درخواست دختر مقتول از قاضی
برادرم را قصاص کنید
گروه حوادث / پسر معتاد وقتی فهمید مادرش او را از ارث محروم کرده، وی را به قتل رساند اما در حالی که برادرانش از مجازات او صرف نظر کرده بودند، تنها خواهرش خواهان قصاص او شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از فروردین سال گذشته با مرگ زن 60 سالهای به نام سوسن آغاز شد. مأموران پس از حضور در محل حادثه دریافتند زن میانسال بر اثر حلق آویزی جان باخته است. پسر وی که در محل حضور داشت، گفت: من بیرون از خانه بودم و وقتی برگشتم دیدم مادرم خودش را از نردههای حیاط خانه حلق آویز کرده است.
در ادامه جسد سوسن به پزشکی قانونی منتقل و بررسیهای لازم برای علت مرگ این زن سالخورده آغاز شد. در نهایت کارشناسان این سازمان اعلام کردند که نحوه گره زدن طناب به نحوی نبوده که فرد بتواند با آن خودکشی کند ضمن اینکه خمیدگیهای نرده هم نشان دهنده آن است که این زن قبل از مرگ تلاش کرده تا خودش را نجات دهد و خراشیدگیهای روی گردن وی نشان از درگیری دارد. این نظریه روند رسیدگی به پرونده را تغییر داد و شناسایی عامل یا عاملان قتل در دستور کار مأموران قرار گرفت.
پس از این نظریه، مهدیه دختر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت و گفت: من، حامد و مادرم با هم در یک خانه زندگی میکنیم اما نسبت به خودکشی مادرم تردید دارم. مادرم زنی سرزنده و شاد بود و هیچ وقت به خودکشی فکر نمیکرد. البته چند وقتی است که برادرم حامد اعتیاد پیدا کرده بود و مادرم را مدام اذیت میکرد.
در ادامه حامد دوباره بازجویی شد و اظهارات خواهرش را رد کرد و گفت: من خودم مأموران پلیس را خبر کردم. مهدیه دروغ میگوید که من با مادرم دعوا میکردم. ما با هم اختلافاتی داشتیم اما من هیچ وقت با او درگیر نشدم و هیچ نقشی هم در مرگ مادرم ندارم.
با این حال بازجوییها از حامد ادامه یافت و در نهایت ناچار به اعتراف شد و گفت: چند سال پیش از همسرم جدا شدم و به خانه مادرم برگشتم و با مادر و خواهرم زندگی میکردم تا اینکه اعتیادم باعث شد بین ما اختلاف به وجود بیاید. مدتی قبل از حادثه متوجه شدم مادرم خانهاش را به نام خواهرم کرده تا بعد از مرگش به من ارثی نرسد. آنقدر از این موضوع ناراحت شدم که همه زندگیام بهم ریخت.
به خاطر پول و ارثیه ناراحت نبودم از اینکه مادرم من را لایق ارثیه نمیدانست، ناراحت شدم. روز حادثه وقتی در خانه تنها بودیم، سر این موضوع با مادرم درگیر شدم و به او گفتم حق نداشت بدون اجازه من چنین کاری را انجام دهد مادرم گفت چون معتادی، دوست ندارم پولی به دستت برسد. این جواب او موجب عصبانیتم شد به یکباره مادرم را هل دادم که سرش به دیوار راه پله خورد و افتاد. بی توجه به این اتفاق به اتاقم رفتم و چند ساعتی خوابیدم اما وقتی بیدار شدم، دیدم مادرم همانجا افتاده و نفس نمیکشد. همان موقع از ترسم تصمیم گرفتم مرگ او را با صحنهسازی خودکشی جلوه بدهم. من قصد کشتن مادرم را نداشتم، فقط او را هل دادم چون با من گلاویز شده بود.
بعد از این اظهارات، متهم به دستور بازپرس بازداشت و صحنه قتل بازسازی شد. وقتی اولیای دم برای بیان درخواست خود به دادسرا احضار شدند، برادران متهم اعلام گذشت کردند و گفتند شکایتی ندارند. اما خواهر متهم درخواست قصاص کرد. او گفت: مادر من زن زحمتکشی بود او به سختی خانه خریده بود و بعد از پدرم به سختی ما را بزرگ کرد. خانه را به نام من کرده بود چون میترسید برادرم به خاطر اعتیادش خانه را از ما بگیرد و بفروشد و بعد از مرگش من آواره خیابان شوم. من خواهان قصاص برادرم هستم و حاضر به گذشت نیستم.
با توجه به شکایت این دختر و همچنین درخواست قصاص او، پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم بزودی محاکمه میشود.
زن گمشده در خانه سالمندان پیدا شد
گروه حوادث/ زن میانسال که یک سالونیم از خواهرش بیخبر بود پساز شکایت به پلیس او را در مرکز نگهداری سالمندان پیدا کرد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چندی قبل زن میانسالی به پلیس رفت و از ناپدید شدن خواهرش خبر داد و گفت: خواهرم کارمند بازنشسته است و به تنهایی زندگی میکند. ما معمولاً کمتر به ملاقات هم میرفتیم اما گهگاهی تلفنی در تماس بودیم آخرین بار حدود یک سالونیم قبل او را دیدم. بعد از آن دیگر خبری از او نداشتم و این چند ماه اخیر هم بهخاطر کرونا از خانه بیرون نمیرفتم چندباری تماس گرفتم و دیدم جواب نمیدهد خیلی نگرانش شدم و بهخانهاش رفتم اما خواهرم خانه نبود. یکی از همسایههایشان را دیدم و او به من گفت خواهرم یک سالونیم است ناپدید شده و خبری از او نیست.
با شکایت زن میانسال، به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران، تحقیقات برای یافتن زن میانسال بهنام بلقیس آغاز شد. کارآگاهان پلیس آگاهی به استعلام از بیمارستانها، پزشکی قانونی، مراکز نگهداری سالمندان و... پرداختند. اما هیچ رد و نشانی از زن میانسال در دست نبود.
بررسیها برای یافتن بلقیس ادامه داشت تا اینکه روز گذشته مددکار یکی از مراکز نگهداری سالمندان با خواهر بلقیس تماس گرفت و راز ناپدید شدن زن میانسال را برملا کرد.او گفت: یک سالونیم است که خواهرت را به مرکز ما منتقل کردهاند. اما چون او بهخاطر یک تصادف حافظه و قدرت تکلمش را از دست داده بود از هویتش اطلاع نداشتیم.
در این مدت خیلی سعی کردیم که حافظه او برگردد اما بیفایده بود. جلسات مشاوره برای او برگزار میشد تا اینکه او کمکم شروع به صحبت کرد. برایمان گفت که نامش بلقیس است و ساکن خیابان انقلاب و کارمند بازنشسته یکی از ادارات دولتی بوده است. او به ما گفت که برای خرید از خانهاش خارج شده اما در خیابان تصادف کرده و حافظهاش را از دست داده و زبانش بند آمده بود. بلقیس گفت که کسی را ندارد و تنها یک خواهر دارد و شماره شما را به ما داد.
با تماس مددکار مرکز نگهداری سالمندان، پس از هماهنگیهای قضایی با بازپرس سهرابی، دستور تحقیقات صادر شد تا زن میانسال به خانه برگردد.
رئیس پلیس پایتخت:
گرداندن اراذل و اوباش با حکم قضایی است
گروه حوادث/ رئیس پلیس پایتخت برخورد نیروی انتظامی با افرادی که ماسک نمیزنند را برخوردی ارشادی و ایجابی اعلام کرد.
سردار حسین رحیمی در حاشیه اجرای طرح ظفر که صبح دیروز برگزار شد، با بیان اینکه در حال تعیین سازوکار و چگونگی اجرای طرح جریمه کردن افراد بدون ماسک هستیم گفت: جزئیات این سازوکار بزودی اعلام خواهد شد.
ما با ستاد مقابله با کرونا همکاری لازم را خواهیم داشت اما تا الان کسی جریمه نشده است. طبق اظهارات رئیس جمهوری در بحث برخورد با کسانی که ماسک نمیزنند رویکرد ما بیشتر ایجابی و ارشادی است تا جایی که بشود تمایلی به جریمه کردن افراد نداریم.
ما این طرح را شروع کردهایم و در کنار ستاد ملی مقابله با کرونا خواهیم بود و امیدواریم مردم هم پروتکلهای بهداشتی را بیشتر از قبل رعایت کنند.
سردار رحیمی درباره انتقادات مطرح شده علیه پلیس پس از گرداندن اراذل و اوباش در تهران نیز گفت: مردم باید این را بدانند که پلیس همه اوباشگران را در خیابان نمیگرداند و فقط افرادی که اقدام به قدرت نمایی و زورگیری و سلب آرامش و آسایش مردم کرده و بر جرم خود اصرار داشته باشند چنین سرنوشتی خواهند داشت.
وی با بیان اینکه پلیس این اقدامات را با حکم مرجع قضایی و نه به دلخواه خودش انجام داده است، گفت: ذات این افراد اوباشگری، گردنکلفتی، عربدهکشی، قدارهبندی، اخاذی از مردم یک محل و دستدرازی به نوامیس مردم بود و آنچه انجام شده برای تادیب آنها بوده است.
رئیس پلیس تهران بزرگ با تأکید بر اینکه پلیس در اجرای این طرح اسیر جوسازیها نخواهد شد، گفت: مسئولیت ما برقراری امنیت و برخورد با افرادی است که گردنکلفتی کرده و به حقوق و حریم و ناموس مردم دستدرازی کردهاند و در این راه هم نه کوتاه میآییم و نه اسیر جوسازیها خواهیم شد.سردار رحیمی با تأکید بر اینکه امنیت مردم خط قرمز پلیس است، گفت: خوشبختانه دستگاه قضایی هم همکاری خوبی با پلیس دارد.
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا پلیس از نظر قانونی میتواند این افراد را در سطح شهر بچرخاند نیز گفت: ما حتماً مسائل قانونی را رعایت خواهیم کرد و مطمئن باشید بدون قانون عمل نمیکنیم.سردار رحیمی درباره کتک زدن یکی از اوباش به دست پلیس گفت: این فرد زنی را مورد آزار و اذیت قرار داده بود وقتی آن زن به او گفت «حالا که دستگیر شدی پلیس ادبت میکند»
وی دهان به ناسزا باز کرد و مأمورانی که دور او بودند برای ساکت کردن متهم مجبور شدند به اصطلاح او را کتک بزنند. البته این رفتار پسندیده نیست و مأمور ما باید سعه صدر بیشتری داشته باشد، ولی این گونه نبوده است که به قصد در شهر چرخاندن و هتک حیثیت، آن فرد اوباش را کتک بزنند.
مرگ 4 کارمند میراث فرهنگی در سانحه رانندگی
گروه حوادث / : 4 کارمند سازمان میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان سیستان و بلوچستان در سانحه تصادف جان خود را از دست دادند. بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، بامداد دوشنبه 21 مهر خبر سقوط یک خودرو پژو پارس به دره در جاده نیک شهر به چابهار به پلیس اعلام شد. نخستین بررسیها حکایت از مرگ هر چهار سرنشین خودرو به علت شدت آسیب وارده داشت.
سرهنگ کلبعلی، فرمانده پلیس راه شهرستان نیکشهر درباره این حادثه گفت: بامداد دوشنبه حادثه واژگونی یک دستگاه خودرو پژو پارس در کیلومتر ۲۳ محور نیکشهر به ایرانشهر به پلیس راه این شهرستان اطلاع داده و تیمهای ارزیابی پلیس راه شهرستان بلافاصله بعد از اطلاع به محل حادثه اعزام شدند. بررسی کارشناسان نشان میداد بیتوجهی به جلو و خستگی راننده عامل این واژگونی مرگبار بوده است.
فرمانده پلیس راه نیکشهر افزود: سرنشینان خودرو واژگون شده از کارمندان میراث فرهنگی و گردشگری استان بودند که متأسفانه هر چهار سرنشین جان خود را از دست دادند. علیرضا جلالزایی، مدیرکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی در تشریح این خبر گفت: «ابوالفضل عبیدی و محسن شیخ الاسلامی دو تن از کارشناسان معاونت میراثفرهنگی که روز یکشنبه برای مأموریت به استان سیستان و بلوچستان سفر کرده بودند، بههمراه محمدرضا سندگل مدیر روابط عمومی اداره کل استان و نیز راننده این خودرو به نام امین چاجی از همکاران ترابری بامداد دوشنبه در یک سانحه رانندگی درگذشتند.»او افزود: «این دو کارشناس بههمراه مدیر روابطعمومی استان برای بازدید از بناهای تاریخی به سمت زابل و سپس ایرانشهر رفتند اما ساعت ۳ و نیم صبح روز دوشنبه ۲۱ مهر ۹۹ در محور نیکشهر به چابهار خودرو از جاده منحرف شده و بهعلت سقوط از ارتفاع تا طلوع آفتاب هیچ کسی از وقوع حادثه مطلع نشده بود تا اینکه با روشن شدن هوا خودروهای عبوری متوجه حادثه شده و به پلیس خبر دادند.
آزار و اذیت دختر 14 ساله در بوتیک
گروه حوادث/ پسر جوان که با فریب دختر دانشآموزی او را به داخل یک بوتیک کشانده و مورد تعرض قرار داده بود تحت تعقیب قرار گرفت.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از اواخر هفته گذشته با شکایت دختر 14 سالهای به نام نازنین که بههمراه پدرش به اداره پلیس آمده بود، آغاز شد.
پدر نازنین به مأموران گفت: جمعه شب پس از بازگشت دخترم به خانه متوجه وضعیت آشفته روحی و جسمی او شدم دخترم بشدت تب داشت و فکر کردیم که ممکن است به کرونا مبتلا شده باشد از اینرو نازنین را به بیمارستان بردیم اما در آنجا بود که فهمیدم بهم ریختگی و تب او ناشی از کرونا نبوده و او توسط فردی بهنام مهران اغفال شده و مورد تعرض قرار گرفته است و حالا از این جوان شکایت داریم.
با ثبت این شکایت پرونده برای رسیدگی به شعبه یک دادگاه کیفری استان البرز ارسال شد و نازنین در رابطه با موضوع پرونده به قاضی گفت: سه ماه پیش در یکی از شبکههای اجتماعی با مهران آشنا شدم. او مدعی بود که صاحب یک بوتیک در یک مجتمع تجاری است و در مدت آشناییمان به من علاقهمند شده و دوست دارد که همدیگر را از نزدیک ببینیم. با ملاقات حضوری مخالفت کردم تا اینکه با چرب زبانیهای او قانع شدم که به محل کارش بروم. روز جمعه به پدر و مادرم گفتم که با یکی از همکلاسیهایم قرار دارم و به این بهانه به محل قرار یعنی همان بوتیک مهران رفتم. چند دقیقه پساز ورودم به مغازه مهران در را قفل و به من تعرض کرد.
پس از اظهارات شاکی نوجوان تحقیقات در خصوص شناسایی متهم آغاز و مشخص شد که او صاحب بوتیک مورد نظر نبوده و تنها بهعنوان شاگرد در آنجا فعالیت میکرده و روز جمعه با توجه به خلوت بودن پاساژ بهدلیل شیوع بیماری کرونا از فرصت استفاده کرده و دختر نوجوان را مورد آزار و اذیت قرار داده است.
قاضی پرونده پس از شنیدن اظهارات شاکی دستور بازداشت متهم را صادر کرد.
مردی با چشمان حادثه ساز
مراسم شمر کشان
محمد بلوری/ روزنامه نگار
ریشسفیدهای مرادآباد برای برگزاری مراسم محلی سالیانه «شمرکشان» با یک مشکل بزرگ روبهرو شده بودند چون هیچ مردی حاضر نمیشد داوطلب اجرای چنین نقشی شود. این پیران باتجربه با همه درایت و تلاشی که داشتند، یک فرد که راضی شود لباس شمر بپوشد را پیدا نمیکردند.
نمایش شمرکشان، مراسمی بود که از گذشتگانشان تا آن زمان همچنان نسلبهنسل انتقال یافته بود و هر سال در ماه و زمان معینی میباید در حضور همه مردم آبادی اجرا شود.
این مراسم را در میدان بزرگ آبادی برگزار میکردند. در آن روز زنان و مردان همراه با بچهها با لباسهای رنگارنگ از سراسر آبادی رو به میدان می آوردند و گرداگرد آن برای تماشای نمایش «شمرکشان» حلقه میبستند یا بربام خانههای اطراف مینشستند و با خوردن تنقلاتی که زنها به گوشه چادرشان گره زده بودند مراسم را میدیدند و مردم با شعار تعزیهگردان که مرشد سپید مویی بود یک صدا به شمر و آل او، لعن و نفرین میفرستادند.
این مراسم با مرگ شمر پایان مییافت و آنگاه بارانی از آشغال و میوههای گندیده از بام و زمین بر پیکر شمر فرو میریخت.
در میان تماشاگران، کسانی هم پیدا میشدند که از شدت خشم و اوج تعصب چنان برانگیخته میشدند که سنگریزه و کلوخ بر سر و تن شمر پرت میکردند و این حادثه چندبار شمر نمایشی را مصدوم کرده بود.
از دو سه سال پیش برای تحقیر بیشتر «شمر» بین بعضی از تماشاگران باب شده بود مشتی پشگل گوسفند با خود بیاورند و شمر را با فرو افتادن بر زمین، پشگل بارانش کنند. این نوع نمایش تحقیر، سبب شده بود بچهها از روز پیش با سر زدن به آغلهای گله گوسفندان، چوپان ها به جمعآوری پشگل مشغول شوند تا روز اجرای نمایش شمرکشان آنها را به سه شاهی به تماشاگران بفروشند و بسیاری از زنها و مردهای تماشاگر معتقد بودند پشگل پرانی به پیکر شمر بیرحم مؤثرترین شیوه تحقیر اوست و اجر بیشتری دارد!
***
اما چهکسی حاضر میشد داوطلب قبول نقش شمر نمایش شود و آن همه رنج و تحقیر را بپذیرد. مشکلات پس از اجرای نقش و رفتار عامه مردم با او و اعضای خانوادهاش، مرارت بار بود.
همسایهها ودیگر آشنایان با آنها قطع رابطه میکردند و در بیرون از خانه در کوچه و بازار هرگاه به هر یک از افراد این خانواده برخورد میکردند رو برمیگرداندند و با شمر و زن و فرزندانش معاشرت نداشتند. بههمین خاطر و با چنین نقش مرارت باری که شمر نمایش برعهده داشت پیدا کردن فردی برای پوشیدن شنل سرخ مخصوص، امسال ریشسفیدهای مرادآباد را با مشکل بزرگی روبهرو کرده بود. پیرمردها از هفتهها قبل این پیشنهاد را به دهها مرد داده بودند اما هیچکدام راضی به اجرای نقش نشدند در حالی که یک هفته فقط به اجرای مراسم در میدان بزرگ آبادی وقت داشتند.
تا سال پیش مشرجب درشکه چی با گرفتن هدایا و پرداخت حقالزحمهای از سوی هیأت امنای «تکیه» آبادی، نقش شمر را اجرا میکرد.
رجب در آبادی درشکهرانی میکرد و رمالها و طالعبینها و خانوادههای سرشناس را به این طرف و آن طرف میبرد و از درآمدی که داشت، راضی بهنظر میآمد و هرسال نقش مرارت بار «شمر» را هم به خاطر رضایت اعضای هیأت امنا و افراد با نفوذ مرادآباد، برعهده میگرفت و در این نقش مهارت پیدا کرده بود. رجب از اجرای این نقش رضایت داشت هرچند از خشم کلوخاندازها زخمهایی بر تناش بود تا اینکه چند ماه پیش در حمله یک سگ هار، مبتلا به ویروس هاری شد و به تحمل درد و رنج جان سپرد.
رجب درشکهچی یک بار هنگام اجرای نقش «شمر ذالجوشن» یکی از تماشاگران، از میان جمع نعره کشید:
- آی قاتل... لباس شمر پوشیدهای و عربده دشمنی با مردان خدا میکشی؟
و با چاقویی در دست به وسط میدان دوید و با وارد آوردن یکی دو ضربه به او، مردانی هجوم آوردند و رجب درشکهچی را در حال نزاری از چنگش درآوردند که به درمانگاه انتقالش دادند و یک هفتهای در درمانگاه آبادی بستریاش کردند و دکتر صالحی رئیس درمانگاه به معالجهاش پرداخت. با مرگ مشرجب درشکهچی براثر حمله سگ هار، ریشسفیدان آبادی درمانده شدند که چه کسی را راضی به اجرای نقش شمر ذالجوشن کنند در حالی که یک هفته به روز اجرای مراسم شمرکشی باقی مانده بود و مردی تن به پوشیدن لباس و کلاهخود سرخ نمیداد و همگی درمانده شده بودند که چه کنند...
ادامه دارد