفرانس در مهرآباد از پلههای هواپیما پایین آمدند و راهی خیابان عینالدوله (ایران) شدند تا در مدرسه رفاه مستقر شوند، رهبر انقلاب با اعلام اینکه: «چون ما مجلس را غیرقانونی میدانیم و دولت را هم غیرقانونی میدانیم و اوضاع کشور را آشفته میبینیم، برای اینکه خاتمه بدهیم به وضع آشفته کشور، به واسطه اتکا به آرای عمومی، یک دولت و رئیس دولتی را معرفی میکنیم» مهدی بازرگان را بهعنوان رئیس دولت موقت معرفی کرد. همان روز در آمفی تئاتر مدرسه علوی، اکبر هاشمی رفسنجانی حکم مهندس بازرگان را قرائت کرد و به او تحویل داد. بازرگان در سخنرانی خود در این مراسم گفت: «این مأموریت، یعنی سیاست دولت موقت و تشکیل حکومت در شرایط بسیار دشوار و خطرناک، عظیمترین شغل و وظیفه و در عین حال بزرگترین افتخاری است که به بنده واگذار شده است. و شاید حق داشته باشم بگویم که دشوارترین وظیفه و کاری است که در طول تاریخ 72 ساله مشروطیت ایران به نامزدها و مأموران نخستوزیریهای دیگر داده شده باشد.» حالا ایران دو دولت داشت، دولتی رسمی با سکانداری شاپور بختیار و دولتی که مورد قبول انقلابیون بود با ریاست مهدی بازرگان. بازرگان 5 روز بعد از تحویل گرفتن حکم نخستوزیری خود، به دانشگاه تهران رفت تا برنامههای دولت موقت را برای مردم و دانشجویان تشریح کند. طبق گزارشی که روزنامه کیهان روز شنبه 21 بهمن از این مراسم منتشر کرده است، رئیس دولت موقت در این سخنرانی گفت: «از حالا باید عرض کنم که از این بنده حقیر سراپا تقصیر انتظار «علی» بودن نداشته باشید. علی نیستیم که همان شب اول بگویم: «معاویه از جایت بلند شو» حتی انتظار رهبری و مرجع عالیقدری که بنده را مأمور و مفتخر به این خدمت کردهاند و با عزم راسخ و ایمان و قدرتش سر به زیر انداخته و بولدوزروار حرکت میکند و حرکت کرده، صخرهها و ریشهها و سنگها را سر جایش خرد کرده ولی پیش رفته و میرود، این انتظار را هم از بنده نداشته باشید.» بازرگان در مورد وزرایی که قرار بود در روزهای آینده معرفی کند هم گفت: «تضمین به اینکه هیچ عیبی، ایرادی، خطایی، نقصی نباشد و از دست ما گناهی و ناحقی سر نزند ندارم. اگر شما دارید، فکرتان را عوض کنید. نمیگویم دولت را عوض کنید. میگویم فکرتان را عوض کنید.»بیستوچهارم بهمن بود که بازرگان بعضی از اعضای دولت موقت را معرفی کرد، تعدادی از آنها هم با اندکی فاصله در روزهای ابتدایی اسفند معرفی شدند. یدالله سحابی مشاور بازرگان در طرحها و برنامههای انقلاب شد، کاظم سامی وزیر بهداری و بهزیستی، علی اکبر معین فر وزیر نفت، محمدولی قرنی رئیس ستاد ارتش، ابراهیم یزدی معاون امور انقلاب، عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت، کریم سنجابی وزیر امور خارجه، داریوش فروهر وزیر کار و امور اجتماعی، علی اردلان وزیر اقتصاد، علی شریعتمداری وزیر علوم و فرهنگ و هنر، احمد مدنی وزیر دفاع و...
کابینه بازرگان در طول 275 روز فعالیت خود، برگزاری یک همهپرسی، تهیه پیشنویس قانون اساسی، تدوین و تصویب لایحه انتخابات مجلس خبرگان و برگزاری انتخابات مجلس خبرگان را در کارنامه کاری خود ثبت کرد. دولت موقت در کمتر از یک سال حضور خود در بحرانیترین روزهای تاریخ معاصر ایران، روزهای پرماجرایی را پشت سر گذاشت. بعضی از اعضای کابینه با دلایل مختلف استعفا دادند و بعضی از انقلابیون در تمام عمر کوتاه دولت موقت به انحای مختلف با اقدامات رئیس دولت مخالفت میکردند یا منتقد آن بودند. بعضی مهندس بازرگان را فردی انقلابی نمیدانستند و کلیه اقدامات او را زیر سؤال میبردند. بازرگان در پاسخ به این انتقادات گفت: «اگر مقصود از انقلابی عمل کردن، زدن و ریختن و کشتن و پاشیدن و پا روی همه اصول و قانون و مقررات گذاشتن باشد، البته دولت و شخص بنده انقلابی نیستیم.»
بالاخره مهدی بازرگان بعد از پشت سر گذاردن روزهایی پر چالش در دولت موقت، در چهاردهم آبان ماه 1358 و یک روز بعد از حمله دانشجویان به سفارت امریکا، نامه استعفای خود را در قم به دست رهبر انقلاب رساند. نامهای که در آن نوشته بود: «پیرو توضیحات مکرر و نظر به اینکه دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و اختلاف نظرها، انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب مدتی است غیرممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمیباشد، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم میدارد.» رهبر انقلاب استعفای بازرگان را پذیرفت و اداره امور تا برگزاری انتخابات و اعلام نتایج آن، به شورای انقلاب سپرده شد.