ماجرای فروش خانه مصدق با اسناد جعلی
گروه حوادث / مرد کلاهبردار که با جعل سند خانههای گران قیمت و خالی را در تهران و شهرستانها تصاحب میکرد هنگام تخریب خانه سابق مصدق در نیاوران با شکایت مالک خانه دستگیر و صبح دیروز در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از سال گذشته و با شکایت صاحب یک ویلای 2 هزار متری در نزدیکی فرهنگسرای نیاوران آغاز شد. صاحب ملک در تشریح ماجرا گفت: من تاجر خاویار هستم و در ژاپن زندگی میکنم چند سال قبل این ویلا را که متعلق به مصدق بود از ورثه وی خریدم و وقتی به ایران میآمدم در آنجا ساکن میشدم. در ایامی هم که ژاپن بودم یک سرایدار افغانستانی داشتم که مراقب خانهام بود. چندی قبل این سرایدار به من تلفن کرد و گفت عدهای در حال تخریب خانه هستند.
سرایدارم گفت که چند نفر ناگهان وارد خانه شدهاند و به بهانه اینکه وی معتاد است اورا به کمپ ترک اعتیاد بردهاند و تا ثابت کند که معتاد نیست حدود 10 روز وی را در کمپ نگه داشته بودند اما به محض برگشتن به خانه دریافته عدهای در حال تخریب ویلا هستند. پساز این تماس بلافاصله به ایران برگشتم و متوجه شدم مردی بهنام علیرضا خانه مرا با سند جعلی خریده است.
در ادامه وی احضار شد و ادعا کرد که ملک را بهصورت کاملاً قانونی از فردی بهنام نیما خریداری کرده است. مأموران به سراغ نیما رفتند و او در اظهاراتش گفت: من از خواهر صاحب ملک وکالتنامهای دارم و او از من خواست تا ملک برادرش را بفروشم حتی من 150 میلیون تومان هم بهعنوان پیش پرداخت به خواهر مالک اصلی پرداختم. با این اظهارات مأموران به سراغ خواهر مالک رفتند و مشخص شد که در زمان صدور وکالتنامه وی اصلاً در ایران نبوده و مأموران متوجه شدند که نیما با جعل سند و وکالتنامه اقدام به کلاهبرداری کرده است. پساز آن سابقه نیما رصد و مشخص شد که او چند سال قبل نیز ملکی 6هزار متری را در شمال کشور و ملکی یک هزار متری را در لواسانات به همین شیوه به فروش رسانده و سوابق متهم نشان داد که او با اهدافی سازمان یافته و برنامهریزی شده بهدنبال املاک ارزشمندی است که صاحبان آن علاوه بر متمول بودن در ایران زندگی نمیکردند. در بررسیهای بیشتر معلوم شد که نیما چندی قبل نیز با جعل شناسنامه فردی دیگر دسته چک از بانک گرفته و بیش از 200 میلیون تومان هم چک بیمحل کشیده است.
پرونده سنگین نیما صبح دیروز در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران با چند شاکی مورد بررسی قرار گرفت و در خصوص جرایم ارتکابی احتمالی بیشتر وی نیز تحقیقات در حال تکمیل است.
قناری فروشی که زن ماساژور را کشت
گروه حوادث / مرد جوان که زن ماساژوری را پس از قتل در داخل کانال آب رها کرده بود صبح روز گذشته در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از سال 97 آغاز شد زمانی که مردی با مرکز فوریتهای پلیسی تماس گرفت و اعلام کرد که جسد زن جوانی در داخل یک کانال آب در حومه تهران افتاده است.
مأموران پس از آن به محل رفتند و پس از جستوجو جسد زن را پیدا کردند اما از تماس گیرنده خبری نبود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد که مقتول بر اثر ضربات متعدد به ناحیه جمجمه فوت کرده و دست و پاهایش نیز بر اثر ضربههای سخت شکسته بود. در ادامه تحقیقات مشخص شد که زری -مقتول پرونده- 37 ساله بوده و ردیابی و بررسی آخرین تماسهای تلفنی او نشان داد با فردی به نام صابر ملاقات داشته است.
در ادامه صابر شناسایی و بازداشت شد و در همان ابتدا به قتل اعتراف کرد. این متهم صبح روز گذشته در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
در دادگاه
در ابتدای جلسه محاکمه صابر، برادر مقتول که به نمایندگی از سایر اولیای دم در دادگاه حضور داشت از قضات برای متهم پرونده درخواست قصاص کرد.
پس از آن متهم در جایگاه قرار گرفت و در تشریح ماجرای قتل گفت: من کارمند یکی از شرکتهای مخابراتی بودم و در کنار آن قناریهای خاص پرورش میدادم و در شبکههای مجازی آنها را میفروختم. روزی در حال فعالیت در یکی از شبکههای مجازی بودم که با تبلیغ ماساژ توسط یک خانم مواجه شدم و از سر کنجکاوی با شماره آن تماس گرفتم و پس از توافق اولیه با او قرار گذاشتم.
پس از آنکه زری بهعنوان ماساژور به سر قرار آمد آنقدر وضعیت ظاهری و پوشش نامناسبی داشت که ترسیدم کسی ما را ببیند بههمین خاطر او را سوار خودروام کردم تا از محل دور شویم بین راه هم به او گفتم پشیمانم و از ماساژ منصرف شدهام اما او به یکباره روسری اش را برداشت و شروع به جیغ و داد کرد و گفت که اگر پولش را ندهم آبرویم را میبرد این کشمکش چندباری تکرار شد تا اینکه آنقدر عصبانی شدم که چند ضربه با مشت به سر و صورتش زدم تا ساکت شود. چند لحظه بعد در حالی که فکر میکردم بیهوش شده اما متوجه شدم که او فوت کرده است. بعد در یک لحظه فکر کردم که بهتر است او را در کنار یک کانال آب رها کنم. به همین خاطر زری را داخل یک پتوی مسافرتی گذاشتم و زمانی که قصد داشتم او را کنار کانال رها کنم ناگهان به داخل کانال افتاد و دست و پاهایش هم شکست.
وی در پایان دفاعیاتش گفت: من قصد کشتن او را نداشتم فقط از ترس آبرویم خواستم او را ساکت کنم که این اتفاق افتاد حالا هم از خانواده مقتول حلالیت میطلبم و امیدوارم که من را ببخشند.
پس از این اظهارات قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.
اختلاس مسئول بانک به بهانه پرداخت وام به مشتریان
گروه حوادث / رئیس یک بانک در استان مازندران بهنام مشتریان شعبهاش وام میگرفت و برای خودش خودروهای خارجی و سکه و ارز میخرید.
سردار مرتضی میرزایی، فرمانده انتظامی مازندران در تشریح این خبر گفت: با دریافت گزارشی قضایی مبنی بر اختلاس در یکی از بانکهای غرب استان مازندران موضوع در دستور کار پلیس آگاهی قرار گرفت و کارآگاهان با انجام تحقیقات گسترده پلیسی و اقدامات فنی دریافتند، یکی از مسئولان این بانک با سوءاستفاده از جایگاه شغلی خود بهصورت غیرقانونی 69 فقره پرونده وام بهنام افرادی که اغلب از مشتریان همان بانک بودهاند، تشکیل داده و مبالغ وام را به شماره حسابهایی که از قبل تهیه کرده واریز و با استفاده از کارتهای اعتباری اقدام به خرید خودروهای خارجی، سکه و ارز و زمین کرده است.
سردار میرزایی با اشاره به اینکه، برابر بررسیها و نظر کارشناسان، ارزش ریالی اختلاس 56 میلیارد ریال برآورد شده، افزود: در این ارتباط متهم دستگیر و پس از تشکیل پرونده به مرجع قضایی معرفی و با قرار مناسب بازداشت و روانه زندان شد.
وی گفت که برابر دستورات قضایی تمامی وجوه و اموال منقول و غیرمنقول متهم به اختلاس که با استفاده از وجوه نامشروع تحصیل شده بود، شناسایی و با اقدامات قانونی در حال استرداد و انتقال به حساب دولت است.
دوئل عشقی مرگبار در پل مدیریت
گروه حوادث / دوئل خیابانی دو پسر نوجوان که عاشق یک دختر بودند، با مرگ یکی از آنها پایان یافت.
به گزارش خبرنگار «ایران»، نخستین ساعات بامداد چهارشنبه 7 خرداد مرد جوانی در حال عبور از کنار باغ متروکهای در نزدیکی پل مدیریت در شمال غرب تهران بود که متوجه صدای نالهای شد. او در گرگ و میش هوا ناگهان متوجه پسر نوجوانی شد که خونین روی زمین افتاده است.
مرد جوان بلافاصله موضوع را به پلیس و اورژانس اعلام کرد و تا رسیدن تیم امداد، جمعیت زیادی دور پسر نوجوان جمع شدند. لحظاتی بعد مأموران کلانتری 134 شهرک غرب و امدادگران بالای سر پسر نوجوان رسیدند و در همین حال صدای فریاد زن جوانی به گوش رسید که مدام میگفت: بالاخره پسرم جانش را به خاطر این دختر داد.
با اظهارات زن جوان، هویت پسر زخمی نیز برملا و بلافاصله او به بیمارستان منتقل شد. سهیل از ناحیه ران پا، بازو و قلب بشدت خونریزی داشت و همین موضوع باعث شد تا ساعاتی بعد از انتقال به بیمارستان تسلیم مرگ شود.
گزارش یک قتل
بهدنبال مرگ سهیل، ساعت 8:09 صبح چهارشنبه، گزارش این جنایت از سوی مأموران کلانتری شهرک غرب به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. در نخستین گام تحقیق مادر سهیل گفت: پسرم قربانی عشقش شد، او مدتی است که با پدرام، پسری همسن و سال خودش اختلاف پیدا کرده است. سهیل برای من زیاد حرف نمیزد اما از صحبتهایش متوجه شدم که دل به دختری بسته است و درگیریاش هم با پدرام سر همین دختر بود. شب حادثه عصبانی و هراسان بعد از یک تماس تلفنی که به نظرم با پدرام بود، خانه را ترک کرد. نگرانش شدم و چندین بار با تلفن همراهش تماس گرفتم اما پاسخ نداد. ساعت حدود دو بامداد بود که از پسرم خبری نشد و من نگران و دلواپس به خیابان رفتم تا شاید خبری از او بگیرم. یکدفعه در کنار باغ متروکهای در زیر پل مدیریت متوجه جمعیتی شدم. خودم را به آنجا رساندم و با بدن نیمه جان پسر 17 سالهام روبهرو شدم.
دستگیری متهم نوجوان
با اطلاعاتی که زن جوان در اختیار تیم جنایی قرار داد، بلافاصله آنها راهی خانه پدرام در محدوده اتوبان باکری شده و پسر 17 ساله را در خانهاش دستگیر کردند. پدرام در تحقیقات اولیه به درگیری خونین و قتل سهیل اعتراف کرد. باتوجه به اینکه سن متهم زیر 18 سال بود به دستور بازپرس شفیعی از شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران، پرونده او برای رسیدگی به دادسرای اطفال فرستاده شد.
گفتوگو با متهم
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
قصدم قتل نبود، میخواستم با سهیل صحبت کنم تا دست از سر دختر مورد علاقهام بردارد. من عاشق محیا هستم، وقتی فهمیدم سهیل نیز عاشق او شده زنگ زدم و از او خواستم دست از سر محیا بردارد. اما او اصلاً به حرفهای من توجه نمیکرد.
چرا درگیر شدید؟
تماسهای تهدیدکننده من بیفایده بود و برای همین تصمیم گرفتم با او رودررو صحبت کنم. با هم در باغ متروکهای حوالی پل مدیریت قرار گذاشتیم. باور کنید قصدم کشتن او نبود فقط میخواستم او را راضی کنم که دست از سر محیا بردارد.
پس چرا با خودت چاقو بردی؟
چاقو مال من نبود. درگیری ما که بالا گرفت سهیل چاقویی را بیرون آورد، در درگیری چاقو از دستش روی زمین افتاد. هوا تاریک بود و من خیلی عصبانی بودم. در یک لحظه چند ضربه به او زدم به خودم که آمدم متوجه شدم که سهیل خونین روی زمین افتاده است. ترسیده بودم و پا به فرار گذاشتم.
با محیا چطور آشنا شدی؟
در یک گروه تلگرامی آشنا شدم. همسن و سال خودم است تا به حال هیچ دختری را به اندازه او دوست نداشتم. میخواستم با او ازدواج کنم اما سهیل با حضورش تمام نقشههای مرا بهم زده بود. زندگی من و سهیل به خاطر یک عشق نابود شد.
گروه حوادث / مأمور وظیفه شناسی که هنگام مأموریت کیفی حاوی 500 دلار پیدا کرده در تلاش است تا صاحب کیف را پیدا کند.
بهگزارش خبرنگار جنایی «ایران»، چند روز قبل معاون عملیات کلانتری 126 تهرانپارس بههمراه همکارانش راهی پارک پلیس شد تا به پاکسازی پارک از وجود اراذل و مزاحمان بپردازند، اما هنگام گشت کیف پولی حاوی 500 دلار پیدا کرد.
سرگرد رضا تراز در رابطه با این موضوع به خبرنگار «ایران» گفت: پارک پلیس یکی از بزرگترین پارکهای منطقه است و به همراه همکارانم برای نظارت به آنجا رفته بودیم.
تعدادی موتور سوار به پارک آمده بودند و با حرکات تک چرخ و نامتعارف مزاحم مردم شده بودند. در هنگام گشت بودم که در میان شمشادها چشمم به یک کیف پول خورد.
او ادامه داد: کیف پول را برداشتم داخل آن 500 دلار، 27 هزار تومان پول و یک کارت معافیت از خدمت بهنام مرد جوانی بود. کیف را بلافاصله به کلانتری برده و تحویل رئیس کلانتری دادم.
من 30 سال است که در پلیس خدمت میکنم و حدود 4 ماه دیگر بازنشسته میشوم. در تمام این سالها هرگز اجازه ندادم کسی به مال و ناموس مردم بد نگاه کند و خودم نیز همیشه تلاش کردم دست و نگاهم را پاک نگه دارم. در این چند روز خیلی تلاش کردم صاحب کیف را پیدا کنم اما موفق نشدم از بانکها استعلام گرفتیم تعدادی شماره تلفن بهدست آوردم که همه مدعی شدند چنین شخصی را نمیشناسند. یک تلفن همراه هم بهدست آوردیم که تا به حال موفق به تماس نشدهام.
سرهنگ بهزاد هادیپور، رئیس بازرسی پلیس پیشگیری تهران نیز از مأمور پلیس که در یک اقدام انساندوستانه کیف پول با دلارهای کشف شده را به رئیس کلانتری تحویل داد تا صاحبش را پیدا کنند تقدیر و تشکر کرد.
مردی با چشمان حادثه ساز - قسمت هشتم
فاجعه جنونآمیز
محمد بلوری
روزنامه نگار
آن روز دکتر صادقی پساز معاینه بیماران و نوشتن نسخههایی کیف چرمی کهنهاش را برداشت و همراه زن راه افتاد. گذشتن از میان جمع مردم، چندان دردسر ساز نبود. دکتر با بیان آنچه در گورستان برای زن همراهش اتفاق افتاده بود، توانست خشم و خروش آنها را فرو بنشاند و پراکندهشان کند. بانو آیا نمیتوانستی پسرت را بهدرمانگاه بیاری؟ با دقت بیشتری میشد معاینهاش کرد. زن در جواب این پرسش دکتر صادقی گفت:
- نه آقای دکتر، گاهی جنون بهسرش میزنه به آدم حمله میکنه. آشنا و غریبه نمیشناسه!
چند سالش هست خانم؟
- 20 ساله است.
چند وقت است که اینطور شده؟
- 10روز پیش بود. آن روز وقتی بهخانه رسید دیدم رنگ به صورتش نیست. گفت در حاشیه جنگل دو سه سگ ولگرد بهطرفش حمله کردند و یکی از سگها پرید روی سرش و دستش را گاز گرفت. جای دندانهای سگ روی بازویش بود.
آه... سگ؟ نکنه هار بوده؟ در این مدت 10 روز حالش چطور بوده؟
در چشمهای زن سایه نگرانی اندوهباری نشست.
چند روزی میدیدم سر میان خیمه دو زانویش گذاشته و انگار به گلقالی زلزده. بعد از سردرد مینالید و مرتب به سرفه میافتاد.
دکتر پرسید: سرفه چطور. احساس خفگی نمیکرد؟
- زن جواب داد: چرا آقای دکتر، دیگر به غذا میلی نداشت و اشتهایش را از دست داده بود.
- درد عضلانی نداشت؟ گلو درد چطور؟
همینطوره آقای دکتر. انگاردر محل گازگرفتگی احساس درد و سوزش شدیدی میکرد و بهزحمت آب دهانش را قورت میداد.
از میان لبهای دکتر زمزمه نگرانآوری بهگوش زن خورد. با نگاه بیمناکی پرسید:
- چی گفتید آقای دکتر؟ بیماری هاری؟ سگها هار بودند...؟
دکتر صادقی پشیمان از آنچه بیاختیار به زبان آورده بود آه کشید.
- گفتم نکنه بیماری هاری باشه. البته بهدقت باید معاینهاش کنم.
رسیده بودند به در خانهای در ته یک کوچه بنبست.
حالا وضعش چطوره خانم؟ رفتارش؟
- خیلی نگرانکننده آقای دکتر. بلکه وحشت آور! بهحال جنون که میرسه من را هم نمیشناسه.
هی با حرکات ترسآوری چنگ به زمین میزنه و مثل افراد جنون زده گرفتار توهم و جنون میشه، کف از دهانش بیرون میزنه و زبانش بند میآد. گنگ و منگ... هرچیزی را میخواد گاز بگیره... و میخواد به همه حمله کنه...
و دکتر صادقی بیمناک از بیماری هاری و سرایت آن به جانوران پستانداری چون گاو و گوسفند، سگ و گربه در آبادی با خود فکر کرد، سرایت این بیماری به انسانها و حشتناکخواهد بود. خدا کند بیماری هاری نباشد.
وارد خانه که شدند، زن در بسته یک اتاق را نشان داد وگفت:
- در همین اتاق نگهش داشتهایم آقای دکتر. اول خدا بعد امیدواریم شما این بچهام را نجات بدهید. اما اجازه بدهید من وارد اتاق نشوم. از دیدنش جگرم کباب میشه.
دکتر صادقی وارد اتاق شد. برای چند لحظه پای در ایستاد و به دقت نگاهی به جوان کرد یک طناب به گردنش بسته شده و سر دیگرش را به دستگیره پنجره گره زده بودند. درازای طناب چند وجب بود طوری که به جوان اجازه نمیداد پیش از یک قدم پیش بیاد. زخمهایی از گاز گرفتگی یک سگ روی ساق پاهایش پیدا بود. شیارهای خونینی جای فرو رفتگی دندانهای حیوان را نشان میداد و دکتر میدانست ویروس مرگبار هاری که در بزاق حیوان پنهان شده معمولاً از راه گاز گرفتگی به انسان منتقل میشود و سپس ویروسهاری با ورود به زخمها و عبور از بافتها، از طریق اعصاب محیطی به سمت سیستم عصبی مرکزی انتقال پیدا میکند و پس از تکثیر از راه سیستم عصبی مرکزی وارد بزاق میشود، بنابر این حاملان ویروس میتوانند با گاز گرفتن یا از راه بزاق، بیماریهاری را به افراد انتقال بدهند که در صورت ظاهر شدن عوارض این ویروس، مرگ بیمار حتمی خواهد بود.
بیماران مبتلا به هاری تا رسیدن مرگ، مراحل دردناکی را باید بگذرانند.
مرحله اول با سرفههایی پیاپی و خشکی گلو، تب و درد شدید سر عضلانی آغاز میشود. سپس بیمار به سرفههای پیاپی، خشکی گلو، افزایش تحریک پذیری، علائم تشنجی، تب، کاهش اشتها، احساس تهوع و گلو درد دچار میشود و بالاخره به صدا و نور حساسیت شدیدی پیدا میکند. در این مرحله فرد در خود فرو میرود و واکنش تندی از خود نشان نمیدهد.
اما در مرحله نهایی، همچون کسانی که گرفتار جنون شده اند، دراضطراب و وحشت به سر میبرند و دست به رفتار خشونتآمیز میزنند. انگار از دهانشان کف بیرون میزند، عضلات صورتشان فلج میشود و سرانجام با مشکلات تنفسی به آستانه مرگ میرسند. در حالی که با میل به حمله و گاز گرفتن هرچه که به چنگشان میافتد، جان میدهند.
جنون هاری در آبادی اینگونه آغاز شد... ادامه دارد
پرونده قتل دختر دانشجو دوباره رسیدگی می شود
گروه حوادث /پسر جوانی که حدود 7 سال قبل دختر دانشجویی را به قتل رسانده بود هفته آینده در شعبه پنجم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه خواهد شد. بهگزارش خبرنگار «ایران»، آرمان که در اسفند سال 92 به اتهام قتل دختری به نام غزاله دستگیر و پس از اعتراف به قتل از سوی دادگاه به قصاص محکوم شد با نقض حکم از سوی دیوان عالی کشور بار دیگر و پس از گذشت حدود 7 سال روز یکشنبه 18 خرداد در شعبه پنجم دادگاه کیفری محاکمه خواهد شد. این در حالی است که چند ماه قبل آرمان برای اجرای حکم اعدام به پای چوبه دار برده شد اما با مهلتی که پدر و مادر غزاله به وی دادند بار دیگر به زندگی برگشت. پدر و مادر مقتول که هنوز جسد دخترشان پیدا نشده است به آرمان مهلت دادند تا بگوید جسد غزاله را چه کرده است اما وی با وجود آنکه در روزهای نخست دستگیری اش به قتل غزاله در خانه شان اعتراف کرده و گفته بود جسد را داخل سطل زباله انداخته است حالا مدعی است که مرتکب قتل نشده است.
مرگ راننده تانکر حمل سوخت در آتش
گروه حوادث /واژگونی یک دستگاه تانکر با 20 هزار لیتر مواد سوختی روی پل جاجرود جان راننده را گرفت. این حادثه حدود ساعت 6 صبح شنبه در جاده دماوند رخ داد و یک دستگاه تانکر هنگام عبور از روی پل جاده قدیم ناگهان واژگون شد بعد از این واژگونی تانکر آتش گرفت و راننده که داخل کابین خودرو محبوس شده بود، در اثر سوختگی زیاد جان خود را از دست داد. سرهنگ سیاوش محبی- رئیس پلیس راه شرق استان
تهران - خستگی و خواب آلودگی و ناتوانی در کنترل تانکر را علت اولیه واژگونی و حریق تانکر حامل سوخت در جاجرود دانست و گفت: خروج حجم بالای مواد سوختی از تانکر باعث شد فضای اطراف خودرو هم شعله ور شده و منطقه دچار آسیب شود. وی گفت: علت دقیق این حادثه نیز پس از انجام اقدامهای کارشناسی اعلام میشود.