با گذشت 7 سال از قتل غزاله
«آرمان» در انتظار صدور حکم
گروه حوادث/ پسر جوانی که به اتهام قتل دختر دانشجو به قصاص محکوم شده بود، پس از نقض رأی در دیوان عالی کشور، بار دیگر در شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، آرمان که در اسفند سال 92 دانشآموز سال آخر دبیرستان بود، به اتهام قتل دختری دانشجو به نام غزاله 19 ساله دستگیر شد.
وی در مراحل اولیه دستگیری به قتل دختر مورد علاقهاش اعتراف کرد. با آنکه جسد غزاله با گذشت 7 سال هنوز پیدا نشده، آرمان محاکمه و به قصاص محکوم شد اما در حالی که حدود یک سال قبل برای اجرای حکم پای چوبه دار رفته بود، پدر و مادر غزاله به او مهلت دادند تا به آنها بگوید با جسد دخترشان چه کرده است. اما بعد از این مرحله بود که دیوان عالی کشور حکم قصاص را نقض کرد چرا که دو نفر از قضات رأی دهنده حکم قصاص اعلام کرده بودند با توجه به مدارکی که وکیل آرمان ارائه داده، ممکن است غزاله زنده باشد بنابراین بهتر است درباره مدارک تحقیقات بیشتری شود. سپس درخواست اعاده دادرسی پذیرفته شده و آرمان یک بار دیگر در شعبه پنجم دادگاه کیفری پای میز محاکمه رفت.
در جلسهای که صبح دیروز به ریاست قاضی بابایی و با حضور رضایی قاضی مستشار برگزار شد، ابتدا اختیاری، نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت و ضمن شرح کاملی از پرونده گفت: آرمان متهم به مباشرت در قتل غزاله با کوبیدن سر وی به تخت و با میله بارفیکس است. او به قتل اعتراف کرده و به یکی از دوستانش هم گفته است که مرتکب قتل شده اما از آنجایی که جسدی از غزاله پیدا نشده است، در پرونده شبهه ایجاد شد. البته پروندههای قتل زیادی داشتهایم که با وجود پیدا نشدن جسد با توجه به متقن بودن دلایل، قتل عمد محرز و فرد محکوم نیز شده است.
وی در توضیح پس گرفتن رأی دو نفر از قضات هم گفت: آنها رأی خود را پس نگرفتند بلکه به دلیل اینکه وکیل سابق متهم مدعی شده بود مدارک جدیدی در پرونده پیدا شده خواستار بررسی بیشتر پرونده شدند. دو موضوع به عنوان مدرک جدید مطرح شد؛ یکی تمدید دفترچه بیمه غزاله بود و دیگری تمدید مرخصی دانشگاه او. هر دو مورد به دقت مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که هیچ کدام دلیلی بر زنده بودن غزاله نبوده است. همچنان با توجه به مدارک موجود در پرونده بر مجرم بودن متهم اصرار و برایش درخواست قصاص دارم.
سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند. پدر غزاله در توضیح تمدید دفترچه بیمه دخترش گفت: همسر من بیمه خویشفرماست،غزاله را هم خودش بیمه کرده بود بعد از قتل غزاله وقتی همسرم برای واریز حق بیمه و تمدید دفترچه رفته بود به صورت خودکار دفترچه غزاله هم تمدید شده بود.
مادر غزاله هم در توضیح مرخصی دانشگاه دخترش گفت: غزاله از دانشگاه مرخصی گرفته بود چرا که میخواست در خارج از کشور درس بخواند و برای اینکار آماده میشد، وقتی این حادثه رخ داد چون من هنوز باور نداشتم دخترم مرده باشد وقتی از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند که مرخصی تحصیلی غزاله تمام شده من موضوع را تعریف کردم و گفتم باور ندارم دخترم مرده باشد، آنها هم دلشان سوخت و یک ترم دیگر مرخصی غزاله را تمدید کردند، در واقع به خاطر همدردی با من این کار را کردند. بعد از حادثه من روزهای سختی را گذراندم تا وقتی آرمان به قتل غزاله اعتراف کند من شب و روز در خیابانها دنبال دخترم میگشتم به هر دختری که شبیه غزاله بود میرسیدم جلویش را میگرفتم و فکر میکردم بچه خودم است.
در ادامه زمانی علویجه وکیل اولیای دم در جایگاه قرار گرفت و گفت: ما براساس مدارک پرونده درخواست صدور حکم قانونی داریم.
در ادامه آرمان در جایگاه قرار گرفت و گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم. من و غزاله مشکل خاصی با هم نداشتیم، او به خانه ما آمد و با هم صحبت کردیم و بعد رفت، من صدایی شنیدم وقتی در را باز کردم غزاله را دیدم که در راه پله افتاده است. خیلی ترسیدم او را به داخل خانه کشیدم و بعد سعی کردم کمکش کنم. آنقدر ترسیده بودم که نمی دانستم چه میکنم. من خیلی بچه بودم.غزاله را داخل کیسه گذاشتم، متوجه شدم نفس میکشد اما ترسیده بودم و فقط میخواستم او را از خانه دور کنم بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله در میدان مینا بردم .
قاضی گفت: چرا با اورژانس تماس نگرفتی؟
متهم گفت: به فکرم نرسید با اورژانس تماس بگیرم. من اصلاً متوجه کارهایم نبودم.
قاضی: لکههای خون غزاله روی در و دیوار خانه شما پیدا شده است.
متهم گفت: من دقیقاً نمیدانم از چه صحبت میکنید در جریان نیستم.
قاضی پرسید: تو به دوستت گفتهای که غزاله را کشتهای و از او درخواست کمک کردی؟
متهم: من اول گفتم غزاله زمین خورده اما او حرفم را باور نکرد بعد گفتم او را کشتم که حرفم را باور کند و به کمک بیاید.
قاضی: از غزاله نامهای بجا مانده که در آن به تو اشاره کرده و گفته از دست آزارهای تو خسته شده است.
متهم: از نامه خبر ندارم من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم.
قاضی: اگر قتل کار تو نبود، چرا اعتراف کردی؟
متهم: بعد از بازداشت به من خیلی سخت گذشت، به من میگفتند پدر و مادرت را بازداشت کردهایم و در حال بازجویی هستند. من بچه بودم، ترسیدم اذیت می شدم، به همین خاطر اعتراف دروغ کردم.
سپس وکلای متهم در جایگاه قرار گرفتند و خواستار برائت موکلشان از قتل عمدی با توجه به پیدا نشدن جسد و سایر مدارک موجود در پرونده شدند.
وکیل خانواده غزاله در گفتوگو با «ایران» با بیان اینکه بعد از این جلسه هیچ شبههای در پرونده باقی نمانده است، گفت: در این جلسه آخرین دفاعیات متهم گرفته و دو مورد شبههای که وکیل متهم در پرونده مطرح کرده بود نیز برطرف شد، البته قبلاً با نامهای که معاون دادستان در دو صفحه نوشته و به دادگاه داده بود رفع شبهه شده بود. با این حال پرونده دیگر در مرحله شور قضات برای صدور رأی قرار گرفته است.
وی در مورد اینکه آیا خانواده غزاله نمیخواهند فرصت دیگری به آرمان بدهند، گفت: فکر نمیکنم آنها موافق چنین مهلتی باشند و درخواست قصاص دارند.
جزئیات قتل مرد همسایه در اعتـرافات کارگـردان
گروه حوادث/ کارگردان سینما و تلویزیون که به اتهام قتل بازداشت شده، در اعترافات خود در حالی به تشریح ماجرا پرداخت که مدعی شد قصد کشتن همسایهاش را نداشته است.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، این مرد 55 ساله که از کارگردانهای سینما و تلویزیون است، شامگاه چهارشنبه در ساختمان محل کارش واقع در خیابان خواجه نصیرالدین طوسی و در یک عملیات پلیسی دستگیر شد.
کریم صبح دیروز در تحقیقات گفت: من قصد قتل نداشتم و فقط میخواستم همسایهام را تهدید کنم تا کمتر مزاحمت ایجاد کند. من 30 سال است که در این ساختمان سکونت دارم و آزارم به کسی نرسیده است اما از وقتی که مقتول به این ساختمان آمد اختلافهایمان شروع شد. او خیاط بود و در زیرزمین خانه همسایه خیاطی میکرد اما بعد از مدتی واحد طبقه اول ساختمان را خرید و مدتهاست که در این آپارتمان سکونت دارد. وی 2 اتاق از آپارتمانش را نیز اجاره داده بود، از طرفی مقابل یکی از اتاقها نیز تابلوی وکالت یک خانم وکیل نصب کرده بود اما من هرگز خانم وکیلی در آن ساختمان ندیدم. او به بهانه اینکه آنجا دفتر وکالت است، آگهی استخدام منشی داده و دختران و زنان جوان زیادی برای استخدام به ساختمان رفت و آمد داشتند و همین موضوع باعث آزار و مزاحمت شده بود. اختلافات اصلی ما از 8 سال قبل آغاز شد. او میخواست خانه را خراب کند و دوباره بسازد و به مالکان واحدهای دیگر هم گفته بود اما کسی با این خواسته او موافقت نکرد به همین دلیل سعی میکرد ساختمان را به عمد تخریب کند. مثلاً پشت بام نیاز به آسفالت کاری داشت اما کلید در پشت بام دست مقتول بود و به کسی نمیداد، یا اینکه برای راه پلههای منتهی به پشت بام یک در گذاشته بود تا کسی نتواند بالا برود. سیمهای آیفون در ورودی را قطع کرده و کلیدش را هم در اختیار خودش گرفته بود.
او ادامه داد: در ساختمان را باز میگذاشت و معتادان به زیرزمین میرفتند و برای ما ایجاد مزاحمت میکردند، چون وی در طبقه بالای خانه من ساکن بود، سقف خانه را تخریب میکرد و مدام سر و صدا راه میانداخت و سلب آسایش میکرد. من ناراحتی تنفسی دارم اما او تعمدی مواد سمی و شیمیایی در فاضلاب میریخت تا من اذیت شوم. رفت و آمدهای وقت و بی وقت، حضور افراد نامناسب، سر و صداها و ... واقعاً برایم آزار دهنده بود، حتی در دو دادسرا از او شکایت کرده بودم و پرونده داشتیم. دو سالی هم بود که آپارتمانم را برای فروش گذاشته بودم اما به خاطر رفتارهای نامناسب مقتول کسی حاضر نبود آنجا را بخرد.
کارگردان میانسال ادامه داد: من در آپارتمانم به هنرجویان آموزش تئاتر میدهم اما از زمانی که کرونا شیوع پیدا کرده بود، به خاطر اینکه برای خانوادهام مشکلی پیش نیاید، شبها را در همان دفتر کارم میخوابیدم. معمولاً هم شبها بین 8 تا 9 میخوابیدم آن شب هم خواب بودم که سر و صدای وحشتناکی به گوشم رسید یک نفر با چکش به در آهنی میکوبید. عصبانی شدم، وقتی دیدم مرد همسایه است، اعصابم به هم ریخت و اسلحه را برداشتم تا او را بترسانم به سمت آپارتمانش رفتم. ابتدا دو تیر هوایی شلیک کردم. او به سمت من آمد و لوله اسلحه من را گرفت چون دستم روی ماشه بود، ناخواسته سومین تیر را شلیک کردم. ناگهان صدای فریادش بلند شد و روی پلهها افتاد. با این تصور که آسیب جدی ندیده است و ساکنان طبقه سوم به کمکش میآیند، او را همان جا رها کردم. قبل از اینکه به آپارتمانم برگردم، ظرف آبی برداشتم و خونی که روی زمین ریخته بود را میشستم که مأموران متوجه ماجرا شدند.
او درباره اسلحه و فشنگهای جنگی گفت: چند سال قبل سریالی را کارگردانی کردم که نیاز به اسلحه و مهمات جنگی داشت، چون تیرهای مشقی به صورت تکی شلیک میشود ما برای تیراندازیهای رگباری نیاز به فشنگ جنگی واقعی داشتیم. به همین خاطر برای آن سریال کلی مهمات گرفتیم و همه را هم برگرداندم. اما چند ماه قبل وقتی برای برداشتن وسایل صحنهآراییام به انباری رفتم متوجه شدم داخل یکی از صندوقها اسلحه و فشنگهای جنگی است. آنقدر زمان گذشته بود که اسلحه زنگ زده بود و فکر میکردم خراب شده است، اما شب حادثه که با مرد همسایه درگیر شدم فقط برای ترساندن مقتول اسلحه را برداشتم.
بدین ترتیب بعد از اعترافات متهم به دستور بازپرس ساسان غلامی، وی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گروه حوادث: رئیس کل دادگستری فارس گفت: حکم قصاص نفس یک متهم به قتل صبح دیروز پس از انجام تشریفات قانونی استیذان و با اصرار اولیاء دم و خانواده مقتول به مرحله اجرا گذارده شد.
به گزارش ایسنا، مرکز رسانه قوه قضائیه اعلام کرد: «حکم قصاص یک متهم به قتل که در سال ۹۷ فردی را با ضربه چاقو به قتل رسانده بود صبح دیروز در زندان عادل آباد شیراز به مرحله اجرا درآمد. رئیس کل دادگستری استان فارس با اعلام این خبر گفت: این متهم ۴۶ روز پس از ارتکاب جنایت در شهریور ماه ۹۷ دستگیر و پرونده وی پس از تکمیل تحقیقات توسط بازپرس ویژه قتل در دادسرای عمومی و انقلاب شیراز با صدور قرار جلب به دادرسیِ معاون دادستان عمومی و انقلاب شیراز جهت رسیدگی به دادگاه کیفری یک استان فارس ارسال گردید. حجت الاسلام والمسلمین سید کاظم موسوی افزود: پس از برگزاری جلسه علنی رسیدگی به این پرونده، شعبه اول دادگاه کیفری یک استان که با حضور دو قاضی تشکیل گردید متهم اصلی پرونده را به قصاص نفس محکوم کرد.
این مقام ارشد قضایی استان بیان داشت: «پس از این نیز رأی صادره با اعتراض وکیل مدافع متهم در شعبه ۳۵ دیوان عالی کشور بررسی که در نهایت حکم صادره مبنی بر قصاص نفس قطعیت یافت و پس از انجام تشریفات قانونی استیذان و با اصرار اولیاء دم و خانواده مقتول به مرحله اجرا گذارده شد. گفتنی است روند رسیدگی به این پرونده از سال ۱۳۹۷ آغاز شده بود که تا ابتدای امسال به طول انجامید.» بر اساس پیگیریهای ایسنا از مرکز رسانه قوه قضائیه؛ فرد اعدام شده نوید افکاری است.
کپسول مایع عامل انفجار در باتری سازی
گروه حوادث/تحقیقات قضایی در پرونده انفجار مرگبار در مغازه باتریسازی نسیمشهر به دستور دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بهارستان آغاز شد.
غلامرضا صادقی، دادستان بهارستان در تشریح جزئیات حادثه انفجار نسیم شهر گفت: بعد از وقوع انفجار که عصر جمعه در یک باتریسازی در نسیمشهر رخ داد و منجر به مرگ یک نفر و مصدومیت 15 نفر از ساکنان محل شد به تعدادی از ساختمانها و وسایل نقلیه نیز خسارتهایی وارد شد که بلافاصله دستگاه قضایی به موضوع ورود کرد البته تاکنون کسی در این پرونده احضار یا بازداشت نشده است اما تحقیق در این باره ادامه دارد. قدرتعلی طلایی، مدیر بحران شهرداری نسیمشهر نیز گفت: احتمالاً کپسول گاز مایع عامل انفجار در مغازه باتریسازی این شهر شده است.
وی با بیان اینکه در جریان این انفجار دو ساختمان تخریب شده، افزود: شدت انفجار باعث شکسته شدن شیشههای ساختمانهای مجاور تا شعاع یک کیلومتری محل حادثه شده است. این مغازه باتریسازی در طبقه همکف یک مجتمع مسکونی سه طبقه در خیابان توحید جنوبی قرار داشت و شدت انفجار به حدی بود که شاگرد مغازه در دم جان باخته و تعدادی از ساکنان این مجتمع دچار مصدومیت سطحی شده بودند. دو نفر از مصدومان این حادثه زن و ١٣ نفر از آنان مرد هستند. محمد تقیزاده، معاون هماهنگی امور عمرانی استانداری تهران در تشریح جزئیات حادثه انفجار نسیم شهر گفت: علت اصلی حادثه در دست بررسی است اما دلیل انفجار، کپسولی بوده که در یک باتریسازی وجود داشته و این کپسول تحویل عوامل انتظامی شده تا علت حادثه بررسی شود.
مردی با چشمان حادثه ساز
تصمیم عجیب طالعبین پیر
محمد بلوری/ روزنامه نگار
طالع بین پیر، در نیمروز بهاری پای پنجدری نشسته بر پوستین، رو به باغچه رنگین از گلهای سرخ محمدی روی دیوان حافظ خمیده بود و غرق لذت خواندن غزلی بود که خدمتکار پیر وارد اتاق شد و گفت:
آقا، پیرمرد سفیدمویی با یک تار کهنه در دست، آمده خدمتتان برسد، تا تارش را در حضورتان بشکند، توبهنامه امضا کند و توبه کند که دیگر پی مطربی نمیرود. در راهرو نشسته و ساعتی منتظر است.
طالعبین سر از دیوان حافظ برداشت و گفت: بگو بیاید تو، چرا زودتر خبر ندادی. پیرمردی با ساز زیر بغل وارد اتاق پنج دری شد. پای در تعظیمی کرد در همان آستانه در روی خم زانوهایش نشست. موهای سفید یکدستی داشت که روی شانههایش پریشان بود. سرخم کرد و گفت قربانت گردم، سردسته مطربهای دورهگردی هستم که ده به ده میرفتیم و برای شادی دل مردم ساز میزدیم و آواز میخواندیم. ما آزارمان به هیچکس نمیرسید. حتی سگهای دهات با دیدن ما که به یک ده وارد میشدیم، به استقبالمان میآمدند و رو به آبادی بر میگشتند تا پارس کنان مردم را خبر کنند. آن وقت با رسیدنمان زنها و بچهها در میدان ده دورهمان میکردند، ساز و آوازی میشنیدند، بعد با هدیههایی که در توانشان بود تا بیرون ده بدرقهمان میکردند. اما در مرادآباد با خبر شدهایم که ساز و آواز قدغن شده هر کس که سازی دارد باید سازشان را در حضور شما بشکند و توبه کند و کاغذ بدهد که نباید ساز بزند من هم با بقیه همراهانم در دسته «شادمانی» خدمت رسیدهایم برای توبه.
رمال پیر پرسید: حالا بقیه افراد دسته شما کجا هستند؟
پیرمرد ساز کهنهاش را با رفتاری احترامآمیز، با دو دست مقابل رمال بر زمین گذاشت، زانو کشان پس نشست و گفت:
- قربانت گردم آقا، همراهانم یکی پسر نوجوانم است که یادش دادهام دایره زنگی میزند. یکی مثل من رو سفید پیری است که سرنا میزند. من هم با همین تار که از پدر خدا بیامرزم به ارث رسیده ساز میزنم. یک میمون دستآموز هم داریم که برای انبساط خاطر مردم میرقصد و ادا در میآورد... حالا آمدهاند نشستهاند در ایوان تا اجازه بدهید آنها به حضورتان برسند. برای توبه! پس از توبه و شکستن اسباب طربتان برای گذران زندگی چه خواهید کرد؟ پیرمرد جواب داد، برای گذران زندگی حرفه دیگری نمیدانم پیرمرد.
پیرمرد با حال غریبی که منقلبش کرده بود، گردن خم کرد و عبای شیر شکری را بر سرش کشید.
پیرمرد چند دقیقه به انتظار نشست تا مرد سربلند کند و آنگاه پرسید:
- آقا... قربانت گردم. توبهنامه هم باید بنویسیم؟ یا شکستن دایره زنگی و سازهایمان کفایت دارد؟
و آنگاه وقتی پیرمرد سربلند کرد، پیرمرد او را دید که رنگ از چهرهاش پریده و چون تب زدهها میلرزد. دوباره پرسید:
- آقا... رخصت میدهید همراهانم بیایند برای توبه؟
پیرمرد با تنی لرزان، چهره رنگپریدهاش چنان حالتی داشت که خدمتکار پیر با دیدنش هراسان شد و پرسید:
آقا حالتان خوب نیست؟ سهراب خان، طبیب درمانگاه را خبر کنم؟
پیرمرد ساززن با فشار بازوها، پاهای تا شدهاش را به جلو لغزاند و پرسید:
- آقا من گناهکار شرمندهام که اوقات شریفتان را تلخ کردم.
پیرمرد عبایش را به دور تن سرما زده و لرزانش پیچید و گفت:
- پدرجان امروز حال خوشی ندارم. فردا ظهر همهتان میآیید به دیدنم. برای صرف ناهار سازهایتان را هم با خودتان بیارید. میمون تعلیم دیدهتان هم با شما باشد. با یک دایره زنگی اضافی و بعد روکرد به مستخدم سالخورده منزلش.
- مش صفدر، آقایان وقتی آمدند میبریدشان به سفرهخانه، برای صرف ناهار. من را هم خبر میکنی که با آقایان هم سفره شوم.
آنگاه به ساززن سالخورده تأکید کرد: فراموش نشود آقا، حالا به سلامت.
هنگامی که پیرمرد از اتاق پنجدری بیرون میرفت، ادامه داد:
- نه، آقا تار را بسپار به مش صفدر به امانت، خداحافظ...
پیرمرد سازش را به خدمتکار سپرد، تعظیمی کرد و از اتاق بیرون رفت.
با رفتن او پیرمرد دستارش را برداشت و به خدمتکار سپرد. عبای شیر شکری را هم به او سپرد و گفت:
- مش صفدر، من حال خوشی ندارم میروم به اتاقم که بخوابم.
راه افتاد و در حالی که پاهای لرزانش را بهروی قالی میکشید از اتاق نشیمن برون رفت. آن شب پیشخدمت خانه، صدای آقایش را تا سپیده سحر میشنید که از درگاه خداوند همچون گناهکاران طلب بخشش میکرد و گاه از اندوه به گریه میافتاد...
مش صفدر که از این حالت عجیب آقا به حیرت افتاده بود، غمزده سر جنباند و زیر لب گفت: خدایا این چه حالی است که آقایم را مشوش کرده، تصمیم آقا چیست؟ خدا بخیر بگذراند.
***
هنگام صبح با حمله ناگهانی دستهای از سگهای هار و گرسنه به دو نقطه آبادی حادثه پرهیاهویی اتفاق افتاد. آن شب طبق برنامه همه روزه کشیک چیهای نوبتی با فرارسیدن تاریکی غروب، در چند منطقه مشرف به جنگل و بیشه زار بر بام خانههایی نگهبانی را آغاز کرده بودند تا طی شب هرگاه دستههای سگهای هار حمله به کوچهها را شروع کنند، آنها طبلها را به صدا درآورند و به سرناها بدمند تا اهالی مرادآباد را خبر کنند که یورش سگها از کدام کوچههای آبادی آغاز خواهد شد و مردم به خانهها پناه ببرند و تا بازگشت سگها به جنگل و بیشهزار از منزل بیرون نیایند. این بار اهالی آبادی تصمیم گرفته بودند برای مبارزه با سگهای گرسنه مهاجم و کشتار آنها، ترفندی را بهکار برند که کدخدا و جمع پیرمردان پیشنهاد کرده بودند و معتقد بودند این شیوه تدافعی خانوادهها میتواند مانع هجوم سگها و سایر حیوانات وحشی به آبادی شود.
قاتل با پای خودش به اداره پلیس رفت
گروه حوادث/ پسر کفاش وقتی متوجه شد، مردی را که در یک درگیری با چاقو زده به قتل رسیده با پای خود به اداره پلیس رفت و تسلیم شد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اوایل شهریور مأموران کلانتری ۱۱۰ شهدا در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از قتل مرد جوانی خبر دادند. بلافاصله بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. با حضور در محل آنها با جسد مرد جوانی مواجه شدند که از ناحیه گردن مورد اصابت چاقو قرار گرفته بود. به دستور بازپرس رحیم دشتبان جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و کارآگاهان جنایی به سراغ شاهدان رفتند.
یکی از شاهدان ماجرا گفت: مقتول را شخصی بهنام بهروز با چاقو زد. با مشخص شدن هویت متهم، تیم تحقیق راهی محل زندگی بهروز شده اما پسر ۳۲ ساله بعد از جنایت متواری شده بود.
بررسیها برای دستگیری بهروز ادامه داشت تا اینکه، متهم عصر جمعه به اداره آگاهی رفت و با معرفی خود تسلیم شد. وی درباره جزئیات ماجرا ادعا کرد: مقتول یکی از اراذل و اوباش منطقه است. شب حادثه از من خواست او را با موتورم تا مسیری ببرم. سوار موتورم که شد، خواست مرا خفت کند و پولها و گوشیام را بدزدد. سر همین باهم دعوایمان شد. من برای دفاع از خود او را با چاقو زدم. اگر من نمیزدم، او مرا میکشت. من تا حالا هیچ خلافی مرتکب نشده بودم و به زندان نرفتم. بعد از اینکه او را زدم از مردم کمک خواستم اما کسی کمکمان نکرد. بعد سریع خودم را به خانه رساندم و به برادرم گفتم یکی را با چاقو زدهام به اورژانس زنگ بزن. بعد هم سوار موتورم شدم و خانه را ترک کردم.
من نمیدانستم که او فوت کرده است، از چند نفری هم که پرسیدم به من گفتند زخمی شده و در بیمارستان است. تا اینکه روز جمعه فهمیدم که او کشته شده است. به خاطر عذاب وجدان خودم را معرفی کردم.