جدال خانوادگی مرد چاهکن با قتل پایان یافت
گروه حوادث / کامران علمدهی: مرد خشمگین که در اقدامی هولناک همسرش را با ضربههای جسمی نوک تیز به قتل رسانده بود در حالی دستگیر شده که پیش از این نیز بارها اعضای خانوادهاش را مورد ضرب و جرح قرار داده و تهدید به قتل کرده بود.
به گزارش «ایران»، این مرد 55 ساله که محمدعلی نام دارد نیمه شب چهارم خرداد امسال در حالی که همسرش فاطمه - 48 ساله- را که در خواب بود با جسمی نوکتیز بشدت زخمی کرد، سپس به خانه برادرش رفت و در حالی که خبر مجروح کردن همسرش را به آنها داد از وی خواست کمکش کرده تا بتواند فرار کند.
محمدرضا - داماد خانواده- در تشریح این ماجرا به «ایران» گفت: برادر متهم بعد از شنیدن این خبر بلافاصله با همسرش به خانه آنها رفته و با دیدن پیکر غرق در خون زن برادرش وی را به بیمارستان بافت کرمان منتقل کردند و از آنجا او را به کرمان بردند اما حدود 10 روز بعد فاطمه در بیمارستان شهید باهنر کرمان جان باخت و شوهرش به اتهام قتل بازداشت شد.
این مرد درباره رفتارهای متهم گفت: پدر همسرم چاه کن بود و گاهی نیز برای حفاری به بیابانهای اطراف بافت و کرمان میرفت. اما او رفتارهای عجیبی داشت خیلی زود عصبانی میشد و شروع به تهدید و فحاشی و ضرب و جرح میکرد به نحوی که هیچ یک از اعضای خانواده امنیت جانی نداشتند. پدر همسرم وقتی عصبانی میشد به هیچکس رحم نمیکرد. او یک بار در سال 94 بهخاطر اختلافی که با همسرش داشت با چند ضربه تبر او را بشدت مجروح و راهی بیمارستان کرد. بعد از بهبود نسبی به اتفاق مادر همسرم از او شکایت کردیم اما وقتی پدرزنم از ماجرا آگاه شد یک شب وقتی که خواب بودم با جسمی سخت به من حمله کرد و چند ضربه به سرم زد که بشدت مجروح و راهی بیمارستان شدم. وی در ادامه افزود: چند ماه بعد نیز متهم به خاطر اختلاف با باجناقش او را بشدت مصدوم کرد تا جایی که فک او شکست و چند روزی در بیمارستان بستری بود و بعد از عمل جراحی مرخص شد اما به خاطر تهدیدهای این مرد شرور ناچار شد رضایت دهد.
وی افزود: من و همسرم وقتی دیدیم شکایتهای ما راه به جایی نمیبرد و تهدیدهای پدرزنم هر روز بیشتر میشود ناچار شدیم محل سکونتمان را تغییر دهیم و به روستایی 40 کیلومتر دورتر برویم. با این حال این فرد محل سکونت ما را پیدا کرد و چندباری به سراغ من و خانوادهام آمد تا اینکه ما مجبور شدیم موضوع را به پلیس اطلاع دهیم اما بهخاطر اینکه نزدیکترین پاسگاه انتظامی با محل سکونت ما 25 کیلومتر فاصله داشت در فاصلهای که مأموران به خانه ما برسند او آنجا را ترک کرده بود. داماد این خانواده در ادامه تصریح کرد: این مرد یک بار نیز به خانه خواهر همسرش رفت و با ضرب و شتم او را بشدت مجروح کرد و وقتی پسر 9 سالهاش قصد داشت مانع این کار شود به او هم آسیب جدی رساند و هر دوی آنها همان روز در بیمارستان بستری شدند. اما در مرداد سال 95 و درست زمانی که فکر میکردیم این شخص مجازات میشود حکم منع تعقیب گرفت و دوباره به سراغمان آمد که ما از ترس نمیدانستیم باید به کجا پناه ببریم. شاید باورتان نشود ولی تقریباً همه اعضای خانواده نزدیک این مرد اثری از جای زخمهای وی بر بدنشان وجود دارد که نشان میدهد از سوی او مورد حمله قرار گرفتهاند.
به ما گفتهاند که وی را از نظر روانی تحت بررسی قرار دادهاند و احتمال اینکه وی جزو بیماران کارت قرمز محسوب شود زیاد است که اگر چنین باشد باید در بیمارستان روانی تحت درمان قرار گیرد. حالا چهار فرزند و مادر مقتول خواهان قصاص متهم هستند.
اقدام عجیب برای کسب درآمد
گروه حوادث / مرد جوان برای کسب شهرت و درآمدزایی در فضای مجازی و افزایش فالوور در اینستاگرام عکس های نا متعارف خود را منتشر کرد. سرهنگ نظام موسوی ، سرپرست پلیس فتای فرماندهی انتظامی ویژه غرب استان تهران در تشریح این خبر گفت: مدتی قبل کارشناسان پلیس فتا در جریانرصدهای خود در فضای مجازی با تصاویر نامتعارف مردی در اینستاگرام رو به رو شدند و مأموران تحقیقات خود در این زمینه را آغاز کرده و دریافتند که گرداننده این صفحه، چندین صفحه دیگر را نیز با همین شیوه راهاندازی کرده است. وی با بیان اینکه رسیدگی به این پرونده به طور ویژه در دستورکار قرار گرفت، تصریح کرد: کارشناسان پلیس فتا با انجام اقدامات فنی متهم پرونده را که در یکی از شهرستانهای غرب استان تهران سکونت داشت شناسایی و دستگیر کردند.
متهم گفت: به دلیل مشکلات مالی تصمیم گرفتم راهی برای پولدار شدن پیدا کنم و بهترین راه برای درآمدزایی را در افزایش فالوور در اینستاگرام دیدم و میخواستم با این کار تبلیغ و سفارش جذب کنم. به همین دلیل هم با تهیه عکسهای نامتعارف از خودم و انتشار آن در اینستاگرام به دنبال افزایش فالوور بودم.
سرقت شبانه مردان بیلیارد باز از آرایشگاههای زنانه
گروه حوادث / زن مطلقه بههمراه سه مرد بیلیارد باز، نقشه سرقت از آرایشگاههای زنانه را اجرا میکردند.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اواخر سال گذشته زن جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از ورود سارقان نقاب دار به آرایشگاهش و سرقت اموالش خبر داد و گفت: در آرایشگاه مشغول کار بودیم که ناگهان دو مرد که کلاه به سر داشتند و به صورت هایشان ماسک زده بودند وارد سالن زیبایی شدند و با تهدید چاقو پولهای صندوق و طلاهای مشتریان را گرفتند وقتی یکی از مشتریهایم مقاومت کرد با چاقو به او ضربهای زدند.
راز سرقتهای شبانه
با شکایت زن جوان تحقیقات کارآگاهان برای دستگیری دو مرد نقابدار آغاز شد اما در ادامه کارآگاهان با شکایتهای مشابه دیگری مواجه شدند.
از آنجایی که متهمان سرقتها را در شب انجام میدادند، بازبینی دوربینهای مداربسته به آنها کمک نکرد. چرا که تصویر متهمان و شماره پلاک خودروی آنها قابل رؤیت و پیگیری نبود.
تا اینکه در تحقیقات پلیسی ردپای یک زن در سرقتها بهدست آمد و مشخص شد قبل از همه سرقتها، یک زن بهعنوان مشتری وارد آرایشگاه شده و بدون آنکه کاری انجام دهد، آرایشگاه را ترک کرده است.
آخرین سرقت
بررسیها به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت ادامه داشت تا اینکه یک هفته قبل سرقتی دیگر با همان شیوه از سوی مردان نقابدار انجام شد.
مأموران بلافاصله به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت پرداختند. اینبار اما از آنجایی که سارقان در روز سرقتشان را مرتکب شده بودند مأموران موفق شدند شماره پلاک خودروی آنها را که یک پراید بود و تصاویر متهمان بهدست آورند. شماره پلاک خودروی پراید استعلام و مشخص شد که خودرو مدتی قبل به سرقت رفته است. طبق اطلاعات موجود در پرونده متهمان بهعنوان مسافر سوار خودروی پراید شده و با تهدید راننده با چاقو خودرو را به سرقت بردهاند.
تصویر زن ناشناسی که دوربینهای مداربسته به پلیس داد راز این باند را فاش کرد. کارآگاهان در تحقیقات محلی موفق شدند هویت زن جوان را شناسایی و او را بازداشت کنند. متهم در تحقیقات منکر سرقتها شد، اما مدارک پلیسی باعث شد که زن جوان راز سرقتهای سریالی از آرایشگاههای پایتخت را برملا و سه همدست خود را معرفی کند.
با اعتراف زن جوان، سردسته این باند که صاحب باشگاه بیلیارد بود و دو همدستش بازداشت شده و به جرم خود اعتراف کردند. بهدستور بازپرس ایرد موسی، متهمان در اختیار اداره آگاهی قرار گرفته و تحقیقات در این رابطه ادامه دارد.
گفتوگو با صاحب باشگاه بیلیارد
چرا وارد سرقت شدی؟
در میان افرادی که به باشگاه من میآمدند با بهروز و پژمان بیشتر دوست شدم، آنها از مشکلاتشان گفتند و اینکه وضع مالی خوبی ندارند. البته با توجه به وضعیت کرونا کار و کاسبی من هم کساد شده بود و به سختی میتوانستم هزینههایم را پرداخت کنم. یک شب که در باشگاه نشسته بودیم به جای بیلیارد سفرههای دلمان را برای هم باز کردیم. نمیدانم کدام یکی از ما پیشنهاد سرقت را داد، اما بقیه هم استقبال کردند.
و با چهارمین عضو باند چطور آشنا شدید؟
مهوش از بستگان یکی از همدستانم بود. او از همسرش جدا شده بود و وضع مالی خوبی نداشت. زندگی با دو بچه کوچک نیاز به پول داشت و مهوش برای بهدست آوردن این پول با ما همدست شد.
نقشهتان چه بود؟
مهوش بهعنوان مشتری به آرایشگاهها میرفت و وضعیت محل را بررسی میکرد. اگر اوضاع خوب بود یکی از ما سه نفر بهعنوان راننده داخل ماشین مینشست و دو نفر دیگر با کلاه و ماسک وارد آرایشگاه میشدیم. با تهدید چاقو طلاها و پولهای خانم آرایشگر و مشتریهایش را سرقت میکردیم. اگر مقاومت میکردند هم مجبور میشدیم دست به چاقو شویم.
فکر میکردید دستگیر شوید؟
نه چون ما فکر همه جا را کرده بودیم.
با اموال سرقتی چه میکردید؟
پولها را تقسیم میکردیم و طلاها را هم به یک مالخر میدادیم.
چند سرقت انجام دادهاید؟
به غیر از تهران، در شهرهای اطراف هم سرقت میکردیم فکر کنم حدود 10 مورد بود.
بازی مرگ 2 پسر خاله زیر دیوار
گروه حوادث / ریزش دیوار روی دو پسربچه در ولیکچال دودانگه ساری جان این کودکان را گرفت.
بهگزارش خبرگزاری فارس از ساری، عصر روز جمعه ۲۳ خرداد دو پسرخاله 6 و 7 ساله که سرگرم بازی بودند براثر سقوط دیوار و فروریختن آوار، بهشدت مصدوم شدند که بلافاصله با اورژانس به مرکز درمانی سنگده منتقل شده و سپس به بیمارستان شهدای زیراب اعزام شدند اما بر اثر شدت آسیب به سر این دو نفر جان خود را از دست دادند. زکریا اشکپور سخنگوی مرکز اورژانس مازندران، با تأیید این خبر گفت: این حادثه در روستای ولیکچال اتفاق افتاده بود و مصدومان که دو پسر بچه بودند قبل از رسیدن به بیمارستان جان باخته بودند. تحقیقات برای بررسی علت این حادثه ادامه دارد.
قاتل کارگر نمایشگاه در ایستگاه آخر
گروه حوادث/ مرد جوان که 14 سال قبل دوست و همکارش را به قتل رسانده بود، در زندان رجایی شهر به دار مجازات آویخته شد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ۱۴ اردیبهشت سال 85 جسد مرد جوانی در چاه آسانسور نمایشگاه بینالمللی تهران پیدا شد و پروندهای جنایی را در مقابل تیم تحقیق قرار داد. در بررسیهای اولیه هویت مقتول بهنام مهرعلی، 40 ساله از کارگران نمایشگاه برملا شد. معاینات پزشکی قانونی علت مرگ را اصابت جسم سخت به سر اعلام کرد.
در ادامه بررسیها عامل این جنایت که همکار مهرعلی بود دستگیر شد. امیر که آخرین بار با مقتول دیده شده بود و اختلاف قدیمی او با مقتول انگیزهای شد تا تیم جنایی او را بازداشت کند. امیر بعد از جنایت محل را ترک کرده بود و وقتی مأموران برای بازداشت او راهی شهرستان شدند متوجه شدند او فرار کرده است و همین موضوع فرضیه جنایت را قوت بخشید.
تحقیقات برای دستگیری متهم فراری ادامه داشت تا اینکه یک سال بعد تعقیب تیم جنایی به پایان رسید و متهم جوان دستگیر شد. او در تحقیقات گفت: من و مهرعلی هر دو در نمایشگاه بینالمللی کارگر بودیم اما من بهدنبال کار دیگری میگشتم تا درآمد بیشتری داشته باشم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که قاچاق مواد مخدر انجام دهم ولی برای این کار هم نیاز به پول داشتم. به سراغ مهرعلی رفتم تا از او پول بگیرم اما وقتی درخواستم را مطرح کردم او مخالفت کرد و من بشدت از دست او عصبانی شدم.
متهم جوان ادامه داد: چند روز قبل از حادثه یک میله آهن ۳۰ سانتیمتری خریدم و در طبقه هفتم پارکینگ نمایشگاه بینالمللی که محل استراحتمان بود پنهان کردم. روز حادثه، من و مقتول در استراحتگاهمان تنها بودیم و دوباره موضوع پول را مطرح کردم. اما وقتی جواب منفی داد از شنیدن این حرف بشدت عصبانی شدم و میله آهنی که از قبل خریده بودم را برداشتم. مهرعلی داشت چای میخورد که به او حمله کردم. پس از مرگ مهرعلی ۳۰۰ هزار تومان وجه نقدی را که همراه داشت برداشتم و جسد او را داخل چاه آسانسور انداختم و لوازمش را نیز در گوشهای از خیابان انداختم.
قصاص مرد جوان
با اعتراف متهم به جنایت و بازسازی صحنه قتل، پرونده این جنایت به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و قضات دادگاه کیفری حکم قصاص او را صادر کردند. با تأیید این حکم در دیوانعالی کشور، مدتی قبل وی برای اجرای حکم در زندان رجایی شهر پای چوبه دار رفت اما توانست از اولیای دم مهلت بگیرد. اما پس از اتمام مهلت، چند روز قبل امیر بار دیگر پای چوبه دار رفت و اینبار به درخواست خانواده مقتول وی پس از 14 سال از جنایت به دار مجازات آویخته شد.
دزدیهای شاگرد طلاسازی لو رفت
گروه حوادث / کارگر کارگاه طلاسازی که بیش از 100 گرم طلا سرقت کرده بود از سوی پلیس دستگیر شد.
به گزارش خبرنگار «ایران»، شامگاه بیست و دوم خرداد صاحب یک کارگاه طلاسازی واقع در محدوده بازار به کلانتری 113 بازار مراجعه کرد و اظهار داشت، مدتی است از کارگاه طلاسازی اش مقداری طلا سرقت میشود و سرنخی هم از سارق یا سارقان ندارد.
با ثبت اظهارات شاکی مأموران کلانتری بازار ضمن انجام تحقیقات لازم، محل سرقت را مورد بازرسی و بازبینی قرار دادند و مشخص شد هیچگونه آثار تخریب مبنی بر ورود سارق یا سارقان بهکارگاه مالباخته وجود ندارد؛ برهمین اساس فرضیه داخلی بودن سرقت قوت گرفت و در این خصوص بررسیهای لازم انجام و پساز انعکاس موضوع به مرجع قضایی دستور تحقیقات از کارگران شاغل در کارگاه صادر شد.
در تحقیقات پلیسی، یکی از کارگران بهنام «وحید» اظهارات ضد و نقیضی داشت و دچار دستپاچگی بود که ظن مأموران به وی بیشتر شد، در ادامه تحقیقات پلیسی، کارگر طلاسازی لب به اعتراف گشود و اظهار داشت: مدت 25 روز است که کش رو زنی طلا را از کارگاه انجام میدهم و طلاهای مسروقه را به خانهام واقع در جوادیه انتقال دادهام.
سرهنگ «دوستعلی جلیلیان» سرکلانتر هفتم پایتخت، در این باره گفت: این کارگر 134 گرم و 580 سوت «طلا» به ارزش یک میلیارد ریال از کارگاه کش روی کرده بود که در بازرسی از مخفیگاه متهم طلاها پیدا شد.
مردی با چشمان حادثه ساز - قسمت یازدهم
مرگ در گورستان متروک
محمد بلوری
روزنامه نگار
خانم معلم هنگام جدایی از مرد بدشگون گفت:
-آقا کاظم مواظب خودتان باشید. ممکن است گورکنهای طماع، توی قبرستان قدیمی در روشنی فانوس دنبال گنج بگردند ، احتیاط کنید، به شما صدمهای نزنند.
و به تنهایی راه افتاد. شتاب داشت تا پیش از آنکه تاریکی شدت پیدا کند به اتاقی در مدرسه محل تدریساش برسد. پس از گذراندن دوره دبیرستان، داوطلب شده بود از شهر محل زندگی خانوادهاش به جزیره سفر کند و در آن آبادی به بچهها خواندن و نوشتن یاد بدهد. کاظمخان بدشگون که در آبادی به مرد باران ساز شهرت پیدا میکرد افسار اسبش را به تخته سنگی بست و به طرف قبرستان متروک قدیمی راه افتاد. به پشت دیوار فرو ریخته قبرستان که رسید از بغل دیوار نگاهش به یکی از مردان سیاهپوش «آقابزرگ» افتاد که لب یک گودال با فانوس در دست زانو بر زمین زده بود و در روشنی زرد و یرقانی نگاهش به مردی بود که در گودال حفاری شده به کندن ادامه میداد و با بیل خاکها را بیرون میریخت. در اطراف مرد سیاهپوش کپههای خاک نشان میداد، قاچاقچیانی بارها شبانه با قایق به جزیره رسیدهاند و در این گورستان متروک دست به حفاری زدهاند تا به گنجهایی پنهان دست پیدا کنند که در گذشتههای دور دفن شدهاند.
نقل محفل مردان در چایخانه بازارچه آبادی این بود که در قدیم دزدان و قاچاقچیانی شبانه به این جزیره میآمدند و طلا و جواهرات و اشیای عتیقه را در قبرستان کهنه آبادی دفن میکردند تا روزی برای تقسیم غنایم به جزیره برگردند اما با گذر زمان بسیاری از آنان کشته شدهاند و گنجهای پنهان همچنان در دل این گورستان مدفون ماندهاند.
مرد بدشگون از پس دیوار فرو ریخته، مرد سیاهپوش را دید که با هیجان خاصی به مرد حفار در گودال دستور داد، باز بکن، داریم به چیزی میرسیم مرد! توی آن کوزه شکسته چی هست؟ یا شانس و اقبال... اوه... گنج...
امشب چشمهای آقابزرگ، با دیدن سکهها برق میزند...
عجله کن مرد...
در این هنگام اسب که افسارش به تخته سنگ بسته بود با بیقراری شیهه کشید و یالهای بلندش را پریشان کرد. کاظم بدشگون از ترس پشت دیوار شکسته کمر خم کرد تا خودش را به اسب برساند که مرد سیاهپوش با دیدنش هراسان از جا جست، در پی او دوید و با چوبدستی که در مشتش میفشرد از پشت بر سرش کوبید. کاظم بدشگون با این ضربه از دویدن باز ماند. با قدمی که به عقب برداشت تعادلش را از دست داد و نقش زمین که شد، خون صورتش را پوشاند. آنکه در گودال عمیق زمین را میکند، با واژگونی فانوس روشن بر سرش، وحشت زده کمر راست کرد و چند بار سیاهپوش را صدا زد، اما جوابی نشنید. هراسان از گودال بیرون آمد و با دیدن جسد کاظم به مرد سیاهپوش گفت: وای مرد بیچاره را کشتی؟
سیاهپوش با خشم بر سرش داد زد:
- مردک چاهکن داد و فریاد راه نینداز، بیا دست و پای این مرد بدشگون را بگیریم توی یکی از گودالها خاکش کنیم.
پیرمرد چاهکن که از اضطراب، چانه استخوانی اش به لقوه افتاده بود، پا پس کشید و با حال زاری گفت:
- نه، من دست به مرده این بیچاره نمیزنم. من را اجیر کردهای تو این قبرستان قبرها را زیر و رو کنم که دنبال گنج بگردی اما برایت مرده کشی نمیکنم.
مرد سیاهپوش با خشم پیرمرد را پس زد، هر دو پای جسد مرد باران ساز را گرفت، کشانکشان به داخل قبرستان بردش و درون یکی از گودالهای عمیق که قاچاقچیان در جستوجوی گنج حفر کرده بودند، انداخت. بعد بیل را برداشت و شروع به ریختن خاک روی جسد کرد. با غرش رعد وبرق باران شروع به باریدن کرده بود.
ادامه دارد
قتل خواهر برای ممانعت از طلاق
گروه حوادث / مرد جوان که بهخاطر ممانعت از طلاق خواهرش او را به قتل رسانده بود بزودی در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشود.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از تیرسال97 با فوت مشکوک زنی 37 ساله بهنام لیلا در بیمارستان لقمان تهران آغاز شد.
در حالی که نزدیکان این زن عنوان کرده بودند که لیلا با قرص خودکشی کرده اما کادر درمانی پس از معاینات اولیه اعلام کردند که او به سبب انسداد مجاری تنفسیاش فوت کرده است. این نظریه باعث شد تا پلیس تحقیقاتش را در خصوص شناسایی عامل قتل این زن پی بگیرد.
در مرحله بازجویی دختر این زن که هنوز فکر میکرد مادرش خودکشی کرده، به موضوعی اشاره کرد که به نوعی اولین سرنخ مأموران بود. او گفت: چند وقتی بود که پدر و مادرم با هم اختلاف داشتند. مادرم با مردی بهنام یونس ارتباط پنهانی داشت. من و خواهرم در جریان این موضوع بودیم و بهخاطر اینکه زندگیمان خراب نشود به پدرمان نگفتیم اما مدام از مادرمان میخواستیم که ارتباطش را با یونس خاتمه دهد. اما آن مرد مادرم را تهدید میکرد که یا از پدرم جدا شود یا او پدرم را خواهد کشت و راه سومی هم برای مادرم گذاشته بود که اگر نمیتواند از پدرم جدا شود خودکشی کند.
پساز اظهارات دختر مقتول، یونس بازداشت شد و مورد بازجویی قرار گرفت اما تحقیقات نشان داد که او عامل قتل نبوده است.
تحقیقات ادامه داشت تا اینکه پدر لیلا با مراجعه به اداره پلیس اعلام کرد که او دخترش را کشته است و در توضیح آن هم گفت: چند روز پیش فردی بهنام یونس با من تماس گرفت و تهدیدم کرد که مانع طلاق لیلا از شوهرش نشوم. او تأکید کرد که دخترم را دوست دارد و پس از طلاق لیلا میخواهد با او ازدواج میکند. من از عصبانیت به خانه لیلا رفتم و از او خواستم تا ارتباطش را با یونس تمام کند اما او توجهی به حرفهایم نکرد و بین ما جر و بحث شدیدی درگرفت و من هم با دستم دهانش را گرفتم که خفه شد. پس از اعتراف پدر مقتول وی بازداشت شد و همه اعضای خانواده نیز رضایت خود را اعلام کردند اما مأموران مدتی بعد دریافتند پدر لیلا دروغ گفته و در زمان فوت دخترش در خانه خودش بوده بنابراین دوباره بازجویی را از سر گرفتند تا اینکه مشخص شد قاتل لیلا برادرش حمید بوده است.
وی در اظهاراتش گفت: وقتی موضوع ارتباط خواهرم با مرد غریبه را متوجه شدم به خانهاش رفتم و از او خواستم یونس را فراموش کند اما خواهرم گفت که شوهرش را دوست ندارد و زندگیاش هم به هیچکس ارتباطی ندارد. من هم خواستم جلوی دهانش را بگیرم که خفه شد.
در ادامه پدر حمید در دفاع از پسرش گفت: پس از قتل بهخاطر اینکه پسرم در آستانه ازدواج بود و نمیخواستم دردسری برایش ایجاد شود قتل را گردن گرفتم. البته پسرم از ناموس و حیثیت و شرف خانوادگیمان دفاع کرده است.
این در حالی است که متهم دچار افسردگی شدید شده و باید تحت درمان قرار گیرد. با این حال رسیدگی به این پرونده به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد تا متهم محاکمه شود.