ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام على علیه السلام:
علت فتنهها و آشوبها کینه توزى است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 299 ، ح 6781
محمود حدادی: مترجمها از ترجمه نانی بهدست نمیآورند
آسیب عمده عرصه کتاب این است که مترجمها در سالهای اخیر از راه ترجمه نانی بهدست نمیآورند؛ این مسأله باعث میشود خیلی از استعدادها اصلاً به این راه قدم نگذارند یا مترجمان تفننی میشوند؛ یعنی یکی دو کتاب ترجمه میکنند و تا بخواهند تجربهای کسب و سبکی پیدا کنند و ببینند که در کدام حوزه میتوانند موفقتر متن برگردانند، رانده میشوند؛ هم به این خاطر که رسانههای دیداری مثل موبایل، اینترنت و... جای کتاب را گرفته و هم اینکه اداره ارشاد گاهی سختگیریهایی میکند که دیگر ترجمه کردن اصلاً نمیارزد. من اگر درآمد ۳۰ سال ترجمهام را به ماههای زندگیام تقسیم کنم، مقداری میشود که حتی به پول تاکسی، کاغذ و مداد هم نمیرسد. در گذشته خیلی از مترجمها بودند که از این راه نان میخوردند، مثل آقای قاضی و بهآذین.
بخشی از گفتههای این مترجم و استاد زبان و ادبیات آلمانی به ایسنا
#من_ماسک_میزنم
ماسک بزنیم
اکبر عالمی
مدرس دانشگاه
بهنظر من استفاده از ماسک را خیلی خیلی باید جدی بگیریم تا در خیابان هیچکس را بدون ماسک نبینیم و همگی فاصله فیزیکی را باید رعایت کنیم.
کرونا، ویروس بسیار خطرناکی است و من در تمام طول عمرم با چیزی شبیه به این ویروس روبهرو نشده و تجربه نکردهام و واقعاً جز با همکاری و همدلی و اتحاد نمیتوان از پس آن برآمد و آن را شکست داد.
باید مراعات کنیم و تمام دستوراتی را که گروههای پزشکی میدهند در نظر بگیریم.
باعث تأسف است که نزدیک به صدنفر از کادر درمانی جان خود را پای خدمت به مردم و مقابله با این ویروس از دست دادهاند و چنین اتفاقی واقعاً سابقه نداشته است. ما باید به این جانهای از دست رفته احترام بگذاریم و به فکر سلامتی جان خود و دیگر هموطنانمان باشیم.
این یک مسئولیت اجتماعی است که به گردن همه است. روزنامهها و پیامرسانها با هنرمندان باید بیشتر از هر زمان دیگری مصاحبه کنند و حرف و توصیهشان را بهگوش آحاد مردم برسانند. مردم باید این را بدانند که اگر کسی خدای ناکرده به این بیماری مبتلا میشود اگر شانس بیاورد و از بین نرود باید سه هفته را در بیمارستان سپری کند و در این مدت دردهای سنگین و تحملناپذیری را متحمل شود و واقعاً چنین درمانی، دوره آسان و سهلی نیست که ما اینقدر ساده با آن روبهرو میشویم. مخصوصاً میانسالها و کهنسالها باید خیلی مراعات کنند و ما هم وظیفه داریم به همه هموطنانمان جدی بودن این ویروس را گوشزد کنیم که با چه خطری روبهرو هستند. این ویروس، مثل یک انقلاب بزرگ و همچون یک حادثه بزرگ مانند جنگ جهانی تمام مناسبات جهانی را به چالش کشیده و بر همه چیز از اقتصاد تا هنر و سیاست و ... تأثیرگذاشته و لطمههای بسیار زیادی به تمامی حوزهها وارد کرده است.
حالا انسان اجتماعی مغلوب این بیماری شده و مردم باید برخلاف همیشه فاصلهشان با یکدیگر را در حدی و اندازهای که مشخص شده است رعایت کنند و برای عدم انتقال این ویروس که گفتهاند از هر فرد میتواند به صد نفر دیگر منتقل شود، تمهیدات توصیه شده را اجرایی و عملیاتی کنند.
سلب مسئولیت یا به نوعی بیمسئولیتی در این زمینه نه فقط به ضرر فرد بلکه ممکن است باعث مرگ بسیاری از هموطنان ما شود و این گناه و اشتباه، گناه کم و کوچکی نیست. وقتی میتوانیم مراقب جان خود و دیگران باشیم چرا باید با سهلانگاری جانهای عزیز بسیاری را به خطر بیندازیم.
کمی به این دردها فکر کنیم و به این جمله که همانطور که دوست نداریم مبتلا به سرماخوردگی شویم (آنهم سرماخوردگی که مرگ نتیجهاش نیست) نباید بخواهیم که خود و دیگری هم به ویروسی مبتلا شوند با هیچکس شوخی ندارد و نهایتش ممکن است مرگ باشد.
نسل تغییرات مدام
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
قبلترها اصلاً زندگی شکل دیگری داشت. یکیاش همین پادکستهاست. قبلترها همهمان یک کارهایی با ضبط صوت خانهمان انجام دادهایم و صدای خودمان را مثل مجریهای رادیو ضبط کردهایم و یک موسیقی هم تنگش انداختهایم اما فکر کنید سرعت انتقال چیزی که ضبط کرده بودیم چقدر بود؟ باید همه آنها را در نوار کاستهای متعدد تکثیر میکردیم و بعد سیستم توزیع هم ماجرایی عجیب و غریب بود. من آدم نواربازی بودم. هر ترانه و آهنگی که میآمد یک سرش توی آرشیو من بود. چه گرفتاریها که برای داشتن یک آهنگ نکشیدم. اصلاً همه ما در آن نسل همین ماجرا را داشتیم. اما اگر به پیشتر و سابقه تکثیر نوارهای کاست رجوع کنیم انقلاب ایران هم با همین کاستها گسترش پیدا کرد. اما فکر کنید با چه ابزار و امکانات و چه گرفتاریهایی. اما فکر کنید چقدر امروز زندگی راحت شده است. من فکر میکنم هیچکداممان نمیتوانیم تصور کنیم که همین الان صدایمان بدون تأخیر بهدست طرف مقابلمان نرسد. بعدش نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد. نسل ما آنقدر تحولات را با سرعت دیده است که دیگر خیلی از رخدادها عجیب نیستند. میتوانیم هرچیزی را تصور کنیم. هر چیزی که روزی با حیرت به آن اتفاق نگاه میکردیم. دقیقاً عین همان حیرتی که نسلهای پیش از ما از داشتن تلفن داشتهاند. مگر میشود در خانه نشست و با جهان ارتباط داشت؟ این حیرتهایی که دارم اینجا میآورم حیرتهای دیرهنگامی است که بعضی وقتها بهشان فکر میکنم. یکیاش هم همین پادکستها هستند. همیشه فکر میکردم چطور میشود آدم یک رسانه برای خودش داشته باشد؟ از همان اولش هم فکر میکردم سر و کارم بالاخره به جایی از مطبوعات باز میشود. این همان اولی که میگویم دقیقاً همان وقتی بود که کیهان بچهها را میخواندم و فکر میکردم چطور آدمهایی هستند که در این نشریه مینویسند و چه کسانی هستند و چطور میشود مثل آنها بود. اما مشکل دیگری هم داشتم. مشکلم این بود که اصلاً بلد نبودم بنویسم. اصلاً هیچوقت نویسنده خوبی نبودم آنوقتها. با آن بلد نبودن آخرین امکانی که برای آیندهام تصور میشد نویسنده شدن بود. این است که همیشه فکر میکردم رؤیا داشتن که چیز بدی نیست. من رؤیای نوشتن در مطبوعات را داشتم. رؤیای این را داشتم که انشای خوب بنویسم. رؤیای این را داشتم که بتوانم از هرچیزی که دلم میخواست بنویسم و همین رؤیا را دنبال کردم. هنوز هم دارم این رؤیا را دنبال میکنم. اما حالا رؤیای تازهام نویسنده بودن نیست. رؤیای تازهام این است که بتوانم فراغت داشته باشم و بیدغدغه بنویسم. البته موضوع قرار بود راجع به پادکستها و تأثیرشان باشد. اما چه اشکال دارد آدم وسطهای مطلبش تغییر سوژه بدهد و از چیز دیگری بنویسد. خلاصه چیزی که درباره پادکست میخواستم بگویم این بود که حالا در سریعترین حالت ممکن میتوانیم حرف بزنیم و ادیت شده برای مخاطبانمان که میشناسیم یا نمیشناسیم ارسال کنیم. اصلاً این «سند تو آل کانتکت» مسأله غریبی است. مسألهای است که یک وقتی بعید به نظر میرسید. قدیمها حتی کانتکتهایمان هم اینطوری نبود. همهمان دفترچه داشتیم که نمره تلفنها را تویش مینوشتیم.
مادربزرگ من هم یک دفترچه تلفن داشت اما سواد خواندن نداشت. او فقط اعداد را میشناخت. اما هرگز توی دفتر تلفنش اسم نداشت. برای همه شکل کشیده بود. اگر میخواست به برادرش زنگ بزند المانی از برادرش را نقاشی کرده بود. حتی اگر خواهرش سیر دوست داشت شماره او را با شکل سیر کشیده بود. باز هم موضوع عوض شد. تا باز هم موضوع را عوض نکردهام همینجا موضوع را تمام کنم.
راهی برای ارنست پیدا کنید
چقدر به بچهها توانایی حل مسأله و مشکلات زندگی را یاد میدهید؟ اصلاً چطور میشود به کودکان یاد داد که چطور باید با مشکلات ریز و درشت کنار بیایند و راهی برایشان پیدا کنند؟ اگر دنبال شیوهای برای این آموزش بسیار مهم به بچهها هستید بد نیست کتاب «ارنست، گوزنی که برای کتاب بزرگ بود» را تهیه کنید. کتاب داستان بامزهای دارد؛ ارنست گوزن بسیار بزرگی است که در کتابی که درباره او نوشته شده جا نمیشود. سعی میکند به زور خودش را توی کتاب جا کند ولی فقط تنهاش جا میشود و دست و پایش بیرون میماند و البته نمیتواند بیخیال کتاب بشود چون اصلاً درباره او نوشته شده است؛ درست زمانی که فکر ارنست به جایی قد نمیدهد موش، دوست کوچک او، یک راه خوب به ذهنش میرسد...
«ارنست، گوزنی که برای کتاب بزرگ بود» را «کاترین رینر» نوشته و نسخه فارسی آن با ترجمه مسعود ملک یاری منتشر شده است. این کتاب مناسب گروه سنی ۳ تا ۷ سال است و به همین دلیل خودتان باید برای بچهها آن را بخوانید، ولی ایده جالبی برای حل مشکلات و یاد دادن آنها به بچهها به ذهن خودتان هم میرسد. کتاب «ارنست، گوزنی که برای کتاب بزرگ بود» قدرت حل مسأله، همکاری کردن با یکدیگر و خلاق بودن را به بچهها یاد میدهد و البته نکات خوبی درباره دوستی دارد. اینکه چطور میتوانیم دوست خوبی برای یکدیگر باشیم حتی اگر با هم فرقهایی داریم.
ارنست، گوزنی که برای کتاب بزرگ بود
نویسنده: کاترین رینر
مترجم: مسعود ملک یاری
نشر: پرتقال
سال انتشار: 1398
تاریخ
25 تیر
امروز تولد یکی از بهترین بازیگران ایران است. یکی از آن 5 بازیگر شاخص که همچنان بهعنوان استادان بازیگری ایران شناخته میشوند. امروز باید درباره داوود رشیدی بخوانیم.
تولدها
داوود رشیدی: بازیگر خوش صدای ایران اگر زنده بود امروز 87 ساله میشد. داوود رشیدی بهدلیل فعالیتهای دیپلماتیک پدرش تحصیلاتش را در ترکیه و پاریس تمام کرد و در ژنو کارگردانی و بازیگری تئاتر و البته علوم سیاسی خواند. سال 1343 به ایران بازگشت و در اداره تئاتر آن زمان مشغول به کار شد و بعد هم گروه تئاتر «امروز» را تأسیس کرد که چهرههایی چون پرویز فنیزاده، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار، سیاوش طهمورث و مرضیه برومند عضو آن شدند. با فیلم «فرار از تله» در سال 50 وارد سینما شد و از همان اولین کار درخشید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در فیلمهای «شیلات»، «خانه عنکبوت»، «کمال الملک» و «گلهای داوودی» بازی کرد و پس از آن بیشتر در تلویزیون دیده شد. با سریالهایی مانند «عطر گل یاس»، «گرگ ها»، «هزاردستان»، «آوای فاخته» و «گل پامچال». تله تئاترهای زیادی با بازی یا کارگردانی داوود رشیدی از تلویزیون پخش شدند که یکی از ماندگارترین آنها «یکی از این روزها» بود که رشیدی در آن نقش «رئیس جمهوری ایندولند» را بازی کرد و سال 70 هم نمایش «پیروزی شیکاگو» را روی صحنه برد که پرفروشترین تئاتر ایران پس از پیروزی انقلاب شد. او سال 91 نشان درجه یک فرهنگ و هنر ایران را گرفت وبه عنوان یکی از چهرههای ماندگار بازیگری شناخته شد. رشیدی سال 1395 درگذشت.
مانی حقیقی: سال 1348 کارگردان، نویسنده و بازیگر سینمای ایران به دنیا آمد. مانی حقیقی یکی دیگر از اعضای خانواده گلستان و فرزند لیلی گلستان و ابراهیم حقیقی است که فلسفه و کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی را در دانشگاههای کانادا خواند. او سال 53 در فیلم «اسرار گنج دره جنی» ساخته ابراهیم گلستان بازی کرد و سالها بعد فیلم «آبادان» را نوشت و کارگردانی کرد. «چهارشنبه سوری» با فیلمنامهای از او توسط اصغر فرهادی ساخته شد و پس از آن حقیقی فیلمنامه «کارگران مشغول کارند»، «کنعان»، «پذیرایی ساده»، «اژدها وارد میشود»، «پنجاه کیلو آلبالو» و «خوک» را نوشت و کارگردانی کرد. بازیهای مانی حقیقی بسیار مورد توجه قرار میگیرند و فیلمهایی مانند «درباره الی» و «ورود آقایان ممنوع» جزو بهترین تجربههای بازیگری اوست.
رامبراند: «رامبرانت هارمنزون فان راین» که با نام «رامبراند» مشهور است سال 1606 در هلند به دنیا آمد. او در آمستردام کارش را بهعنوان نقاش چهرهنگار آغاز کرد و محبوب شد اما کمکم سبک خاص خود را پیدا کرد. با تضادی میان سایه روشن که سعی میکرد تلخی زندگی بشری و در عین حال اسرار روح و حقیقت را به تصویر بکشد. رامبراند مانند بسیاری از هنرمندان در زمان زندگی اش چندان مورد توجه قرار نگرفت و خیلی وقتها زندگی اش به سختی میگذشت و بالاخره هم ورشکست شد. اما او اکنون و با تابلوهایی چون «یعقوب در حال تبرک پسران یوسف»، «دانائه»، «گشت شبانه» و «سلاخخانه» بهعنوان یکی از چهرههای دوران طلایی هلند شناخته میشود. رامبراند سال 1669 درگذشت.
داریوش گراوندی بازیگر، مجید باریکانی شاعر، فرامرز عرب عامری شاعر و شاپورخان ترابی گودرزی هنرمند معرق کار هم در چنین روزی به دنیا آمدهاند.
درگذشتها
آنتوان چخوف: امروز سالروز درگذشت یکی از بهترین نویسندگان جهان است. چخوف سال 1860 در روسیه به دنیا آمد و با اینکه پدری سختگیر داشت تئاتر را انتخاب کرد و نخستین نمایشنامهاش را بهنام «بی پدری» پس از پایان تحصیلات متوسطه نوشت. پس از پایان دبیرستان پزشکی را در دانشگاه آغار کرد و در همان سال اول تحصیل نخستین داستان او منتشر شد و پس از آن سالها با نامهای مستعاری مانند «آنتوشا چخونته»، «آدم کبد گندیده» و «روور» داستانهای مختلف که گاهی هم طنز بودند مینوشت. اولین مجموعه داستانش بهنام «قصههای ملپامن» منتشر شد و پس از پایان تحصیلاتش بهصورت جدی نمایشنامهنویسی و داستاننویسی را دنبال کرد. داستانهای «مراسم تدفین» و «دشمن» بالاخره با نام اصلی خودش در روزنامه عصر جدید منتشر شد و همان زمان بیماری سل در او شدت گرفت اما کار را رها نکرد و مجموعههای «در گرگ و میش» و نمایشنامه «ایوانف» را نوشت که اجرای این نمایشنامه با استقبال بسیار خوبی مواجه شد. چخوف سال 1904 براثر بیماری سل درگذشت و داستانهایی چون «از دفترچه خاطرات یک دوشیزه»، «بوقلمون صفت»، «اتاق شماره شش»، «دکتر بیمریض» و «دوئل» و نمایشنامههایی مانند «باغ آلبالو»، «مرغ دریایی»، «در جاده بزرگ» و «سه خواهر» ازآثار اوست.
سالروز درگذشت طاهر یارویسی نوازنده تنبور و سودابه اسکویی نمایشنامه نویس هم امروز است.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#ماسک
ویدئویی درباره بازیافت ماسکها منتشر شد که هم عجیب بود هم ترسناک. در این ویدئو نشان داده میشد که زباله گردها ماسکهای دورانداخته شده را دوباره بستهبندی کرده و میفروشند. این ویدئو را بسیاری از کاربران با این هشدار که ماسکها را قبل از دورانداختن قیچی کنید، منتشر کردند. وزارت بهداشت هم این توصیه را تکرار کرد و هشدار داد که از مراکز معتبر ماسک تهیه کنید هرچند که مسأله بازیافت ماسک را رد کرد. واکنش کاربران را به ویدئوی بازیافت ماسک بخوانید: «ادعا شده که این فیلم در ایران فیلمبرداری شده است و بنابر آنچه در فیلم دیده میشود افرادی مشغول جمعآوری ماسکهای مستعملاند که ممکن است برای فروش مجدد باشد. فارغ از درستی یا نادرستی گمانهزنیها، ماسکهای خود را پس از مصرف حتماً پاره کنید و سپس به سطل زباله بیندازید»، «از وقتی فهمیدم ماسک رو از آشغال درمیارن میشورن میدن دست مردم حس میکنم هر ماسکی بو میده»، «اگر مردم ماسک رو از تجهیزات پزشکی و داروخانهها تهیه کنند به این مشکل دچار نمیشن. این کار توی چین رایج بود و داخل ایران قطعاً جدی نیست شاید بهصورت موردی و برای عرضه توسط دستفروشها انجام بشه»، «از ابتدای آموزشهای بهداشت جهانی یاد گرفتم کلاً نباید ماسک استفاده شده رو لمس کرد و درجا روانه سطل دردار زباله کرد... حالا این پیشنهاد قیچی کردن به منظور استفاده نکردن مجدد... رو نمیدونم کجای دلم بذارم. اخبار اینجوری رو قبول ندارم...»، «ماسک آلودهست نمیشه دست زد چه برسه پارش کرد، باید به پک ژل و ماسک و الکل، قیچی هم اضافه کنیم»، «احتیاط لازمه اما هر ادعایی رو قبول نکنید. بافت ماسک بعد از استفاده به شکلی تغییر میکنه که با ماسک استفاده نشده تفاوت داره.»، «ماسکم که بازیافت میکنید! میگم یهو قیمت ماسک اومد پایین، نگو دوستان بازیافتچی دست به کار شدن»، «امکان نداره. در بدترین حالت اینه که این ماسکها در شرایط غیر بهداشتی تولید و اینجا داره بستهبندی میشه. شما خودت یک ماسک رو استفاده کن بعد چند ساعت اون رو بشور اون کشی که داره مثل اولش نمیشه و معلومه دست دومه...»، «کرونا باعث شد ماسک، دستکش، الکل، دستمال و....همیشه همراهمون باشه.....ملت همیشه در صحنه باعث شدن یه قیچی هم بزاریم کنارش»، «نوشته ماسکارو برمیدارن اتو میزنن میفروشن و قبل از اینکه بندازین دور قیچیش کنید. واقعاً کیفم به جز الکل و دستکش و ماسک دیگه جایی واسه قیچی نداره»، «از این به بعد علاوه بر موبایل و کابل شارژ و پاور بانک و کارتهای عابربانک و اسپری الکل، باید یه قیچی هم توی جیبمون بگذاریم»، «ظاهراً زبالهگردا در کمین نشستن تا ما ماسکمونو بندازیم تو سطل تا اونا بردارن و دوباره به چرخه مصرف برگردونن، با اون قیچیه ماسکتونو ریز ریز کنین».
تعطیلیم یا نه؟
با ادامه وضعیت هشدار در تهران دوشنبه شب از سوی سازمان پیشگیری و مدیریت شهر تهران محدودیتهایی برای پایتخت اعلام و براساس آن مشخص شد بعضی مشاغل و مراکز تعطیل هستند. این خبر بسرعت پخش شد اما ابهاماتی داشت که بسیاری از کاربران دربارهاش سؤال میکردند. اینکه از چه زمانی تعطیلی آغاز میشود یا اینکه چرا طرح ترافیک برقرار است؟ البته با اینکه اعلام شد مراکز فرهنگی و تئاتر و سینما هم تعطیل هستند آنها اعلام کردند هنوز دستوری به آنها ابلاغ نشده است. بهنظر بسیاری از کاربران این نشانه ناهماهنگی بود و از این شیوه ایراد میگرفتند: «طرح ترافیک رو هم بر میدارن دوباره؟»، «تهران با وضعیت هشدار کلی محدودیت برقرار شده، خوزستان با ۳ماه وضعیت قرمز خبری از محدودیت نیست. جالبه خوزستان بیش از یک سوم آمار مبتلا و فوتی کشور رو داره. همین قدر ما خوزستانیا مظلوم هستیم.»، «من نمیفهمم تعطیلی یک هفتهای به جز بلاتکلیفی و سردرگم کردن مردم چه فایدهای داره. یک ماه دو ماه تعطیل کنین جمع شه بساطش دیگه»، «قابل توجه کسایی که منتظرن تا یه تعطیلی بخوره فوراً میرن مسافرت...اینکه یک هفته تعطیل کردن واسه اینه که بمونی تو خونهات پس فرهنگ داشته باش بلند نشو نرو مسافرت»، «محدودیتهای یک هفتهای ابلاغ شد اما طرح ترافیک و سفرهای اجباری با مترو و اتوبوس همچنان پابرجاست!»، «آیا کافهها از این دوران هرچند وقت یک بار تعطیلی کمر راست خواهند کرد؟ بزودی خواهیم دید.»، «کاش وقتی کافهها، قهوهخونهها، رستورانها، باشگاههای بدنسازی و کلاً هر کسب و کاری که تعطیل میکنید یه فکری هم برای اجاره ملکهاشون میکردین... خیلی از تعطیلیهای اخیر این قبیل کسب و کارها به خاطر اجاره مغازه بوده... قاعدتاً برای مغازهای که دولت تعطیل میکنه نباس اجاره داد»، «این چه وضع اطلاع رسانیه؟ نصف شب اعلام میکنن بدون اینکه تاریخ دقیق بدن؟ این مدت یک هفته از چه زمان شروع میشه؟»، «ولی ظاهراً کارمندا و کارگران رویین تن تشریف دارن و در هر شرایطی باید برن».
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
محمود حدادی: مترجمها از ترجمه نانی بهدست نمیآورند
-
ماسک بزنیم
-
نسل تغییرات مدام
-
راهی برای ارنست پیدا کنید
-
تاریخ
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین