میراث کشاورز
محمدعلی کشاورز بازیگری که خاطرات بسیاری برایمان ساخته بود از این دنیا رفت
هنرمندی منحصر بهفرد و ماندگار
مهدی هاشمی
بازیگرسینما و تئاتر
آشناییام با استاد محمدعلی کشاورز به سالهای خیلی قبل میرسد و افتخار همکاری در چندین فیلم و سریال با ایشان داشتم، بویژه سریال خاطره انگیز «سلطان و شبان» که سال 62-63 تولید و پخش شد...
سخن درباره هنر ومنش اخلاقی این هنرمند بزرگ بسیاراست و خاطرات شیرین و ماندگاری ازخود به یادگار گذاشتهاند. اینکه گفته میشود هربازیگر قابل مقایسه با بازیگردیگر نیست صحبت درست و بجایی است اما محمد علی کشاورز هنرمند منحصر بهفردی بوده و هست و هنرش حتی در خارج از ایران نیز زبانزد بوده تا آنجا که با تعدادی از بازیگران مطرح دنیا همکاری داشته است.
شوخ طبع بودن یکی از شاخصههای اخلاقی آقای کشاورز است و البته درکناراین ویژگی اخلاقی، بسیار حساس و زود رنج بود و این موضوع را کارگردانها و تهیهکنندگان مورد توجه قرار میدادند و همیشه احترامشان را حفظ میکردند و مراعات او را داشتند. جایشان در عرصه هنر بسیار خالی است به عقیده من حضورهنرمندان بزرگی چون محمدعلی کشاورز، عزتالله انتظامی، داوود رشیدی، جشمید مشایخی و علی نصیریان در عرصه فرهنگ و هنر بسیار تأثیرگذار بود چرا که این بزرگان برخاسته و قدردان صحنه تئاتر بوده و هستند و برهمین اساس است که جزو پایههای مستحکم و استوار حوزه سینما محسوب میشوند و جایگاه خود را حفظ کردند و قدر خود را بیشتر از نسلهای امروز دانستند و از این شاخه به آن شاخه نپریدند البته همه اینها مسائل مربوط به زمانه است اما هر کدام از این بزرگان که از بین ما میروند، جهانی با خاطرات بسیار برجای میگذارند که همیشه ماندگار و شنیدنی است.
استاد محمد علی کشاورز درکار هنری خود بسیار جدی بود وهمین جدیت موجب میشد کوچکترین ناملایمتی و اتفاق برخلاف سلیقه ایشان در سینما و تلویزیون او را مکدر کند و هر نقش او یک کار متعالی بود و در تمام این نقشها همان روحیهای را که در تئاتر داشت در سینما و سریال حفظ میکرد، این درحالی است که میدانیم تئاتر آن زمان قداست خاصی داشت نه شرایط حال حاضر تئاتر امروز که همه چیز بسرعت تولید میشود و میگذرد واگر خودمان را با شرایط سری دوزی حال حاضر وفق ندهیم ضربه و لطمه خواهیم خورد و آقای کشاورز همیشه از این مسأله دلخور و نگران بودند و افتخارشان کارهای ماندگاری بود که در کارنامه هنریاش به ثبت رسید.
با مرگ «خواجه قشیری» گریستیم
محمدعلی نجفی
فیلمساز
محمدعلی کشاورز را از سالهای قبل از انقلاب و از طریق تئاتر بخصوص همکاریهای درخشانش با حمید سمندریان شناختم. از همان ایام با نحوه بازیگریش راحت ارتباط برقرار میکردم. فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان اولین فیلمی بود که از بازی او در سینما دیدم. بعد از انقلاب و زمان تصمیم به ساخت سریال «سربداران»، از مهمترین چالشها در ترکیب بازیگران، انتخاب بازیگر برای نقش «خواجه قشیری» بود. یکی از نقشهای اصلی سریال که با همه بازیگران اصلی امین تارخ، علی نصیریان و سوسن تسلیمی تعامل داشت همین نقش بود. بعد از انتخاب محمدعلی کشاورز در همان ایام تمرین مطمئن شدم که چقدر حضور او مؤثر است. تمام آن بازیگری را جلوی دوربین داشت. اکثر کسانی که با حمید سمندریان کار کردهاند به لحاظ اخلاق حرفهای جزو برترینها هستند اما محمدعلی کشاورز یگانه بود؛ هنرمندی افتاده و دقیق. یکی از مسائل مهم در حوزه نمایش وقت شناسی و تمرکز روی نقش است که این دو شاخصه در آقای کشاورز فوقالعاده بود. همواره در جستوجو بود که هدف کارگردان و فیلمنامه چیست و روی آن تمرکز میکرد. صحنه مرگ «خواجه قشیری» را چنان تأثیرگذار بازی کرد که فردای پخش تماسهای بسیاری داشتم مبنی بر اینکه با دیدن این صحنه برای مرگ خواجه قشیری گریه کردهاند و همین نکته نشانهای از تأثیر عمیق یک بازیگر در کار است. همکاری با محمدعلی کشاورز و آشنایی با شخصیت فردی او برای من خاطرهانگیز است. در دورهمیها و میهمانیهای دوستانه هم حضور محمدعلی کشاوز خاطرهانگیز بود. در این دست نشستها و ارتباطات هم محمدعلی کشاورز را مردی دلنشین مییافتی. در مجموع او تمام مشخصات یک هنرمند ارزشمند و فرهیخته را داشت. بدون هر تعارفی، من به شخصه از او، درس زندگی و هنری آموختم.
یک دانشگاه تمام عیار
هادی مرزبان
بازیگر و کارگردان
یکی دیگر از ستونهای تئاتر و تلویزیون مملکت ما متأسفانه از دنیا رفت. محمدعلی کشاورز یکی از کسانی بود که در تئاتر جدید زحمتهای بسیار زیادی کشید که امروز ما دانشکدهها و هنرکدهها و بچههای تئاتر و سینما و تلویزیون راحت از استادان و نویسندگان بزرگ جهان و ایران کار روی صحنه میبریم. کشاورز واقعاً از جمله آن آدمهای بیجانشینی است که یکی یکی از دست میروند و آرزو میکنم دیگر از این فقدانها را شاهد نباشیم. هرکجای پرونده او را نگاه کنید چندین کار درخشان میبینید که هم شامل تئاتر میشود و هم تلویزیون. بعید میدانم بار دیگر شاهد این چهرههای درخشانی باشیم که از آن نسل آمدند و هنر ما را تعالی بخشیدند. آدم نمیداند چه بگوید و چطور باید جای چنین اسطورههای درخشانی را پر کرد. مردم هنوز او را با نقش شعبون در سریال هزار دستان میشناسند و اینهمه محبوبیتی که او و امثال او بین مردم و در کنار آن در تاریخ هنر این مملکت دارند به آسانی به دست نمیآید و زجرها و رنجها پشت آن است. باز هم مثل همیشه باید تأکید کنم که مدیران فرهنگی مملکت باید هر چه بیشتر از گذشته، مراقب این چهرهها باشند و حضورشان را هر طور که میدانند و از دستشان برمیآید قدر بدانند. به عقیده من کسانی مثل کشاورز هرگز نمیمیرند بلکه هستند و با هنرشان نفس میکشند و آنها جاودانه خواهند ماند و این ماییم که رفتن فیزیکی آنها را شاهد هستیم و بر فقدانشان تأسف میخوریم. کسانی مثل محمدعلی کشاورز، که حیفم میآید مرحوم خطابش کنم، هنرمندی ذاتی بود. هیچ دانشگاهی بازیگر نمیسازد مگر اینکه آن فرد هنرجو خودش استعداد و درونمایهای داشته باشد مثل کشاورزها و نصیریانها و... که یک دنیا حس و منویات خودشان را به هر کاری که ورود میکردند تزریق میکردند و من امیدوارم سایه جناب علی نصیریان مستدام باشد و تسلیت ما را بپذیرد. به قول دوستی بازی کردن کنار این بازیگرها برای نسل جدید، یک دانشگاه به تمام معناست که میشد کنارشان آموخت و این آموختهها از طریق آنها بود که به نسل امروز منتقل شد. نام کشاورز که میآید هزاران تصویر از صدها نقش ماندگاری که او به آنها جان داد در ذهنم نقش میبندد و واقعاً جز افسوس چه میتوان گفت در رفتن چنین چهرهای.
مرد شریف هنر ایران
اکبر زنجانپور
بازیگر و کارگردان
آشنایی نزدیکم با محمدعلی کشاورز به سالها قبل باز میگردد، سال 1353 که قرار شد در نقش پسر زنده یاد کشاورز در مجموعه تلویزیونی «آتش بدون دود» به ایفای نقش بپردازم. دوستیمان از همان سریال آغاز شد و برای سالهای سال ادامه پیدا کرد، طی همه این دههها او را هنرمندی بسیار شاد و سرزنده یافتم که با همه ناملایمات و اتفاقات زندگی به سادگی برخورد میکرد. اگر بخواهم او را در یک کلام توصیف کنم باید بگویم که محمدعلی کشاورز، انسانی بسیار شریف بود. هنوز آخرین مرتبهای که ایشان را در محیط هنری و سالن تئاتر دیدم خاطرم هست؛ یکی از شبهای اجرای «باغ آلبالوی» چخوف بود که تماس گرفت و گفت که برای تماشای این کار به تالار وحدت میآید؛ آن هم در شرایطی که اوضاع و احوال جسمانی چندان مساعدی نداشت. مسیری که باید از صندلی تا ماشین طی میکرد یک دقیقه هم نمیشد اما آنقدر شرایط جسمانی سختی داشت که به کمک واکر و همراهی دیگران نزدیک به نیم ساعت طول کشید تا به جایگاهی که برای او در نظر گرفته شده بود برسد. از آنجایی که نمایش با تأخیری نیم ساعته شروع شد ما مرتب به مردم اعلام میکردیم که ایشان در راه هستند. اما آنقدر مردم عاشق ایشان بودند که کسی ابراز ناراحتی نمیکرد، آمدن زنده یاد کشاورز در آن شرایط غیرمنتظره بود و عجیبتر اینکه تا آخر اجرا هم نشست؛ آن شب باید بودید و میدیدید که مردم چه کردند. هر چند که آنقدر مردم او را دوست داشتند که آن شب حق خودش بود و باید چنین استقبالی رخ میداد، من هم آن اجرا را به ایشان تقدیم کردم. در بازی با جوان ترها صبر و حوصله زیادی به خرج میداد و همراهی بسیار میکرد. البته این ویژگی تنها به محمدعلی کشاورز تعلق نداشت و دیگر هم دوره ایهای او هم چنین رفتاری داشتند. ما قدیمی ترهای سینما و تئاتر تحمل خطاهای یکدیگر را داشتیم، برعکس جوانان امروز که کم صبر و تحمل شدهاند. من و هم دورهای هایم از نسل بعد از هنرمندانی همچون محمدعلی کشاورز و داوود رشیدی هستیم این صبر را از آنان یاد گرفتیم. اینها نکات به ظاهر سادهای هستند که با رعایت آنها میتوان کار بزرگی خلق کرد؛ در بازیگری هم هنرمند انعطافپذیری بود و به گونهای نقش بازی میکرد که انگار بخشی از زندگی خودش است. وداع او با زندگی داغی نیست که بتوان فراموشش کرد.
دریغ از کوچ رفیق 60 ساله
اسماعیل شنگله
بازیگر و کارگردان
خبر را که شنیدم چند دقیقهای مات و مبهوت مانده بودم و تصویر یک عمر رفاقت با محمدعلی توی ذهنم مرور شد. چه بگویم از رفتن رفیقی که رفیق گرمابه و گلستانم بود و ما کارمان را با هم آغاز کردیم و همان همکاری و کار ما در هنرستان هنرپیشگی شروع دوستی دیرینه ما شد. بیش از 65 سال از این دوستی میگذشت و تا روی پای خودمان بودیم همیشه با هم در رفت و آمد بودیم تا اینکه گرد پیری بر سر و روی ما نشست. یادم میآید بعد از آن دوره ابتدایی من برای تحصیل به وین اتریش رفتم و سال 48 که برگشتم دوباره دیدارها و مراودههای شخصی و کاری ما از سر گرفته شد و در کارهای بسیاری با هم همکاری کردیم. کارهایی را من کارگردانی کردم و او بازی کرد و کارهایی را او کارگردانی کرد و من بازی. اگر اشتباه نکنم اولین کاری که با هم انجام دادیم کاری بود به اسم فرشته برف که سال ۱۳۴۸ آن را کارگردانی کردم و محمدعلی کشاورز به همراه فخری خوروش در آن ایفای نقش کردند. ما جمع آن زمانی، همدیگر را آنقدر خوب میشناختیم که میدانستیم چه خونی از هنر در رگهای دوستانمان هست و براحتی میدانستیم که چه نقشی را باید به چه کسی سپرد که خیالت راحت باشد یا کنار چه بازیگری باید بازی کنی که تعالی داشته باشی و متعالی شوی. کشاورز یکی از همین چهرهها بود. یکی از چهرههای بسیاری که آن زمان در هنر این مملکت حضور داشتند و حالا متأسفانه یکییکی کوچ میکنند. چند وقت پیش که برخی نابخردان شایعه کردند که فوت کرده، با هر تلاش و خواهشی سعی کردم به بیمارستان زنگ بزنم یا به خانهاش. در نهایت توانستم پیغامی روی پیغامگیر برایش بگذارم. بعد از ترخیص از بیمارستان پیغام مرا شنید و زنگ زد و صدایش را که شنیدم دلم کمی آرام گرفت. از آن روز، آنقدر گرفتار بیماری بودم که از خانه بیرون نرفتهام و حالا هم در این شرایط هم بیماری خودم اجازه نمیداد و هم ویروس کرونا که به دیدارش بروم یا دیدهبوسیاش کنم. دریغ از دوستی دیرینه... میراث کشاورز برای هنر امروز ایران، چه تئاتر چه تلویزیون میراث کمی نیست و همه اینها، نهتنها از او چهرهای مغرور و با نخوت نساخت، بلکه او را تبدیل به هنرمندی کرد که لبریز از مهر و احساس بود و هرگز کسی از او، بیاخلاقی و بیمهری ندید و فروتنیاش را و شاهکارهای درخشان هنریاش را شاهد بزرگی او میآورند.
عزیزی از تبار پیشکسوتان
رخشان بنیاعتماد فیلمساز
عزیزی دیگر از تبار پیشکسوتان خانواده سینما و تئاتر از میانمان رفت.
جای محمدعلی کشاورز هنرمند ارزشــــمند کشورمان سبز و روحش
شاد باد.
خاطرهساز و خاص
فریدون جیرانی
نویسنده و کارگردان
از اوایل دهه چهل و در تئاتر 25 شهریور (سنگلج)، بازیگران تازهای مورد توجه قرار گرفتند که در حیطه خود متخصص شده بودند. تئاتر دهه 30، در سالنهای دانشگاه تهران با اجرای نمایشهایی که گروه شاهین سرکیسیان از آثار هدایت اقتباس کرده بود باعث رشد تئاتر شد و به همین موازات هم دولت به تئاتر توجهی جدی نشان داد و بعد از تأسیس وزارت فرهنگ و هنر تئاتر خصوصی تعطیل و تئاتر دولتی در سالن 25 شهریور کار خود را رسماً و با کمیت و کیفیتی بالا آغاز کرد. از این تاریخ به بعد در این سالن به طور مرتب نمایشهایی روی صحنه میرفت و کمی بعدتر و با افتتاح تئاتر شهر و رونق اجرای تئاتر در این سالنها و البته تالار مولوی، هنرمندان تئاتر جایگاه و موقعیت ویژهای به دست آوردند و یکی از این هنرمندان ممتاز محمدعلی کشاورز بود. اگر بخواهیم سابقه سینماییاش را هم در آن روزگار نگاهی بیندازیم به بازی درخشانش در «خشت و آینه» ابراهیم گلستان میرسیم. کشاورز در تئاتر همراه با چهرههای شاخصی مثل نصیریان، انتظامی، مشایخی و... بتدریج و با رونق سینما، جذب این صنعت شدند و در «گاو» و «آقای هالو» ایفاگر نقش درخشانی در کنار دیگر همدورهایهایش بود. ناصر تقوایی هم «صادق کرده» را ساخت و کشاورز در آن هم بازی درخشانی از خود به جای گذاشت که هنوز در ذهن سینما دوستان باقی مانده است. بنابراین، این نسل جدید فیلمسازان، از این بازیگران بشدت استقبال کرد و این هنرمندان، ضمن جذب در سینما، بازی در تئاتر را هم ادامه دادند و اصولاً در هر نقشی که حضور پیدا کردند، یادگار خوبی از خود به جای گذاشتند. بعد از انقلاب هم بازیهای محمدعلی کشاورز در سریالهای «کمالالملک» و «هزار دستان» و فیلم «مادر» را باید جزو درخشانترین کارهای او دانست که نقشهایی بود سراسر خاطرهساز و خاص. بهعنوان مثال دیالوگهایی که علی حاتمی برای فیلم «مادر» نوشته بود و از زبان بازیگران آن فیلم، از جمله محمدعلی کشاورز بیان میشد را باید جزو ماندگارترین دیالوگهای تاریخ سینمای ایران دانست که برای همیشه در خاطر خواهد ماند. ایفای این نقشها برای او کارنامهای بیبدیل بههمراه داشت و نامش را بسیار مطرح کرد و برایش موقعیت بسیار ویژهای ساخت. کشاورز بعد از این فیلمها به تلویزیون رفت و در سریالهایی مثل «پدرسالار» بازی کرد و تا زمانی که نیرو و حال خوبی داشت بازی و هنرآفرینی کرد.
بهترین نقشی که او ثبت کرد
ادامه از صفحه اول/ آخرینش بهمن سال 98 بود. غافلگیرم کرد. تماس گرفت و گفت برای دیدار ما آمده و جلوی در خانه منتظر است. برای کار بانکی از خانه بیرون آمده بود و از همین فرصت با لطف برای دیدار آمده بود. برایش سخت بود که به داخل منزل بیاید، جلوی در خانه، داخل ماشین احوالپرسی کرد و در گپ و گفتی کوتاه با هم خاطرات را مرور کردیم. سیمای چنین آدم پرمحبتی تمام تصویر ذهنی من از آقای کشاورز است.
تمام نقشی که از او جلوی چشم من رژه میرود نقش یک دوست است و نه استاد محمدعلی کشاورزی که در ذهن همگان نقش بسته. محمدعلی کشاورز برای من یک دوست، یک بزرگتر و برادری برای داوود رشیدی بود و بههمین خاطر از همان روز که خبر بستری شدنش در بیمارستان را شنیدم دلم پر از آشوب شد.
متأثرم از اینکه او را در شرایطی از دست دادهایم که امکان برگزاری مراسم تشییعی در شأن او و آخرین وداع با دوستدارانش نیست. به تمام دوستدارانش بخصوص دختر هنرمندش نلی عزیز تسلیت میگویم.