قیصر امینپور
شاعر
من دیر رسیدم. شبیه حضرت عباس میخواست به میدان برود. حتی از «حر» هم دیرتر رسیده بودم! اما گویا هنوز هم دیر نشده بود. شبیه شمر با کلاهخود و شمشیر و زره، در میدان جولان میداد و وقیحانه به قصد خود اعتراف میکرد. سمت راست میدان، اهل حرم و سبزپوشان ایستادهاند و سمت چپ، سرخپوشان. چقدر نزدیک و چقدر دور! مشکل بود تا باور کنم که اینجا کربلا و امروز عاشورا است؛ ولی شبیه بود!
شبیه حضرت عباس از امام اذن میدان میخواست. اما در زمینه شور میخواند و شبیه عباس با شور پاسخ میداد؛ اما سرخپوشان همه خارج از دستگاه و بی تحریر میخواندند. من خیلی دلم میخواست امام را ببینم؛ اما دور بود و چهرهاش را خوب نمیدیدم. امام با دست مبارک بر تن شبیه عباس کفن پوشاند. شبیه عباس برقآسا به قصد آب بر اسب جست. اسب بال گرفت و تماشاگران غوغا کردند. همه چیز معمولی بود؛ تا اینکه ناگهان زنی از میان جمعیت تماشاگر بیرون پرید. تنم لرزید. زن زمین خورد. از زمین برخاست؛ یا حضرت عباس! زن سیاه پوش بود با کودکی در آغوش! همین که از صف تماشاگران جدا شد، به میدان رسید.
خدایا، هیچ وقت میدان اینقدر نزدیک نبوده است! در یک قدمی!
زن به میدان زد. سراسیمه میدوید. ناگهان ایستاد. خم شد. مشتی خاک برداشت، به سر خود زد و به سر کودکش نیز. همچنان سراسیمه میرفت. چه میخواهد بکند؟ قرار نبود کسی از صف تماشاگران به میدان برود. قبل از اینکه کسی متوجه بشود، به وسط میدان رسید. شبیه حضرت عباس به تاخت از کنار او گذشت. زن به دنبالش دوید. به او رسید. دست در رکابش زد. اسب ایستاد. زن کودکش را بر سر دست به اهتزاز درآورد. شبیه حضرت عباس گویی میدانست. دستی از آستین برآورد و به پیشانی کودک کشید. خدایا چه نذری و نیازی بود؟
زن، فاتحانه برمیگشت. ولی من دیگر چیزی نمیدیدم. شکستم و به زمین نشستم. خدایا، چه باوری! و من که تا این موقع باور نمیکردم؛ به باور آن زن ایمان آوردم. ولی چطور میشود باور کرد؟ آخر این نمایش بود و واقعیت نداشت. همه میدانستند. ولی راستی مگر خود عاشورا هم نمایش نبود؟ وقتی که خود واقعیت، نمایش باشد؛ نمایش هم واقعیت است. عیب از من بود که در جزئیات مانده بودم؛ صورتها، چشمها، لباسها، زمان، مکان...
جزئیات آدم را به اشتباه میاندازد.
به هیأت کلی سوار نگاه کردم، خودش بود- حضرت عباس!- داشت به سمت سرخپوشان میتاخت. جهت هم همان جهت بود. پس دیگر چه میخواستم؟
حضرت عباس به سوی رود فرات اسب میراند، ولی سرخپوشان نگذاشتند. سرخپوشان چقدر زیادند! سرخ پوشان چقدر بی چهرهاند! اما آنها هم خودشان بودند و واقعیت داشتند. پس چرا نباید باور کرد؟ وقتی که تمام رود فرات در یک تشت آب خلاصه میشود، وقتی که یک نخلستان در یک شاخه نخل خلاصه میشود؛ چرا یک انسان نمیتواند حضرت عباس بشود؟
اینجا همه چیز خلاصه بود. اصلاً مگر خود عاشورا خلاصه نبود؟ مگر عاشورا خلاصه تاریخ نبود؟ و تاریخ مگر گسترش عاشورا نیست؟ آیا کسی ادعا کرده است که تشت آب همان رود فرات است؟ به همین نسبت هم آن سوار، خود حضرت عباس است.
زنان عرب با دلهای پاکشان خیلی زودتر از من، این را فهمیده بودند و پشت سر آن زن، کودک در بغل به میدان زده بودند و هیچ کس هم جلودارشان نبود؛ یک قدم برمیداشتند و از سر مرز تاریخ میگذشتند. هزار سال، هزار فرسخ سفر با یک قدم! به کربلا پا میگذاشتند، مشتی خاک بر سر؛ دستی در رکاب عباس و نیت و حاجت!
خدایا! وقتی که تشبیه به واقعیت، این همه تقدس میآورد؛ خود واقعیت چه میکند؟ خاکی که تا چند لحظه قبل و چند لحظه بعد برایشان هیچ ارزشی نداشت؛ حالا چقدر مقدس شده بود!
سرخپوشان حضرت عباس را محاصره کرده بودند. طبلها بر دل میکوبید، و سنجها در دل میلرزید و سواران سرخ پوش در جولان. برای یک تن بی دست مگر چند لشکر لازم است؟ میدان غرق غبار بود و چشم، چیزی نمیدید جز برق گاه گاه شمشیرها. چرا غبار نمی گذاشت تا خوب ببینم که واقعه چگونه اتفاق میافتد؟ معنی این غبار چه بود؟
حضرت عباس در میدان افتاده بود. و هجوم زنان بود که شال سبزی ازگردن کودکان شان نذر دست بریده حضرت میکردند. مشتی خاک از کنار نعش برمیداشتند و به سر و صورت میکشیدند. هرچند که دیگر خاک نبود؛ همه چیز بود. معنای دیگری داشت؛ چرا که شهادت «ماده» را «معنی» میکند.
امام، کمرشکسته به خیام میرود...
من داشتم مینوشتم که علی اکبر چگونه شهید شد. و به یاد آن سالها بودم که پیدا کردن کسی که نقش حضرت عباس و علی اکبر را بازی کند، چقدر دشوار بود؛ و حالا چه فراوان و آسان! که ناگهان صدای کِل زدن زنان در مغز استخوانم پیچید. چه شده است؟ واویلاست! قاسم به میدان میرود؟
خدایا چقدر سریع اتفاق میافتد! اصلاً فرصت نوشتن و تحلیل چند و چون وقایع نیست. قاسم به میدان میرود سراپا سبز، سوار بر اسب سفید، با گستوان سبز.٭
قاسم شهید میشود.
و زنان کِل میزنند! مگر عروسی است؟!
من نمیدانم این زنان تماشاگرند، یا بازیگر؟! بعد از قاسم، طفلان زینب به میدان میروند. کفن پوش- ولی اینها که هنوز کودک اند! شمشیرهایشان به زمین میخورد! کسی چه میداند، شاید دور از چشم مادر، در شناسنامههایشان دست بردهاند! دو طفل بر خاک پرپر میزنند...
علی اصغر بر دست امام زمان ظهور میکند. میدان ساکت است؛ اما صدای انفجاری در ذهن من تداعی میشود،- صدایی شبیه انفجار توپ یا موشک- حرمله تیر را رها میکند. تیر صدایی ندارد؛ اما در ذهن من صدای موشک تداعی میشود.
خدایا، تیر حرمله امروز چه صدای عجیبی دارد! حرکت آخر علی اصغر و سپس آرامش و پاشیدن مشتی خون به آسمان!
اما این نمایش واقعاً چقدر شبیه عاشورا است؟ تنها یک نفر غیر از خدا میتواند قضاوت کند. او که هر دو نمایش را دیده است؛ خورشید! ظهر شده است. خورشید، آن روز ظهر هم آنجا بوده و همه چیز را دیده است! هم اکنون هم در وسط آسمان به تماشا ایستاده است. اگر چه خورشید به مساوات بر هر دو دسته میتابد؛ ولی این عادلانه نیست. خورشید نباید بر تشنگان، این گونه بیرحمانه بتابد!
اما خورشید هم انگار باور کرده و در نمایش شرکت کرده است. وچه خوب نقش خودش را بازی میکند!- گرم و سوزان- درست مثل آن روز.
صدای اذان مرا به خود میآورد. امام به نماز میایستد. در گرماگرم جنگ!
پس از نماز، نوبت به امام میرسد.
یعنی دیگر هیچ کس نمانده است که پیش از امام به میدان برود؟
امام بر ذوالجناح طلوع میکند و بال میگیرد. خدایا چقدر شبیه امام است! مخصوصاً حالا که سوار اسب است!
و دیگران چقدر شبیه آن هفتاد و دو نفر بودند؟
و من چقدر شبیه تماشاگران هستم!
و ما همچنان تماشاگر بودیم. اما چطور میشود تنها تماشاگر بود گذاشت تا همه چیز عیناً شبیه آن روز تکرار شود؟
تا چند لحظه دیگر مثل همیشه، امام هم به میدان میرود، شهید میشود و نمایش هم به پایان میرسد. فریاد «هل من ناصر» از گلوی امام برخاست. میدان ساکت بود. دوباره فریادش به آسمان رفت؛ ولی باز هم همه جا ساکت بود. ناگهان از گوشه سمت راست میدان غوغایی برخاست. صف تماشاگران به هم خورد. همه چشمها به آن سو چرخید- نگران- ناگهان یک صف منظم از سبزپوشان کفن پوش به میدان زدند. – تفنگ به دوش – گویا دیگر تاب تماشا نداشتند. سبزپوشان در جلو امام ایستادند. خدایا چه شده است؟
قرار نبود نمایش چنین باشد. پشت سر سبزپوشان، مردم که تا آن لحظه تماشاگر بودند، به میدان ریختند. پیر، جوان، زن، کودک- با لباسهای معمولی- میدان سراسر سبز شد!
سرخپوشان گم شدند. خدایا اینها چه میکنند؟ آیا میخواهند نمایش را از نو شروع کنند؟ نه، مثل اینکه میخواهند نمایش را ادامه دهند. گویا پس از 72 نفر، باز هم کسانی هستند که پیش از امام به میدان بروند...
هنوز نوبت امام نرسیده است.
٭ زره
عبدالرحیم سعیدیراد
شاعر
1
سلام ای کوچههای غرق ماتم
سلام ای چشمهای خفته در غم
سلام ای روضه عباس و اکبر
سلام ای ماه خونرنگ محرم
2
علم، شال عزا، چشمی پر از غم
کتیبه، روضه عباس و پرچم
صدای نوحه خوان میآید از دور
رسیده ماه خونین محرم
3
دوباره تکیههای غم بپا شد
لباس کوچهها شال عزا شد
محرم خیمه زد در جان مردم
خیابان درخیابان کربلا شد
4
دوباره کاروان اشک نم نم...
دوباره شد حسینیه فراهم
دوباره تکیه و درد و غم عشق
دوباره پرچم سرخ محرم
5
دوباره ماجرای بیکفن ها...
دوباره یادی از خونین بدنها...
دوباره شور جانسوز محرم
دوباره دسته زنجیر زن ها...
6
محرم در محرم سوگواری
بیابان در بیابان داغداری
دل من شرحه شرحه واژه واژه
دوبیتی در دوبیتی، بیقراری
7
بخوان ای دل که ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
بخوان با دستههای اشک، نوحه
بخوان شور محرم دارم امشب
8
محرم آمد و با خود غم آورد
به همراهش دلیلی محکم آورد
محرم از حجاز آرزوها
برای چشم هایم زمزم آورد
9
پریشون ابوالفضل حسینه
که حیرون ابوالفضل حسینه
دل ناقابلی دارم که اون هم
به قربون ابوالفضل حسینه
۱۰
کنار سینهزنها قرص ماه است
بساط چای و نذری روبراه است
ولیکن یادمان باشد همیشه
درون تکیهها غیبت گناه است
اثری تحقیقی درباره سوگواره ای آیینی- نمایشی
مریم شهبازی
خبرنگار
جای خالی فرهنگ مکتوب و نوپا بودن آن در کشورمان سبب شده تاریخچه چندان دقیقی از تعزیه در دست نداشته باشیم؛ آنچنان که برخی برای آن تاریخی سه هزار ساله قائل هستند وعدهای هم آن را برآمده از فرهنگ ایرانی- اسلامی مان میدانند. با این حال آنچه اغلبمان، چه در قالب فیلمها و سریالهای سینمایی و تلویزیونی و چه حتی در اجراهای صحنه ای و خیابانی دیده ایم، نمایشی آیینی است که عمده تلاش آن به تصویر کشیدن آن چیزی است که بر امام حسین (ع) و یارانش در واقعه کربلا گذشته است. نمایشهایی که از سالها قبل بویژه در ماههای محرم و صفر میزبانی مردم را در تکیههای مشهوری که همچون تکیه «دولت» یا «نیاوران» برعهده داشته اند؛ حالا بماند که مردم درمیدانها و معابر اصلی شهرها هم به دنبال انجام مراسمهای عزاداری این ایام شاهد برپایی تعزیههای متعددی بودند. اهمیت برپایی تعزیه در عرصه نمایشهای آیینی کشورمان هم آنقدر زیاد است که سالانه شاهد برگزاری جشنوارههای آیینی و سنتی مختلفی هم به این منظور هستیم. با این حال تلاش برای حفظ این هنر آیینی از طریق تحقیق، پژوهش و گردآوری اطلاعات هم یکی دیگر از راههایی است که آنها را از گزند فراموشی نجات میدهد، همچون کتابی که «عنایتالله شهیدی» نوشته و آن را با همکاری مشترک «کمیسیون ملی یونسکو، دفتر پژوهشهای فرهنگی» منتشر کرده است. این کتاب که با عنوان «پژوهشی در تعزیه و تعزیهخوانی: از آغاز تا پایان دوره قاجار در تهران» در دسترس علاقه مندان قرار گرفته، پژوهشی درباره شکل گیری ، تحول و کارکرد تعزیه به عنوان یکی از شکلهای هنرهای نمایشی در کشورمان است. نویسنده و پژوهشگر در این کتاب زمان خاصی را مد نظر داشته که دوره قاجار است. اگر خواهان مطالعه این کتاب هستید، بد نیست بدانید که شهیدی افزون بر بررسی این نمایش آیینی به صورتهای ادبی آن هم پرداخته و اطلاعات جالبی هم درباره خاستگاه و زمان پیداش تعزیه با مخاطبان درمیان گذاشته است. این کتاب در قالب 13 فصل منتشر شده که از جمله آنها میتوان به «تعزیهخوانی در دوره پیش از قاجار»، «تعزیه خوانی در دوره قاجار»، «تعزیهخوانیهای تهران» و... اشاره کرد. اما نکته مهمتر اینکه علی بلوکباشی، نویسنده و پژوهشگر شاخص مردم شناسی کشورمان هم برتألیف و انتشار این کتاب نظارت داشته، استاد دانشگاهی که از او به عنوان «پدرمردمشناسی آکادمیک ایران» یاد میکنند.
پژوهشی در تعزیه و تعزیهخوانی
نویسنده: عنایتالله شهیدی
ناشران: کمیسیون ملی یونسکو و دفتر پژوهشهای فرهنگی
باوری مذهبی در قالب انیمیشنی کودکانه
یگانه خدامی
خبرنگار
اگر در این روزها به دنبال انیمیشنی با موضوعات مذهبی هستید میتوانیم انیمیشنی را معرفی کنیم که امکان تماشای آنلاین و حتی دانلود آن فراهم شده است. انیمیشن «بنیامین» که لقب دومین انیمیشن پرفروش تاریخ سینمای ایران را هم دارد. این انیمیشن درباره بخشی از زندگی مردم قوم بنیاسرائیل در مصر باستان و درباره پسربچهای به نام بنیامین است که برای نجات مادرش از دست سربازان فرعون مجبور میشود به سفر خطرناکی برود. «بنیامین» انیمیشنی تعلیمی و مذهبی است که مفاهیم انسانی و اخلاقی را در داستانی جذاب آموزش میدهد و اگر دوست دارید از طریق کارتونی دوست داشتنی این مفاهیم را به بچه آموزش دهید «بنیامین» گزینه مناسبی است. این انیمیشن را محسن عنایتی در سال 97 کارگردانی کرد و هم در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر و هم در سی و دومین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان حضور داشت که در جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان با استقبال خانوادهها و بچهها جایزه بهترین پویانمایی را به دست آورد. در این انیمیشن صداپیشههای محبوب و خوشصدای ایرانی مانند چنگیز جلیلوند، ناصر طهماسب، اکبر منافی، مریم شیرزاد، تینا هاشمی و آرزو آفری حضور دارند و به جای شخصیتهای اصلی صحبت کردهاند. این انیمیشن را در سامانه دانلود قانونی شبکه نمایش خانگی (حلال دانلود) میتوانید دانلود یا از طریق سامانه «فیلم گردی» به صورت آنلاین تماشا کنید. ضمن اینکه «بنیامین» از خردادماه در شبکه نمایش خانگی هم عرضه شده است و گزینه مناسبی است برای اینکه همراه بچهها به تماشای آن بنشینید.
بنیامین
کارگردان: محسن عنایتی
صداپیشهها: چنگیز جلیلوند، ناصر طهماسب، اکبر منافی، مریم شیرزاد، تیناهاشمی و آرزو آفری
سال ساخت: 1397
طبل عزا در خیابانهای محرم
عبدالرحیم سعیدی راد
شاعر
طوفان «محرم» در همه شهرها و روستاها میوزد. درختان به احترام نام «حسین(ع)» خم شدهاند. صدای طبل عزا در خیابان و کوچهها میدود؛ رهگذران سیاهپوش، به بیرقهای در اهتزازی چشم دوختهاند که روی آنها نوشته شده: «هیهات منا الذله»
شاید اگر با دقت گوش کنی صدای آسمانی محتشم را از گلوی خشکیدهاش بشنوی که:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
از خود میپرسی که نام و یاد «حسین(ع)» بعد از قرنها با این مردم عاشق چه کرده است؟ یک معشوق و این همه عاشق؟
تکیهها و حسینیهها پیراهن نیلی به تن کردهاند و هرکس را که میبینی انگار درون سینهاش ابری عزا گرفته است و در دلش محشر کبرایی برپاست.
کم کم دستههای عزاداری شکل میگیرند؛ اشکها دسته دسته از راه میرسند و دستههای زنجیرزنی از آسمان تا حسینیه دل و از آنجا تا نفسهای تنگ غروب صف میکشند.
حالا حتی بوی سیب از سمت کربلا به «شام» که نه! به مشام میرسد.
و کربلا چیست جز سرزمینی تشنه که میتواند تمام دلهای تشنه را سیراب کند.
و کربلا آبروی همه خاک است؛ خاکی که هر ذره آن مهر نماز عاشقترین بندگان خداست.
و کربلا نخلستانی است که تا هنوز نخلهایش سربریده میرویند و ایستاده میمیرند.
و کربلا ابتدای دلهایی است که با عاشورا گره خوردهاند و عاشورا روز سربلندی انسان است.
و تو خوب میدانی که چرا هر سال در چنین روزی خورشید از بلندای نیزهای خونین طلوع خواهد کرد.
ندا سیجانی
خبرنگار
با نزدیک شدن به ایام محرم و صفر حال و هوای موسیقی متفاوت میشود و بازار آثار موسیقی هم سبک دیگری از موسیقی را تجربه می کند و هنرمندان این حوزه متناسب با این ماه عزیز آثاری در قالب آلبوم یا تک آهنگ منتشر میکنند. تازهترین اثری که برای این ایام به بازار آمده آلبوم «نغمههای عاشورایی» نام دارد که شنیدن آن به علاقهمندان این سبک از موسیقی پیشنهاد میشود. «نغمههای عاشورایی» اثری است به خوانندگی محمدرضا قربانی و با همراهی نوازندگان سعید نبیی و روح الله الله دادی وتنظیم این کار را سیامک بهبهانی انجام داده است. این آلبوم شامل 8 قطعه است با قطعاتی چون «رهسپار عشق»، «یار بییار»،« آزادگی»، «هجر و وصال»، «سقای عطشان»، «لالایی»، «داغ غم»، «شام غریبان» و «نهضت حسینی» که هر کدام از آنها حس و حال زیبایی از نوای محرم را بیان میکند. محمدرضا قربانی دستجردی از جوانان خوش آتیه موسیقی ایران است. او متولد ۱۳۶۱ و زادگاهش شهر اصفهان است و چند سالی است که در عرصه موسیقی فعالیت میکند و کارهای تلفیقی متفاوتی منتشر کرده است. قربانی خوانندگی را از کودکی نزد پدر که از شاگردان استاد تاج اصفهانی بود آموخت و در زمینه تعزیه فعالیت خود را آغاز کرد و سپس مسئولیت گروه موسیقی بهشت آیین را پذیرفت و به همراه این گروه اجراهای زیادی داشتند و سپس تکخوان ار کستر پیشکسوتان اصفهان شد که استادان آواز در آن حضور داشتند.
نغمههای عاشورایی
خواننده:محمدرضا قربانی
تاریخ انتشار: مرداد 99
سبک: مذهبی
ناشر: ایران مجوز