امام علی علیه السلام: أَشْرَفُ الْخَلَائِقِ التَّوَاضُعُ وَ الْحِلْمُ وَ لِینُ الْجَانِبِ.
شریفترین اخلاق، تواضع، بردباری و نرم خویی است.
عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص 115، ح 2555
در هفتمین شماره ویژه نامه جشنواره تئاتر فجر بخوانید:
1-فجربرای تئاتر شهرستان اتفاق بزرگی است
رضا گشتاسب درگفتوگوبا«ایران»
2-یک نمایش درام اصفهانی
سعید محسنی درگفتوگو با«ایران» ازنمایش«کلاغ ها» میگوید
همراه با یادداشتهایی درباره نمایشهای «رسنهای گور» و (دستهایم کو «مم حسن»)
در ششمین جشنواره ویژه نامه جشنواره فیلم فجر بخوانید:
1-به خودم گفتم فیلمی بساز که با دیدن آن نفس بکشی
گفتوگو با نیکی کریمی در حول و حوش «آتابای» و جهانی که در آن خلق میکند
همراه با یادداشتهایی درباره فیلمهای «خورشید»، «روز صفر»، «تومان»، «آن شب»، «خون شد» و «روز بلوا»
مسعود کیمیایی در حاشیه جشنواره و نمایش «خون شد»:
نباید تصمیم شخصی من دیگران را تحت فشار بگذارد
خسرو نقیبی
معاون سردبیر
مسعود کیمیایی گلایه دارد. در یکی از این روزهای جشنوارهای که خودش را از آن بیرون کشیده، میبینمش. فیلمش «خون شد» مثل هر وقت دیگری از این سالهای نمایش یک فیلم از کیمیایی در جشنواره، موافق و مخالف افراطی دارد اما مهم این است که خود فیلمساز از حاصل نهایی راضی است: «خیلی راحت این فیلم را ساختم. آقای نوروزبیگی و آقای رنجکشان، شرایطی را مهیا کردند که بعد از مدتها در آرامش کار ساخت یک فیلمم پیش رفت. چیزهایی که این روزها دربارهشان گفته میشود و فشارهایی که به نوروزبیگی وارد شده حق نیست. حق این آدمها که اینقدر همراه بودهاند و رفیق برای «خون شد»، نیست.»
با آقای فیلمساز درباره تصمیمش برای خروج از جشنواره گپ میزنیم. از اینکه چه شد آن تصمیم را گرفت و آیا آن تصمیم را پس گرفته است؟ میگوید: «این تصمیم شخص من بوده. بعد از این همه سال، خودم برای خودم تصمیم میگیرم ... نه از دیگر عوامل فیلم خواستهام چنین کنند و نه راضی به فشارهایی هستم که بر جواد نوروزبیگی آمده. او تهیهکننده سلامتی است و میخواهد فیلمش را در بهترین شکل نشان مخاطب دهد و پای این فیلم هم ایستاده. تمام قد ایستاده. انصاف نیست این رفتار با او. من برنخواهم گشت اما فیلم با پشتوانه نوروزبیگی در جشنواره هست.»
دوستداران کیمیایی انتقادهایی هم به سرمایهگذار و تهیهکننده فیلم تازهاش کردهاند. مثلاً اینکه شأن کیمیایی رعایت نشده و بهتر بود گروه بازیگران بهتری برای او فراهم میشد. از خود او میپرسم نظرش درباره این حرفها چیست. سری به تأسف تکان میدهد که «برای فضلی انتخاب بهتری بین بازیگرانی که دیدم وجود نداشت. در این سینما مگر چند بازیگر داریم که بتوانند این نقش را بازی کنند؟ سعید آقاخانی به فضلی «خون شد» خون داده. همانیاست که میخواستم. جای من تصمیم میگیرند و حرف میزنند، بدون اینکه بدانند من چه میخواستهام و بعد از این همه سال نمیگذارم کسی خودش را به من تحمیل کند.»
بهبهانه برگزاری «شب بهمن فرزانه» در سلسله شبهای بخارا
این دیگر فرزانه نیست
مسعود کازری
ناشر
بهمن فرزانه نویسنده و مترجم سرشناس ایرانی که سال 1317 به دنیا آمد با ترجمه بیش از ۵۰ کتاب به فارسی، توانست ایرانیها را با بسیاری از نویسندگان مطرح جهان آشنا کند. او به زبانهای ایتالیایی، انگلیسی، اسپانیایی و فرانسوی مسلّط بود و سالها در ایتالیا (شهرهای فلورانس و رم) زندگی کرد. فرزانه بهار ۱۳۹۲ به قصد استراحت به ایران برگشت و اعلام کرد دیگر قصد بازگشت به ایتالیا را ندارد و در نهایت هم هفدهم بهمن ۱۳۹۲ در ۷۵ سالگی در تهران درگذشت.
آشنایی من با بهمن فرزانه به حدود بیست سال پیش برمیگردد و پاتوق فرهنگی کتابفروشی مهناز که برادرم مدیریت آن را به عهده داشت و همانجا من بهواسطه یک دوست مشترک با این مترجم درجه یک آشنا شدم. شروع دوستی و ارتباط ما به انتشار کتاب «وسوسه» گراتزیا کوزیما دلدا، با ترجمه فرزانه در نشر کتاب خورشید منجر شد و دیروز در شب بهمن فرزانه از چاپ پنجم آن رونمایی شد. به اعتقاد من و بسیاری از اهل فن، او از جمله مترجمان تراز اول ایرانی است که نسبت به زبان مبدأ و مقصد تسلط بسیار بالایی داشت و به این تسلط بر زبان، باید تسلط به فرهنگ هر دو طرف را هم اضافه کرد که غنیکننده زبان او در فارسی است.
این مسأله، یکی از مؤلفههایی است که او را متمایز میکند و به کارش جلوهای خاص میدهد. نکته اینجاست که ما نمیتوانیم در بحث انتخاب مخاطب، دخالتی مکانیکی در بازار داشته باشیم و بگوییم چه کسی چه کتابی از چه مترجمی بخواند اما نکته اینجاست که متأسفانه بازار ترجمه، این روزها وضعیتی دارد که کمی وخیمتر از ترجمههای ناپخته و مغلوط است، بلکه بخشی از ترجمههایی که در بازار وجود دارد، کپی ترجمه مترجمان بزرگ و سرشناس از آثار شناخته شده هستند و ما در این حوزه میتوانیم ورود قانونی داشته باشیم و از رشد چنین مسألهای جلوگیری کنیم. بههر صورت، نثر کسی مثل بهمن فرزانه امضای شخصی اوست و دست بردن در نثر او و انتشار دوبارهاش بهنام مترجمی دیگر، کاری است غیراخلاقی که قابلیت پیگیری دارد.
فرزانه روی این نثر و این نگاه تأکید و وسواس بسیاری داشت اما از طرف دیگر همیشه میگفت چون من سالهاست که در ایران زندگی نمیکنم کتابها را به یک ویراستار بدهید که آن را با زبان فارسی امروزی نزدیک کند تا مخاطب امروزی بتواند احساس نزدیکی بیشتری با آن کند. یادم میآید که ما هم ویراستار و نمونهخوانی پیدا کردیم و ده صفحه از کتابی از فرزانه را به او دادیم که نمونهخوانی و ویرایش کند. ویراستار این ده صفحه را سیاه کرد و ما آن را به فرزانه دادیم که بخواند. ده صفحه را دید و خواند و گفت: خیلی خوب است اما این دیگر نثر بهمن فرزانه نیست و این ویراستار میتواند کتاب را به اسم خودش منتشر کند.
این حرف دو درس برای من داشت؛ یکی اینکه بهمن فرزانه آنقدر فروتن است و به دور از منیت که تأکید میکند کتابش را به ویراستار بدهیم تا در نهایت پالایش و نزدیکی به زبان امروز منتشر شود اما از طرف دیگر، به ترجمه آزاد و به معنی دیگر، برگردان توجه ویژهای دارد. اینجا بود که تفاوت ترجمه و برگردان را بهتر متوجه شدم و ویراستار فارسی استخدام کردیم و کارها را ویرایش فارسی کرد و فرزانه هم خواند و خیلی هم راضی بود. کم شدن هر کدام از این مترجمان و نویسندهها واقعاً فقدانی است برای ادبیات ما که شاید پیدا کردن جایگزینی برای آنها، به این سادگیها ممکن نشود.
روایتی از تاریخ این روزها با نگاهی به عکس های مریم زندی
ما دهه پنجاهیها تماشا میکنیم
الهام فخاری
عضو شورای شهر تهران
در آن فشردگی آدمها در خیابان، کنار سنگرهای کیسه شنی، در بافت سیاه و سپید، نگاهها دیگرگون است. انگار در آنی که دیگران زیستهاند، میایستی. من در داستان آن دَم مردم پرسندهام. درنگ میکنم و میکوشم دریافت و برداشت مردمان را برای خودم بازپردازی کنم. سرودها همه آهنگی تند و تأکیدی دارند، گمان میکنم دوباره کودکی هستم که شور خویشاوندان و ناهمرأیی برخی با برخی دیگر را پیش چشم دارم. سربازان در ماشینهای ارتشی، ارتشی که در رودررویی خیابانی با مردم خودش، فرمان نپذیرفت و شاخههای گل میخک که در تفنگها شکفت، بخشی از بازنمایی است. برایم هنوز بوی گلبرگهای میخک بوی آشتی است و زمستانی که بهار میشود. ما کودکانی بودیم که دگرگونی پرشتاب را تماشا کردهایم، نه بزرگسال بودیم که بحث و تحلیل کنیم و نه جوان و نوجوان بودیم که آرمانهایمان را فریاد بزنیم و بجوییم، ما دهه پنجاهیها کودکان تماشاگر یکی از چهار زیروزبرسازی کلان جهان بودیم، بینقش در میدان، بیرأی در صندوق.
همسایهها شبها دورهم برای شعاردادن بر بامها میآمدند. شبنشینیهای انقلابی ساده و پرهیجان بود. مردم ریلی را برچیدند تا راهی دیگر بسازند. پدربزرگ و مادربزرگها در دهههای گذشته از میان خانوادهها رفتهاند و نسل پرشور و آرمانخواه انقلابی اکنون میانسال و موخاکستری شدهاند، از برخی تنها نگاهی در قاب مانده و برخی به راه ساخته و رفتهشان مینگرند. ما دهه پنجاهیها این روزها در آغاز دوره میانسالی هستیم، یکی از دگرگونیهای بیمانند سیاسی -اجتماعی -اقتصادی سده را تماشا کردیم، کوشش وچالشهای بزرگترها را بیش از چهار دهه زیستهایم؛ بزرگترهایی که با هم انقلاب کردند، خروشیدند، در برابر یورش دشمن از مردم و سرزمین دفاع کردند و البته چه بسیار به هم پرداختهاند! ما کودکان آن روز، دستکم دوازدهسال در چنین روزهایی در مدرسه در جشن انقلاب سرودهای میهنی و انقلابی خواندهایم، گواهی و تقدیرنامه گرفتهایم، نوجوانی و جوانیمان در بافتار سازندگی و اصلاح بزرگترها که سی - چهل ساله شده بودند گذشت و با همه دگرگونی نظامهای آموزشی و تصمیمهای مدیریتی آن بزرگترها اینجا هستیم. هنوز ما دهه پنجاهیها تماشا میکنیم، لوح تقدیر میگیریم بارها گزینش میشویم و پیاده کنار شتاب بزرگراهها گذر میکنیم. در میانه داستان نسلهای جوانتر و بزرگترها، با آرمانهای بزرگترها و آرزوهای جوانترها، در بلندترین خیابان خاورمیانه گام برمیدارم و در محدوده خطکشیهای خیابان انقلاب رفتوآمد میکنیم. کتاب عکسهای انقلاب ۵۷ را در دست دارم، گوشه و کنارها، آن نگاهها در فشردگی مردم در خیابان، دستها و کاغذها و آن دمی که در قاب عکاس اجتماعی آن روزها مانده است. سیاه و سفید، آن نگاهها.
پینوشت: با سپاس از خانم مریم زندی و کتابهای عکس بیمانند انقلاب ۵۷ و حکومت ۵۸
وصال روحانی / کرک داگلاس هنرپیشه سرشناس روسیالاصل تبعه امریکا که نام اصلیاش ایسور دانیهالوویچ بود و 7 دهه در فیلمهای سینمایی و 92 فیلم بلند درخشید و تا ابد با نقش افسانهای اسپارتاکوس دریادها خواهد ماند، پنجشنبه گذشته در بورلیهیلز امریکا در 103 سالگی از دنیا رفت. از نسل کرک داگلاس و مردانی که سینمای غرب را از نیمه دوم دهه 1940 تا 1990 قبضه کردند و به غولهای این حرفه تبدیل شدند، فقط او باقی مانده بود ولی او هم بهسبب آثار هولناک یک سکته شدید قلبی در سال 1996 یک ربع قرن آخر حیاتش را دور از صحنه و فقط با تلاش برای احیای سلامتی و بازیابی قوه تکلماش سپری کرده بود. در سال 2008 کرک داگلاس به راجر ابرت منتقد معروف و فقید سینما گفته بود: «بعداز آن سکته مجبور شدم با انواع درمانها و فیزیوتراپیها دوباره تکلم را بیاموزم. در غیر این صورت باید منتظر میماندم که بعداز سالها حکومت سینمای ناطق، فیلمها دوباره صامت شوند.» کرک داگلاس سهبار کاندیدای اسکار شد که اولین آن برای بازی در فیلم «قهرمان» در سال 1949 و برای ایفای عالی نقش یک بوکسور سرسخت بود و اگر برت لنکستر را که سالها پیش در گذشت دیگر ستاره از کف رفته نسلی طلایی هالیوود بدانیم، باید به این مسأله توجه کنیم که کرک با او در 7 فیلم مشترک ظاهر شد که یکی از آنها وسترن کلاسیک «جدال در اوکها کورال» بود و دیگری فیلم سیاسی «7 روز در ماه مه» داگلاس در عین درخشش در فیلم «نوآر»هایی جاویدان مانند «از درون گذشته» محصول 1947 و تعداد زیادی فیلمهای حادثهای و اجتماعی منجمله «عشق عجیب مارتا ابورز» که فیلم نخست او در سال 1946 بود و همچنین «داستان کارآگاه» در سال 1951 و «بد و زیبا» که دومین نامزدی او را برای اسکار در 1952 رقم زد، بهسمت تمهای ملایمتر هم گرایش داشت و به نشانه آن نقش ونسان ون گوگ نقاش افسانهای هلند را هم در سال 1956 در فیلم «مشهور و زندگی» ساخته وینسنت میفهلی با مهارت چشمگیری ایفا کرد. آکادمی اسکار حتی حاضر نشد بهخاطر نقشآفرینی حماسی او در «اسپارتاکوس» اسکار را به او بدهد اما داگلاس سرانجام در سال 1996 اسکار افتخاری «خدمات تمام عمر» را دریافت کرد و این محصول حضور او در فیلمهای ساختارشکنی مانند راههای «افتخار» (1957) و همچنین «شجاعان تنها هستند» و آثار پرفروشی مثل «20 هزار فرسخ زیر دریا» (1954) و «گرفتن یک جاسوس» (1971) بود و جهان سینما اگر هم تمام اینها را فراموش کند، چهره او در وسترن فوقالعاده همچون «آخرین قطار گان هیل» را که در آن به خونخواهی همسر سرخپوست به قتل رسیده خود برخاست، از یاد نخواهد برد.
نمایشگاه «گونتر اوکر» هنرمند آلمانی در جزیره کیش
آستان حضرت دوست
احسان گرایلی
خبرنگار
این روزها کیش میزبان آثار هنرمند مشهور آلمانی، گونتر اوکر است. اما این آثار چطور سر از ایران در آورده است؟ وقتی پای حافظ در میان باشد همه چیز شکل و رنگ دیگری میگیرد. یعنی نقشدار میشود. شکلهای خاص پیدا میکند. تفکرهای عمیق بهوجود میآید. گونتر اوکر آلمانی آثارش را با الهام از حافظ خلق کرده است و در ایران به نمایش گذاشته است. اینبار آثار بهکیش این جزیره زیبا رسیده است. اوکر درباره این آثار میگوید: «آکنده از طنین شعر، از حافظ، لمس ژرفای روح، به جنبش آمدن از نیروی کلمات سرشار زندگی، اندیشهها در سرمستی میرقصند، در توصیفات، همراهی کردن شاعر در راه خویش، کلمات بدل به رنگها میشوند، تاج گلی بر سر شاعر و ابیات شگفتانگیزش مینشانند.»
گونتر اوکر این روزها بهمناسبت افتتاح این نمایشگاه در کیش به سر میبرد. هنرمندی که در آستانه نود سالگی هنوز هم به نقاشی میاندیشد و کار میکند. در این نمایشگاه آثار هنرمندان دیگری هم از ایران به نمایش در آمده است. از شیراز مرتضی ترسلی، تهران محمدرضا یزدی، اصفهان علی محبوبی صوفیانی، کرمان شهریار رضایی، مشهد عارفه آراد، بوشهر فرزاد دشتیزاده و سرانجام از کیش ندا آیتی.
در افتتاحیه این نمایشگاه که با حضور اوکر برگزار شد غلامحسین مظفری، مدیرعامل سازمان منطقه آزاد کیش با اشاره به خاطرهای از طالبان به تمجید از آثار این هنرمند آلمانی پرداخت و گفت: «ابزارها کاربریهای چندگانه دارند. یکجا میخ در میان طالبان وسیلهای برای کشتن است و با آن مغز را از هم متلاشی میکنند و در جایی هم همین میخ فکر را به پرواز در میآورد.» مدیرعامل سازمان منطقه آزاد کیش با اشاره به استفاده گونتر اوکر از میخ در خلق آثارش گفت: «میخ در آثار اوکر پیوندهایی بین تمدنها و فرهنگها بهوجود آورده است. هنر دنیای عجیبی است. شاید اینجاست که باید قدر هنر را دانست. ابزاری که مستقیم با عشق و دوستی ارتباط دارد.»
مجید ملا نوروزی معاون گردشگری سازمان منطقه آزاد کیش هم در این افتتاحیه به نزدیکی فرهنگهای ایران و آلمان اشاره کرد و گفت: «معمولاً فرهنگ ایران و آلمان از دیرباز پیوند دیرینه داشته است. مخصوصاً در حوزه هنر، اندیشه و ادب این پیوند سابقهای طولانی پشت سر خود دارد. گوته بزرگترین شاعر آلمانی تأثیر بسیاری در «دیوان شرقی غربی» از شاعر ایرانی حافظ گرفته است. الهام از حافظ و هنرمندان، ادبا و عارفان ایرانی در آثار هنرمندان آلمانی به چشم میخورد. هنرمند عزیز گونتر اوکر که در آستانه نود سالگی این همت را داشتند که در جزیره کیش حضور پیدا کنند.»
این آثار پیش از این در شهرهای شیراز، تهران، اصفهان، کرمان، مشهد، رشت، بوشهر به نمایش درآمده است و این روزها در موزه خلیج فارس کیش در معرض دید علاقه مندان قرار دارد. نمایشگاه«کرنش به حافظ» سرتعظیمی است بر آستان شعرهای حافظ این شاعر پرآوازه ایرانی. اوکر درباره اتفاقی که بر کاغذ رخ داده میگوید: «دریافتهای حسی نقاشی شده بر زرورقهای شفاف، نگاهی به پهنای لحظه بیانتها، متن خوانده شده اشارتوار میشود، به بیان در میآید در گفتوگویی دو سویه.»
این گفتوگو میان دو هنرمند است. از میان قرنها. یکی از قرن حاضر و دیگری از قرن هشتم هجری شمسی. ندا آیتی هم یکی از هنرمندان مجسمهساز جزیره کیش است که اثرش در این نمایشگاه به نمایش در آمده است. او هم درباره تأثیر دریا و شعر حافظ بر خلق اثرش میگوید: «دریا برای من مکان نیست، زمان است. عمارتهای فروریخته ساحلی که مدتی است خلوتگاه من شده است، در نگاه من از تاریخ حقیقیشان قدمت بیشتری دارند. میاندیشم که با وجود میل ذاتی موجودات زنده به حیات، ویرانی یک الزام است که در باطن و غایت دردآلودش شکوهی عظیم از یک زایش نهفته است.» نمایشگاه «کرنش به حافظ» از 14 بهمن ماه تا 24 اسفند ماه 1398 در کیش به نمایش گذاشته شده است.