«باغ آلبالو» پیشنهادی برای خانهنشینی این روزها
این روزها که اول و آخر اغلب خبرها به توصیههایی درباره خانه ماندن و رعایت نکات ضروری ختم شده تماشای «فیلم-تئاترها»می تواند پیشنهاد خوبی باشد، یکی از فیلم تئاترهایی که این روزها روی اغلب اپلیکیشنهای نمایش فیلم در دسترس است، «باغ آلبالو» نمایشنامهای از آنتون چخوف، نمایشنامه نویس و نویسنده مشهور روسی ست که آن را آخرین نوشتهاش میدانند. «باغ آلبالو» حکایت زن اشرافزاده روسی ست که باغ خانوادگیشان به علت قرض در گرو بانک است. برای این خانواده روس مقروض دیگر چارهای نمانده جز اینکه در انتظار به حراج رفتن معدود باقی ماندههای خاطرهانگیز خود باشند. جالب است بدانید این نمایشنامه تنها یک سال بعد از انتشار آن، در سال 1904 به تئاتر هنری مسکو و به کارگردانی «کنستانتین استانیسلاوسکی» به روی صحنه رفته است. استانیسلاوسکی که عمده شهرتش را مدیون تأثیری ست که بر فنون بازیگری گذاشته، «باغ آلبالو» چخوف را بهعنوان یک تراژدی کارگردانی کرده و این در حالی ست که خود چخوف از آن بهعنوان کاری کمدی یاد کرده است. در کشور خودمان اکبر زنجانپور از جمله کارگردانهایی ست که آن را به روی صحنه برده است. این نویسنده و کارگردان تئاتر کشورمان سالها پیش، در بحبوحه جنگ هم درصدد به روی صحنه بردن «باغ آلبالو» در تالار وحدت برمی آید که بمباران به او اجازه نمیدهد و بعد از گذشت سالها بالاخره این نمایشنامه چخوف را حدود سه سال پیش به روی صحنه برد. آن طور که در نقد این نمایشنامه نوشتهاند شما در مطالعه کتاب یا تماشای کار ضبط شده صحنهای آن با اثری روبهرو میشوید که برخوردار از شخصیتهایی ست که نه مبارزه میکنند و نه شکست میخوردند. عجیبتر آنکه حتی در مقام دفاع از خود هم برنمی آیند و در برابر حل مشکلات هم تلاش خاصی به خرج نمیدهند. آنان با وجود همه اهمیتی که برای حفظ این باغ خانوادگی قائلند کاری نمیکنند و با صبوری به انتظار اتفاقاتی مینشینند که مشکلات مالی پیش روی آنان گذاشتهاند. این نمایشنامه در جای جای خود برخوردار از معنای مختلفی که به جامعه روسیه آن دوران پیوند خورده است و از این بابت با قدری مطالعه قادر به درک بخشی از جامعه و فرهنگ این کشور پهناور هم خواهید بود.بنابراین در فرصت پیش رو میتوانید به مطالعه کتاب یا فیلم- تئاتر آن بنشینید.
گفتوگو با سیامک گلشیری به بهانه انتشار «میدان ونک، یازده و پنج دقیقه»
نویسندهای میماند که با مخاطب صادق باشد
مریم شهبازی
خبرنگار
تنها کمتر از یک ماه از انتشار «میدان ونک، یازده و پنج دقیقه» میگذرد، مجموعه داستانی از سیامک گلشیری که در همین مدت کوتاه چاپ دوم آن هم در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. البته این نویسنده و مدرس داستاننویسی آثار دیگری هم آماده انتشار دارد، از جمله جلد دوم مجموعه رمان چهار جلدی «گورشاه» که در شرایط فعلی کار نشر آن به تعویق افتاده است. توضیحات بیشتری درباره این مجموعه داستان را در گپ و گفتی که با سیامک گلشیری داشتیم میخوانید.
از «میدان ونک، یازده و پنج دقیقه»، مجموعه داستان تازهای که از شما منتشر شده بگویید؛ اینکه در بردارنده چند داستان است و با چه ساختار و موضوعی منتشر شده؟
این مجموعه دربردارنده هجده داستان کوتاه است که مجموع آنها 280 صفحه میشود. داستانهای این مجموعه مستقل از یکدیگر هستند و آن طور نیست که شاهد تکرار برخی کاراکترها یا اتفاقات در آنها باشید. در این کتاب هم سبک و سیاق خودم را دنبال کردهام، با این حال برخی داستانهای این مجموعه را میتوان تجربههای تازهام دانست. بهعنوان نمونه در همین مجموعه، داستان «جناب نویسنده» در حال و هوایی پست مدرن و شاید تا اندازهای هم رئالیسم جادویی نوشته شده است. هر چند که این نخستین داستانی نیست که در این سبک نوشتهام و پیشتر هم در «رژ قرمز»، نخستین مجموعه داستانیام، اثری به سبک رئالیسم جادویی با عنوان «مهمان هر شب» نوشتهام. غالب داستانهای این مجموعه در حال و هوایی رئال نوشته شدهاند؛ در میان این هجده نوشته، یک داستان بلند هم جای گرفته که «لیلیومهای زرد» نام دارد و حدود پنجاه صفحهای میشود.
هیچ ویژگی مشترکی، اعم از جغرافیا یا مضمون خاصی میان داستانهای این مجموعه وجود ندارد؟
با وجود تأکیدی که بر استقلال داستانها از یکدیگر دارم نکات مشترکی میان آنها وجود دارد؛ از جمله اینکه همه آنها در حال و هوایی رئال نوشته شدهاند. آنچنان که امکان همذات پنداری با شخصیتهای آنها برای مخاطبان ممکن است. عمده علاقهمندی من به موضوعاتی ست که شاید برای خیلیها چندان مهم نباشد اما در بطن زندگی واقعیمان در جریان است. شخصیتهای این داستانها آدمهایی هستند که اطرافمان میبینیم و چه بسا که درباره زندگی خودمان هم صدق پیدا کند. از سوی دیگر اغلب داستانهای این مجموعه در جغرافیای تهران به تصویر کشیده شدهاند که شاید آن را هم بتوان از دیگر ویژگیهای مشترک آنها دانست. نکته دیگری که شاید بد نباشد به آن اشاره کنم موقعیتهای خاصی است که گریبان شخصیتهای داستانها را میگیرد، شرایطی بحرانی که منجر به روایتهایی برخوردار از نگاه روانشناختی میشود که پیش روی شما قرار میگیرند. از سوی دیگر داستانهای این مجموعه همگی طبق روال دیگر نوشتههای من مملو از دیالوگ هستند.
و دلیل توجهی که به دیالوگنویسی دارید چیست؟
گمان میکنم نوشتههای برخوردار از دیالوگ قدرت بیشتری در برقراری تعامل با مخاطبان دارند چراکه به نوعی تبدیل به سوم شخص عینی میشوند. داستانی که حالت دوربین شکل پیدا میکند و مخاطب به ذهن شخصیتها راه پیدا میکند، در این سبک شخصیتها خودشان به حرف میآیند و از زندگیشان به ما میگویند و از طرفی نویسنده هم از امکان بیشتری برای بیان پیچیدگیهای روابط میان آنها برخوردار میشود.
این داستانها عموماً تخیلی هستند یا برگرفته از ماجراهای واقعی؟
اتفاقاً این سؤالی ا ست که اغلب حاضران در مراسم رونمایی کتاب از من میپرسیدند و جالب است که بگویم بخش عمدهای از آنها برگرفته از واقعیت هستند. اغراق نیست اگر بگویم که بخش عمدهای از زندگی خود من در خلال نوشتههایم در جریان است. همان داستان «لیلیومهای زرد» که در چند سؤال قبل به آن اشاره شد دو قسمت دارد، حدود شصت درصد از بخش ابتدایی این داستان واقعی ا ست.
اتفاقاً میخواستم از این بپرسم که مخاطبان با مطالعه این داستانها تا چه اندازه با خود واقعی سیامک گلشیری آشنا میشوند؟
تا اندازه زیادی. بخش عمدهای از ماندگاری نام و آثار نویسندگان در گرو این است که مخلوقات ادبیشان تناقضی با خودشان نداشته باشد. در ارتباط با دیگر آثار هنری هم چنین است؛ شما تصور کنید مردم آثار نویسندهای را بخوانند و با آن ارتباط بگیرند اما به محض مواجه شدن با خود فرد متوجه تفاوتی شوند که میان نوشتهها و خود او وجود دارد. برای مخاطبان این به معنای دروغ است و همین منجر به کنار گذاشتن کتابهای نویسندگان مذکور میشود. بهترین مثال این گفته را میتوان در نوشتههای زنان نویسنده دید، آن دسته از نویسندگان زنی که با وجود محدودیتهایی که در جامعه ایرانی با آن روبهرو هستند از خود واقعیشان مینویسند بیشتر از دیگران با استقبال مخاطبان روبهرو میشوند. هر چند که به هر حال این مسأله چندان جنسیت سرش نمیشود و درباره مردان نویسنده هم حکم میکند. البته بحث دروغ و تخیل فرق دارد و نباید آنها را به اشتباه یکی دانست، دروغ این است که نویسنده فردی غیر از آن کسی که هست را به مخاطبان نشان بدهد.
این هجده داستان در فواصل زمانی مختلفی نوشته شده؟
بله، این داستانها حاصل سالهای بسیاری است که برای خلق آنها صرف کردهام و آنگونه نیست که بگویم در دو یا سه سال آنها را نوشتهام.
طی ماههای اخیر نخستین جلد از چهارگانهتان هم منتشر شده، از این مجموعه هم بگویید.
این مجموعه رمان چهار جلدی «گورشاه» نام دارد که جلد نخست آن با عنوان «دختران گمشده» طی ماههای اخیر منتشر شده است. مجموعهای فانتزی است که داستان آن از تهران آغاز میشود و به جهانی کاملاً خیالی ختم میشود. نوشتار این مجموعه به گونهای است که تنها مخاطبان نوجوان را شامل نمیشود و بزرگسالان هم میتوانند خواننده آن باشند. دختران گمشده هم تقریباً رمان پرحجمی است و در 250 صفحه با همکاری نشر افق منتشر شده که چاپ دوم آن به تازگی روانه کتابفروشیها شده است. جلد دوم آن هم به اسم«به سوی قلمرو شاه یوناس» نیز آماده انتشار است که بهدلیل شرایط پیش آمده چاپ آن به آن طرف سال موکول میشود. کار تألیف قسمت سوم هم به پایان رسیده و در مرحله ویرایش است. جلد سوم هم به احتمال با فاصلهای چند ماهه بعد از جلد دوم در دسترس علاقه مندان قرار میگیرد. این روزها مشغول نوشتن جلد چهارم این مجموعه رمان هستم. ویژگی مشترک این چهار رمان موضوعی است که از همان قسمت نخست آغاز میشود و داستان را تا آخر پیش میبرد.
و در آخر توصیه شما بهعنوان یکی از اهالی کتاب برای این روزها چیست؟
امیدوارم مردم ضرورت قرنطینه خانگی را جدی بگیرند و از رفت و آمدهای غیرفوری پرهیز کنند، حالا که کار از کار گذشته و آن بایدهایی که در قرنطینه قم باید رخ میداد انجام نگرفته است. پس خودمان دست به کار شویم، خانه بمانیم و از این فرصت هم برای مطالعه و تماشای فیلم استفاده کنیم. اگر مردم هنوز متوجه وخامت گسترش و تبعات این بیماری نشدهاند باید از برخی اجبارهای قانونی استفاده کرد، تا جایی که در فضای مجازی و خبرها خواندهام گویا در روسیه برای افراد مبتلا یا حتی مشکوک به بیماری که قرنطینه خانگی را رعایت نمیکنند تا پنج سال زندانی شدن در نظر گرفتهاند.
پیشنهاد خواندن دو کتاب برای گذراندن ایام کرونا
فردا ما را نجات خواهد داد
سیدعلیرضا میرمصطفوی
نویسنده
شاید بعضی بگویند ادبیات و داستان برای روزهای سرخوشی و آرامش است؛ لم دادن کنار بخاری و ورق زدن کتاب مورد علاقهمان، کسی منکرش نیست، اما به نظر میرسد ادبیات «بیشتر» برای دوران ناخوشی است، ادبیات محصول رنج است و به دوران سختی که احتمالاً در آن زاده شده، بیشتر تعلق دارد. رنجها، بیماریها، ناکامیها، دردها و کمبودهایی که ما آنها را یگانه میپنداریم؛ قبلتر بارها و بارها در کتابها تکرار شده و بر سر انسانها و سرزمینهای مختلف فرود آمده، تحمل شده و از سر گذشتهاند. دنیا نسبت به احوال ما بیتفاوت است و دیگر وقتش شده بفهمیم که فقط همدیگر را داریم و داستانهایمان را. این روزها بهتر است به کتاب پناه ببریم و سعی کنیم دردمشترک را همه با هم از سر باز کنیم. از امریکای جنوبی تا الجزایر داستانها در کنار دعوت به شناخت و تقابل با درد و رنج، امید را هم القا کردهاند. فقط کافی است زبان مشترک قصهها را بفهمیم. آنها قدیمی نمیشوند و به مکانی خاص تعلق ندارند و همگی از فردایی میگویند که ما را نجات خواهد داد.
عشق در زمان وبا/گابریل گارسیا مارکز/ بهمن فرزانه
عشق در زمان وبای گابریل گارسیا مارکز زاده نیمه تاریک و دوران ناخوش و درگیر رنج و درد دنیاست.
داستان در شهری تاریخی در حوزه دریای کارائیب در سالهای آخر سده نوزده و سالهای ابتدایی سده بیستم میلادی در حالی که کشورهای امریکای لاتین در آتش جنگهای داخلی میسوزند و دسته دسته انسانها بر اثر وبا دفن میشوند، رخ میدهد. مارکز میداند پس از موفقیت چشمگیر صد سال تنهایی وقتش شده از موضوعی شخصیتر بنویسد؛ عشق.
مارکز در خاکی بزرگ شده که بیشتر محققان عشق و محبتورزی را جزئی جدا نشدنی از فرهنگ آن میدانند. مارکز وبا و مرگ و میرهای ناشی از آن را دیده و احتمالاً به نظرش رسیده با عشق و وبا در کنار هم میتواند داستان ستودنی دیگری را تعریف کند، که البته درست فکر میکرده.
عشق در زمان وبا با مرگ شروع میشود و با جریان بیانتهای زندگی پایان میگیرد؛ فلورینتو آریزا در زمانی که اکثر مردم بهخاطر وبا به سرعت جان خود را از دست میدهند، دچار مرض سختتر و فرسایندهترِ عشق میشود؛ عشقی که بیش از پنجاه سال جانش را میخورد و ذرهذره از زندگی دورش میکند.
مارکز برای بیان این رابطه و نشان دادن عمق اثرگذاری آن از بهترین کلمات، توصیفها و خردهروایتها استفاده میکند. داستان از سالهای پایانی این رابطه شروع میشود و به آغاز خود برمیگردد؛ ماجرایی که با مرگ شروع شده با زندگی پایان میگیرد و این جهانی است که مارکز به آن معتقد است و آن را سرشار از امید پایان میدهد:فلورینتو و معشوقش پس از نیم قرن در یک کشتی با هم تنها میشوند و تصمیم میگیرند پرچم زرد وبا را بالا برده تا کسی تا آخر مسیر رودخانه، که امیدوارند همیشگی باشد، مزاحمشان نشود و این همان اعتقادی است که آنها را از مصیبت نجات داد؛ اعتقاد به اینکه این زندگی است که جاودانه است؛ نه مرگ.
اینکه اگر از ابتدا با یکدیگر بودند، وبا که هیچ، مرگ را هم شکست میدادند.
طاعون/آلبرکامو/رضا سیدحسینی
طاعون آلبرکامو در سال 1947 چاپ شد و داستان شهر وهران در شمال غرب الجزایر است که با توصیف کوتاهی از وضع زندگی مردم شروع میشود و زود به سراغ اصل مطلب میرود؛
چند مرگ شبیه به هم و زیاد شدن تعداد موشها، دکتر کاستل و دکتر ریو را قانع میکند تا مرضی مسری را پیشبینی کنند و آن را طاعون تشخیص دهند. با سستی مسئولان برای واکنش، طاعون در شهر گسترش مییابد و وضع قرنطینه، اعلام میشود.ملاقات بعدی عاشق و معشوقهای دورمانده از هم به زمانی نامعلوم موکول میشود و زنده ماندن یا نماندن، دغدغه اصلی تمام مردم شهر میشود؛ یا همه با هم نجات مییابند، یا همگی در کنار هم دفن خواهند شد.
طاعون روایت یک تلاش دسته جمعی ضد یک «مرض مسری مرگبار» و «مصیبتی مهلک» است که هرگز دست از سر ما بر نخواهد داشت.
کامو راه حل عبور از بحران و پشت سر گذاشتن این مصیبت را در تلاش و عصیان عدهای انسان شریف میداند، که هر کدام با هر اعتقاد و مرام و مسلکی تلاش میکنند به این رنج همهگیر، معنا بدهند و زندگی را به جامعه برگردانند:
دکتر ریو بر حسب وظیفه و انسان دوستیاش، پانلو با انگیزه دینی، گرا بهخاطر فرار از تنهایی و هر فرد دیگری با انگیزه و اعتقاد شخصی خود، دست به مبارزه علیه طاعون میزند؛ نتیجه این همبستگی و تلاش، ریشهکن کردن طاعون است.بهنظر میرسد طاعون کتابی است در ادامه راهی که خود کامو در بیگانه آن را آغاز کرده، پی بردن به پوچی جهان و مبارزه علیه آن برای یافتن معنا.کامو در نامهای به رولان بارت درباره طاعون مینویسد:
«در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بیگفتوگو گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.»
طاعون با تمام فراز و فرودش برای ما درسهایی گرانبها دارد؛ اینکه تجربه ما در دوران رنج به ما این را میآموزد که در انسانها چیزهای ستودنی بسیار بیشتر از چیزهای نکوهیدنی است و این تلاش، شهامت و شرافت افرادی که حتی در معرض خطر نیستند، به نفع مردم طاعونزده است که ما را از مهلکه خارج خواهد کرد.در نهایت کامو میدانست قصهای که باید بگوید قصه مبارزه نهایی نیست بلکه قصه همان مبارزه علیه پوچی زندگی، ظلم و هر چیز دیگریست که میخواهد ما را سرافکنده کند. ما قدیس نیستیم اما حاضر هم نیستیم در برابر مصائب سر فرود آوریم.
این دوران خواهد گذشت و زندگی دوباره جریان مییابد اما باید حواسمان باشد که «شادمانی همواره در معرض خطر است.»
سایت آمازون کتابهای مبلغ ایدئولوژی نازیسم را بهدلیل هجمههای فراوان علیه فروش این گونه از کتابها متوقف کرد.
نشر نی و نشر مرکز، طی اطلاعیـــــــهای، از علاقهمندان خواستند که در شرایط بحرانی این روزها، کتابهای مورد نیاز خود را بهصورت تلفنی به کتابفروشیهای محله خود سفارش دهند.
مدیر یکی از موزههای ایتالیا که بهدلیل شیوع ویروس «کرونا» تعطیل شده است، سعی دارد بازدید از نمایشگاههای لغو شده این موزه را بهصورت مجازی امکانپذیر کند.
مارک والبرگ بازیگر، تهیه کننده و تاجر امریکایی مستندی برای اچبیاو درباره خودش میسازد.
وودی هارلسون جایگزین جیسون استاتهام در یک فیلم در دست ساخت کمدی اکشن شد.
برنامه «کتاب شب» رادیو تهران، آخرین هفته سال ۹۸ را به بازخوانی رمان مشهور ویکتور هوگو اختصاص داده است.
تونس ۱۲ تا ۱۶ مارس امسال را بهعنوان روز صنایع دستی و لباسهای محلی جشن میگیرد؛ این برنامه ملی، بزرگداشت تعدادی از صنعتگران برجسته این کشور را هم شامل میشود.
«کلاس رانندگی» مرضیه ریاحی جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره Through Women’s Eyes امریکا را گرفت.
مدیر پایگاه ملی معبد آناهیتا از آغاز نخستین مرحله سمپاشی این محوطه تاریخی در کنگاور خبر داد.
کتابخانه ملی دیجیتال با بیش از ۲۳هزار کتاب برای مطالعه کودکان و نوجوانان راهاندازی شد.
همزمان با شیوع ویروس کرونا، مدیریت هنرهای نمایشی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران فراخوان مسابقه نمایش عروسکی «بچهها و عروسکها مقابل کرونا» را منتشر کرد.
سامان صفاری به جمع بازیگران سریال «خانه امن» به تهیهکنندگی ابوالفضل صفری و کارگردانی احمد معظمی پیوست.
کتاب «انسان و دریا: مروری بر هزاران سال ارتباط انسان و دریا در ایران» به همت موزه ملی ایران و سازمان بنادر و دریانوردی منتشر شد.
رخشان بنیاعتماد اعلام کرد هیچ شماره حسابی را درباره کرونا و جمعآوری کمک اعلام نکرده است.
رفیع افتخار از تألیف داستان جدیدی برای کودکان با عنوان «شاه در قاب» خبر داد و گفت که آن را برای چاپ به موزه انقلاب و دفاع مقدس سپرده است.
فهرست کتابفروشیهای سراسر کشور به همراه نشانی و شماره تماس آنها در سایت (پایگاه اطلاعرسانی) خانه کتاب به نشانی ketab.ir قابل مشاهده است.
فیلم مستند «پروژه ازدواج» از تولیدات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به کارگردانی «حسام اسلامی» و «عطیه عطارزاده»، به بخش «عرضهای جغرافیایی» جشنواره «ویزیون دورئل» سوئیس راه یافت.
در روزهایی که مردم به توصیه مسئولان و برای شکست ویروس کرونا به در خانه ماندن تشویق میشوند، روزبه نعمتاللهی خواننده پاپ برای مخاطبان خانهنشین خود کنسرت مجازی میگذارد.
هنر را به زیر سقف خانهها بیاوریم
فرزاد ادیبی
گرافیست
فرزاد ادیبی طراح و گرافیست که این روزها در خانه مشغول کارهای هنریاش است، حرف های بسیاری برای گذران اوقات فراغت مردم دارد. به اعتقاد او مردم و هنرمندان باید در شرایط قرنطینه زندگی عادی خود را در پیش بگیرند و سعی کنند با فعالیتهای هنری ذهن خود را سالم نگه دارند.
در وضعیتی که گریبانگیر هنرمندان و مردم ما شده همچنان میشود کارهای زیادی در خانه انجام داد. شاید در نگاه اول فقط وجه سرگرمکنندگی داشته باشد. اما میتوانیم فقط به این وجه فکر نکنیم و به فکر انجام کارهای مفید هم باشیم. هنرمندان گرافیست میتوانند از این وضعیت بهره زیادی ببرند. الآن از طریق فضای مجازی میتوان به برگزاری نمایشگاههای هنری اقدام کرد و آثار را برای همه مردم به نمایش گذاشت. تا همین چند وقت پیش آدم میتوانست در طول هفته یک بار به چهارراه ولیعصر یا انقلاب برود و یک پوستر تئاتر ببیند؛ اما اکنون همه در خانه میتوانند اتفاقات حیطه هنر را نظاره و پیگیری کنند. نقاشی، موسیقی و نمایش هم میتواند مانند گرافیک از این مسیر به نمایش گذاشته شوند. حتی فیلم و سینما و هنرهای جدید. گرچه بخشی از جذابیت کار از دست میرود ولی فعلاً انتخاب دیگری نداریم. مثلاً اجرای تئاتر در فضای مجازی از زمین تا آسمان با اجرای روی صحنه تفاوت دارد. این بخش از فضا در گوشی تلفن از دست میرود اما میتواند تأثیر خود را تا حدی داشته باشد.
من زیاد احساس اینکه از بیرون رفتن محروم شدهام ندارم. چون من و خیلیهایی که شغلشان ایجاب میکند که در تنهایی بنشینیم و کار کنیم، میتوانیم در فضای خانه یا آتلیه بنویسیم، شعر بگوییم و یا نقاشی و طراحی و گرافیک انجام دهیم یا حتی بنوازیم. یاد شعری از سیمین بهبهانی افتادم که میگوید: «با قدم های کولی دشت بیدار میشد / با زلال نگاهش برکه سرشار میشد / لب زهم باز میکرد کهکشان میدرخشید / مویی بر چهره میریخت آسمان تار میشد» و «سال و ماهی شکیبا ترکه در ترکه میبافت / گاه گاهی به سودا سوی بازار میشد». قرار نیست ما همش به بازار برویم و وقت گذرانی کنیم. میتوانیم شکیبا و صبور در خانه بنشینیم و گاهی که لازم است بیرون رویم و به قول سیمین بهبهانی سبدی را با شکیبایی ببافیم. رادیو و تلویزیون میتواند در این وضعیت مؤثر باشد. اکنون وقت آن رسیده تمامی کارهای سرگرم کننده اعم از برنامههای ورزشی هنری و طنز که برای روحیه بخشی در این شرایط بسیار لازم است و خود نوعی پیشگیری است به نمایش دربیایند. شبکههای تلویزیونی میتوانند از آرشیوهایشان استفاده کنند تا مردم سرگرم شوند. من برای موضوع کرونا سه تا پوستر به دعوت جایی طراحی کردم اما میخواهم اینها را در کانال تلگرام بگذارم و آدرس اینستاگرامم را هم بدهم تا هر کس که خواست حتی برای چاپ بردارد و کار کند. و مخاطب من هم عام و از هر طیفی است. باید انرژی گذاشت و مردم را راهنمایی کرد. خودم هم سعی میکنم از این فرصت بیشتر استفاده کنم و کتابی که درباره آقای ممیز در دست انتشار دارم را تکمیل کنم تا شاید در آینده برای مخاطبان آگاهیبخش و سرگرمکننده باشد.