گفتوگو با محمدحسین ناصربخت درباره پردهخوانی و ریشههای این هنر آیینی ایرانی
یک جهان داستان و یک جهان شناخت
محسن بوالحسنی
خبرنگار
پردهخوانی، نوعی نمایش مذهبی ایرانی است. در این نمایش کسی با عنوان «پردهخوان» از روی تصویرهای منقوش بر پرده، مصائب اولیای دین را با کلام آهنگین روایت میکند. بهرام بیضایی و پژوهشگران دیگر پردهخوانی را «شمایلگردانی» و «پردهداری» و «پردهبرداری» هم نامیدهاند و علامه دهخدا در لغتنامه خود در کنار کلمه «پرده» به پردهای اشاره کرده که شعبدهبازها و عروسکگردانها، از آن برای پنهان کردن ترفندهای نمایشی خود استفاده میکنند و این هیچ ارتباطی با پردهداری (نام دیگر نمایش مذهبی پردهخوانی) ندارد و برخی به اشتباه از این تعریف برای توضیح پردهداری مذهبی بهره بردهاند. آنطور که ثبت و ضبط و البته مستند شده پردهخوانی برآمده از نقالی و نقاشیهای مردمی است و پیشینه تاریخی آن را میتوان با نوعی «قوالی» (نقالی توأمان موسیقی و آواز) در دوران پیش از اسلام مربوط دانست و بهرام بیضایی معتقد است پس از ورود اسلام به ایران، بهدلیل محدودیتهای موسیقی، به نوعی «نقالی» ملی ـ مذهبی تغییر پیدا کرده و در زمان صفویه انواع نقالی مذهبی از جمله روضهخوانی، حملهخوانی، پردهداری، صورتخوانی و سخنوری شکل گرفت. به گفته مرحوم جابر عناصری در جنگ شاه اسماعیل صفوی با ازبکها، برای تهییج سپاهیان ایران از این نمایش استفاده میکردند. بعضی هم موقعیت تاریخی پردهخوانی را حد فاصل عبور از برگزاری مراسم عزاداری عمومی ماه محرم در دوران صفویه، به برگزاری نمایشِ مذهبی تعزیه در دوران قاجاریه و یکی از منابع تحول و تکامل تعزیه میدانند اما برخی دیگر، به عکس، نقوش پرده را ترجمانِ نمایشِ تعزیه در قالب هنرهای دیداری و رهاورد تعزیه قلمداد میکنند. بهروز غریبپور کارگردان و پژوهشگر معاصر در تعریف پردهخوان میگوید: پردهخوان کسی است که معمولاً همراه با اشاره کردن به تصاویر پرده، با چوب دستی به نام «مِطْرق» این تصویرها را با صدایی رسا و آهنگین باز میخواند. اساساً این نمایش متکی بر «کلام» است. محمد حسین ناصربخت استاد دانشگاه و پژوهشگر تئاتر در گفتوگو با «ایران» درباره پردهخوانی، نقالی وگذر از دل تاریخ میگوید.
داستانهای 72گانهای که در روایت پرده نقل میشود چه ریشهای دارند و از کجا و چه تاریخی وارد پردهخوانی شدهاند...
عدد ۷۲ عددی نمادین و تمثیلی و از مضارب ۱۲ است اعدادی که در بسیاری ازمتون اساطیری استفاده شدهاند ودر فرهنگ شیعی بویژه در روایت واقعه عاشورا که حکایت محوری در پردهخوانی مذهبی است نیز به عدد یاران امام حسین(ع) اشاره دارد. بهره بردن پردهخوانان درمعرفی حکایت خود نیز ریشه در همین گریز به واقعه مرکزی عاشورا دارد درحالی که بیشک تعداد حکایات مضبوط درحافظه یک پردهخوان میتواند بسیار بیش از این تعداد باشد. باید به این نکته توجه داشت که نقالی هنری است که ریشه در دوره اشکانیان دارد و آن زمان نقل موسیقایی قصهها رواج داشته و در واقع 4 گونه نقالی در کشور وجود داشته است که میتوان آنها را به این ترتیب فصلبندی کرد: اول، نقل موسیقایی که امروزه هم عاشیقهای آذری و همچنین میراثدارانی در بخشیهای شمال خراسان، ترکمنها و... بازمانده چنین شیوهای هستند. دوم، نقل نمایشی است که از اواخر دوره تیموریان و اوایل دوره صفویه ایجاد شده و بهعنوان مثال مرشد ولیالله ترابی که بیشتر نقل حماسی میخواند بهگونهای در این دسته جای میگیرد. سوم، نقل تصویری یا پردهخوانی که هنوز هم در شهرها و روستاها مرشدهایی وجود دارند که در این زمینه فعالیت میکنند. چهارم، نقل کتابخوانی که امروز بهصورت شاهنامهخوانی، مثنویخوانی و... در خانوادههای سنتی و با فرهنگ چنین رویهای همچنان حفظ شده است.
خاستگاه پرسپکتیوهای مقامی، رنگبندی و نقشبندی در پردهخوانی را چطور میشود تحلیل کرد و اینها در چه مفاصلی با تعزیه تشابه و همگرایی پیدا میکنند؟
نکتهای که شاید بسیاری به آن بیتوجهی نشان میدهند این مسأله است که استفاده از پرسپکتیو مقامی ریشه در نگارگری ایرانی دارد که درآن اندازه نقشهای گوناگون در یک اثر متناسب با اهمیت و جایگاهشان استفاده میشده و این نکته در نقاشی قهوهخانهای و به تبعیت از آن پردههای درویشی که داستانی را روایت میکنند نیز موجب میشود تا شخصیتها و موضوعات محوری بزرگتر وسایر نقشها کوچکتر طراحی شوند و در نتیجه پرسپکتیوی تداعی شود که بر مقام نقش تأکید دارد؛ چنانچه نقشهای بزرگتر، نزدیکتر به مخاطب بهنظر میرسند و نقشهای کوچکتر دورتر. از دیگر ویژگیهای پردههای درویشی تداخل صحنههای داخلی وخارجی، تجسم ساختار حکایت درحکایت نقل و روایتگری شرقی در ترسیم پرده و استفاده از ساختار نقش در نقش برای ترسیم روایات گوناگون، خیالیسازی و پرهیز از واقع نمایی و استفاده نمادین از رنگها، به همان ترتیبی است که در نمایشهای سنتی نیز مورد استفاده قرار میگیرند. تقریباً تمامی این اصول در ساختار متون و قراردادهای اجرایی شبیهخوانی ترجمانی نمایشی یافته و استفاده میشوند. همانطور که اشاره شد پرسپکتیو و رعایت آن بعد از نقاشیهای غربی وارد نقاشی قهوهخانهای شده است. نقاشان قهوهخانهای کار خود را «خیال سازی» میدانند چون براساس خیال، صحنهها را طراحی میکنند و نقاشان کاشیها به نقاشی قهوهخانهای یا همان پردههای درویشی گرایش پیدا کردهاند و البته این نوع نقاشی از تلفیق نگارگری ایرانی یعنی مینیاتور و نقاشی عربی ایجاد شده است. در این نوع نقاشی نیز شخصیتهای مهمتر و بزرگتر، در نقطهای از پرده تصویر میشوند که مخاطب نسبت به آنها دید بیشتری داشته باشد. بنا بر سفارش صاحبان مجالس پردهخوانی، در پردههای درویشی قصههای متفاوت و بیشتری نیز در حواشی پرده کشیده میشود که پردهخوان برحسب لزوم از آنها استفاده میکند و قصههایشان را روایت میکند اما عمدتاً 4 تصویـر اصلی در این پردهها وجود دارد: یکی داستان حضـرت عبـاس(ع)، دیگری مارد بن صدیف که حضرت عباس فرق او را شکافته است و تصویر حضرت علیاکبر(ع) و در نهایت تصویر سیدالشهداء بر بالین علیاکبر در زمان شهادت. البته علاوه بر اینها ما تصاویری از بهشت و جهنم را هم در حاشیه این پردهها میبینیم.
تفاوت و تشابه پردهخوانی با دیگر شیوههای اجرایی تک نفره در نمایش ایرانی در چیست؟
پردهخوانی یکی از روشهای روایتگری و نقل ایرانی است که روایتگر در آن حکایت خود را با استفاده از نقشهای پرده میگوید و به این ترتیب سعی در ایجاد تصویری ذهنی از موضوع برای مخاطب دارد. در شکل قدیمیتر اجرای پردهخوانی، روایتگر بهدلیل تأکید بیشتر بر نقشهای پرده کمتر از بازی نقشها استفاده میکند ولی در دوره متأخر به سبب تأثیر پذیرفتن از شبیهخوانی که در متن و موضوع از منابع مشترکی بهره میبردند، این شیوه نمایشیتر شد که این اتفاق بویژه در پردهخوانان تهرانی بهطور مثال مرشد ابوالحسن میرزا علی، پر رنگتر است.
پردهخوانی از نظر محتوایی به چند دسته تقسیم میشود؟
درحال حاضر آنچه از پرده خوانی و پردههای سنتی به جا مانده است بیشتر پرده خوانی حکایات مذهبی واخلاقی است اما گفته میشود که در گذشته نقل حماسههای ملی اساطیری چون رستم و اسفندیار یا قصههای عاشقانهای چون خسرو و شیرین نیز رواج داشته که برهمین اساس برخی از پردهخوانان معاصر و جوان این روایتها را نیز میگویند و پردههایی براساس این مضامین به نگارگران سفارش میدهند.
به چه دلیلی پردهخوانی در پردههای مختلف حاوی داستانهای متفاوت است؟
تنوع نقشها وموضوعات پرده به سفارش پردهخوان بستگی داشت اما برخی از موضوعات مانند لحظه شهادت حضرت علی اکبر(ع)، نبرد حضرت عباس(ع) با مارد بن صدیف وتجسم غرفههای بهشت و دوزخ که معمولاً بزرگتر ترسیم میشدند در پردههای مذهبی ثابت هستند.
عناصر تشکیل دهنده روایت در پرده خوانی به لحاظ موسیقایی، کلامی و نوشتاری چه ابزارهایی دارد؟
روایت در پردهخوانی معمولاً با ذکر و مناجات و سپس معرفی پرده آغاز شده و سپس با وارد شدن به قصه اصلی گاه به طور مستقیم و گاه باواسطه یک حکایت فرعی معاصر یا کهن ادامه پیدا میکند و در پایان نیز معمولاً بایک حکایت فرعی، ذکر مقدسین، نفرین اشقیا و دعا برای مخاطبان به پایان میرسد. البته اگر حکایت مرکزی مستقیماً مربوط به واقعه عاشورا نباشد در میانه یا پایان متناسب با موضوع یا اتفاق، گریزی به کربلا نیز زده میشود. ضمناً پردهخوان درحین حکایت و بویژه در زبان حال شخصیتها از خواندن اشعار مناسب موقعیت با آواز هم استفاده میکند. پس میتوان گفت که دراجرای یک مجلس پردهخوانی همچون سایر شیوههای نقل و نمایشهای روایی سنتی از ساختار تودرتو و روایت در روایت استفاده میشود و چنانکه آمد در ترسیم پردههای درویشی نیز این موضوع اثرگذار بوده است. درخوانش قطعات آوازی هم اصولاً از مقامها وگوشههای موسیقی سنتی ایرانی مناسب با حال و موقعیت شخصیت وموضوع استفاده میشود و در این زمینه نیز تأثیر تعزیه و روضه خوانی مشهود است.
آیا میتوان گفت پردهخوانی با اضافه شدن پرده به جریان روایت، از نقالی مشتق شده است؟
نقل نمایشی، نقل موسیقایی، پردهخوانی و روایت متون مکتوب همگی زیرمجموعه روایتگری و نقل ایرانی هستند و ریشه مشترکی دارند و دربسیاری از موارد از یکدیگر تأثیر پذیرفتهاند اما در مورد تقدم و تأخر باتوجه به نبود اسناد کافی نمیتوان حکمی قطعی داد. قدیمیترین اسناد مربوط به نقل موسیقایی گوسانهای پارتی وخنیاگران ساسانی است و در مورد نقل با استفاده ازتصویر که نیای پردهخوانی است، همانطور که گفته شد، میشود به مبلغان و راویان اساطیر مانوی در دوره ساسانی اشاره کرد و در مورد وجود نقل حماسی نمایشی در بعضی ازمناطق ایران چون خراسان، از قدیم الایام، اشارات وحدسیاتی وجود دارد اما پردهخوانی به ترتیبی که امروز شاهدیم و بویژه گونه مذهبی آن در دوران صفویه و در ادامه سنت شمایلگردانی و درکنار نقل حماسی مذهبی و روضهخوانی شکل گرفته و بعدها چنانکه اشاره شد در تبادل و تعاملی دوسویه بسیار تحت تأثیر شبیهخوانی بوده است.
محمد احدی پیشکسوت نقالی و پردهخوانی در گفتوگو با «ایران»:
فقط زینتالمجالس هستیم
محمد احدی یا همان مرشد احدی، از هنرمندان ایرانی در زمینه پرده خوانی است که سال 1331 در تهران به دنیا آمد و به گفته خودش از کودکی به همراه پدرش پای تعزیه رشد کرد و در نوجوانی جذب پردهخوانی شد. تسلط بر لحنهای مختلف و قصههای قرآنی، اعمال و حرکات پرده خوانی، صورت و اندام مناسب برخی از ویژگیهای مرشد احدی را شکل میدهند و استفاده از چوب دستی (مطرق یا تعلیمی یا من تشاء) در حرکات نمایشی، تبحر در استفاده از علائم و نشانههای دست، چرخش بدن در جهت انتقال مفاهیم و استفاده از لباس، پرده و اشیای اصیل و هماهنگ از دیگر ویژگیهای اجراهای او به شمار میرود. مرشد احدی سالهاست از روی پردهای به قلم محمد فراهانی پردهخوانی میکند که به گفته او قدیمیترین پرده ایران است و متشکل از شمایل حضرت علی اکبر است که سر بر زانوی حضرت امام حسین(ع)گذاشته است. تنها در دو پرده، حضرت علی اکبر به حالت نشسته دیده میشود که یکی از دلایل آن احتمالاً تمایل ایجاد تفاوت با دیگر پردهها بوده و دلیل دیگر شاید از اعتقاد به زنده بودن شهدا سرچشمه گرفته باشد. مرشد احدی در گفتوگو با «ایران» از دیروز و امروز پردهخوانی میگوید.
چطور و از چه سالی با پردهخوانی آشنا شدید و از چه زمانی رسماً این کار را شروع کردید؟
آبا و اجداد من تعزیه خوان بودند و پدر من بههمراه پدر حاج تقی میرزا علی در تکیه دولت، جلوی ناصرالدین شاه «بچهخوانی» میکردند و من هم از 4سالگی در تعزیه بودم تا 16 سالگی که تعزیه در دوران شاه ممنوع شد و جوان بودیم و چون میخواستیم به عشقمان برسیم به معرکه و پردهخوانی گرایش پیدا کردیم و از آنجا داستانهایی از تعزیه بلد بودم و پای بساط معرکهگیرها هم چیزهایی یاد گرفتیم و در نهایت همه اینها را با هم جمع کردیم و شروع کردیم به پردهخوانی. پردهخوان کسی است که یکنفره ممکن است نقش چندین نفر را در یک داستان بازی کند و ابزارش محدود به یک چوبدستی و دستمال و پردهای است و باقی نبوغ خودش. در دوره گذشته کسی سواد نداشت و وسایل ارتباط جمعی هم یا وجود نداشت یا در دسترس همه نبود به همین دلیل برای مردم جذاب بود که کسی میآید و با باز کردن پردهای از دل آن تصویر و پرده قصههایی برای آنها تعریف و داستان شخصیتهای خیر و شر را برای مخاطب بازگو میکند. در شمایلها چهرههای زیبا و نورانی مخصوص ائمه بود و چهرههای زشت و شیطانی متعلق به اشقیا بود و در همین پرده هزاران هزار، نکته خفته بود که از زبان پردهخوان روایت میشد و متأسفانه امروز تقریباً هیچ نشانی از آنها وجود ندارد و حتی پردهخوان به معنی اصیل و درستش هم بسیار کم داریم و تقریباً همه پردهخوانهای کاربلد و با اصل و نسب از دنیا رفتهاند، بیآنکه قدرشناسی و توجهی دیده باشند.
چرا پردهخوانی آنقدر مورد توجه مردم بوده و تا پردهخوان بساط پهن میکرد مردم دورش حلقه میزدند؟
پردهخوانی پیش از وقایع کربلا وجود داشته اما پس از آن بیشتر به سمت روایتهای مصائب کربلا گرایش پیدا کرد و مردم و پردهخوانها بیشتر دوست داشتند این داستان را روایت کنند. همچنین ما پردهخوانی سوگ سیاوش یا نبرد رستم و اسفندیار و داستانهای دیگری از شاهنامه را هم در قالب پرده و پردهخوانی میبینیم اما به دلیلی که گفته شد پس از سال 61هجری قمری، پردهها بیشتر به صفت و نعت فرزند رسول خدا و داستان کربلا گرایش پیدا کرد. در گذشته پردهخوانها از شهری به شهری دیگر، از روستایی به روستایی دیگر راه میپیمودند و پردههای خود را به دیوار میکوبیدند و شروع میکردند به پردهخواندن و تعریف آنچه از دل نقاشیها بیرون میآوردند و در قالب داستان تعریف میکردند. البته این نکته را در نظر بگیریم که هر شهری یا روستایی، سبک و شرایط خودش را در این مسأله داشت و تفاوتهایی بین اجرای کار آنها به چشم میخورد و حتی در نقاشی پردهها نیز تفاوتهایی وجود دارد. این رفت و آمد به شهر و روستاهای مختلف آنطور که پژوهشگران میگویند، ریشه در دوران پیش از اسلام داشته و پس از اسلام، به شکلی مذهبی و دینی نیز علاقه نشان داد و راوی داستانهای کربلا شد و باز هم پردهخوانها که سینه به سینه میراثدار این هنر بودند، داستان مصائب سیدالشهدا و یارانش را شهر به شهر و روستا به روستا میبردند و برای مردم میخواندند و بسیار مورد پسند مخاطبان بود.
پردهها از کجا میآمدند و چطور سر از قهوهخانه و... در میآوردند؟
یکسری نقاش بودند که پرده نقاشی میکردند و با صاحب یک قهوهخانه حرف میزد و وقتی رضایتش را جلب میکردند وسایل نقاشیاش را میبرد و همانجا در قهوهخانه نقاشی میکشید و بعد هم آن را به دیوار نصب میکرد. قدیمیترین پرده ایران را من دارم که 60 سال پیش کشیده شده است و تصویر حضرت علیاکبر است به قلم محمد فراهانی. پرده همیشه 72 داستان داشته و دارد و من هم داستانهای زیادی از پرده خودم بیرون کشیدم. پرده خودش حرف نمیزند بلکه مرشد از تصویرها، داستانهای مختلفی بیرون میکشد و مردم هم کلمات مرشد را میخواهند و خیلیها هم اصلاً نگاه به شمایل و پرده نمیکنند چون این تصویرها نشانهها و سمبلهایی هستند که مطابق با حال مردم، داستانشان روایت میشود. این نکته را هم بگویم که تماشاخانه جای پرده نیست، بلکه جای پرده در بازارها و میدانهایی است که مردم آنجا رفت و آمد میکنند و میشود مردم را جذب کرد و برایشان پردهخوانی کرد. نمیشود پرده را ببریم توی تماشاخانه و بلیت بفروشیم و بگوییم داریم سنت پردهخوانی را احیا میکنیم. پردهخوان خودش باید انتخاب کند که کجا بساط پردهخوانیاش را پهن کند و میخ پردهاش را به دیوار بزند.
تفاوت آنچه از پردهخوانی میشناسید با آنچه امروز جسته و گریخته انجام میشود چیست؟
در گذشته و در پردهخوانی اصیل اختیار دست خود پردهخوان بود یعنی همه کارها را خودش انجام میداد. خودش جمعیت را با روشهای مختلف جمع میکرد و برحسب اینکه جمعیت جوان هستند یا پیر تصمیم میگرفت که چه داستانی را تعریف کند و چگونه. نگهداشتن جمعیت خودش تکنیکهای بسیاری دارد که هر کسی به نوبه خود از آن استفاده میکند. مثلاً کسی با عجله دارد جایی میرود که یکدفعه بانگ پردهخوان را میشنود و با شنیدن یک شعر قشنگ و روایت زیبایی، راهش را کج میکند و میآید پای پرده و وقتی آمد پردهخوان باید او را حفظ کند. همه اینها با حساب و کتاب است ولی متأسفانه امروز گاهی از من دعوت میشود که اجرای برنامه داشته باشم و قبل از شروع برنامه هزار نفر میآیند و گوشزد میکنند که مثلاً برنامهات از 20 دقیقه بیشتر نشود. چطور میشود این همه داستان را در 20 دقیقه خلاصه کرد جز اینکه سر و ته همهشان را زد و یک چیز کوتاه تحویل داد آنهم برای مخاطبی که احتمالاً به میل و رغبت خود آنجا ننشسته و... متأسفانه امروز اگر جسته و گریخته از هنرمندان پردهخوان هم برای اجرا دعوت میکنند به نوعی زینتالمجالس است و همان را هم آنطور که صاحبان مجلس میخواهند باید اجرا کنیم و نتیجهاش میشود یک شیر بییال و دم.
جایی در صحبتهای خود اشاره کردید که امروز پردهخوان وجود ندارد یا اگر هست من نمیشناسم... چرا؟
چون امروز خود پردهخوانها از هم بیخبر هستند و نمیدانند دیگر پردهخوانها چه چیزی در چنته دارند و چقدر سواد و استعداد پای کار ریختهاند. روزگار گذشته اینطور نبود. اصولاً پردهخوانها با هم سفر میرفتند و از کیفیت کار هم خبر داشتند اما امروز اینطور نیست. پردهخوان از دیدگاه من کسی است که میخ پردهاش کنده نشود. یعنی چند وقت بهطور مستمر اجرا داشته باشد و طی روزهای متوالی، مخاطب را عادت بدهد تا جایی که مردم خودشان بیایند بنشینند و منتظر بمانند تا درویش بیاید و پردهاش را برقرار کند. چنین چیزی دیگر وجود ندارد و از این میراث فرهنگی دیگر چیزی باقی نمانده است. ما در رژیم سابق با ژاندارمری و... میجنگیدیم تا بتوانیم یک جا پاتوق برای خودمان درست کنیم و پرده را میخ بزنیم. نه بلندگویی داشتیم نه چیزی اما امروز برای اجراهایی این چنینی باید هزاران هزاران نفر و هزاران هزار مشکل را پشت سر بگذاریم. در زمان گذشته ما میدانستیم که رژیم با گفتار بزرگان و نقلهایی که درباره ایستادن در برابر ظلم بود، مخالف بود و نمیخواست مردم به این چیزها گوش بدهند و فرهنگ حماسه و مقابل ظلم ایستادن را یاد بگیرند. در همان دوره هم سختیهای بسیاری کشیدیم ولی یک ریال رشوه به هیچ پاسبانی ندادم و سعی کردم با توان و استعداد خودم کار را پیش ببرم و امروز با آنکه مشکلاتی از این دست را نداریم و بسیاری برای هنرهای آیینی احترام قائل هستند اما بهصورت عملیاتی و اجرایی توجه چندانی نمیشود و همانطور که گفتم متأسفانه فقط زینتالمجالس هستیم.