ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام صادق علیه السلام :
خيرى در آن كس نيست كه دوست ندارد از راه حلال مالى بدست آورد و آبرويش را حفظ و قرضش را با آن ادا نمايد.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 100 ، ص7، ح30
در چهارمین شماره ویژه نامه جشنواره فیلم فجر بخوانید:
1-هرگز کار سفارشی نکردهام
بهروز شعیبی در گفتوگو با «ایران» از دغدغههایی میگوید که به ساخت «روز بلوا» منتهی شد
2-پاسخ به پرسشهای انقلاب
یادداشت محمدرضا زائری درباره «روز بلوا»
همراه با یادداشتهایی درباره فیلمهای «قصیده گاو سفید»، «روز صفر» و «تومان»
در پنجمین شماره ویژه نامه جشنواره تئاتر فجر بخوانید:
1-باید تولید اندیشه کنیم
رضا بهرامی کارگردان نمایش «کریملوژی» از نگاه تازه به نمایش سنتی ایرانی میگوید
2-نوید آینده درخشان تئاتر
«ایران» از نمایش های برجسته سی و هشتمین جشنواره تئاتر فجر گزارش میدهد
همراه با یادداشتهایی درباره نمایشهای «کمیته نان»، «ژنتیک» و «خوابگرد»
نگاهی به فیلم «عامهپسند» از منظر احتمال جذب مخاطب عام
روایتی خاص از سوژه ای عام
محرم براتی
نویسنده
(خاص پسند: کاری یا چیزی که عامه تمایلی به آن نشان نمیدهند - مورد پسند خاص- متضاد عامه پسند)
«عامهپسند» سهیل بیرقی به چند دلیل ساده نه تنها فیلمی مورد پسند عامه نیست که در شمار علاقهمندی و دغدغههای مخاطب خاص سینما است. هرچند شاید در این چند سال واژه «خواص» مثل خیلی دیگر از واژههای فرهنگ لغت فارسی کارکرد و بار معنایی خود را از دست داده و چوب حراج به اعتبار آن خورده باشد اما عبارت خاص وقتی به مخاطب اضافه میشود نوعی تعریف به شمار میرود.
از آنجایی که قصد دارم در این دوره از جشنواره فیلمها را از منظر برخورداری یا عدم برخورداری از اقبال مخاطبین مورد بررسی قرار دهم با مَتنی مُبتنی بر همین تحلیل روبهرو هستیم.
اول) سهیل بیرقی در «عامهپسند» سوژهای عام را بهشکلی خاص روایت کرده است برای اینکه بدانیم چرا «عامه پسند» فیلمی برای مخاطب عام نیست از همین شکل روایت داستان شروع کنیم؛ از جایی که در دو دقیقه طلایی نخست فیلم بخوبی با مخاطب ارتباط برقرار نمیکند. انگار یک سخنران به محض قرارگرفتن روی سن سالن کنفرانس بهجای سلام و احوالپرسی به یک سرتکان دادن خشک و خالی بسنده کند. همینقدر سرد و بیتفاوت؛ تو بگو از سر شکمسیری. هرچند این شروع متفاوت دلیل اصلی برای بیعلاقگی مخاطب عام نیست ولی وقتی سردی اولیه در برقراری ارتباط را با شیوه روایت غیرخطی (لولهای) فیلم کنار هم بگذاریم مخاطب عام دچار نوعی سرگیجه محتوایی میشود؛ اتفاقی که خیلی خوشایند این دسته از مخاطبان سینما نیست. خیلی ساده است روایت وقتی از شکل ساده و خطی یا حتی سیال ذهن ولی با نشانهگذاری محسوس و قابل فهم بهنوعی پیچیدگی میرسد برای درک و فهم موضوع مخاطب را به محاسبه و تفکر وا میدارد. تفکر و درگیری ذهنی هنگام تماشای فیلم هیچ قرابتی با سینمای عامهپسند نداشته است.
دوم) فیلم مورد علاقه عام در شخصیتپردازی دچار لکنت نیست و موضوع مهمی مثل ویژگیهای بارز مخاطب را در لفافه نمیپیچد. در عامه پسند سهیل بیرقی اما باوجود توری و پشهبند شفاف خیلی ضروریات در لفافه ضخیمی پیچیده بود تا حس کنجکاوی را تحریک و قدرت داستانخوانی مخاطب را محک بزند. اینکه میلاد بداغی تمایلات همجنسگرایانه داشت را مخاطب باید با انبردست از لابهلای خنده و بلاک کردن و غیب شدن یکباره میفهمید یا درباره افسانه شیرخدایی دست به حدس و گمان میزد! فهیمه میربُد هم که واویلا!! چاه ویلی از نادانستهها داشت که هیچ؛ اصلاً خوش نداشت کسی سؤالی در اینباره بپرسد. این کشف و شهود عقلی برای مخاطب عام که برای سرگرمی یا خنده بلیت سینما را میخرد جذابیتی ندارد.
سوم) بیرقی در نشان دادن چهره شخصیتهای فرعی فیلم خِساسَت عجیبی به خرج داده است تا جایی که شاید با کمبازیگرترین فیلم در این دوره یا شاید تمام دورههای قبلی جشنواره فیلم فجر مواجه باشیم. این تکنیک عامدانه در نشان ندادن هیچ چهرهای جز سه بازیگر اصلی که در برخی پلانها حتی توی ذوق میزند به مذاق مخاطب عام خوش نمیآید. فیلم عامه پسند سرشار از نور، بازیگر و رنگ است. مرکز عالم قرار دادن شخصیتهای اصلی برای کمک به پرداخت درست داستان در کتِ مخاطب عام نمیرود و از یکجایی به بعد اگر به هر دلیلی داخل سالن باشد ادامه فیلم را به کتفاش میگیرد. (به کتف گرفتن برگرفته از یکی از دیالوگهای فیلم بود)
چهارم) قصه زن مطلقه تنها که حتی در سن رو به پیری هم با انگ اخلاقی روبهروست و هزار دستاندازِ کوچک و بزرگ برای زمین زدن او و جلوگیری از رسیدناش به استقلال مالی و رفتاری در بطن جامعه طراحی شده است، بارها و به شیوههای روایی خاص یا عام تعریف شده است اما عامهپسند نه در برگیرنده یک بیانیه اجتماعی است نه معضل جدیدی را طرح میکند و نه حتی یک راهکار برای چندین سؤالی که در ذهنِ مخاطب شکل میگیرد ارائه میدهد. فیلم بیرقی یک کشیده آبدار بهصورت جامعه مردسالار است که با هر سکانس و پلان به بار بدهی تاریخیاش به جنسیت زن که برای اثبات خود مدام بهطرف سنگی و سفت جامعه خورده است؛ بیشتر و بیشتر میشود. البته که منظور از طرف بدهکار و خشن جامعه فقط مردان نیستند که خود زنان هم در لگد زدن به همجنس خود در شرایط اینچنینی از هیچ کوششی دریغ نمیکنند انگار نمیخواهند یکی مثل خودشان با سرنوشتی متفاوت جلوی چشمشان رژه برود برای همین از راهحل ساده و تاریخی پاککردن صورتمساله استفاده میکنند.
اینها برداشت شخصی درباره سرنوشت احتمالی فیلم عامهپسند در گیشه بود و طبق این تحلیل اگر اتفاق خاصی در تدوین دوباره فیلم رخ ندهد؛ «عامه پسند» بر خلاف «عرق سرد» که با اقبال خوبی مواجه شد، شانس بالایی برای جذب مخاطب عام در سالنهای سینما نخواهد داشت.
در پی تذکر به صداوسیما درباره حواشی برنامههای زنده
برنامههای زنده، ضبطی میشوند!
مریم سادات گوشه
خبرنگار
طی روزهای اخیر مرتضی میرباقری معاون سیمای سازمان صدا و سیما در حاشیه یک نشست تأکید کرد که برخی برنامههای زنده به خاطر تذکر نهادهای امنیتی و بالادستی لازم است که ضبطی تهیه شوند.
حاشیههای برنامههای زنده اخیر علت این تذکر عنوان شده است. حاشیههایی که بارها و بارها از برنامههای زنده صدا و سیما پخش شده است و مربوط به اکنون هم نیست. سالهاست که این اتفاق میافتد و مسئولان صدا و سیما به جای اتخاذ تصمیمی درست حالا تن به ضبطی شدن برنامههای زنده دادهاند. این در حالی است که تلویزیون در دنیا به سمت تولید برنامه زنده حرکت میکند تا مخاطب بیشتری جذب کند. میرباقری در این نشست گفته بود:«برنامه زنده یعنی تولید و پخش برنامه همزمان باشد، مثل بسیاری از برنامههای خبری که همزمان پخش میشود یا مسابقات فوتبال که همزمان روی آنتن میرود و ما ساعت بسیار زیادی برنامه زنده داریم که در لحظه مثل شهادت سردار سلیمانی و پرتاب موشک به پایگاه عین الاسد به آنها پرداخته شد و میشود. اینبرنامهها ضرورت دارد زنده باشد. ما ضوابطی را در رابطه با برنامههای زنده اعلام کردیم و برنامههایی که ضرورت ندارد زنده پخش شوند ضبطی میشوند و یک یا دو ساعت بعد از تولید پخش می شوند. »
سؤالی که ممکن است ذهن مخاطبان تلویزیون را به خود مشغول کند این است که آیا تلویزیون کارشناس رسانه با سواد لازم و کافی ندارد؟ اگر دارد چرا از کارشناسان و مجریان حاذق استفاده نمیکند؟ و ترجیح میدهد به جای تغییرات اساسی از تغییر مدیران گرفته تا تغییر مجریان ناکارآمد، برنامه را ضبطی کند.
رضا درستکار منتقد تلویزیون این مشکل را از مدیران و مسئولان شبکههای سیما میداند و در این باره به «ایران» میگوید: «آنها صلاحیت مدیریت ندارند و الا باید برنامهها به سمت پخش زنده بروند. بعد از گذشت 40 سال از انقلاب اینگونه برخوردها به نوعی توهین به مخاطب است. اگر محتوای آن برنامهها اشکال دارد قطعاً مدیران اشکال دارند. » او در پاسخ به اینکه به نظر میرسد برخی مجریان سیما سواد رسانهای کافی ندارند و آیا به جای حذف برنامه زنده سیاستگذاریها باید تغییر میکرد، تصریح کرد: «دنیا به سمت پخش زنده برنامهها حرکت میکند اما چون انتخابهایمان غلط است و مدیریتمان به روز نیست و فرسوده است، اینگونه رو به عقب حرکت میکنیم. به جای اینکه پل را بالا ببریم جلوی رودخانه را میگیریم. مدیر اشتباهی باعث تبدیل برنامه زنده به ضبط شده میشود. »
اما محمود گبرلو منتقد سینما نظرش متفاوت است او که زنده بودن یا ضبطی بودن برنامههای تلویزیون را جزو دغدغههایش نمیداند، در این باره میگوید: «مهم این است که نکاتی که برای مردم اهمیت دارد پخش شود. برخی حذفیات مهم است و باید اتفاق بیفتد و برخیها هم تلویزیون تشخیص داده است که نباید پخش شوند. هر برنامهای که مناظره محور است باید بهصورت زنده پخش شود. این خاصیت مناظره است و میهمان برنامه هم به خاطر زنده بودن برنامه قبول میکند که بیاید و راحتتر نظرش را عنوان کند. اما در برخی برنامههای زنده این اتفاق ناگوار افتاده است و من متأسفم که برخی از زنده بودن برنامه سوءاستفاده میکنند و کلمات غیر حرفهای و غیر ادبی را به کار میبرند. » او با اشاره به چندین برنامه سینمایی زنده از تلویزیون که در آن از الفاظ زشت نسبت به فیلمسازان به کار برده شده اظهار تأسف کرد و در این باره تصریح کرد: «وقوع این اتفاقات دوحالت دارد یا فرد پشت دوربین بیسواد و بیاندیشه است و آداب اجتماعی را رعایت نمیکند یا تلویزیون مایل است اینگونه آدمها باشند و حرفهای رکیک بزنند. اینجاست که من حق میدهم که برنامهها بهصورت ضبطی پخش شوند. متأسفانه به جای اینکه یک منتقد سینمایی که اینگونه از کلمات رکیک استفاده میکند، را کنار بگذاریم همه گروههای تلویزیونی را به دردسر میاندازیم.»
عکس نوشت
نسخه مکعب روبیک نقاشی مونالیزا، کاری از یک هنرمند خیابانی به قیمت تخمینی 166 هزار دلار چوب حراج میخورد. این حراجی که در پاریس انجام خواهد شد به اثر «اینوادر»هنرمند فرانسوی تعلق دارد و متشکل از 330 مکعب روبیک است؛ این نخستین مرتبهای است که یکی از مشهورترین نقاشیهای تاریخ هنر جهان به این سبک و سیاق طراحی شده و پیش روی مخاطبان قرار گرفته. جالب است بدانید اینوادر هنرمندی ناشناس است که شهرتش از طریق خلق آثار هنری خیابانی در بناهای شهری سراسر جهان کسب شده، شخصیتهای آثار وی اغلب چهرههای بازیهای ویدئویی و کتابهای کمیک هستند. مونالیزای روبیک ۲۳ فوریه برابر با ۴ اسفند در حراجی آرکوریال (Artcurial) در شانزه لیزه پاریس به حراج گذاشته میشود. / عکس: ایرنا
#چالش_شفافیت_کاندیداها
یگانه خدامی
در آستانه برگزاری انتخابات مجلس چالشی در توئیتر برای اعلام فهرست داراییهای نامزدهای این انتخابات آغاز شد. تعدادی از نامزدان اصولگرا فهرست دارایی هایشان را اعلام کردند و با این کار یا تشویق شدند یا از آنها انتقاد شد. انتقادها هم بیشتر از این بابت بود که کاربرانی معتقد بودند حقوقهایی که این افراد میگیرند مطابق تحصیلات و تخصصشان نیست و بیشتر است. البته یکی از نامزدان در مقابل این نقد و پرسش نوشت کسی که در تهران کمتر از 10 میلیون تومان درآمد داشته باشد خودش مشکل دارد. اما کسانی هم بودند که از این کار حمایت و دیگر نامزدان را هم دعوت میکردند تا به این چالش بپیوندند و فهرست اموالشان را اعلام کنند: «دیدم چالش شفافیت کاندیداها بالا اومده، خیلی هم عالی! منم به نوبه خودم میرم تو خیابون و از مردم درباره شفافیت مالی نمایندگان سؤال میکنم. آیا مردم حق ندارند بدونن که نماینده شون با چه درآمد و دارایی وارد مجلس شده و با چی خارج میشه؟»، «آقا دارید اشتباه میزنید! بعضی از انقلابیون با هدف شفافیت، لیست دارایی شون رو علنی کردن، یه سریا جبهه گرفتن که خانه ۱۱۶ متری داره درآمد ۱۶م از این حرفهای بیمورد. فراموش نکنیم اصل، عمل این کار است (شفافیت مالی) وگرنه چه اشکالی دارد که از راه درست خانه و درآمد خوب داشته باشیم!»، «دقیقاً امروز که وقت عمل رسیده باید غربال شیم! کسانی که تا دیروز مطالبه شعاری شفافیت داشتند امروز با هجو، تمسخر و پررنگ کردن موضوعات حاشیهای چالش شفافیت کاندیداها را زیر سؤال میبرند. اسامی مخالفان پشت نقاب رو لیست کنیم تا فراموش نکنیم چه کسانی با شفافیت منافعشون بهخطر افتاد!»، «ولی این اسمش شفافیت نیستها. شفافیت شامل از کجا آوردی هم میشه. این سؤال بهتره»، «از کجا بفهمم تو شفافیتهاشون شفافیت دارن؟!»، «طرح شفافیت مالی نامزدها طرح خوبی است، اما اینکه جنابعالی چقدر صلاحیت و توان فردی و تخصصی برای مجلس دارید، معیار و سنجش چیست؟»، «اموال و دارایی طرف هرچیزی میتونه باشه. توجه کنین اونی که مهمه اینه که نماینده مجلس شد، مسئول شد یهو نجومی بالا نره»، «بزرگواران دقت داشته باشید که اگر بگید یه خونه سه متری دارم در حاشیه تهران، دلیل نمیشه کسی بهتون رأی بده. شما خونه ۳۰۰ متری داشته باش اما بگو اگر از رانت استفاده کردی یا دور و اطرافت بواسطه تو دزدی کردن چیکار میکنی. شفافیت رو مبتذل نکنید.»، «تموم کنید این شوی مسخره شفافیت رو! شفافیت یعنی انتشار رسمی داراییهای منقول و غیر منقول ضمن امکان راستی آزمایی. از کجا معلوم چقدر حقوق، حقالجلسه و...میگیرید؟ کدومتون چقدر دلار، طلا، سهام و... دارید؟ وسایلی مثل ساعت، موبایل و... میتونند ارزش چند صدمیلیونی داسته باشند، اونا چی؟»
به بهانه فیلم مستند پروژه عروسی
پیامدهای دخالتهای مستندسازان
روبرت صافاریان
منتقد، نویسنده و مترجم
فیلمهای مستند چه بسیار درباره موقعیتهای حادی هستند و ورود فیلمسازان به این موقعیت میتواند بر بهبود یا وخیمتر شدن اوضاع آدمهای درگیر تأثیر بگذارد. موضوع فقط رفتار آدمهای جلوی دوربین نیست. میدانیم که مستندسازان وقتی میخواهند درباره کسی فیلم بسازند، میکوشند به او نزدیک شوند و اعتمادش را جلب کنند، یعنی با او رابطهای صمیمانه برقرار کنند. آیا این رابطه، مثلاً وقتی با آدمی سروکار داریم که فکر میکند میتواند کارگردان بزرگی شود در حالی که شرایط و استعداد این کار را ندارد (دارم درباره حسین سبزیان کاراکتر فیلم کلوزآپ کیارستمی حرف میزنم) باعث نمیشود توهم او عمیقتر و در نهایت اوضاعش وخیمتر شود؟ نمونه تازهتری که این پرسش را مطرح میکند فیلم مستند پروژه عروسی (ساخته عطیه عطارزاده و حسام اسلامی) است که در جشنواره سینما حقیقت امسال به نمایش در آمد.
فیلم درباره یک مرکز نگاهداری از بیماران روانی است که مدیر آن تصمیم گرفته برخی از مددجویان زن و مرد مرکز با هم ازدواج کنند زیرا به عقیده او این امر میتواند به بهبود حالشان کمک کند. فیلم گزارش خوبی است از فایدهها و زیانهای چنین پروژهای. از یک سو رئیس مرکز معتقد است که هیچ مرجع علمی نگفته که این گونه بیماران نمیتوانند با هم زندگی کنند و از سوی دیگر نظر تقریباً همه کارشناسان مرکز این است که ازدواج به خودی خود امری تنشزاست و در مورد این بیماران میتواند حالشان را بدتر کند. فیلم استدلالهای هر دو دیدگاه را به تفصیل نشان میدهد و از در غلتیدن به موضعی رمانتیک که فارغ از وضعیت بیماران ازدواج را تجویز کند، میجهد. هرچند در تصویرپردازی و اندکی در گفتار و پرسشهای فیلمسازان، میلی به این سو دیده میشود. باری، برای اینکه پروژه ازدواج به گزارش دیدگاههای کارشناسی محدود نشود، فیلم به تعدادی از بیماران نزدیک میشود، بهطور خاص به زن جوانی بهنام سحر. سحر موقع سیگار کشیدن دستش آشکارا میلرزد، دچار اوهام میشود و پزشکان میگویند که اگر دارو مصرف نکند رفتاری پرخاشجویانه پیدا میکند. او عاشق یکی از بیماران مرد مرکز بهنام سیفالله است. آن طور که در فیلم میبینیم این دو تقریباً مطمئن هستند که اگر پروژه ازدواج سر بگیرد حتماً یکی از کاندیداها آنها هستند. اما کارشناسان مرکز موقع انتخاب سه زوج مناسب بهعنوان نخستین نامزدهای پروژه، آنها را انتخاب نمیکنند. بههر رو پروژه سر نمیگیرد، اما در طول فیلم به این آدمها نزدیک میشویم، احساس میکنیم که آنها هم از بسیاری جهات آدمهایی مثل ما هستند، با آنها احساس همدلی میکنیم و این موفقیت فیلم است. و فیلم بدون افتادن به دام تفسیرهای مندرآوردی از فوکو و امثالهم که گویا مرزی بین سلامت و جنون وجود ندارد، این کار را میکند. با پذیرش اینکه آدمهایی که در این مرکز بیماریهای روانی نگاهداری میشوند دچار مشکلات بیولوژیک جدیاند، به آن حس همدلی و نزدیکی بین بیننده و آدمها جلوی دوربین دست مییابد.
اما پرسش این است: آیا حضور فیلمسازان در آسایشگاه و رابطه صمیمیشان مثلاً با سحر، به این زن امید واهی نمیدهد که به وصال سیفالله میرسد. آیا فیلمسازان خواسته یا ناخواسته باعث نمیشوند او امیدوار شود، اما بعد سرخورده گردد و تعادل و ثبات روانیاش مختل شود؟ فیلمسازان از موضع دلسوزی برای بیماران روانی وارد ماجرا میشوند، در جایی از فیلم عطیه عطارزاده از پزشکی میپرسد چرا باید این بیماران از حق طبیعیشان محروم شوند. اما آیا این دلسوزی نمیتواند برخلاف نیت خیر آنها عمل کند؟
پاسخ این پرسش را در این مورد خاص مسئولان مرکز درمانی باید بدهند. آنها لابد با بررسی همه جوانب کار، به فیلمسازان اجازه دادهاند وارد مرکز شوند و فیلم بگیرند. اما مسئولیت آنها، مسئولیت اخلاقی مستندسازان را منتفی نمیسازد و این از دشواریهای سینمای مستند است که با آدمهای واقعی سروکار دارد. فرض کنید از همین موضوع فیلمی داستانی ساخته میشد با بازیگرانی که نقش سحر و سیفالله و پزشکان و... را بازی میکردند. در این صورت پرسش ما بهکلی منتفی میبود. فیلم داستانی با آدمهای واقعی جلوی دوربین سروکار ندارد. پرسش جایی مطرح میشود که پای آدم واقعی به میان میآید. حال اگر این آدم واقعی در موقعیت غیرعادی بیمار، معتاد، اسیر، متهم، تبهکار، بدکاره و غیره باشد، پرسش پیچیدهتر هم میشود.
مدیر کل هنرهای نمایشی خبر داد
تسویه حساب سومین قسط گروههای تئاتری تا پایان سال
مدیر کل هنرهای نمایشی از پرداخت دومین قسط کمک هزینه گروههای تئاتری سیوهشتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر خبر داد و تسویه حساب سومین قسط را هم تا پایان سال عنوان کرد.
شهرام کرمی درباره وضعیت بودجه سی و هشتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر و پرداخت کمک هزینه گروههای تئاتری شرکتکننده در این رویداد به مهر، گفت: امسال اعتبار کلی تئاتر نسبت به سال گذشته ۲۰ درصد کاهش داشته ولی هم و غم ما این است تا به نحو خوبی جشنواره بینالمللی تئاتر فجر را برگزار کنیم.
بهگفته مدیرکل هنرهای نمایشی قسط اول کمک هزینه گروههای شرکتکننده در جشنواره سیوهشتم پیش از این پرداخت شده بود و به محض دریافت بخش دوم کمک هزینه جشنواره قسط دوم هم در همین هفته واریز میشود.
او درباره وضعیت حمایت مالی نهادها و سازمانها از سیوهشتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، نیز گفت: «متأسفانه هیچ نهادی به لحاظ مالی از جشنواره حمایت نکرد. تنها شهرداری منطقه و سازمان زیباسازی به ما در زمینه تبلیغات محیطی جشنواره کمک کردند. در واقع حمایت به شکل اجرایی داشتیم ولی در حوزه اعتباری از حمایت بیبهرهایم.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
در چهارمین شماره ویژه نامه جشنواره فیلم فجر بخوانید:
-
در پنجمین شماره ویژه نامه جشنواره تئاتر فجر بخوانید:
-
روایتی خاص از سوژه ای عام
-
برنامههای زنده، ضبطی میشوند!
-
عکس نوشت
-
#چالش_شفافیت_کاندیداها
-
پیامدهای دخالتهای مستندسازان
-
تسویه حساب سومین قسط گروههای تئاتری تا پایان سال
اخبارایران آنلاین