جمعیت تهران 210 هزار نفر شد
بسیاری «میرزا عبدالغفار نجمالدوله اصفهانی» را مؤسس علم آمار در ایران میدانند. در سال 1284 عبدالغفار که از استادان مدرسه دارالفنون بود بههمراه هشت نفر از شاگردانش سرشماری نفوس تهران را انجام داد. نتیجه ایـن سرشماری در قالب «رساله تشخیص نفوس دارالخلافه» منتشر شد. سرشماری 1284 جمعیت تهران را 155736 نفر اعلام کرد.
عبدالغفار از سوی ناصرالدین شاه مأمور تهیه نقشهای از دارالخلافه هم شده بود. نقشهای که در سال 1270 منتشر شد و او در حاشیه آن در کنار توضیحات مربوط به تهران نوشته است: «جمعیت دارالخلافه را دو سال قبل از ابتدای برداشتن نقشه شهر حسب الامر الاعلى حقیر به دقت مشخص نمود. تعداد کل نفوس یکصد و شصت هزار نفر شد. ولی امروز که بیست و سه سال بعد از آن تاریخ است به دویست و پنجاه هزار نفر میرسد.»سرشماری بعدی در سال 1301 و سه سال پیش از انقراض دودمان قاجار و زیر نظر بلدیه تهران انجام شد. بلدیه تهران در آن سالها بخشی بهنام دایره احصائیه داشت که به مطالعه و بررسی مسائل مختلف شهری در پایتخت میپرداخت و نتایج این بررسیها را در «سالنامه احصائیه شهر طهران» جمعآوری و منتشر میکرد. تهران در سرشماری بلدیه در سال 1301 بر اساس تقسیمبندی عبدالغفار به پنج محله «ارگ»، «سنگلج»، «عودلاجان»، «چال میدان» و «بازار» تقسیم شده بود. در این سرشماری جمعیت تهران که حالا حدود 10 میلیون نفر است 210 هزار نفر ثبت شد. یعنی حدود 40 هزار نفر کمتر از آخرین سرشماری انجام شده که بیشتر ریشه در صادق نبودن افراد با مأموران احصائیه دارد.دو سال بعد از سرشماری 1301، اداره «احصائیه و سجل احوال» در ایران تشکیل شد که وظایفی داشت از جمله: «تعیین عده نفوس مملکت، تعیین عده مولودات و متوفیات و ازدواج و طلاق با علل کثرت وقوع یا نقصان بر هر یک از آنها، تعیین وضع مالی عمومی هر یک از ولایات، جمعآوری اطلاعات مربوط به امور صحی، ثبت وقایع مهمه مملکتی و حوادث فوقالعاده ارضی و سماوی و...»
افتتاح نخستین فرودگاه ایران
تهیه و تنظیم: حسن مجیدی
نخستین فرودگاه ایران به درخواست دولت بریتانیا و برای فرود هواپیماهای آن کشور در منطقه قلعه مرغی تهران به بهرهبرداری رسید. «....بهطوری که اطلاع حاصل نمودهایم قریباً دو فروند آئروپلان که متعلق به دولت انگلیس است در هوای تهران پرواز خواهد کرد و ورود آئروپلانهای مزبور قبلاً به دولت ایران اطلاع داده شده اختصاص محلی را جهت فرود آمدن تقاضا نمودهاند؛ لذا به اداره نظمیه اطلاع داده شده که در بیرون دروازه محل مناسبی را برای پایین آمدن آنها تهیه و در صورت پست و بلندی، محل را تسطیح نمایند. اداره نظمیه نیز در اطراف قلعه مرغی، سمت امامزاده حسن را برای فرود آمدن آئروپلان اختصاص داده و عدهای از محبوسین نظمیه هم چند روز است مشغول تسطیح آنجا هستند که برای ورود آئروپلان حاضر باشد....»
روزنامه ایران – چهارشنبه 7 سرطان [تیر] 1301
تهیه و تنظیم: حسن مجیدی
به موجب حکمی که از وزارت جنگ به کلیه قسمتهای قشون ابلاغ گردید، حقوق ماهانه درجات نظامی در واحدهای قشونی ایران به شرح زیر تعیین شد:
تابین (سرباز) 35 قران
سرجوخه 45 قران
وکیل چپ (گروهبان سوم) 60 قران
وکیل راست (گروهبان دوم) 75 قران
وکیل اول (سرگروهبان) 100 قران
معین نایب درجه یک (استوار یک) 250 قران
نایب دوم(ستوان دوم) 550 قران
نایب اول (ستوان یک)650 قران
سلطان (سروان) 900 قران
یاور (سرگرد) 1200 قران
نایبسرهنگ(سرهنگ دوم)1350 قران
سرهنگ 1800 قران
سرتیپ 2800 قران
امیر لشکر (سرلشکر) 4000 قران
سپهبد 7000 قران
فرمانده کل قوا 10000 قران
در سازمان جدید قشون ایران کوچکترین واحد قشونی ایران «بند» و بزرگترین واحد «سپاه» و جمیع سپاهیان «قشون» نامیده شدند.
گاهنامه پنجاه ساله پهلوی
چهارشنبه 1 حمل [فروردین] ۱۳۰۱
اعلان کنسرت ابوالقاسم عارف قزوینی
مژده به عاشقان وطن
تهیه و تنظیم: حسن مجیدی
نمانده طاقت و یک ناله دگر باقی است / نعوذ و بالله اگر بر دلت اثر نکند
اشخاصی که آشنایی به اخلاق من دارند و حرفهای مرا عادی تصور نمیکنند از طرفی نیز دم را غنیمت میشمرند با اینکه گویند:
دم ز عمر غنیمت توان شمرد / من در شمار عمر خود آن دم ندیدهام
با کمال ضعف و فروتنی عرض میکنم این آخرین ناله ای است که از سینه از کار افتاده و خسته من که بعد از خستگی از هر چیز حتی این زندگانی ننگین گوش زد اهل دل خواهد شد. محرک من نیز سه چیز است اولى اهمیت موقع انتخابات دومی اصرار از حد گذشته دوستان سومی دستخطهای یگانه فرزند بزرگ منش ایران و خداوند کار علم و ادب حضرت رضازاده شفق که موقع توقف طهران اشعار پراکنده مرا جمع و به جهت طبع به برلن برده و در هر پست کمتر از دو صفحه در این باب چیز ننوشتهاند.چون در ایران در هر وسیله به روی من مسدود است ناچاری و اجبار مرا وادار به رفتن زیر بار این کار که قبول آن از هر جهت دشوار است واداشت وگرنه دیگر حال خودنمایی گو اینکه یک ساعت آن هم موقتی در نمایشگاه عمومی و صحنه تئاتر را در عالم خیال هم تصور نمیکردم چیزی که مرا از همه چیز بیشتر خسته کرده است سر به سر گذاشتن با بعضی ساز زنهای افسارگسسته و ولگرد در پریش است که آن هم نتیجه جهل و نادانی است شیخ فرماید.
تیغ دادن در کف زنگی مست / به که افتد علم را نادان به دست
فقط از جوانهای منورالمفکر حساس که ساز زنند و ساز زن نیستند توسط این چند سطر خواهشمندم که اگر خواستند در این کار با من و خیال من کمک کنند پس از تشکرات صمیمانه مستدعیم به مغازه آذربایجان به حیدر آقا رضازاده خود را معرفی و مرا ممنون دارند.
و الا برای اینکه بیاحتیاجی خود را از هر جهت ثابت کرده باشم به خودی خود فقط به کمک یک ساز که آن ساز همیشه قیمتی بوده است برای اینکه ثابت کنم همیشه در ایران یک نفر کار کرده است در صحنه نمایشگاه عمومی عرض اندام خواهم کرد.
چه چشم داشت توان داشت از وزیر وفقیر/ که سر بلندی فخر از نداشتن دارم
در صورت تصمیم آخرین خیال از مستمعین خواهشمندم از خوب و بد آن صرف نظر کرده در این آخرین نفس مرا ندیده بگیرند و از قسمتهای پیشدرآمد و پس فرو رفت که نه تنها شورش را درآورده بلکه ماهور سه گاه و چهار گاه، راست پنج کلاه راهم بیمزه کرده است صرف نظر کنند. فقط با ساختههای جان گداخته من ساخته و مرا ممنون سازند.
عارف
روزنامه کوشش – 30 حوت [اسفند] 1301
«داد و بیداد» شاید بهترین واژههایی باشد که بتوان برای توصیف تلاش روزنامهنویسان و روشنگری آنها در 100 سال گذشته استفاده کرد. داستان روزنامهنگاران در قرن 14 ایران حکایت حرکت روی لبه تیز شمشیر است و «خط قرمز»هایی به طول همه این سالها و دههها که خط پایانی برای آنها وجود ندارد و تلاش برای عبور محتاطانه از آن قصه روزانه زندگی روزنامهنویسان ایران است. حکایت روزنامه نگارانی همچون یحیی ریحان که در روزهای ابتدایی قرن (9 فروردین 1300) هفته نامه نوروز را منتشر کرد و بهدلیل نوشتن مقاله «غارتگران مفتخر» و حمله به سید ضیا طباطبایی دستگیر و برای تنبیه روانه دارالمجانین (دیوانه خانه) شد. تاریخ مطبوعات ایران در شروع قرن 14 با بگیر و ببندها و فضای حاکم بر روزهای بعد از کودتا و حکومت نظامی کار خود را شروع کرد و چه واضح فرخی یزدی در اسفند سال 1300 در مقالهای در نشریه طوفان به این سیاستها تاخت و در ابتدای آن این شعر را نوشت:«از یک طرفی مجلس ما شیک وقشنگ/ از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ/قانون حکومت نظامی وفشار/ این است حکومت شتر گاو پلنگ» نوشتهای که باعث تهدید او به دستگیری و فرار او به کنسولگری یا به قول آن روزها قنسولگری روسیه ختم شد و در پی آن در 29 فروردین 1301 تعدادی از روزنامهنگاران به سرپرستی موسویزاده یزدی مدیر روزنامه پیکار در مجلس تحصن کردند.
اما در این فضای شروع قرن 14 اولین گام رسمی برای تعیین خط قرمزها برای مطبوعات در سال 1301 و با تصویب «قانون نظارت بر مطبوعات» رقم خورد و چندی بعد نخستین جلسه «محکمه» مطبوعات هم برگزار شد. همچنین در سال 1301 شورای عالی معارف بهعنوان نهاد کنترل مطبوعات از سوی مجلس شناخته شد و همه امور مربوط به مطبوعات را به شورای یاد شده واگذار کردند. شورای عالی معارف 14 اسفند 1301 تصویب کرد که «اشخاص ذیل از مدیری و سردبیری روزنامه و مجله سیاسی ممنوعاند: 1. اشخاصی که رسماً داخل در خدمت دولت یا منتظر خدمتند؛ 2. مدیران و اعضا و معلمان مدارس دولتی.» البته با توجه به تحصنهای پی در پی روزنامه نگاران و مدیران مطبوعاتی نسبت به برخوردهای تند با روزنامهنویسان و نشریاتشان، مجلس در آن سال قانونی برای رسیدگی به جرایم مطبوعاتی با حضور هیأت منصفه تصویب کرد. با همه اینها «ارعاب»، «توقیف»، «شلاق» و «زندان» کلیدواژههای اصلی رفتار حکومت از رضاخان گرفته تا دیگران با مطبوعات بود. سرنوشت افرادی مانند میرزا حسین خان صبا مدیر روزنامه ستاره ایران که در مهر1301 مقالهای در روزنامهاش به چاپ رساند که در آن انتقاداتی نسبت به رضاخان مطرح شده بود و سردار سپه با احضار سیلی محکمی به گوشش نواخته و او را روانه محکمه نظــامی کرد. همچنین زمانی که مشیرالدوله پیرنیا در روزنامه حقیقت، مطلبی درباره اختلاس رئیس قورخانه به چاپ رساند، رضاخان سردار سپه به نخستوزیر پیغام داد: یا دستور توقیف این روزنامه را بدهید یا اینکه میسپارم دیگر به دربار راهتان ندهند.
اما اوج این برخوردهای قهری، تند و نظامی رضاخانی با قتل میرزاده عشقی شاعر، نویسنده و مدیر روزنامه قرن بیستم رقم خورد. عشقی که در شماره 7 تیر 1303 مجموعه مقالات و شعرهایی در مخالفت و ضدیت با سیاستهای رضاخان از جمله «جمهوری رضاخانی» منتشر کرد در خانهاش از سوی دو نفر ترور شد و جان باخت. بهدنبال قتل میرزاده عشقی 12 نفر از مدیران مطبوعات در مجلس تحصن کردند:«تحصن فقط برای احتراز از وقوع در معرض سوء قصدهای محتمل نبوده. این تحصن از برای این است که در عین احتراز از وقوع در معرض خطر حتمی بتوانیم قضیه سوء قصد به رفیق بی گناه خود را تعقیب نموده وموفق شویم که دولت را با نظارت مجلس ملی وادار به کشف جنایت وبه دست آوردن محرکان اصلی آن بنماییم.» خواستههایی که البته در این پرونده و دهها پرونده دیگر برخورد با روزنامهنگاران در قرن 14 ایران بیپاسخ باقی ماند. حکایتهای تلخ روزنامه نویسان ایران به فرخی یزدی، یحیی ریحان، میرزاده عشقی و دیگران در ابتدای سالهای قرن 14 ختم نمیشود بلکه این قصهای بهطول یک قرن و رشتهای با سری دراز است...